شجره طیبه
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از اصول تربیتی که تأکید بسیاری بر آن شده و همه اندیشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، این است که در مسیر تربیت نیاز به الگو داریم. به عبارت دیگر، لازم است مربی برای متربیِ خود الگو معرفی کند و بگوید شما باید مثل او و به سوی او حرکت کنید، و بدون الگو طی مسیر سخت می شود و از طرفی، الگوست که کشش ایجاد می کند و راه را برای حرکت هموار می سازد.
از این رو، قرآن کریم در سوره احزاب پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان الگو معرفی می کند و می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً».(۱)
یکی از اسرار پویایی و حیات مسائل معنوی در شیعه به ویژه در حوزه های علمیه شیعه، همین وجود الگوهاست؛ الگوهایی که به شکل یک شجره، قلوبشان به هم متصل است و آنچه انسان را رشد می دهد، این است که توفیق پیدا کند تا قلب او به این اولیای راه رفته و شناخته شده، متصل شود و این سلسله مراتب برسد به اهل بیت علیهم السلام و انبیا که الگوهای قرآنی می باشند. این الگوهای قرآنی در رأس هرم، و علمای ربّانی و فقهای عارف راه رفته در مرتبه بعد قرار دارند. قرآن کریم، علاوه بر حضرت ابراهیم، پیروان او را نیز به عنوان الگو معرفی می کند و می فرماید: «لقد کانت لکم أسوه فی ابراهیم و الذین معه… »،(۲)و پیروان او کسانی اند که به مقام معیت فکری و ایمان با حضرت ابراهیم رسیده اند و از انبیا تأثیر و رنگ پذیرفته اند.
انسان اگر به این شبکه وصل شد، امید است که سر سفره اولیای الهی بار یابد و به مقامات عالی برسد، و خود الگو برای دیگران شود و گرنه بعد از یک عمر عبادت، یک عابد زاهدی درست شده که راه به جایی نبرده که امثال او را زیاد می بینیم.
آیت الله بهجت می فرمود: در جوانی خیلی به حضرت سید الشهداء علیه السلام متوسل شدم تا همراه تحصیل علوم حوزوی، توفیق تهذیب نفس را نیز پیدا کنم. تا اینکه روزی آیت الله الهی برادر علامه طباطبائی را در حرم امام حسین علیه السلام دیدم که به بنده گفتند: «محمد تقی! خداوند به تو استعدادی داده و دنبال کسی می گردی وهر کسی دل تو را آرام نمی کند. کسی را که تو دنبالش می گردی، من می شناسم، ایشان آیت الله سید علی قاضی(۳) و در نجف می باشد». که ظاهراً بعد با علامه طباطبائی به خدمت مرحوم قاضی می رسند و این اتصال آغاز می شود. وقتی این حلقه اتصال راتعقیب می کنیم می بینیم بزرگانی مانند مرحوم ملاحسینقلی همدانی که استاد بزرگانی مانند مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی استاد حضرت امام و مرحوم بهاری و مرحوم سید احمد کربلایی بودند و این سلسله قبل از این بزرگان از مرحوم آسیدعلی شوشتری به تعلیم رجل غیبی شروع می شود.
ولی آنچه این الگوگیری در مسائل معنوی را از الگوگیری در موضوعات دیگر مثل ورزش و… متمایز می کند، امور زیر است:
۱. در این الگوگیری قلوب به هم متصل است و تأثیرگذار.
۲. این اتصال به اهل بیت علیهم السلام و انبیای الهی می رسد.
۳. و به خاطر همین اتصال انسان در مسائل معنوی به جایی می رسد که می تواند از ارواح این بزرگان بهره ببرد و با آنان ارتباط برقرار کند.
۴. و مهم تر اینکه این الگوها در برزخ هم انسان را همراهی می کنند.
۵. و حتی در بهشت این سیر رشد ادامه دارد.
با این اوصاف انسان غیر شیعه، هر چه هم سعی کند و همه فوق العادگی ها را هم که پیدا کند، با جستجو در حالاتش درمی یابیم قدرت هایی که دارد مربوط است به قوای شیطانی یا قوایی که منشأ آنها نیروهای درونی هر فرد مسلمان و غیر مسلمان است و همه در آن توانایی ها مشترک اند؛ در حالی که در مسائل معنوی، الگو حرف اول را می زند و الگوی ما اهل بیت علیهم السلام است و چون توان ما به حدّی نیست که بتوانیم دائم در محضر ائمه علیهم السلام باشیم و مستقیم از آنها بهره ببریم، با الگوهای واسطه ای ارتباط برقرار می کنیم.
لذا آیت الله بهجت وقتی از مرحوم علامه مجلسی قدس سره نام می بردند، با «تعبیر استاد ما» عنوان می کردند با اینکه فاصله بین ایشان و علامه مجلسی قدس سره صدها سال است؛ ولی این نشان از ارتباط قلوب و پیوند و اتصال معنوی دارد.
آیت الله بهجت به این سلسله وصل شدند و الگوگیری کردند، تا جایی که خود الگو و چراغی برای دیگران گردیدند. وقتی انسان با بزرگی آشنا می شود و از او درس می گیرد، اگر با مسائل اخلاقی و معنوی بیگانه باشد، روی انسان تأثیر منفی می گذارد و انسان خواسته یا ناخواسته روحش جهت دهی می شود چه برسد به برخی مذاهب و فرقه ها و یا همین عرفان های نوظهور که گاهی الگوهای آنها از اشرار می باشند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «المجالسه مؤثره» با این الگوگیری که سطح عالی از مجالست می باشد چه اتفاقی برای روح و باطن من می افتد؟! و از طرفی به همین میزان اگر با الگوهایی آشنا شد که این شجره با توجه به سلسله مراتب به اهل بیت علیهم السلام رسید، این دور الگو برایش تمام می شود. و تأثیرپذیری در مسیر رشد معنوی آغاز می شود. و چنانچه بیان شد تا داخل بهشت نیز ادامه می یابد.
و بیش از نود سال عبادت و بندگی و مراقبه اگر اتصال به این شجره نباشد، آفت و آسیب زیاد دارد و بسیار شنیده ایم که دارایی های معنوی افراد را در پایان عمر، شیطان می دزدد.
این ثبات قدم در سیر و سلوک و این جدیت و جامعیت در علم و تهذیب نفس، اگر؛ عنایت امام زمان نباشد، امکان پذیر نیست.
سکوتی را که آیت الله بهجت در مسائل و مقامات معنوی داشتند و همواره سرّی را مکتوم نگه داشته بودند این ممکن نیست، مگر اینکه این اتصال با سرچشمه برقرار باشد.
در این اواخر که خدمت ایشان رسیدیم، «حال غیبوبت» مکرر به ایشان دست می داد. غیبوبت حالتی است که در حالی که شخص در جمع است، ارتباطش با عالم معنا و غیب نیز شدید می شود. ترازوی آن طرف سنگینی می کند؛ و لو یک لحظه یا چند لحظه؛ به طوری که افراد ممکن بود گمان کنند که ایشان یک لحظه به خواب رفته است، ولی چنین نبود. در حالت غیبوبت یک لحظه می رود، سکوتی می گیرد دوباره برمی گردد در همان حال هوشیاری و تسلّط به هر دو طرف هست. البته این حالت قبلاً هم در درس ایشان دیده می شد. این حالت انتقال به عالم برزخ را آسان می کند. فشار و شدتی که برای مرگ هست، در مورد این افراد وجود ندارد.
رو مجرد شو مجرد را ببین
انسان چند سال فرصت دارد تا این ثقل را از خود بگیرد و با مجردات آشنا شود؟ اگر نباشد مسیر شجره طیبه الگوهایی که با قاعده حرکت کردند و راه را می شناختند و دست در دست معصوم داشتند، طی این مسیر ناممکن است.
در آیه ای که در صدر بحث بیان شد، ویژگی های افرادی را که می توانند از این اسوه حسنه پیروی کنند، بیان می کند و می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً؛(۴)… کسانی که امید به «الله» و روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد می کنند».
در حقیقت ایمان به مبدأ و معاد، انگیزه این حرکت است و ذکر خداوند تداوم بخش آن؛ زیرا کسی که قلبی سرشار از ایمان ندارد و دائم به یاد خدا نباشد، نمی تواند پاجای پای مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بگذارد.
خاطره
در جلسه ای که خدمت آیت الله بهجت قدس سره بودیم، از زمانی یاد می کردند که در نجف بودند. می فرمودند: در زمان طلبگی، عصرها خدمت مرحوم قاضی می رفتیم گاهی خودشان می آمدند و به ایشان اقتدا می کردیم و گاهی هم علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان را امام جماعت قرار می دادند. آن گاه با شور و شعفی از آن یاد می کردند و می فرمودند: چه شب هایی بود و یادم هست که علامه طباطبائی یک دعای لطیف و سوزناکی را در سجده آخر نماز می خواندند و دعا این بود: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت ولیی فی الدّنیا و الآخره توفّنی مسلماً و ألحقنی بالصالحین». وقتی ایشان این دعا را بعد از هفتاد سال می خواندند، هنوز تحت تأثیر آن دعا بودند.
این سه ویژگی که قرآن کریم بر می شمارد، در ایشان تبلور یافته بود. «خدا محوری» و «آخرت طلبی» که در زهد و ساده زیستی ایشان به وضوح مشهود بود. و «اهل ذکر کثیر بودن» ایشان تجلی کرده بود در انس با عبادات، از نمازهای عارفانه و نماز جعفر طیّار روزانه گرفته تا زیارت عاشورای همراه با صد لعن و صد سلام و همچنین زیارت های عاشقانه و مستمری که در نجف اشرف و مشهد الرضا علیه السلام و همچنین حرم حضرت معصومه علیها السلام داشتند.
وقتی انسان ویژگی های یاد خدا و قیامت و اهل ذکر بودن را در خود ایجاد کرد زمینه برای ارتباط با پیامبر اعظم و ائمه علیهم السلام آماده می شود. لذا یکی از دوستان ما که بیش از بیست سال با آیت الله بهجت بودند می گفت: وقتی آقا رساله شان چاپ شد در ذهنم تردیدی آمد که چرا ایشان با وجود دیگران وارد بحث مرجعیت شدند، یک روز که خدمت ایشان رسیدم و قصد داشتم همین موضوع را از ایشان سؤال کنم، قبل از طرح سؤالم، آیت الله بهجت فرمودند: نه آقا اینطورها هم نبوده اساتید ما وارد نمی شدند مگر به اذن حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آری مسیر الگوهای راستین که راه را خوب شناختند و از روی قاعده حرکت کردند به اینجا ختم می شود.
خاتمه
بیان شد که اگر انسان با الگوهای راستین که از روی قاعده و معرفت نفس به معرفه الله رسیده اند و دست آنها هم در دست معصومان علیهم السلام است، متصل نباشد، اگر یک عمر هم عبادت کند، باز ارتباطش با عالم معنا قطع است، چرا که زندگی انسان فقط در ظاهر دنیا خلاصه نمی شود، بلکه این عالم باطنی دارد و عالم برزخ و قیامت هم در راه است. و این انسان «عدو مبینی» به نام شیطان دارد که اگر دست انسان در دست اولیای الهی نباشد، او را اغوا می کند و دارایی های معنوی او را نیز در آخر عمر می دزدد.
روز پایان
آقازاده ایشان تعریف می کردند: روز آخر وارد اتاق شدم. دیدم ایشان سه – چهار مرتبه گفتند: «السلام علیک أیّها النّبیّ و رحمه الله و برکاته، السلام علیکم و رحمه الله». من اول فکر کردم که سلام نماز را می دهند. اما دیدم که بعد، دست راستشان را زیر سرشان گذاشتند و خوابیدند، و من فکر کردم خوابیدند؛ ولی دریغ که روح ایشان به دیار باقی شتافته بود. وقتی این داستان را شنیدم به یاد جمله نورانی «فمن یمت یرنی» افتادم.
ز پـادشـاه و گـدا فـارغـم بحـمـدالله گدای خاک در دوست پادشاه من است
السلام علینا و علی عبادالله الصالحین، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
-----------------
پی نوشت ها :
۱. سوره احزاب: ۲۱. البته برخی، واژه «اسوه» را به معنای مصدری گرفته اند نه وصفی. یعنی برای شما در پیامبر تأسّی و پیروی خوبی است که می توانید با اقتدا به او خود را اصلاح نمایید و به سر منزل مقصود برسید.
۲. سوره ممتحنه: ۴.
۳. البته ایشان همزمان از اساتید دیگری مانند مرحوم غروی اصفهانی معروف به کمپانی و آشیخ مرتضی طالقانی هم در مسائل علمی هم معنوی بهره می بردند و همیشه از آنها به بزرگی یاد می کردند.
۴. سوره احزاب: ۲۱.
---------------
منبع : چشمه زلال
افزودن دیدگاه جدید