واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش اول

موضوع نوشتار: 
علی دوانی؛
حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه
روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حرا آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى اندیشید...

بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیغمبر درست در سن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیک وحى بر وى نازل نشده بود. البته قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى داشت، ولى مامور نبود که آن را به آگاهى خلق هم  برساند.
در آن زمان میان مردم قریش و ساکنان مکه رسم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى گذرانیدند.[سیره ابن هشام، ج 1، ص 154. سیره ابن هشام که آن را قدیمی ترین تاریخ حیات پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله دانسته اند، تلخیص از « سیرَة النبى (صلی الله علیه وآله)»، تالیف محمد بن اسحاق بن یسار مطلبى متوفاى سال 151 ه است که ابن حجر عسقلانى شافعى در کتاب « تقریب» رمى به تشیع او نموده است.( ابن هشام، یعنى عبدالملک بن هشام حمیرى، خود در سال 218 ه وفات یافته است.)] درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه  گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.
نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبراکرم بود که چون ماه رمضان فرا مى رسید، به پاى کوه حرا مى رفت، و مستمندان را که از آنجا مى گذشتند  یا به آنجا مى رفتند، طعام مى داد.[سیره حلبیه، ج 1، ص 381]
به طورى که تاریخ اسلام گواهى مى دهد، پیغمبر نیز پیش از بعثت  به عادت مردان قریش، بارها این رسم را انجام می داد. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى گرفت و به نقطه خلوتى مى رفت و به تفکر و تامل مى پرداخت.
پیغمبر حتى در زمانى که کودک خردسالى بود، و در قبیله دایه اش تحت مراقبت دایه خود، «حلیمه» قرار داشت نیز از بازى کردن با بچه ها دورى مى گزید و به کوه حرا مى آمد و به فکر فرو مى رفت.[سیره حلبیه، ج 1، ص 382] بنابراین انس وى به «کوه حرا» بى  سابقه نبود.
در مدتى که بعدها در «حرا» به سر مى برد، غذایش نان و زیتون بود، و چون به اتمام مى رسید، به خانه بازمى گشت، و  تجدید قوا مى نمود. گاهى هم همسرش خدیجه برایش غذا مى فرستاد. غذایى که در آن زمان ها مصرف مى شد، مختصر و ساده بود.[سیره حلبیه، ج 1، ص 382]
پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مى برد  و چون روز آخر باز مى گشت، نخست  خانه خدا را هفت دور طواف مى کرد، سپس به خانه مى رفت.[تاریخ  طبرى، ج 3، ص 1149/ سیره ابن هشام، ج 1، ص 155]
کوه حرا امروز در حجاز به مناسبت این که محل بعثت پیغمبر بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مى شود. حرا در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریباً در آخر شهر در کنار جاده به خوبى دیده مى شود. کوه هاى حومه مکه اغلب به هم  پیوسته است و از سمت  شمال تا حدود بندر«جده» واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.
این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات» و سرزمین «منا» و شهر «طائف» و از سوى دیگر به طرف «مدینه» کشیده شده است، با دره ها و بیابان هاى خشک و سوزان و آفتاب طاقت  فرساى خود شاید بهترین نقطه اى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى برد.
کوه حرا بلندترین کوه هاى اطراف مکه است، و جدا از کوه هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمایى مى کند. هر چه بیننده به آن نزدیک تر مى شود، ابهت و جلوه کوه بیشتر مى گردد. از آن بلندى در زمان خود پیغمبر قسمتى از خانه هاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز در پشت بام ها و از درون اطاق هاى بعضى از طبقات ساختمان هاى مکه به خوبى پیداست.
«غار حرا» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، بلکه تخته سنگى عظیم است که به روى دو صخره بزرگترى غلت  خورده و بدین گونه تشکیل دهنه غار حرا را داده است. دهنه غار به اندازه ای است که انسان مى تواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد.
غار حرا جایى نبوده که هر کس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مى خورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقات انجام شده، پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى کوه حرا فى المثل در خیمه به سر مى برده و رهگذران را پذیرایى مى کرده و فقط گاه گاهى به قله کوه مى رفته و به تماشاى جمال آفرینش مى پرداخته است که از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.
اما پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح  القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى دیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مى شده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدایى مى شنید، ولى کسى را نمى دید.
هفت  سال متوالى بود که نور مخصوصى مى دید و تقریباً شش سال مى گذشت که پیغمبر زمزمه اى  مى شنید، ولى درست نمى دانست موضوع چیست؟
چون آن اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مى کرد، خدیجه مى گفت: « تو که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رؤوف و خویى پسندیده دارى و در مهمان  نوازى و تحکیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست.[سیره حلبیه، ج 1، صص 380 – 391]
هنگامى که به سن سى و هفت  سالگى رسید میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا کرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حرا و میان راه هاى مکه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى شنید ولى صاحب صدا را نمى دید!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حرا گوسفندان عمویش ابوطالب را مى چرانید، شنید کسى از نزدیک او را صدا مى زند و مى گوید: یا رسول الله! ولى به هر جا نگریست کسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد.[مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 44]
روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حرا آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى اندیشید. مى اندیشید که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر کمال خود نانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش  گذران و مال دوست و مال  دار قریش در این اندیشه ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون  بخت و نیازمند، تنها اندیشه اى است که آنها در سر مى پرورانند...
اینک «او» درست چهل سال پر حادثه را پشت  سر نهاده بود. تجربه زندگى و پختگى فکر و اراده اش و استحکام قدرت تعقلش به سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام مسئولیت  بزرگ پیامبری آماده بود. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز او چه کسى بود که از جانب خداوندِ عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟
رهبرى که  سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان هاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت  خانوادگى و سوابق درخشان و ملکات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت  شکن، خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر، و مادر در مادر، شکوفان و درخشان و فروزان بود.
او از سلامتى کامل جسم و جان برخوردار بود که نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى که پدران پاک و مادران پاک سرشت  برایش باقى گذارده بودند.  به طورى که دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریکیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بکاهد.[در زیارت وارث حضرت سید الشهدا امام حسین علیه السلام مى خوانیم که: « گواهى مى دهم تو نورى بودى در صلب هاى شامخ  پدرانت و رحم هاى پاک مادرانت، به طورى که ایام جاهلیت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پلید خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند.»]

ادامه دارد...
------------------------
مطالب تکمیلی:

واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش دوم
واقعیت ‏بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ بخش سوم

منبع: برگرفته از تاریخ اسلام علی دوانی

Share

دیدگاه‌ها

پی نوشتش کو ؟

داخل متنه برادر....