رفتن به محتوای اصلی

برادران دیگر نفهمند 

تاریخ انتشار:

درویشی نزد خواجه ای بخیل رفت و گفت: پدر من و تو آدم است و مادر ما حوا. پس ما با هم برادریم. تو این همه مال داری می خواهم که سهم برادری را به من بدهی.
خواجه به غلامش گفت: یک فلوس سیاه (پول بسیار کم ارزش) به او بده.
گفت:
ای خواجه! چرا در تقسیم رعایت برابری را نمی کنی؟
گفت: خاموش باش که اگر برادران دیگر خبر پیدا کنند این مقدار نیز به تو نمی رسد.

منبع: علی صفی، لطائف الطوایف، ص 345

موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا