شعر در مورد پرستار
تاجر عشقیم و کالای وفا داریم ما
اصلا ای اهل عالم کیمیا داریم ما
بارش مهریم بر درمانده ها و دردمند
چشم یکسانی بر فقر و غنا داریم ما
سرو ایستاده بپائیم تا بخوابد مهر و ماه
چشم ما نرگس ندارد ادعا داریم ما
شام تاریک است و درد سنگین و ما درد آشنا
اندر آن تاریکی ظلمت خدا داریم ما
با صدای پای ما خورشید برخیزد ز خواب
با نماز صبح بیماران صفا داریم ما
مونس ما آه یلدا و حدیث درد و رنج
همنشینی با نوای بی نوا داریم ما
پای هر تختی دمی درد دلی باید شنید
گوش عادت کرده ای با لهجه ها داریم ما
نیستی ای دوست تا اشکش ببینی در سپاس
ما چنین دردانه را اشک خدا داریم ما
این سجایا را پرستار از برای خود نگفت
این اقلی بود در تقدیر ایشان که رجا داریم ما
شعر در مورد پرستاران
ای پرستار عزیز که همه می گویند
تو به یک شاخه گل می مانی
تو به یک تیر آهن بیشتر می مانی
تا به یک شاخه گل
این چه شاخی است که از شب تا صبح
سر پا تک نفره شیفت دهد
آن هم اندر بخشی که تمامی مریضانش نیز
پایشان بر لب گور ابدی می لغزد
و آن چه شاخی است که در بخش پر جراحی
که مرتب و سی و اندی بیمار
شعر در مورد پرستار
او پرستاراست
شبها بیدار است
با مهربانی
فکر بیمار است
او مهربان است
شیرین زبان است
مثل فرشته
در آسمان است
چراغی در دست
می گیرد هر شب
همیشه دارد
لبخندی بر لب
سر تا پا سفید
می پوشد لباس
رنگ لباسش
مثل گل یاس
او به بیماران
دوا می دهد
با مهربانی
غذا می دهد
او پرستاراست
شبها بیدار است
شعر در مورد روز پرستار
یک سبد چلچله نا آرام
دشت افسانه تابستانم
آفتاب افق مهر و جنوب
می شوم روشن و چون شمع شمـــال
من پرستار تپش های طلوع سحــــرم
من نگهبان قفس های تو و عاطفه ام
همچو مرغ نسبی
من تو ام
شعر طنز در مورد پرستاری
ای لباس سپید فرشتگان بر تن! / قلب بر کف به عشق بیماران!
روز تو روز یاس سپید / روز عشق و ایثار، روز امید و نوید
شعر کوتاه در مورد پرستار
گه دایه شوی / گهی پرستار
شعر درباره پرستار
گر پرستار بر مریض همدم بود
بهتر از دارو بر او مرهم بود
گر پرستار را ببخشایند بهشت
بهر اینکارش بهشت هم کم بود
شعر درباره پرستاری
ای پرستار تو یکی شاخه گل
در ره طوفان حوادث هستی
گله از دست حوادث که نشاید کردن
باغبان اما چه ؟
یک نفر نیست که پرسر قربان
شاخه گلهای خود را دریابد
همگی پژمردند
همگی تشنه کارانه ویارانه مسئولینند
بیست و سی ساعت مازاد
اگر هم هر ماه مرحمت فرمایی
سخت شرمنده اخلاق شما می گردیم
راستی سقف اضافه کاری آنقدر کوتاه است
که اگر برخیزم می خورد بر یر من
گویا این قانون آمده تا بخورد بر سر ما
شعر در مورد پرستار
یک روز بسیار
بیمار بودم
رنجور و خسته
تبدار بودم
یک دکترخوب
حال مرا دید
فوری برایم
یک نسخه پیچید
با آن که بسیار
بیمار بودم
از درد آمپول
بیزار بودم
آمپول به من زد
خانم پرستار
تا که نباشم
رنجور و بیمار
«خانم» پرستار
بس نازنین است
مثل فرشته
روی زمین است
پروردگارا
نامت دوایم
یادت همیشه
داده شفایم
شعر کودکانه در مورد پرستار
به نام قادر سبحان و ستار
ز لطف و رحمتش خلقی پرستار
میان بوسِتانی سبز و پر گل
گلی را هدیه کرد از عشقِ سر شار
محبت در دلِ پاکش زند موج
طریقِ عشقِ او شد وصفِ گفتار
نه روز آسایشی بهرش نهاده
نه شب خوابی بوَد همواره بیدار
شریک درد و رنج دیگران است
تمام لحظه هایش وقفِ ایثار
بُود لبخندِ او تسکینِ دلها
محبت از وجودش شد پدیدار
پری آسا سبک بال و سبک گام
میان دردِ مندان اوستِ هوشیار
پراز مهرو سپید قلب و سپید پوش
صبور و پر تحمل است و بردبار
پرستار مظهر عشقِ خداییست
ز شور عشق خالق گشته سر شار
بُود فرخنده بر تو زادِ روزت
زنم بوسه به دستانت پرستار
شعر در مورد پرستاری
درودهای خدا بر تو پرستار / که هستی ناجی و دلسوز بیمار
ادامه می دهی راه کسی را / که هست الگوی صبر و عشق و ایثار
شعر زیبا در مورد پرستار
اگر پرورد دیگری را همان
پرستار باشد چو تو بی گمان
شعر در مورد پرستار
واژه ی زیبای “پرستار” یعنی :
پ : پیمان خون بستن برای مهر و ایثار
ر : رفتن به سوی خدمت خلق
س : سربلند و ساده زیست و سختکوش
ت : تکمیل کننده کار طبیبان
ا : الگوی او ، مظهر تقوا زینب کبری (س)
ر : راضی و خوشنود از رحمت خدا
“روز پرستار مبارک”
شعری درباره پرستار
ای پرستار یقینا تو به یک شاخه گل می مانی
و اگر نیک ببینیم به قول سعدی رحمه اله علیه
تو در میان گلها چون گل بی خاری
اما خبر نداری
ای پرستار کمی نیز ز کارتو شکایت دارم
من به آمپول دیازپام قسم خواهم خورد
پشت چشمان تو هر شب باز است
و سرم ها همه D/C شدو است
قرص وآمپول ده ونیمه شب جمله با هم بدهی
از TPR چه بگویم که بسی دلگیرم
این علائم که حیاتی هم است
کنترل می کنی از راه بعید
وقت ادمیت مریض
خنده را با فانوس در رخت باید جست
شعری درباره پرستار
مثل غزل مثل سپیده مثل آبی
آیینه ای صبحی تو جان آفتابی
پاکی صبوری مهربانی باصفایی
تو یک پرستاری تو یک مفهوم نابی
رو. پرستار بر سپید پوشان دل پاک مبارک
شعر کودکانه در مورد روز پرستار
پرستار افسانه نبود
پرستار بیگانه نبود
لحظه ها بوی عطرش
پرستار شبنامه نبود
پرستار، روشن بود
صفای لحظه ها با او
پرستار بال پروانه ها
پرستار صفای میخانه ها
پرستار روشنی شبانه ها
مهمان می شود بر دل
روح بزرگ سر تعظیم
از نور مهر او
پرستار نور و بینایی
پرستار شور و رهایی
قبلکه گاه پاکی زن و مرد
پرستار حور و زیبایی
قلب معرفت گیرد از صفایش
تمامی معرفت در او
پرستار مهد یک شهید
پرستار شهد یک نوید
دم مسیحایی ز دامنش
پرستار دهد یک فرید
سخن از دل بود…
پرستار پاک بود و پاک
شعر درباره روز پرستار
کشد گرد اندیشه پرگار مرگ
همه حکمت او پرستار مرگ
شعر در مورد پرستار
پرستاری یعنی
ابری که می بارد و بی هیچ انتظاری می رود !
شعر زیبا در مورد روز پرستار
ای پرستار پرستار نبایست که بد خو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد
دوستان شعر مرا یا که نشنیده بگیرید و یا
نیک درباره آن فکر و تامل بکنید
شعر طنز در مورد روز پرستار
نرگس بیمار تو گشته پرستار من
تا چه کند این طبیب با دل بیمار من
شعر کوتاه در مورد روز پرستار
ای بجانت لذت ایمان حرام
ای پرستار بتان سیم خام
شعری در مورد روز پرستار
درودهای خدا بر تو پرستار
که هستی ناجی و دلسوز بیمار
ادامه می دهی راه کسی را
که هست الگوی صبر و عشق و ایثار
شعر و دکلمه در مورد روز پرستار
ای زهرای(س) مستوره مرضیه
ای ام ابیها ای پرستوی پرستار پدر
بعد سوگ پدر، چه تسلی دادند این قوم !
غم فقدان پدر، غم غربت مقتدای قرآن
شعر در باره ی روز پرستار
کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش کند،
خواه نیاز او برآورده شود یا نه، همانند روزی که
از مادر متولد شده است از گناهان پاک می گردد . . .
خوش به حالت و روزت مبارک!
شعر کوتاه درباره پرستار
جان پرستاری تن کرد همی
چو خود افتاد، پرستار نداشت
شعر درباره پرستاران
عشق
بین دو معشوق
همچو قلب یک انسان در اغماست
که شاید
عاشق و معشوق
به یکدیگر برسند
یا شاید پرستار، با اندوه فراوان
یا بی تفاوت
دستگاه را قطع کند
شعر در مورد پرستار
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است
از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است
از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است
از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است
از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است
از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست
ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا
شعر درباره ی پرستاری
پرستار نعلین زرین بدست
به پای ایستاده سرافگنده پست
شعر در مورد شغل پرستاری
این حرفه پرستارى، ترکیب عجیبى است:
از یک سو، ترکیبى است از رحمت و عطوفت و مهربانى و مراقبت،
و از سوى دیگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت.