ريشه ی غفلت فرهنگ غرب از نبيّ و نبوت
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الف: ریشه ی تاریخی
۱- غرب پس از رنسانس طوری خود را شروع کرد که دیر یا زود با نبی و نبوت به مقابله برمی خاست. زیرا رنسانس به بهانه ی مقابله با کلیسا اصل تبعیت از حکم خدا را که توسط انبیاء برای بشر آورده بودند، زیر سؤال برد. گفتند عقل بشر همراه با دستاوردهایی که علم و تکنولوژی برای بشر آورده، برای زندگی کافی است، سخنی که درست مقابل سخن انبیاء است که آمده اند بگویند بشر برای سعادت خود نیاز به راهنمایی پروردگار عالم دارد.
۲- با روی کرد فوق، دیگر فرهنگ مدرنیته نمی خواست محدود به احکامی باشد که میل های نفسانی او را محدود می کند و لذا از احکام الهی که توسط پیامبران به بشر ارائه شده بود، سخت گریزان گشت و آرام آرام برای تثبیت خود در آزادی از احکام الهی، روحیه ی نفی نبوت را به روحیه ی مقابله با نبی و نبوت تبدیل نمود و در چنین فضایی نه تنها دین داری از ارزش افتاد بلکه به عنوان عمل ضد ارزش تبدیل گشت و چون ملاحظه می کردند هنوز مسلمانان سخت به پیامبرشان ارادت می ورزند و سعی در تبعیت از او را دارند، صورت نهایی فرهنگ مدرنیته در طرح توهین به پیامبر اسلام«صلوات الله علیه وآله» ظاهر شد، و یک پارچه سران کشورهای غربی از آن دفاع کردند. ، زیرا این فرهنگ به زعم خود می خواهد از احکام الهی که محدودکننده ی امیال بشد غربی است،آزاد گردد.
رنسانس با آزادی از نبوت آغاز شد ولی با مقابله با نبوت به انتهای خود رسید. ابتدا به راحتی توانستند به نبی و نبوتی که در مسیحیتِ تحریف شده مطرح بود، پشت کنند، چون مسیحی که فرزند خدا است آنچنان غیر عقلانی است که نفی کردن آن به هیچ کجا لطمه نمی زند، ولی گمان کردند می توانند با پیامبری که حتی آمده است تا عیسای پسر خدا را به عیسای بنده و پیامبر خدا تبدیل کند، بجنگند و او را نفی کنند و این چنین به حق و حقیقت پشت نمودند، و راه نجات خود را بستند.
ب- ریشه ی فکری
اولاً؛ بنیان گذاران فرهنگ غربی ابتدا از «ربوبیت حق» غافل شدند. ربوبیت خداوند یعنی این که خالقِ انسان نخواسته است فقط انسان خلق شود و همچنان در همان مرحله بماند، بلکه استعدادهایی از درون، مثل عقل و فطرت، و انبیایی از بیرون برای او فرستاده است تا انسان را به نقطه نهایی کمال – که همان قرب الی الله باشد - برساند.
ثانیاً؛ می دانیم که خداوند جهان را طوری خلق کرده است که نسبت به هر عمل و عقیده ای خنثی نیست، بلکه در این جهان، بشر با عقاید و اعمال خاصی می تواند به سعادت خود دست یابد و لذا از طریق انبیاء آن عقاید و اعمال را به بشر گوشزد نمود، در حالی که غرب با فرهنگ لیبرالیستی – یا آزادی از دین - تصور کرده است در این دنیا هر طوری که خواست می تواند فکر کند و هر شکل که مایل بود می تواند عمل نماید و به هر نتیجه ای که مایل باشد می تواند برسد و لذا با چنین طرز فکری، انبیاء را مقابل خود می بیند، انبیایی که آمده اند تا طرز فکر توحیدی و تکالیف شرعی را به بشر پیشنهاد کنند، که صورت اخیر مقابله با انبیاء را شما با طرح بشری دانستنِ قرآن می بینید.که توسط بعضی از روشنفکر های مسلمان مطرح شد.
ثالثاً؛ چون بشر در نظام هستی قرار دارد و یکی از اجزاء نظام هستی است، هرگز نمی تواند حقیقت این نظام را بشناسد و قوانین و راه کارهایی را بیابد که در هماهنگی با نظام هستی بتواند عمل کند و لذا برای یافتن چنین قوانینی باید خالق هستی قوانین هستی را به آگاهی بشر برساند و این کار از طریق انبیاء انجام شده است، و بشر غربی به گمان خود خواست با دستاوردهای علم و تکنولوژی چنین کاری را انجام دهد و حال که به بن بست رسیده به جای این که خود را ملامت کند، سرِ جنگ با نبی و نبوت برداشته که قاعده ها و احکام دیگری را غیر از آن چه غرب توصیه می کند، ارائه می دهند.
در حالی که بشر شدیاً نیاز به نبی دارد و سرنوشت اقوام هلاک شده گواه است که انسان در عالَمی زندگی می کند که هر عقیده و اخلاق و عملی منجر به رستگاری و سعادت او نمی شود و عقل بشر به قواعد درست زندگی کردن دسترسی ندارد و این جاست که بطلان قول کسانی که می گویند: روشنفکران، انبیای امروز بشر هستند، روشن می شود، زیرا بشر خلأ معرفتی حقیقی را هرگز نمی تواند پر کند.
قرآن در آیات 82 و 83 سوره مؤمن می فرماید: «أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کانُوا أَکثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کانُوا یکسِبُونَ. فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَینَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُون»؛
آیا این هایی که منکر نبوت اند سیری تاریخی- جغرافیایی در زمین کرده اند تا ببینن عاقبت آن هایی که منکر انبیاء گذشته شدند چه شد، در حالی که از نظر قدرت و تلاش از این ها پیشرفته تر بودند، ولی آن چه داشتند آن هارا از هلاکتی که به آن ها رسید را حفظ نکرد، زیرا با این که پیامبرانشان با دلایل روشن در اثبات نبوت، به سوی آن ها آمدند ولی آن ها به همان علمی که در اختیار داشتند دلخوش بودند و وعده ی عذاب پیامبران را به تمسخر گرفتند، در حالی که همان عذاب آن ها را احاطه کرد.
رابعاً؛ تصور غرب آن جایی که خوش بینانه به دین می نگریستند، این شد که انبیاء انسان های خوب و وارسته ای هستند که به عنوان دلسوزی برای بشر توصیه هایی را پیشنهاد می کنند، و از نبوت انبیاء و بعثتِ آن ها جهت آمادگی برای ارائه حکم خدا، غافل شدند. در حالی که خیلی فرق است بین انسان های خوب با نبوت انبیاء. نبوت یک توانایی فوق العاده ای است که خداوند با بعثت، و ایجاد تحول عظیم در جان نبی، جان او را آنچنان می پروراند و آماده می کند که بتواند قوانین تکوینی عالم را به زبان تشریع به بشر برساند و این توانایی فقط با ارادة خداوند و فقط هم برای نبوتِ نبی انجام می گیرد. و لذا است که انبیاء برای اثبات نبوت خود معجزاتی را با خود می آورند که موجب اثبات نبوت آن ها شود، نه این که فقط توصیه های اخلاقی بیاورند که سرنوشت بشر با پذیرفتن و نپذیرفتن آن تغییر نکند، و به خاطر همین تصور غلط است که روشنفکران غربی گوهر دین را صرفاً یک سلسله تذکرات اخلاقی می دانند، نه وسیله ی اتصال انسان به حقایق غیبی و به مقام احدیت. که متأسفانه عده ای از مسلمانان هم گرفتار چنین فتنه ای شده اند، که ملاحظه می کنید در عین ارادت به پیامبر و ائمه معصومین«علیهم السلام» نسبت به دستورات آن ها بی تفاوت اند. ظهور چنین پدیده ای ریشه در تصوری دارد که ابتدا در روشنفکران غربی پدید آمد.
دینداری در همه وقت و در همه جا
خداوند در قرآن فرمود: «لَقَدْ جَاءکمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»[1] به تحقیق بشری از نوع خود شما به سوی شما آمد که برای او سخت گران است که شما به جهت غفلت از احکام الهی در زحمت بیفتید، و لذا به ایمان آوردن شما حریص است و به آن هایی که ایمان آورده اند، رئوف و رحیم است.
پس طبق آیه ی فوق هرکس می تواند در هر شرایطی به دین پیامبرخدا«صلوات الله علیه وآله» عمل نماید و شرایط نامساعد اخلاقی و اقتصادی برای او نمی تواند مانعی باشد، چرا که پیامبرخدا«صلوات الله علیه وآله» نیز بشر بود با تمام میل ها و گرایش های بشری، و در شرایطی به اسلام و دستورات آن اِصرار ورزید که یک نفر با او نبود و باز با تمام وجود تا آخر دیندارانه زندگی کرد و پاک ماند و راه پاک شدن را به ما نمایاند. در خطاب به آن حضرت باید گفت:
نه ملک بودی و نه خسته ز خاک****** ای بشیر ما، بشر بودی و پاک
«خدایا! به حقیقت پیامبرت که محبوب ترین مخلوق تو است»
«محبت به او و عمل به دین او را در جان ما مستقر بدار»
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
منبع: لب المیزان
---------------------------
پی نوشت:
1- سوره توبه، آیه ۱۲۸ .
افزودن دیدگاه جدید