فلسفه غیبت امام زمان(عج) از منظر قرآن

انجمن‌ها: 

فلسفه غیبت امام زمان(عج) از منظر قرآن

از جمله چیزهایی که می تواند یک خطر بزرگ باشد، کارهای عامیانه و جاهلانه و دور از معرفت و غیر متکی به سند و مدرک در مسئله مربوط به امام زمان(عج) است، که همین زمینه را برای مدعیان دروغین فراهم می کند. کارهای غیرعالمانه، غیرمستند، غیر متکی به منابع و مدارک معتبر، صرف تخیلات و توهمات؛ این جور کاری مردم را از حالت انتظار حقیقی دور می کند، زمینه را برای مدعیان دروغگو و دجال فراهم می کند؛ از این بایستی به شدت پرهیز کرد.

اشاره

غیبت آخرین حجت الهی از انظار، چیستی و چگونگی و نیز فواید و فلسفه آن، از جمله مسائلی است که در میان مسلمانان از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ تا آنجا که همواره اندیشمندان و پژوهشگران درباره آن به تحقیق و تتبع پرداخته اند و دلایل بسیاری را در این زمینه برای آن بیان کرده اند. اما به راستی چرا آخرین حجت الهی باید قرن های متمادی از انظار مخفی بماند، در میان مردمان باشد و با آن ها زندگی کند؛ اما دیده ها عاجز از شناختن او باشند؟ آیا حضور فیزیکی امام در جامعه آن گونه که همگان او را بشناسند، مترتب خطراتی بر جان امام است؟ آیا غیبت را می توان به عنوان آزمایشی برای پیروان حضرت در نظر گرفت؟

جهت پاسخ گویی به سؤالات متعدد در بحث امام غائب(عج)، به درگاه با عظمت و پر از غنا و سخای قرآن کریم رفته و به بررسی برخی از آیات در این زمینه پرداخته ایم؛ باشد که زلال جاری قرآن موجب تطهیر فکر و اندیشه مان باشد.

قسمت اول

انسان ها دارای ظرفیت های مختلف اند

از آنجایی که تمامی مردم در یک حد و استعداد نیستند، بعضی از مؤمنین از نظر ایمان و تقوا دارای درجات برتر هستند و بعضی در مراحل ابتدایی از دین قرار دارند؛ همان گونه که از روایات فهمیده می شود. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «... حَدیثُو عَهدٍ بِشِرک لَهَدَمتُ الکعبَه فَألزَقتُها بِالاَرضِ وَ جَعَلْتُ لَها بابَینِ[1]؛ اگر عرب های تازه اسلام آورده ظرفیت داشتند... من کعبه را خراب می کردم و برای آن دو درب قرار می دادم».

از چنین روایتی متوجه می شویم که همه مردم دارای یک ظرفیت نیستند؛ بلکه دارای طبع های مختلف هستند. بنابراین همه چیز را نمی توان به هر کس گفت. خداوند نیز در قرآن شریف می فرماید: (یا أیهَا الّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ)[2]؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید از چیزهایی سؤال نکنید که اگر آشکار و روشن گردد، شما را ناراحت می کند».

این آیه به وجود حضرت مهدی(عج) تأویل شده است؛ یعنی از غیبت و زمان ظهور سؤال نکنید؛ زیرا شما ظرفیت شنیدن آن را ندارید و موجب ناراحتی شما می شود. این معنا در کلام مبارک حضرت مهدی(عج) به عنوان دلیل و حکمت غیبت ذکر شده است، آنجا که فرمود: «وَ أمّا عِلّه ما وَقَعَ مِنَ الغَیبَه فَإنَّ اللهَ عَزَّوّجَلَّ یقُولُ: (یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَسئَلُوا عَنْ أشیاءَ إنْ تُبْدَلَکمْ تَسُؤکمْ)... فَأغْلِقُوا أبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لایعْنیکمْ، وَلا تَتَکلَّفُوا عِلَی ما قَدْ کفیتُمْ وَ أکثُروا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فَإنَّ ذلک فَرَجُکمْ[3]؛ و اما درباره وقوع غیبت، خدای تعالی می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگز سؤال نکنید از مسائلی که اگر فاش شود، شما را اندوهگین سازد و از اموری که سودی برایتان ندارد، سؤال نکنید و خود را در آموختن آنچه از شما نخواسته اند، به زحمت نیندازید و برای تعجیل فرج بسیال دعا کنید که همان فرج شماست».

امتحان، سنت الهی

(وَ لَنَبْلُوَنّکمْ بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأمْوالِ وَ اْلأنْفُسِ وَ الثّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ)[4]؛ «شما را امتحان می کنیم به چیزی از ترس و گرسنگی و کاستن مال و خطر جانی و ثمرات زندگی؛ مژده بده به آن ها که ثابت قدم هستند».

امام صادق(ع) خطاب به یار وفادارش «محمّدبن مسلم» فرمود: «قبل از ظهور قائم نشانه هایی از جانب خدای تعالی برای مؤمنان خواهد بود. عرض کردم: فدای شما شوم، آن ها کدام است؟ فرمود: امتحان که خدا می فرماید: «به چیزی از ترس»؛ این ترس بیماری های گوناگون، گرسنگی، بالا رفتن قیمت ها، کاستن مال، قحطی، خطر جانی، مرگ شایع، نقص ثمرات زندگی و نیامدن باران است. پس در آن موقع به آن ها که در عقیده به ما ثابت می مانند، مژده بده. آن گاه فرمود: ای محمد! این تأویل آیه است و هیچ کس جز آن ها که راسخ در علم هستند، تأویل قرآن را نمی داند و ماییم راسخین در علم».[5]

امام رضا(ع) نیز در این زمینه فرمود: «آنچه گردن هایتان را در انتظار آن دراز می کنید، واقع نخواهد شد، مگر بعد از آنکه آزمایش و امتحان شوید و از بوته امتحان جز افراد بسیار کم پیروزمندانه بیرون نمی آیند؛ چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: (الم * أحَسِبَ النّاسُ أنْ یتْرَکوا أنْ یقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لایفْتَنُونَ)[6]؛ "الف، لام، میم، آیا مردم پنداشته اند که با گفتن اینکه ایمان آورده ایم، فروگذار می شوند و مورد فتنه و آزمایش قرار نمی گیرند".

آن گاه خطاب به یکی از اصحاب به نام «معمّربن خلاّد» فرمود: فتنه چیست؟ گفت: جانم به فدای تو شود، آنچه ما می دانیم این است که امتحانی در دین واقع شود. فرمود: چون طلا گداخته می شوید و مانند طلای ناب از ناخالصی ها پاک می شوید».[7] خداوند متعال نیز در قرآن کریم به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: (الّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاه لِیبْلُوَکمْ أیکمْ أحْسَنُ عَمَلاً)[8]؛ «آن کس که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش و امتحان کند که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید».

بر اساس آنچه از آیات قرآنی استفاده می شود، یکی از سنت های الهی که در زندگی انسان ها از زمان بعثت پیامبران همیشه وجود داشته و دارد، سنت امتحان بندگان و انتخاب صالحان و پاکان است.

«امتحان، وسیله ای است برای ظهور کمالات و استعدادهای درونی انسان که شخصیت افراد و درجه ایمان و صبر و استقامت آن ها را در مقام اطاعت از اوامر خداوند و رسول او روشن می کند».[9]

روزگار، برای بشریت صحنه امتحان است و یکی از مهم ترین دوره های این امتحان بزرگ، غیبت کبری است که دوره بسیار حساسی برای مؤمنینی است که ایمانشان به آن حضرت بر اساس آگاهی و شناخت و هدفشان از انتظار حضرت، ایجاد عدالت جهانی است.

خداوند این فرصت امتحان را به انسان ها داده تا در این میدان مؤمنان را از هر آلودگی و ناخالصی، پاک و خالص سازد و کافران را نابود کند؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: (لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَه وَ یحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَه)[10]؛ «تا هر که هلاک می شود از روی حجت و برهان هلاک گردد و هرکه زندگی (معنوی) می یابد از روی حجت و برهان زندگی یابد».

مقام امتحان، مقامی است که بندگان خالص خدا به آن امتحان شده اند تا به این وسیله از غل و غش بیرون آیند.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان                       تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد[11]

حفظ جان امام(عج)

خداوند در داستان حضرت موسی(ع) درباره حفظ جان او به مادرش چنین الهام می کند: (وَ أوْحَینا إِلی أُمّ مُوسی أنْ أرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیهِ فَألْقیهِ فِی الْیمّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنّا رَادّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ)[12]؛ «به مادر موسی الهام کردیم که او را شیرده، پس اگر بر او ترسیدی او را (در میان صندوقی) به دریا بینداز و مترس و محزون مباش که بی تردید ما او را به سوی تو باز می گردانیم و او را پیامبران مرسل قرار می دهیم».

حضرت موسی(ع) نیز مطابق نقل قرآن می فرماید: (فَفَرَرْتُ مِنْکمْ لَمّا خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکمًا وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ)[13]؛ «پس چون از شما ترسیدم از نزدتان گریختم، پس پروردگارم به من دانش و حکمت بخشید و مرا از فرستادگان خود قرار داد».

همچنین خداوند در آیه دیگری خطاب به حضرت موسی(ع) برای حفظ جانش چنین فرمان می دهد: (إِنّ الْمَلأ یأْتَمِرُونَ بِک لِیقْتُلُوک فَاخْرُجْ)[14]؛ «همانا سران قوم درباره تو مشورت می کنند که تو را بکشند، پس (از مصر) بیرون رو».

آنچه از این آیات به دست می آید، این که انسان باید تا جایی که امکان دارد، خطر مرگ را از خود دور کند و بدون جهت خود را به کشتن ندهد.

قرآن در داستان حضرت موسی(ع) بیانگر آن است که وقتی حضرت در شرایطی قرار گرفت که خطر قتل، او را از ناحیه دشمن تهدید می کرد، فرار کرد و خود را از مرگ نجات داد. همچنین کناره گیری رسول گرامی اسلام(ص) برای سه سال در شعب ابی طالب و نیز پنهان شدن ایشان و هجرت از مکه هنگامی که چهل شمشیر برهنه آماده آسیب رساندن به ایشان بودند، در راستای همین اصل می باشد.

در واقع همان طور که فرعون، حیله های شیطانی خود را نسبت به حضرت موسی(ع) و مشرکین مکه توطئه های خود را علیه رسول خدا(ص) انجام دادند، بنی امیه و بنی عباس نیز نقشه های فراوانی را برای دست یابی به حضرت مهدی(عج) کشیدند؛ چنان که در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: «إذا ظَهَرَ قائمُنا أهلَ البَیتِ(ع)، قالَ: (فَفَرَرْتُ مِنْکمْ لَمّا خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکمًا وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ)؛ خِفتُکمْ عَلی نَفسی وَ جِئتُکمْ لَمّا أذِنَ لِی رَبّی وَأصلَحَ لی أمْرِی[15]؛ هنگامی که قائم ما ظهور کند، این آیه شریفه را تلاوت می کند: "از شما فرار کردم هنگامی که ترسیدم از شما، پس خداوند به من حکم عطا کرد و مرا از مرسلین قرار داد، از شما بر خودم ترسیدم و آمدم نزد شما زمانی که خداوند من به من اجازه داد و امورم را بر من اصلاح کرد".

تلاوت این آیه به مفهوم ادعای رسالت نیست؛ بلکه هدف بیان حکمت غیبت یا همان ترس از جان است؛ یعنی هنگامی که جانش در خطر بود، در پشت پرده غیبت مخفی شد و زمانی که خطر برطرف شود، خداوند او را برای اصلاح جامعه بر می انگیزد. بر اساس این بیان منظور از «مرسل» در حق آن حضرت، معنای لغوی آن است نه اصطلاحی.[16]

«واژه "ترس" که در احادیث بیان شده، غیر از ترسی است که افراد ساده لوح در ذهن دارند؛ بلکه منظور از ترس آن حالت پیش بینی و پیش گیری است که صاحبان مسئولیت خطیر باید داشته باشند و هرگز خود را در معرض کشته شدن قرار ندهند».[17]

خداوند متعال با تدبیر حکیمانه خود به وسیله هجرت، حضرت موسی(ع) و رسول خدا(ص) را در مقابل نقشه های شوم قوم معاصر آن ها حفظ نمود. برای حفظ حجت خود نیز ولادت حضرت را همچون ولادت حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسی(ع) پنهان داشت و حتی بعد از ولادت نیز آن حضرت را از انظار مخفی نمود و به آخرین وصی آخرین پیامبر خود، دستور داد از دیده ها غایب شود؛ (وَ مَکرُوا وَ مَکرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیرُ الْماکرینَ)[18]؛ «و آن ها (کافران بنی اسرائیل) مکر کردند و خدا هم پاسخ مکرشان را داد و خدا بهترین پاسخ دهندگان مکر است».

بنابراین حضرت ولی عصر(عج) از ترس جان و خوف از مرگ، پنهان بودن و غیبت را انتخاب نکرده است؛ بلکه به حکم اینکه واسطه فیض میان خدا و مخلوقات است، باید برای استمرار فیض خداوند به مخلوقات، خود را حفظ کند و جان خود را از هر نوع خطری در امان قرار دهد تا زمینه و شرایط کافی برای محقق شدن وعده الهی که می فرماید: (وَ أشْرَقَتِ اْلأرْضُ بِنُورِ رَبِّها)[19] فراهم شود؛ زمین به نور وجود آن حضرت روشن شود و بشر در پرتو هدایت و راهنمایی های آن بزرگوار، به کمال و سعادت ابدی برسد. در چنین وقتی است که با ظهور حضرت مهدی(عج)، دین حق بر سایر ادیان غلبه پیدا خواهد کرد؛ چنانکه در تفسیر آیه شریفه: (لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)[20] گفته اند: «مقصود از آن کس که به حکم این آیه بر تمام دین ها مسلط می شود، مهدی(عج) از فرزندان فاطمه(س) می باشد».[21]

مؤمنین، ودایع الهی

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: (لَوْ تَزَیلُوا لَعَذّبْنَا الّذینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذابًا ألیمًا)[22]؛ «و اگر آن ها جدا بودند بی تردید کسانی از آنان را که کفر ورزیدند به عذاب دردناکی عذاب می کردیم».

در روایتی آمده است، محمدبن ابی عمیر می گوید، از امام صادق(ع) پرسیدم: «ما بالُ أمیرالمؤمنین(ع) لَمْ یقاتِلْ مُخالِفیهِ فی الأوَّل؟ قالَ: لآیه فِی کتابِ اللهِ تَعالی: (لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنا الّذینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً ألیماً) قالَ: قُلتُ: وَ ما یعنی بِتَزایلِهِمْ؟ قال: وَدائعُ مُؤمِنُونَ فی أصلابِ قَومٍ کافِرینَ وَ کذلّک القائمُ(ع) لَمْ یظهَر أبَداً حَتّی تَخرُجَ وَدائعُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، فَإذا خَرَجَتْ ظَهَرَ عَلی مَنْ ظَهَرَ مِنْ أعْداءِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَتَلَهُمْ[23]؛ چرا امیرالمؤمنین(ع) در ابتدا با مخالفین خود نجنگید؟ فرمود: به دلیل آیه ای که در قرآن کریم است که می فرماید: «اگر جدا می شدند، کافران را به سختی عذاب می کردیم». او می گوید: گفتم: مقصود از جدا شدن ایشان چیست؟ فرمود: جدا شدن ودایع مؤمنی که در اصلاب قوم کافر وجود دارد. قائم(عج) نیز چنین است. او ظهور نمی کند تا آنکه ودایع خدای تعالی خارج شود و چون خارج شد، بر دشمنانِ آشکارِ خدای تعالی چیره می شود و آن ها را نابود می سازد».

در واقع همان طور که مصلحت خدای تعالی ایجاب کرد که اسم اعظم خود را در حروف مقطعه «الم»، «الر»، «المر»، «المص»، «کهیعص»، «حمعسق»، «طسم» و «یس» در کتابش که کلام و حجتش می باشد، پنهان کند؛ همچنین مصلحت خدای تعالی است که حجت خود را در میان مردم از مؤمنین و غیر مؤمنین پنهان کند؛ زیرا اگر حجت خود را آشکار کند، اکثریت مردم از حدود الهی درباره ایشان تجاوز می کنند، به همین جهت مستحق هلاکت می گردند. هلاکت آن ها نیز روا نیست؛ زیرا امکان دارد مؤمنان در اصلاب آن ها باشند و نیز اگر آن ها را به هلاکت نرساند، روا نخواهد بود؛ زیرا به حدود الهی درباره امام تجاوز کرده اند؛ از این جهت وقوع غیبت در چنین حالی واجب است.

چنانکه در اصلاب آن ها مؤمنی نباشد، خدای تعالی حجت خود را آشکار می کند و دشمنانش را بر زمین فرو می برد و نابود می کند؛ چنان که اگر کسی واجب القتل باشد و در صلب او مؤمنی باشد، کشته نمی شود تا آن مؤمن از صلب او جدا شود و کسی متوجه این امر نمی شود، مگر آنکه از طرف خداوند حجت باشد؛ به همین جهت است که حدود الهی را جز امام(ع) اقامه نمی کند. از این رو است که امیرالمؤمین(ع) جهاد با اهل خلاف را بعد از رسول خدا(ص) به مدت 25 سال، ترک فرمود.[24]
-----------------------------------------------
پی نوشت:

. بیانات مقام معظم رهبری در جمع اساتید و فارغ التحصیلان تخصصی مهدویت، 18/4/1390.

[1]. جامع الصحیح، ابن مسلم القیشری النیشابوری، ج 3 و 4، ص 98؛ العمده، ص 317.

[2]. مائده (5): 101.

[3]. کمال الدین، ج 2، ص 239؛ الزام الناصب، ج 1، ص 428.

[4]. بقره (2): 155.

[5]. کمال الدین، ج 2، ص 554، کشف الغمه، ج 3، ص 359.

[6]. عنکبوت (29): 1 و 2.

[7]. بحارالانوار، ج 52، ص 115؛ الزام الناصب، ج 1، ص 361.

[8]. ملک (67): 2.

[9]. جلوه های پنهانی، حسین علی پور، ص 58.

[10]. انفال (8): 42.

[11].تشیع و انتظار، محمدتقی خلجی، ص 166.

[12]. قصص (28): 7.

[13]. شعراء (26): 21.

[14]. قصص (28): 20.

[15]. بحارالانوار، ج 52، ص 385.

[16]. روزگار رهایی، کامل سلیمان، مترجم: علی اکبر مهدی پور، ج 1، ص 481.

[17]. همان، ص 197.

[18]. آل عمران (3): 54.

[19]. زمر (39): 69.

[20]. توبه (9): 33.

[21]. کشف الغمه، ج 3، ص 393؛ اثبات الهداه، ج 7، ص 205.

[22]. فتح (48): 25.

[23]. کمال الدین، ج 2، ص 534؛ الزام الناصب، ج 1، ص 431.

[24]. کمال الدین، ج 2، ص 540 و 541.

Share