رفتن به محتوای اصلی

در بهاران سری از خاک برون آوردن / شاعر : استاد شهریار

تاریخ انتشار:

در بهاران سری از خاک برون آوردن / شاعر : استاد شهریار

در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن

همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن

فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن

گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن

صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوه تنگ غروبست گلو بفشردن

پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن

بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن

ای خوشا توبه و آویختن از خوبی ها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن

صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه چشم
می توان هر چه سیاهی به دمی بستردن

از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن

شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن

موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا