متن ادبی وفات حضرت سکینه علیهاالسلام - کاروان آفتاب
متن ادبی وفات حضرت سکینه علیهاالسلام - کاروان آفتاب
آفتاب، خیال آرام شدن ندارد.
عطش، کودکان بی تاب را از خیمه ها کنده است.
چشم ها میان فرات و بیابان در هروله اند؛ نبضِ عطش در رگ های تشنه می زند و تو، آرامش را از چشم هایت مگیر که حسین، با نگاه تو آرام می شود، آرامش قلب پدر!
می روی و می آیی؛ به تسلاّی کبوترانی که خاک نشینِ ترک خورده ترین ثانیه های بی بارانند؛ به تسلاّی رگ های پدر که همچون رگ های تو خشکیده اند و تو باید همچنان آرام بمانی، آرامشِ آشوب دیده پدر!
خاک، خون خورده است، نای آسمان بریده، نینوا آغاز شده است و کاروانِ آفتاب، زخم خورده آتش و خاکستر، زخم خورده تیغ و شمشیرند!
و تو آرام مانده ای ـ با تمام دردهایی که خنجر شده اند و قلبت را پاره می کنند ـ آرام، تا هم قامتِ زینب علیهاالسلام، هیاهوی بال های سوخته کبوترانت را تسکین دهی که شب های شام در پیش روست! خدا به اجابتت برخاسته است؛ ـ آن چنان که همیشه ـ و حسین در آینه چشم هایت متجلّی ـ آن چنان که تا کنون ـ و باز هم آرام بمان که دست های پدر، سکینه اش را طلب کرده است آن چنان که. ..!
منبع : مجله اشارات، فروردین ماه 1384 ، شماره 71 - وفات حضرت سکینه علیهاالسلام - اسماء خواجه زاده
افزودن دیدگاه جدید