بیخودى خوشحال!
هوا سرد است!
به روى بینى ام از سقف منزل مى چکد باران،
زمین یخ، دست یخ، پا یخ، کمر یخ، سینه یخ، دل یخ
غلط کردم اگر هنگام گرما «اوخ و اَخ»کردم
خدایا!
پاک، یخ کردم!
***
چراغى دارم اى یاران
که هر سالى در این ایام بارانى
زمن چیزى عجایبناک و هشت الهفت! مىخواهد
چراغم، «نفت»می خواهد!
چراغى مانده از اجداد من باقى
- الا یا ایها الساقى! -
دمش سرد است و آهش گرم
اما حیف، خاموش است!
***
الا اى مرد نفتى، مرد روغن مال چرکین جامه، در بگشا!
منم، من! مرد سرما خورده بى حال
منم، من! مرد هالوى کوپن دار مشنگ بیخودى خوشحال!
نباشد بشکه ات خالى، زبانم لال!
***
هوا سرد است و جانسوز است
یکى مى گفت:
«روز اول هر سال
نوروز است
- و گرما مى رسد از راه…»
صد و سى روز و اندى مانده تا نوروز
صد و سى روز طاقت سوز
به فکر نفت باید بود – از امروز!
***
على از من کتاب و کیف مى خواهد
حسن کفش و ثریا دامن و مهرى جهاز و اصغرى قاقا!
زنم از من لباس پشمى و زربفت مى خواهد
در این احوال وانفسا
چراغم نفت مى خواهد!
***
ستایش باد خیاطان ایران را
که ارزانى به ما بیچارگان کردند
تنبان را
مربا، لوله قورى، صنوبر، طبل تو خالى
الک، دفتر، سماور، اشک!
یعنى کشک!
خداوندا!
دلم، غمگین و لرزان است و پر درد است
وزیر نفت و بنزینا!
هوا سرد است!
افزودن دیدگاه جدید