« فَخرُ الدّین محمّد بن حَسَن بن یوسف» مشهور به« فَخرُ المُحَققین» فرزند علامه حلی
شناسنامه:
نام: محمد بن حسن حلی
لقب: فخر المحققین
نسب: فرزند علامه حلی
ولادت: ۶۸۲ ه.ق
زادگاه: حله
محل تحصیل: حوزه علمیه حله
تاریخ وفات: ۷۷۱ ه.ق
محل دفن: حله
مختصر زندگی فخرالمحققین:
شهر «حلّه» يكي از شهرهاي معروف كشور عراق است كه علماء و فقهاء بزرگي را به جهان اسلام عرضه كرده است. از بين آنها مي توان به «ابن ادريس حلي» صاحب كتاب «السرائر»، «محقق حلّي» صاحب كتاب نفيس «شرايع الاسلام»، «علامه حلي» و «ابن فهد حلي» صاحب كتاب «التنقيح الرافع» اشاره نمود.
اينان بزرگاني از جهان اسلام هستند كه منشأ پيشرفت علوم نقلي و عقلي و علم فقه و اصول بوده اند. در اين مقاله قصد داريم به زندگي يكي از علماء و فقهاء، بزرگ جهان تشيع كه برخاسته از همين خاندان و همين ديار است. نگاهي كوتاه داشته باشيم و او را بيشتر بشناسيم.
نامش «محمد» است، فرزند يكي از بزرگترين علماء و فقهاء جهان تشيع و برجسته ترين نويسنده كتابهاي فقهي يعني «علامه حلي» است. كنيه اش ابوطالب و مشهور به «فخرالمحققين» مي باشد و گاهي او را به «فخرالدين» و «فخرالاسلام» نيز مي شناسند.
او در شب دوشنبه، 20 جمادي الاولي سال 682 هـق به دنيا آمد. از همان ابتداي كودكي آثار هوش سرشار و زكاوت بسيار در او هويدا بود.[1]
او در نزد پدر بزرگوار خود علامه دهر، فريد عصر، عالم جليل القدر و عظيم المنزلة و المجد، جامع علوم حيطه عقل و نقل «علامه حلي» (ره) تربيت يافت و علوم مختلف را از وي آموخت.
"علامه حلي" كه هوش فوق العاده و استعداد كم نظير و نبوغ و زكاوت عجيب فرزند خويش را دريافته بود: او را بسيار دوست مي داشت و در تربيت و تعليم او بسيار كوشا بود.
در عظمت و جلالت «فخر المحققين» همين بس كه پدرش «علامه حلي» در برخي از تأليفات و تصنيفات گرانبهاي خود او را مي ستايد و او را بسيار احترام مي كند و در حقش دعا نموده و از او مي خواهد كه اگر مرگ او فرا رسيد و تأليف او ناقص ماند، فرزندش آنها را به اتمام برساند و يا اگر خللي در آنها مي يابد، آنها را اصلاح نمايد.
ايشان در ابتداي كتاب «قواعد الاحكام» اين چنين مي نويسد:
« اين كتاب را در پاسخ به درخواست محبوب ترين مردم در نزد خودم و عزيزترين آنها بر خودم نوشته ام و او فرزند عزيزم «محمد» است؛ كسي كه اميدوارم خداوند بعد از من عمرش را طولاني گرداند و خود او صورت مرا بر روي خاك قبر قرار دهد و بعد از مرگم بر من ترحم كند همان طور كه من در خلوتهايم براي او خالصانه دعا مي كردم. خداوند سعادت دو دنيا و تكميل رياست آنها را روزي او گرداند زيرا او در همه احوال با من مهربان بود و در اقوال و افعالش مطيع من بود...»[2]
و در كتاب «ارشاد الاذهان» علامه حلي (ره) بعد از دعاي بسيار در حق فرزندش مي نويسد: «از او مي خواهم كه جزاء و پاداش مرا از نوشتن اين كتاب اين گونه ادا كند كه: بعد از هر نماز براي من طلب رحمت كند و در خلوتهاي خويش، برايم طلب استغفار نمايد و اگر خللي و نقصاني در كتاب يافت آن را اصلاح نمايد.»[3]
از اين قبيل تعابير كه در كتابهاي ديگر علامه حلي (ره) نيز ذكر شده، نهايت ارادت و توجه وي و اعتمادش نسبت به فرزندش فخرالمحققين به خوبي هويدا مي گردد.
و بزرگان ديگر نيز در مدح و ثناي او قلم بدست گرفته اند و او را با تعابيري بليغ ستوده اند و آن چنان كه در «روضات الجنات» آمده شهيد اول، شاگرد او، اگر چه عادت به مبالغه در مدح و ثناي كسي ندارد؛ اما در اجازه اي كه براي يكي از شاگردانش مي نويسد، در مورد فخرالمحققين اين چنين سخن مي گويد: «و منهم الشيخ الامام، سلطان العلماء و منتهي الفضلاء والنبلاء، خاتمة المجتهدين، فخر الملة والدين ابوطالب محمد بن الشيخ الامام السعيد جمال الدين بن مطهر [علامه حلي] مد الله في عمره مدّاٌ و جعل بينه و بين الحادثات سدّاٌ..»[4]
نكته اي كه راجع به اين فقيه و عالم برجسته بيان شده و مورد اختلاف بين اعلام قرار گرفته اين است كه برخي نوشته اند، او قبل از سن ده سالگي به اجتهاد رسيده است.
در اين زمينه قاضي "نورالله شوشتري" در كتاب «مجالس المومنين» مي نويسد: «حافظ ابرو شافعي» در مدح او گفته كه با پدر خود به خدمت خدا بنده ]سلطان خدابنده پادشاه ايران] آمد جواني دانشمند، بزرگ، مستعد، نيكو اخلاق، پسنديده خصال بود. از خدمت والد بزرگوار خود تربيت يافته و در سن ده سالگي نور اجتهاد بر ناحيه حال او تافته. چنانكه خود نيز در شرع خطبه كتاب « قواعد» به آن اشاره نموده و فرموده: كه چون مشغول شدم به خدمت پدر خود در معقول و منقول و خواندم بر او بسياري ار كتب اصحاب را. التماس نمودم از او تصنيف كتاب «قواعد» را؛ چه بعد از تحقيق تاريخ مولد او، تاريخ تصنيف كتاب ظاهر مي شود؛ كه عمر او در آن وقت كمتر از ده سال بود.»
سپس نقل مي كند كه "شهيد ثاني" (ره) در حاشيه قواعد از اين امر تعجب كرده است؛ در حالي كه تعجب او وجهي ندارد و بلكه تعجب او عجيب است؛ زيرا كه خود در شرح "درايه اصول حديث" حال جمعي كثير كه خداي متعال در كمتر از آن عمر [يعني عمر فخرالمحققين] توفيق كمال داد، ذكر نموده است.»[5]
به هر حال چه او در اين سن و يا كمي بيشتر از آن به درجه اجتهاد رسيده باشد نشان دهنده بزرگي و نبوغ سرشار اوست.
نكته ديگري كه بايد در مورد زندگي او بيان كرد، وجود مشكلات و دشمني ها و تهمتهايي است كه در مورد اين فقيه بزرگ وجود داشته است. خود او در تعليقه اش بر كتاب «الالفين» پدر بزرگوارش چنين مي نويسد: « يك شب در خواب پدرم ]علامه حلي] (ره) را ديدم. بسيار شديد گريه كردم و از كمي دوستان و زيادي دشمنان و كينه توزان به او شكايت كردم عواملي كه باعث شد من ترك وطن كنم و به اراضي آذربايجان فرار كنم...»[6]
اين كلمات نشان مي دهد كه او با مشكلاتي مواجه بوده است و شايد در اثر همين عوامل است كه قبر اين عالم بزرگ و فقيه كم نظير، هم اكنون معلوم و مشخص نيست.
پدر فخرالمحققین:
علامه حلّى (648- 726)
جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف مطهر حلى كه در ميان طايفه شيعه مطلقا بلقب علامه خوانده ميشود از بزرگترين علماى اماميه و از متكلمين و مؤلفين معتبر اين فرقه است و او در سال 648 در حلّه سيفيّه از منازل بين نجف اشرف و كربلا در طرف شرقى فرات تولد يافته و از طفوليت بهوش و فراست مشهور بوده و نزد پدر خود شيخ سديد الدين يوسف و سيد جمال الدين احمد بن طاوس و سيد رضى الدين على بن طاوس و شيخ ميثم بحرانى شارح نهج البلاغه و خواجه نصير- الدين طوسى و نجم الدين كاتبى قزوينى علوم دينى و حكمتى را آموخته و بزودى از مشاهير فضلاى عهد خود شده است و بتفصيلى كه سابقا ذكر كرديم در عهد اولجايتو با پسر خود فخر المحققين بسلطانيه آمده و باشاعه مذهب تشيّع پرداخته و در حقيقت تجديد بناى مذهب شيعه و تأييد اصول و احكام آن قبل از نهضت عهد صفويه بيشتر بر اثر مجاهدات علامه و شاگردان اوست و مؤلفات علامه و مناظرات او در اين باب با خصم بپيشرفت اين امر معاونت بسيار نموده است.
علامه حلى بالغ بر نود جلد كتاب بزرگ و كوچك در فقه و اصول و كلام و رجال و منطق تأليفات دارد و مشهورترين آنها بقرار ذيل است: منهاج الكرامة فى باب الامامه و نهج الحق و كشف الصدق كه آنها را در تقرير عقايد شيعه براى اولجايتو نوشته كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد در شرح كتاب تجريد استاد خود خواجه نصير الدين طوسى، تذكرة الفقهاء در فقه شيعه، قواعد الاحكام فى معرفة- الحلال و الحرام از كتب فقهى درسى، جوهر النّضيد در منطق، خلاصة الاقوال در علم رجال، انوار الملكوت در علم كلام و تبصرة المتعلمين در احكام دينى. [7]
گفتار استاد:
«فخر المحققین،پسر علامه حلی،در 682 متولد و در سال 771 درگذشته است.
علامه حلی در مقدمه تذکرة الفقهاء، و در مقدمه کتاب «قواعد»از فرزندش به تجلیل یاد کرده است و در آخر قواعد آرزو کرده است که پسر بعد از پدر کارهای ناتمام او را تمام کند.فخر المحققین کتابی دارد به نام «ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد»آراء او در کتب فقهیه مورد توجه است.» [8]
فخر المحققین، فخر الدین و فخر الاسلام، هر سه لقب فرزند دانشمند و برومندعلامه حلی می باشد.نام شریفش «محمد»است.او نیز مانند پدر نابغه ای از نوابغ ارزنده شیعه است و در تمام کتب فقهی و علمی مورد توجه خاص دانشمندان بزرگ ومجتهدین طراز اول ما قرار گرفته است.
فقیه عظیم الشان،شهید اول،که سرآمد شاگردان اوست،در اجازه ای که در زمان حیات وی به شاگردش،شمس الدین بن نجده داده است،از او این گونه یاد می کند:
«شیخ امام سلطان العلماء و منتهی الفضلاء و النبلاء،خاتم المجتهدین، فخر الملة و الدین، ابو طالب محمد فرزند شیخ امام سعید جمال الدین بن مطهر که خداوند عمرگرانبهای او را دراز گرداند و از پیشامدهای سوء زمانه نگه دارد...»
فخر المحققین در شب بیستم جمادی الاول سال 682 هجری در شهر حله موطن خویش دیده به دنیا گشود.علوم مقدماتی و متداول عصر و سپس علوم عالیه معقول،یعنی فلسفه و کلام و منطق و فقه و اصول و حدیث و غیره را نزد پدر علامه اش فرا گرفت و پیش از آنکه به حد بلوغ برسد،در انواع آنها ورزیده شد،یعنی تقریبا ازتحصیل آنها بی نیاز گردید.
استعداد و نبوغ وی:
قاضی نور الله شوشتری در کتاب «مجالس المؤمنین »می نویسد:«فخر المحققین محمد در علوم عقلی و نقلی محققی نحریر بود و در علو فهم و فطرت مدققی بی نظیر.
سپس او از یکی از دانشمندان شافعی نقل می کند که وقتی با پدرش به نزد سلطان محمد خدابنده به «سلطانیه »قزوین آمد،دانشمندی جوان،عالی مقام،مستعد،نیکخوی و پسندیده خصال بود.»آنگاه می گوید:
«وی در خدمت پدر بزرگوارش تربیت یافته و در سن ده سالگی نور اجتهاد ازناصیه حال او تافته،چنانکه خود نیز در شرح خطبه کتاب «قواعد»به آن اشاره فرموده وگفته است چون از تحصیل علوم معقول در محضر پدرم علامه فراغت یافتم و بسیاری از کتب علمی علمای شیعه را نزد وی خواندم،از او مسالت نمودم کتابی در فقه تصنیف کند که جامع اسرار آن علم باشد...»
سپس به نقل از قاضی نور الله برای اثبات اینکه فخر المحققین هنگام تصنیف کتاب «قواعد»پدر،مجتهد بوده و کمتر از ده سال داشته است،می نویسد:«از ملاحظه تاریخ ولادت او،و تاریخ تصنیف کتاب ظاهر می شود که سن او در آن موقع کمتر از ده سال بوده و تعجب شهید ثانی در این باب چنانکه در حاشیه قواعد اظهار فرموده،وجهی ندارد.بلکه تعجب او عجب است، زیرا که خود(یعنی شهید ثانی)در شرح درایه اصول حدیث،حال جمعی کثیری را که خدای تعالی،در کمتر از آن عمر توفیق کمال داده،ذکر نموده است.از جمله آن که روایت کرده که از شیخ تقی الدین حسن بن داود که می گفته سید غیاث الدین،عبد الکریم بن طاوس که دوست و مصاحب او بوده،به کتاب خواندن مشغول شد و در چهار سالگی از معلم مستغنی گردید و از ابراهیم بن سعید جوهری روایت نموده است که گفت کودکی چهار ساله دیدم که نزد مامون عباسی آوردند و او قرآن را خوانده بود و نظر در رای و اجتهاد کرده بود.این قدر بود که هر گاه گرسنه می شد،مانند طفلان می گریست و مؤید این داستان،زندگی شیخ ابو علی سینا است،بر وجهی که در تواریخ مسطور است.»
مؤلف روضات الجنات،بر قاضی نور الله خرده گرفته است و گفته:«تاریخ تالیف قواعد بر من روشن نیست تا حکم کنم که فخر المحققین در آن موقع چند ساله بوده،ولی تعجب شهید ثانی در واقع و اینکه قاضی گفته است به قول حسن بن داود، غیاث الدین بن طاوس در چهار سالگی از معلم بی نیاز شد،مقصود این نیست که وی در آن سن کلا از تحصیل بی نیاز گردید،بلکه منظور از معلم،معلم خط بوده است.
نظریه دیگر:
فقیه نامور،محمد بن حسن اصفهانی که از اعاظم مجتهدین بود و به واسطه اقامت چندی در هندوستان،معروف به «فاضل هندی »است،در آغاز کتاب «کشف اللثام »تصنیف ذی قیمت خود که شرح قواعد حلی است،بعد از نقل عبارت فخر المحققین می نویسد:
«ممکن است بعضی از گفته وی تعجب کنند که چگونه در آن سن به این مقام رسیده است،ولی می دانیم که تولد وی در سال 682 روی داده و پدرش علامه،برخی از کتب خود را در کتاب «خلاصه »که به سال 692 یا693 تالیف نموده است،ذکر کرده،بنابراین با تطبیق این دو تاریخ،فخر المحققین در آن موقع ده سال یا کمتر داشته است.»
و سپس می نویسد:«این لطف و مرحمت الهی است که به هر کس خواهد موهبت می کند.
من خود نیز قبل از آنکه سیزده سالم تمام شود،از تحصیل علوم معقول و منقول فارغ گشتم و پیش از آنکه یازده ساله شوم،شروع به تصنیف نمودم و کتاب «منیة الحریس »را که شرح تلخیص است،پیش از آنکه پانزده سالم کامل گردد،تصنیف نمودم و قبل از آن نیز ده کتاب اعم از متن و شرح و حواشی تصنیف نموده بودم و آن کتابها بدین قرار است:
التلخیص در بلاغت و توابع آن-زبده در اصول دین و عقاید-الخرد البدیعه دراصول-شرح زیده-شرح الخرد البدیعه-کاشفک و حواشی بر شرح عقائد نسفیه وغیره.زمانی که هشت سال داشتم،کتاب «مطول »و«مختصر مطول »تفتازانی را تدریس می کردم.»
تحقیق و بررسی در این مورد:
دانشمند گرامی،جناب آقای دوانی گوید:
«با کمال تاسف باید گفت دانشمندان عالی مقام نامبرده،یعنی قاضی نور الله ومؤلف کتاب روضات و فاضل هندی،هر سه موفق به حل موضوع نشده اند و حتی گفته ابهام آمیز و نظریات شگفت انگیز آنان نیز بدون تحقیق و بررسی مورد استفاده و استناددیگران واقع شده و در کتابهای خود بازگو نموده اند.
مثلا مؤلف روضات،فقط استدلال قاضی نور الله را مورد ایراد قرار داده و ازتعجب شهید ثانی جانبداری نموده،بدون اینکه قضیه را حل کند و اثبات نماید که هنگام تالیف کتاب قواعد که فخر المحققین می گوید من از تحصیل تمام علوم متداول فراغت یافتم،چند سال داشته است؟
فاضل هندی نیز استدلال می کند که چون علامه تالیفات خود را در کتاب خلاصه که به سال 692 تالیف نموده آورده است و قواعد مورد بحث نیز یکی از آنهابوده است.پس می توان گفت فخر المحققین به گفته قاضی نور الله در آن موقع ده سال یاکمتر داشته است.در صورتی که امکان دارد علامه کتاب قواعد را سالها بعد از تالیف خلاصه نوشته باشد.(چنانکه همین طور نیز هست)و به طوریکه معمول مؤلفین است،بعد فهرست تالیفات خود را در خلاصه آورده باشد.»
در نامه دانشوران،ضمن شرح حال غیاث عبد الکریم بن طاوس،پس از نقل عبارت حسن بن داود درباره نبوغ و هوش سرشاری مانند قاضی نور الله،چند نفر را که در خردسالی به مقام عالی علمی نائل گشته اند نام می برد.از جمله علامه حلی را نام برده و می گوید:
«دیگر فرزند آن بزرگوار که فخر المحققین لقب دارد،چنانکه قاضی نور الله شوشتری آورده،از آن پیش که سن شریفش از ده سال متجاوز گردد،به درجه استنباط احکام و استخراج فروع فایز گشت و با اینکه گفته ابن داود را درباره ابن طاوس بدین گونه نقل می کند در چهار سالگی معلمی به تربیت وی گماشتند،در مدت چهل روز ازتعلم خط بی نیاز گشت.چون سن شریفش به یازده رسید،در اندک زمانی کلام الله مجید را حافظ گردید.»
مع الوصف مؤلفین «نامه دانشوران »متوجه اشتباهی که در اینجا برای قاضی نور الله و فاضل هندی روی داده،نشده و گفتار هر دو را بدون توضیح نقل کرده اند. [9]
محدث بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز در کتاب «فوائد الرضویة »گفته قاضی نور الله را عینا نقل کرده و با اینکه وصیت علامه به فخر المحققین را نیز درصفحه مقابل آورده است،معهذا حل موضوع برای ایشان نیز پوشیده مانده است، زیراعلامه در آن وصیت نامه که در آخر کتاب «قواعد»در بسیاری از کتب تراجم و غیره نیزذکر شده است،از جمله می نویسد:«ای فرزند من!در این کتاب فتاوای احکام و قواعدشرایع اسلام را برای تو خلاصه نموده و بیان کردم و با الفاظی مختصر و عباراتی شیوا وسبکی دلپذیر و محکم روشن ساختم.سن من در این موقع به پنجاه رسید و اینک وارددهه بعد آن شده ام.»
اگر دانشمندان توجهی به این جمله «سن من در این موقع به پنجاه رسید»می نمودند،موضوع حل می گشت،و دیگر این همه شرح و بسط مورد پیدا نمی کرد،زیرا از این عبارت کاملا پیدا است که علامه هنگام تالیف «قواعد»پنجاه سال داشت وچون ولادت وی در سال 648 روی داده،باید گفت علامه در سال 698 به تصنیف کتاب «قواعد»پرداخته است و با در نظر گرفتن ولادت فخر المحققین در سال 682بدون تردید فخر المحققین در آن موقع 16 ساله بوده است.از این میان نتایج زیر به دست می آید:
1-فخر المحققین هنگام تالیف قواعد که به خواهش وی صورت گرفته و خوددر شرح آن می گوید در16 سالگی مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تکمیل نموده است.
2-استنباط قاضی نور الله و فاضل هندی و دیگران که از آنها پیروی نموده وگفته اند در آن موقع سن فخر المحققین ده سال یا کمتر بوده،مورد ندارد و دلیلی بر آن نیست.
3-تالیف قواعد در سال 692 صحیح نیست و استدلال قاضی و فاضل هندی مناسب نمی باشد.
4-تاریخ تالیف «قواعد»از گفته خود علامه به خوبی آشکار است که در پنجاه سالگی علامه،یعنی به طور مسلم در سال 698 انجام گرفته است،زیرا علامه وصیت نامه مزبور را بعد از تالیف کتاب بزرگ قواعد نوشته است و با اشتغالاتی که داشته و کتب بسیاری که در عرض یکدیگر تالیف و تصنیف می نموده،امکان دارد که یکی دو سال قبل از آن،یا بیشتر،دست به تالیف چنین کتابی زده باشد و به گفته خود،از تحصیل علوم معقول و منقول بی نیاز بوده است،یا هنوز به حد بلوغ نرسیده،و یادست کم تازه بالغ گشته باشد.
فخر المحققین در نظر علامه:
فخر المحققین در ایام جوانی با پدرش به ایران سفر نموده،آن گاه با پدر به حله واقع در کشور عراق برگشت،و به طوریکه خود در حاشیه کتاب «الالفین »می نویسد،ناگزیر به جلای وطن گردید و به نواحی آذربایجان آمد و گویا مجددا به حله برگشته باشد.
فخر المحققین به همان میزانی که از لحاظ مراتب فضل و کمال ممتاز و در حدخود بی نظیر بوده است، از حیث ادب و اخلاق و ملکات فاضله نیز امتیازی مخصوص داشته است.در میان انبوه دانشمندان که ما با زندگانی آنان آشنا هستیم، چنین پدر وفرزندی را ندیده ایم که هر دو از نوابغ نامی و نسبت به هم تا این اندازه خصوصیت واحترام مرعی دارند.علامه در برخی از آثار خود،هر جا از فرزندش فخر المحققین نام می برد،می گوید:«خداوند مرا فدای او گرداند و از بدیها دور بدارد.»
در آغاز کتاب «الالفین »که مشتمل بر هزار دلیل در اثبات امامت امیر المؤمنین علی(ع)است،می نویسد:«من به خواهش فرزند عزیزم محمد که خداوند امور دنیا وآخرت او را اصلاح گرداند،چنانکه او نیز نسبت به پدر و مادرش از هر گونه احترام وخدمتگزاری مضایقت ندارند،و امیدوارم که خداوند،سعادت دو جهان را به او روزی کند.چنانکه او هم در به کار بستن نیروی عقلی و حسی خود از من اطاعت نموده و باگفتار و کردار خویش موجبات خوشنودی مرا فراهم کرده است و ریاست ظاهری ومعنوی را یکجا به او موهبت کند،چه که وی به اندازه یک چشم به هم زدن نافرمانی برمن ننموده. این کتاب را که موسوم به «الفین »است،املاء نمودم.
در این کتاب هزار دلیل یقینی و برهان عقلی و نقلی برای اثبات امامت بلافصل حضرت شاه ولایت،علی بن ابیطالب(ع)و هزار دلیل در رد شبهات مخالفین وارد ساختم و نیز ادله بسیاری در اثبات امامت سایر امامان عالی مقام به مقداری که طالبان راقانع سازد آوردم و ثواب آن را به فرزندم محمد اهداء نمودم.
خداوند او را از هر خطری نگهدارد، و هر گونه بدی و زشتی را از وی برطرف سازد و به آرزوهایی که دارد نائل گرداند و شر دشمنانش را از او دور کند.»
همچنین در آغاز کتاب «قواعد»و ارشاد و غیره به همین مضامین فرزندش راستوده است.در آغاز قواعد می نویسد:
«این کتاب را به خواهش دوست ترین مردم نسبت به خود و عزیزترین آنها، یعنی فرزند عزیزم محمد تصنیف کردم. خداوند عمر او را دراز گرداند تا با دست خودمرا به خاک سپارد و برایم طلب آمرزش کند،چنانکه من نیز خالص ترین دعای خود رابرای ترقیات او می نمایم.و نیز به وی سفارش اکید نموده که هر یک از کتب مرا که ناقص بماند،او تمام کند و نماز و روزه و حج و بقیه عبادات پدر را اعاده کند.» [10]
استاد-شاگردان:
فخر المحققین تمام رشته های علوم و فنون را در خدمت پدر علامه اش تکمیل نمود و جز وی استادی ندیده است.
شهید اول[11]، سید بدر الدین مدنی، شیخ احمد بن متوج بحرانی، مفيد بن جهيم اسدى حلى[12]، از فقهاى شيعه در قرن هفتم، سید حیدر آملی، سید تاج الدین ابن معیه و ظهیر الدین فرزند دانشمندش نیز از شاگردان بزرگ وی به شمار می آیند.
تالیفات او:
تالیفات او همه در شمار بهترین کتب علمی شیعه به شمار می آیند و اغلب شرح و حاشیه و تعلیقه کتب پدر عالیقدرش می باشد، در كتاب «ريحانة الادب» و « معارف و معاریف»، تأليفات او اين گونه ذكر شده است:
1- «ايضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد»؛ كه به امر والد معظمش "علامه" تصنيف و به فرموده "شيخ بهايي" نظير آن در كتب فقهيه استدلاليه، تأليف نشده و چنانچه از كلمات خود آن كتاب برمي آيد؛ تا باب نكاح در حيات خود "علامه" و بقيه هم تا آخر كتاب بعد از وفات او تأليف يافته است.
2- «تحصيل النجاة» درباره اصول دین؛
3- «ثبات الفوائد في شرح اشكالات القواعد»؛ كه ظاهراٌ همان كتاب «ايضاح الفوائد» است؛
4- «جامع الفوائد في شرح خطبة القواعد» که تنها خطبه قواعد علامه را شرح داده است؛
5- «حاشيه ارشاد الاذهان علامه»؛
6- «حاشيه قواعد علامه» این کتاب غیر از ایضاح الفوائد است؛
7- «شرح مبادي الاصول علامه»؛
8- «شرح نهج المسترشدين علامه» در موضوع علم کلام؛
9- «غاية الشمول(غایة السؤال) في شرح تهذيب الاصول علامه»؛
10- «الكافية الوافية» در علم کلام؛
11- «منبع الاسرار»؛[13]
12- « رساله پرسش و پاسخ »؛
13- « رساله فخریة در نیت»؛
14- « المسائل المظاهریة»؛
15- « واجبات الصلوة الثمانیة».[14]
وفات و مدفن او:
فخر المحققین شب جمعه پانزدهم یا بیست و پنجم جمادی الثانی سال 771،در سن 89 سالگی به جهان باقی شتافت.
در تاریخ وفات و عمر او گویند:
فخر المحققین نجل الفاضل «ذاع »للارتحال بعد«ناحل »
(کلمه «داغ » 771 و کلمه «ناحل »89) [15]
شیخ عباس قمی در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه اش را به نجف اشرف حمل کرده اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد.[16] نوشته مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند»[17] (یعنی پس از اینکه اجسادشان را به نجف بردند در آنجا به خاک سپردند).
دانشمند بزرگ، شیخ عبد الله مامقانی در تنقیح المقال[18] می نویسد:« اطلاع نيافتم كه تا كنون كسي از دانشمندان، مدفن او را معين كرده باشد، ولي منقول بر لسان بزرگان است كه درندگان او را خورده اند و قضيه اي دارد كه من از نقل آن به خاطر توهين به معاصرينش، خودداري مي كنم. لذا جسدي نداشته تا دفن شود.» [19]
حضرت آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، با ذکر شواهدی (از جمله استناد به سخن مذکور از مجلسی اول) سخن مامقانی را نادرست تلقی کرده است.[20]
آنچه در مقدمه كتاب «ايضاح الفوائد» آمده است بدینگونه است که: "آقا موسي زنجاني" از پشت جلد يك نسخه خطي قواعد، به خط "جعفر بن محمد العراقي" نقل مي كند كه:
«زار الشهيد قبر فخرالدين رحمهما الله و قال: نقل عن صاحب هذا القبر بنقل عن والده..» و "فخرالدين" وقتي به صورت مطلق ذكر شود، خصوصاٌ بعد از رواية "شهيد اول" از او و پدرش، مراد "فخرالمحققين" است. پس قبر او در آن زمان معين بوده اگر چه الآن براي ما مخفي است.»[21]
برای مطالعه بیشتر به منابع ذکر شده رجوع کنید:
1. عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 139.
2. ميثم يوسفي - نگاهي به زندگي فخرالمحققين.
3. تاريخ مغول، عباس اقبال آشتيانى(1334ش)، انتشارات امیرکبیر، تهران 1384ش، چاپ هشتم.
4. ر.ک: دوانی، علی، «فخر المحققین، محمد»، مجله مکتب اسلام،شماره 10، آبان 41، صص 32-33.
-----------------------------
پی نوشت:
[1] تنقيح المقال، ج 3، چاپ سنگي، ص 106، و الكني والالقاب ج 3، ص 16.
[2] قواعد الاحكام، ج 1/ ص 173-174.
[3] ارشاد الاذهان، ج 1، ص 218.
[4] روضات الجنات، ج 6، ص 330، رقم 591.
[5] مجالس المؤمنين ، ج 1، ص 576.
[6] ايضاح الفوائد، ج 1، مقدمه معلقين، ص 15.
[7] تاريخ مغول، عباس اقبال آشتيانى(1334ش)، انتشارات امیرکبیر، تهران 1384ش، چاپ هشتم، متن، ص: 508.
[8] آشنایی با علوم اسلامی،ص 300،چاپ دفتر تبلیغات قم.
[9] مؤلف روضات الجنات می نویسد:از این عبارت معلوم است که علامه کتاب «الالفین »را به پایان آورده،ولی از هزار و بیست و چند دلیل آن پاکنویس نشده.سپس شواهدی می آورد که این مدعا را به خوبی روشن می سازد.رجوع کنید به آن کتاب،ذیل شرح حال فخر المحققین محمد.
[10] نگارنده توصیه های اخلاقی او را چندی پیش در مجله پیک اسلام،منتشره در همدان،ترجمه و انتشارداده است.
[11] الامین، السید محسن، «اعیان الشیعة »، ج۱۳، تحقیق: حسن الامین، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۲۰هجری، بیروت، ص۴۰۰.
[12]فرهنگ جامع تاريخ ايران، عباس قديانى، انتشارات آرون، تهران1387ش، چاپ ششم، ج1، ص: 67.
[13] ريحانة الادب، ج 4، ص 309.
[14] حسینی دشتی، سید مصطفی، «معارف و معاریف، دایرة المعارف جامع اسلامی »، مؤسسه فرهنگی آرایه، چ سوم، ۱۳۷۹، تهران، ج۷، ص۷۴۷.
[15] ریحانة الادب،ج 4،ص 309.
[16] قمی، عباس، «فوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة»، مرکزی، 1326، تهران، ص 488.
[17] مجلسی اول، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ج2، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1414ق، ص531.
[18] شیخ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، مطبعة المرتضویة، بی تا،النجف، ص۱۰۶.
[19] تنقيح المقال، ج 3، چاپ سنگي، ص 106.
[20] شبیری زنجانی، سیدموسی، جرعه ای از دریا، ج2، قم: مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1394ش، صص 305-307.
[21] همان.
افزودن دیدگاه جدید