تاریخچه ارتش ایران از اول پیدایش/بخش اول
جنگ واژه ای است که از پیدایش بشر و پیش از تاریخ تعریف داشته و با افزایش جمعیت روی زمین شکل جدی تری به خود گرفت. انسان های نخستین برای حفظ حیات خود و سیر کردن شکم و رفع دیگر نیازهای اولیه مجبور به جنگ و درگیری با یکدیگر بوده اند.
با تشکیل جوامع ابتدایی و قبایل جنگ ها گسترش یافته و به تبع آن گروه های جنگجو و سربازان به وجود آمدند. در ایران پیدایش ارتش را می توان از دوره مادها بررسی کرد. پیش از ورود آریایی ها ایران عرصه تاخت و تاز اقوام وحشی بود. از اینرو با شکل گیری حکومت مادها (728 ق م) "دیا اکو" پادشاه بزرگ مادها به جمع آوری نیروهای نظامی پرداخت و به منظور مقابله با هجوم آشوری ها، هگمتانه ( همدان کنونی) را به صورت دژی نظامی درآورد و استحکامات و قلعه های متعددی بنا کرد. نیروهای نظامی ایران از همان ابتدای پیدایش شامل دو بخش سواره نظام و پیاده نظام می شد. این ارتش در ابتدا مردمی بود و اعضای کلیه قبایل تحت حکومت مادها به صورت داوطلب به آن می پیوستند. این افراد بدون درنظر گرفتن نوع سلاحی که در دست داشتند و تنها با تکیه بر نام قبیله خود در کنار هم قرار گرفته و همراه با سربازان دیگر قبایل به مقابله با مهاجمین می پرداختند.
از زمان هوخ شتردیگر پادشاه بزرگ مادها، سربازان بر حسب نوع سلاح به دسته های کمانداران، نیزه داران و سواران تقسیم شدند و در کنار آنان دسته های پشتیبانی، تدارکات و یگان های بارکش قرار گرفت. سلاح های ارتش مادها نیز متنوع و شامل خنجر، سرنیزه، سپر، شمشیر، تیر وکمان و زوبین بوده است.
هخامنشیان یا پارسی ها دسته دیگری از آریا یی ها بودند که به ایران آمدند و در کنار رود کارون حکومتی به تبعیت از دولت ایلام، آشور و سپس مادها تشکیل دادند. منابع تاریخی حکایت از آن دارند که ارتش پارس تا قبل از پادشاهی داریوش بزرگ به صورت چریکی سازماندهی می شد. اما از زمان داریوش بر پایه سه دسته سپاه جاویدان، پیاده نظام و سواره نظام تقسیم بندی شد. سپاه جاویدان یا همان یاران فنا ناپذیر که محافظ و نگهبان شاه بودند، از ده هزار سرباز زبده که از خاندان اشراف پارس و از میان جوانان سالم و بلند قامت بودند تشکیل شده بود. این افراد از کودکی با فنون اسب سواری، تیر اندازی، پرتاب نیزه، شمشیر بازی و نبرد تن به تن آشنا شده و تا پایان دوره سربازی حق ازدواج نداشتند. آنها پس از سن بیست سالگی وارد مرحله سپاهیگری شده و بعدها بخش اعظم سواره نظام را تشکیل می دادند. سواره نظام در ارتش پارسیان نقش مهمی در جنگ ها داشتند و سلاح اصلی آنها نیزه بود. پس از سواره نظام، خیل عظیم ارتش هخامنشیان را پیاده نظام تشکیل می داد. آنها کلاه نمدین بر سر می گذاشتند و روی زره آنها با پولک های فلزی پوشیده می شد. نیزه، شمشیر و تیر و کمان سلاح اصلی پیاده نظام سربازان هخامنشی به شمار می رفت. علاوه بر سه گروه مذکور، یک نیروی مسلح دیگر نیز در ارتش آن زمان فعال بود که سربازان آن از نجبای پارس، ماد و حتی ایلامی ها برگزیده می شد. وظیفه اصلی این گروه حفاظت از شخص شاه در کنار سپاه جاویدان بود. و در حقیقت گارد مسلح سلطنتی محسوب می شد. ادوات رزمی این دسته از سربازان تیر و کمان و نیزه های بلندی در حدود سه متر بود. در قلمرو گسترده هخامنشیان و در کشور های تابعه این سلسله، نیروهای مسلح هر منطقه از نیروهای مردمی همان سرزمین تأمین می شد. و هزینه های سربازان نیز بر عهده مردم همان کشور قرار می گرفت.
سلسله هخامنشیان با هجوم اسکندر مقدونی به ایران و مرگ داریوش سوم پایان یافت و اسکندر حاکم ایران شد. او قدرت فرماندهان نظامی مستقر در ساتراپ های ایران را محدود کرد و حق نگهداری سربازان محلی و ضرب سکه و انتشار آن را از آنها گرفت تا مانعی بر سر قدرت یافتن و یا شورش های احتمالی آنها شود. او سی هزار جوان ایرانی را که آنها را اپیگونوی می نامید، به ارتش خود ملحق کرد و با سپردن اسلحه و تجهیزات آنها را تحت تعلیمات ویژه نظامی قرار داد. او با سربازگیری از میان جوانان ایرانی، ملت ایران را نیز با خود همراه کرد و آنها در شکست ها و پیروزی های لشکر خود سهیم نمود. بدین ترتیب اسکندر دیگر از شورشهای مردمی پشت جبهه نگرانی نداشت. با همه این تمهیدات،سربازان ایرانی که در ارتش اسکندر شاهد ویرانگری ها و قتل و غارت ایران توسط لشکریان اسکندر بودند، کم کم ساز ناسازگاری زدند و اعتراضات و شورش های متعددی را بر پا کردند. به هر حال پس از فتح ایران اسکندر عازم شرق شد و با اشغال سرزمین های شرقی تا هند، قلمرو خود را بسیار گسترده ساخت. او در این لشکر کشی ها نیز همچنان از سربازان ایرانی استفاده می کرد. در منابع تاریخی تعداد لشکریان اسکندر به همراه نیروهای پشتیبانی و خدمات، در حدود 120000 نفر ذکر شده است. پس از مرگ اسکندر، سرداران لشکر وی قد علم کرده و هر کدام در صدد تشکیل حکومتی مستقل در قسمتی از قلمرو پهناور اسکندر برآمدند.
یکی از این سرداران سلوکوس بود که حکومت سلوکیان را در شهر سلوکیه در نزدیکی بابل برقرار ساخت. او مهاجران ایرانی را که به همراه اسکندر آمده بودند اسکان داد و از میان آنها نیز سربازگیری کرد. سلوکیان غیر از این افراد از مردم مناطق نزدیک به جبهه های جنگ نیزبهره می بردند. تعداد جنگاوران ارتش سلوکیان را عده ای از مورخین در حدود 160 تا 200 هزار نفر ضبط نموده اند. در سپاه سلوکیان، پیاده نظام سنگین اسلحه که آنها را فالانژ می نامیدند، گروه اصلی محسوب می شدند که در دسته های 8 تا 16 نفره به یکباره به دشمن هجوم می بردند. سواره نظام و فیل سواران در ارتش سلوکیان در درجه های بعدی اهمیت قرار می گرفتند.
پس از سلوکیان، اشکانیان بر ایران حکمفرما شدند. آنها برخاسته از قوم پارت بوده وعمدتاً سوارانی چیره دست بودند که غیر از خصلت جنگجویی می بایست خصلت مردانگی داشته و منتسب به خاندان اشرافی باشند. ارشک، سر سلسله اشکانیان، در 250 ق م به همراه گروهی از روسای قبایل ، علیه آنتیوخوس دوم شورید و سلسله اشکانیان را در شرق ایران بنیان نهاد. در جنگ های بزرگ این سلسله، خود شاه فرماندهی ارتش را بر عهده می گرفت. عده ای از نجبا و اشرافیان نیز در جنگی یافتند. شاه لباس کوتاه نظامی می پوشید که تا ران پا را می پوشانید و به جای تاج، کلاه خود بر سر می گذاشت. پیک های سواره به سرعت خود را به حکام ایالات مختلف می رساندند و پیام تجهیز و آماده باش را به آنها اعلام می کردند. ارتش اشکانیان حالت قشون چریکی داشته و قسمت اعظم آنرا سواره نظام تشکیل می داد. آنها خود به دو دسته سنگین اسلحه و سبک اسلحه تقسیم می شدند. سواره نظام سنگین اسلحه خود را با زره های آهنینی که همچون پر پرندگان بر روی هم می افتاد می پوشاندند و به بسیاری از سلاح های رزمی و تدافعی همچون نیزه آهنی، تیر و کمان، خنجر، شمشیر دو دم، کلاه خود، زانو بند، بازو بند و سپر فلزی مجهز می شدند. در برخی منابع تاریخی آمده است که سربازان اشکانی در جنگ با رومی ها چنان بر آنها هجوم می بردند که با یک ضربه نیزه، دو تن از آنها را به هم می دوختند و تنخها راه مبارزه با این سواران آن بود که نیزه آنها را گرفته و از اسب به زمین بیندازند چرا که به علت سنگینی لباس هایشان نمی توانستند از جای برخیزند.
پس از اشکانیان، ساسانیان روی کار آمدند و از 241 تا 652 میلادی در ایران حکمرانی کردند. مؤسس این سلسله اردشیر ساسانی نام داشت که با غلبه بر آخرین پادشاه اشکانی حکومت ملوک الطوایفی اقوام پارتی را برچیده و با اصلاحات گسترده در زمینه های اجتماعی و نظامی، حکومتی متفاوت را بنیان نهاد. او ارتش بسیار قدرتمندی تدارک دید تا یک اهرم قوی هم در برابر طغیان های داخلی و هم در برابر تهاجمات بیگانگان در اختیار داشته باشد. با اصلاحات اردشیر، ایران به چهار منطقه بزرگ نظامی تقسیم شد و هر منطقه به یک سپاهبذ واگذار گردید. نظامی گری در عصر ساسانیان به قدری اهمیت داشت که یکی از مهم ترین عناصر آموزشی و تربیتی ایرانیان آن دوره از سن 5 تا 24 سالگی، پرورش قوای جسمی، تیر اندازی، سوار کاری و نیزه پرانی بود. با روی کار آمدن انوشیروان، دیگر پادشاه ساسانی، اصلاحات دیگری در امور نظامی ایران رقم خورد. ارتش ایران که تا پیش از انوشیروان تحت فرماندهی سردار بزرگی که « ایران سپاهبذ » نام داشت اداره می شد، به چهار اسپهبد در شمال، جنوب، شرق و غرب ایران واگذار گردید. نیروهای مسلح ایران در دوران ساسانیان به دو دسته سواره نظام و پیاده نظام تقسیم می شدند. سواره نظام که محور اصلی ارتش محسوب می شدند، در صف اول میدان جنگ حاضر بوده و نقش اصلی در پیروزی ها را ایفا می کردند. آنها به دسته های سواره سبک اسلحه، سواره سنگین اسلحه، سواران ویژه (گارد جاویدان) و فیل سواران طبقه بندی می شدند. پس ار سواره نظام، پیادگان اهمیت می یافتند. آنها مجهز به سپر، نیزه و کلاه خود بودند و برعکس سواره نظام که از اشراف و نجبا بودند، از میان طبقه فرودست جامعه وارد ارتش شد و علاوه بر جنگ در کارهایی چون حفر خندق و احداث خاکریز نیز به کار گرفته می شدند. آنها نه تعلیمات نظامی کافی می دیدند و نه از حقوق و پاداش برخوردار بودند. واحدهای بزرگ ارتش ساسانیان را که مجموعه ای از پیاده نظام، سواره نظام و دیگر دسته ها تشکیل می دادند، « گند » و فرمانده آن را « گند سالار» می نامیدند. هر گند مرکب از چند درفش و هر درفش شامل چند وشت می شد. ارتش ساسانیان با تمام قدرت و ابهتی که داشت در اثر بی کفایتی فرماندهان وقت، تضعیف شد و با ورود اسلام به ایران، منقرض گردید.
خلفای اموی و عباسی در حدود 200 سال بر ایران حکمرانی می کردند و سربازان ایران را با نام جهاد به جنگ ها می بردند. در این دوران ارتش مسلمان به پنج واحد تقسیم شد و آرایش نظامی پیدا کرد. آنها سپاه خود را در جناحین میسره و میمنه (چپ و راست)، قلب، پیشقراولان و ساقه ( عقبه ) تقسیم می کردند. سواره نظام این عصر که فرسان نام داشت اغلب از شتر و بعدها از اسب استفاده می کرد. اعراب در حدود 200 سال بر ایران فرمانروایی داشتند و سر انجام در حدود 205 ق، ایرانیان توانستند به رهبری طاهر بن حسین، اولین دولت مستقل خود را با نام طاهریان تأسیس و خود را از خلافت بغداد که مرکز حکومت اعراب در متصرفاتشان بود، مستقل سازند.
ارتش طاهریان از سربازان طوایفی چون گیل ها، دیلم ها، کردها و خزران تشکیل می شد. تهیه تجهیزات این سپاهیان ، به علت توسعه صنایع فلزکاری و اسلحه سازی در قلمرو حکومت طاهریان، به سهولت انجام می شد. با بروز ضعف و سستی در سلسله طاهریان، گروهی از نظامیان که عیاران نام داشتند، به رهبری یعقوب لیث صفاری، در منطقه سیستان حکومتی تشکیل داده و شروع به جمع آوری دیگر سربازان فراری نمودند. یعقوب به کلیه سرکردگان سربازان و جنگجویان ف0631اری که به عیاران و یا دیگر گروه های موافق با آنها پیوسته بودند، وعده ارتقاء مقام و درجه داد و به این ترتیب دولت نظامی صفاریان پا به عرصه وجود گذاشت. یعقوب به لشگریان خود آموخته بود که به سرعت به حال آماده باش درآمده و خود را برای نبرد و یا سفر آماده سازند. هر فردی که آماده پیوستن به ارتش بود، می بایست دارایی خود را نقد کرده و به دیوان سپاه بپردازد. آنگاه لباس و دیگر تجهیزات مورد نیاز را تحویل بگیرد. بدین ترتیب هر گاه که یک سرباز از ارتش اخراج می شد دارایی اش به وی عودت داده می شد. غلامان خاصه، یکی از بخش های ویژه ارتش صفاریان بود. آنها در حقیقت نیروهای مسلح دربار محسوب شده و همگی مسلح به گرز بودند. به طور کلی، جنگاوران صفاری به علت شرایط سخت محیطی و تعلق آنها به منطقه گرم و بیابانی سیستان، رزمندگانی قانع، پرقدرت، شجاع و پرطاقت بوده، از شرایط سخت زیستی واهمه ای نداشتند و سلاح خاص آنها نیزعبارت بود از فلاخن، شمشیر، نیزه، چرخ کمانی برای پرتاب نیزه های کوتاه و گرز چوبی.
سامانیان از دیگر سلسله های محلی بودند که پس از ساسانیان، قدرت یافتند و در فاصله 389-279 ق در منطقه ماوراء النهر حکومتی بر هم زدند. شاه در ابتدا فرماندهان ارشد نظامی خود را از بین اشرافیت فئودال و بزرگ ایرانی انتخاب می کرد اما کم کم با قدرت گرفتن بیش از حد ایرانیان در دربار سامانی، تکیه بر عناصر و جنگاوران سامانی، نمازیان یا رزمندگان راه دین خدا بودند و زمانی که شعار جنگ با کفار مطرح می شد، حضور چشمگیرتری می یافتند. به هر حال عناصر ترک، کم کم قدرت گرفته و به قدری در دربار نفوذ یافتند که به عزل و نصب بزرگان، وزرا و حتی خود شاه پرداختند و همین امر یکی از عوامل انقراض سامانیان گردید.
پس از سامانیان در تاریخ ایران باید دیلمیان را مورد بررسی قرار داد. این قوم که در مناطق شمالی کشور تمرکز داشتند، پس از سقوط ساسانیان و حمله اعراب به ایران، قریب 200 سال در مقابل اعراب مقاومت کرده و با سلاح معروفشان به نام زوبین و در پناه سپرهای بلند خود در صفوف به هم پیوسته به مقابله با مهاجمین پرداختند. دیلمیان با قدرت یافتن خود دو سلسله آل زیار و آل بویه را تأسیس نمودند. آل زیار نخستین سلسله بزرگ دیلمی را در ایران بنیاد نهاد. هسته اول این حکومت توسط فرمانده بزرگ نظامی دیلم یعنی مرداویج -پسر زیار- به وجود آمد.
ادامه دارد...
افزودن دیدگاه جدید