دست او اینجاست انگشتر نمی دانم کجاست / امید مهدی نژاد
دست او اینجاست انگشتر نمی دانم کجاست / شاعر : امید مهدی نژاد
مِي نمي دانم کجا، ساغر نمي دانم کجاست
سر نمي دانم کجا، پيکر نمي دانم کجاست
هر طرف يک تکّه از آن ماه افتاده ست، آه
دست او اينجاست، انگشتر نمي دانم کجاست
سيليِ توفانِ وحشي باغ را ويرانه کرد
برگ هاي غنچه ي پرپر نمي دانم کجاست
آب مي خواهم، ولي آتش به خوردم مي دهند
سوختم، عبّاسِ آب آور نمي دانم کجاست
جامه و خود و زره را مي برند و حرف نيست
اين ميان گهواره ي اصغر نمي دانم کجاست
کوفيان از پيش رو، از پشت سر، سر مي رسند
شمر مي دانم کجا، اکبر نمي دانم کجاست
پيش چشم اشقيا اهل حرم بي چادرند
غيرت آل نبي ـ حيدر ـ نمي دانم کجاست
سنگ مي گريد، بگو اين گر قيامت نيست چيست
پيش اين باد و بلا محشر نمي دانم کجاست
کربلا! اي کربلا! خون خدا را سر بکش
خم نمي دانم چه شد، ساغر نمي دانم کجاست
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید