پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید / شاعر : قیصر امین پور
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
بگذار بعد از این
تنها
پیشانی تو را بسرایم!
طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل
افتاد
دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر می کشیدم
صدایی به رنگ صدای تو نیست
خوشا رقص مردانی از آینه
سواران میدانی از آینه
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
خوشا چون سرو اِستادنی سبز
خوشا چون برگ ها افتادنی سبز
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره
چه اسفندها... آه!