رفتن به محتوای اصلی

داماد مناسب

تاریخ انتشار:

@Aelsavan

#داستان

داماد مناسب

در همسایگی ما بود مرد جوان وبا ایمانی (که ایرانی بود) به هندوستان سفر کرد.....
ازکوچه پس کوچه ها گذر می کرد...باغ زیبایی دید که ازباغ جوی اب زلالی بیرون میامد وسبب درشت وزیبایی به همراه میاورد....جوان ان سیب را برداشت وخورد....اما ناگهان بیاد اورد خوردن این سیب حرام است...شاید صاحب سیب راضی نباشد و پس از عمری عبادت چطور دست به این کار زده .....درب ان باغ را زد که از صاحب سیب حلالیت بطلبد...کارگر منزل درب را باز کرد.جریان سیب را باو گفت.....ان کارگر جوان را نزد اربابش هدایت کرد.
پس از عرض سلام.موضوع سیب را تعریف کرد.از ارباب خواست سیب را حلال کند
ارباب گفت : حلال نمیکنم
مرد جوان گفت: چه کنم حلالم کن
ارباب گفت : دو شرط دارم
یک شرط : انکه دو سال برایم چوپانی کنی
شرط دیگر : بعد ازدوسال خواهم گفت
جوان گفت : هرچه بگویی انجام خواهم داد تاخدا از من راضی باشد
از همان روز شروع کرد به چوپانی وعبادت........
دوسال گذشت
پس از دوسال نزد ارباب رفت
گفت : شرط دوم چیست
ارباب گفت : دختری دارم هم کر است هم کور است هم لال.اورا باید بعقد خود دراوری جوان بفکرفرو رفت.....بناچارقبول کرد.
ارباب پس از جشن با شکوهی دخترش رابعقد ان مرد جوان دراورد
شب عروسی که داماد نزد عروس رفت.عروسی دید مثل پنجه افتاب که نه کور بود نه لال نه کر فردا نزد ارباب رفت سئوال کرد....که دخترشما سالم است
نه کوراست نه کراست نه لال ؟؟؟ علتش چیست
ارباب گفت : باین دلیل گفتم کور است زیرا که چشمش به نا محرم نیفتاده
گفتم کر است چون غیبت نشنیده لال است غیبت نکرده واین دختر پاکدامن فقط برازنده توجوان درستکاراست.که برای یک سیب دوسال چوپانی کردی.

موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا