ریشه اصلی توحید و بت پرستی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.
«بسم الله الرحمن الرحیم، الر کتابٌ أحکمت آیاتُهُ، ثُمَّ فصّلت من لدن حکیم خبیر(1) اَلّا تعبدوا الّا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر(2) وَ أن استَغفروا ربکم ثم توبوا الیه، یمتّعکم متاعاً حسنا الی اجلٍ مسمّی وَ یُوتِ کُلَّ ذی فضلٍ فضلَه وَ اِن تولَّوا فَإِنّی أَخاف علیکم عذابَ یومٍ کبیر(3) إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُکمُ وَ هُوَ عَلىَ کلُ شىَ ءٍ قَدِیرٌ(4)»
دعوت قرآن، دعوت به توحید / توصیف مقام الوهیت حضرت حق در آیات قرآن
خلاصه ترجمه آیه اول این بود که این کتاب الهی از طرف خدای متعال بر وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است و تمام دعوتی که در این کتاب است خلاصه می شود در دعوت به توحید. همان توحیدی که همه انبیاء، بدون استثنا، مردم را به آن دعوت می کردند. خلاصه دعوت همه انبیاء این است: «اَلّا تعبدوا الّا الله، إنّنی لکم منه نذیر و بشیر».
الله تبارک و تعالی که در قرآن با این نام یاد می شود، همان حقیقت مقدسی است که صاحب مقام الوهیت است. و این مقام الوهیت، جامع همه اسماء الحسنای خداوند است. یعنی الله تبارک و تعالی، آن حقیقتی است که اسماء الحسنای دیگر را داراست. که در قرآن گاهی با همان اسماء توصیف می شود. مثل سوره توحید و بقیه موارد در قرآن، که خدای تبارک و تعالی، «الله» را توصیف می کند. «قُل هُوَ اللهُ اَحَد»، «الله» آن حقیقتی است که احد است، همه سوره توصیف همین الله است. «الله الصمد، لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کُفوا اَحَد». اینها همه توصیف الوهیت است. در جاهای دیگر هم همین طور است. یا در آیة الکرسی که باز مقام الوهیت حضرت حق را توضیح می دهد، بحث همین است. «لا تأخذه سنة و لا نوم، لَهُ ما فی...»، اینها همه بیان الوهیت خدای متعال است. اله حقیقتی وجودی است که آن صفات و اسماء را داشته باشد.
در بقیه سُوَر آیات قرآن هم همینطور است. آیات قرآن پر است از توصیف الله تبارک و تعالی به این صفات. «هُوَ الله الخالق الباریٌ المصوّر، لَهُ الأسماء الحسنی»(حشر/24) الله تبارک و تعالی وجودی است که خالق، بارئ و مصور است. الله تبارک و تعالی وجودی است که «هو الله المَلِک القدّوس السّلام المومن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر». پس مقام الوهیت، مقامی است که همه این اسماء الحسنی ذیل او هستند. و اصلاً اله بودنش برای همین است.
اینکه مخلوقات باید او را عبادت کنند، در مقابل او متذلل و خاضع و خاشع و متحیّر باشند، به او دل ببندند و از غیر او دل بکنند، اعراض از غیر او کنند، به خاطر این است که او اله حقیقی است. اله حقیقی آن وجود مقدسی است که همه آن اسماء الحسنی را داراست.
اله بودن با نامگذاری و اسم گذاری درست نمی شود. اینکه اسم یک موجود و مخلوقی را اله بگذاریم و در مقابل او سجده هم بکنیم، او اله نمی شود. اله حقیقی آن وجود مقدسی است که همه آن اسماء الحسنی را داراست. اصلاً الله یعنی این موجودی که این صفات و اسماء را داراست.
الله دارای اسماء الحسنی است. و در واقع اسماء الحسنای او هستند که در عالم کار می کنند. یعنی همه این عواملی که ما می بینیم، ذیل اسماء خدای متعال تعریف می شوند. «و بأسمائک التی مَلَأَت أرکانَ کُلّ شیء». لذا چون عالِم، قادر و حی است، و فقط هم او عالم و قادر و حی است، ما اگر علم و قدرت و حیاتی داریم، از اوست. ما ازلاً و ابداً میّتیم، او ازلاً و ابداً حی است. اگر ما حیاتی داریم، چون «أنت الحی و أنا المیت و هل یرحم المیت الّا الحی»(1) رحمت اوست که شامل حال ما می شود و ما را برخوردار از حیات می کند. ما ازلاً و ابداً فانی هستیم، «أنت الباقی و أنا الفانی و هل یرحمُ الفانی الّا الباقی». اگر ما بقایی داریم، او رحمتی به ما می فرستد. همه از رحمت اوست. همه عالم همینطور است، اختصاصی به ما ندارد. اگر اینطور به عالم نگاه کنیم، الله تبارک و تعالی صاحب همه این اسماء حسنی است. عالم ، قادر ، حی ، باقی و ... .
از این طرف ما میت، فانی، زائل، عاجز و جاهل و ... هستیم، یعنی نقطه مقابل آن اسماء حسنی. و اینکه ما محتاج به آن اسماء هستیم. یعنی ما علم، قدرت، حیات و بقاء و ... می خواهیم، و همه اینها از آستان مقدس حضرت حق است. شاید معنای این عبارت همین است که: «یا أیها النّاس أنتم الفقراء إلی الله»(فاطر/15) همه ما فقیر هستیم، فقیر به علم و قدرت و حیات و ... و این فقر ما الی الله تبارک و تعالی است.
ما به آن ذات مقدسی محتاج هستیم که صاحب مقام الوهیت است. به آن وجود مقدسی محتاج هستیم که همه اسماء الحسنی را داراست. ما همه وجودمان فقر است و او همه وجودش غنا. اگر علم می خواهیم، هو العلیم. اگر قدرت می خواهیم، هو القادر. اگر حیات می خواهیم، هو الحی القیّوم. اگر مِلک و مُلکی می خواهیم، هو المَلِک القدّوس، هو المالک.
بنابراین ما همه وجودمان می شود فقر و احتیاج. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم، چه ندانیم. و این فقر و احتیاج هم فقط به خدای تبارک و تعالی است. اینطور نیست که ما به دیگری محتاجیم. ازلاً و ابداً ما به دیگری محتاج نبوده و نیستیم. اگر خدای متعال ما را فقیر به این اسباب قرار داده، اسباب فیض او هستند. و الّا ما در ابتدا کاری به آن اسباب نداریم. اگر قرار بود ما فقیر به آنها باشیم، آنها اله ما می شدند. اگر ما حقیقتاً به آنها وابسته بودیم و از آنها چیزی دریافت می کردیم، آنها اله ما می شدند.
اگر ما باید در مقابل الله تبارک و تعالی سجده کنیم، خضوع و تذلل کنیم، به او امیدوار و از غیر او مأیوس باشیم، به او توکل کنیم، راضی به تدبیر او باشیم و امثال این تکالیفی که ما نسبت به حضرت حق داریم، بخاطر این است که او حقیقتاً اله و معبود است. حقیقتاً واجد همه اسماء حسنی هست و ما حقیقتاً فقیر به آن اسماء حسنی هستیم. و حقیقتاً غیر او هیچ موجود غنی نیست، همه فقیر هستند. «أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید».
سراسر قرآن معرفی اسماء حسنای الهی
در قرآن تقریباً از اول تا آخر، بحث بر سر این است که اسماء حسنای الهی را معرفی می کند بعد هم حضرت حق در ارتباط با آلهه دیگری که مردم اخذ می کنند، سوالاتی را مکرر می پرسد. اگر مرور شود، از اول تا آخر قرآن، این آیات فراوان است. خدای متعال سوال می کند اینهایی که می خوانید، «إنّ الذین تدعون مِن دون الله ...» اینهایی که صدایشان می زنید، اینها می شوند؟ اگر بشوند، اجابت می کنند؟ می توانند به شما ضرری بزنند؟ در عالم نفعی برای شما دارند؟ چرا صدایشان می زنید؟ برای چه به آنها تکیه می کنید؟ برای چه از آنها می خواهید؟
«یا أیها الناس، ضُرِبَ مَثَلٌ فاستمعوا لَه»، به همه مردم خطاب می کند که ایها الناس، خدای متعال یک مَثَلی می زند که برای همه است، خوب گوش کنید. «إنّ الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً وَ لَو اجتمعوا لَه»، اینهایی را که غیر از خدای متعال شما صدا می زنید، اینها یک پشه را نمی توانند خلق کنند، حتّی اگر همه شان دست به دست هم بدهند. از این عجیب تر اینکه «وَ إن یسلبهُمُ الذّبابُ شیئاً، لا یَستَنقِذوهُ مِنه»(حج/73) اگر همین پشه چیزی از آنها سلب کند، قدرت پس گرفتنش را ندارند. یعنی شما برای چه غیر خدا را صدا می زنید؟ اینها قدرت کمترین نفع رساندن و کمترین دفع ضرر را در عالم ندارند.
این مقایسه ها که خدای متعال می کند و در آیات قرآن از این مقایسه ها فراوان است، بیان همین نکته است که اله حقیقی آن کسی است که انسان او را صدا می زند، از او می خواهد، فقیر به اوست. اله حقیقی آن وجود مقدسی است که این خصوصیات را دارد، یعنی می تواند به شما نفع برساند، می تواند ضرری را از شما دفع کند، وقتی صدا می زنید، می شنود. اگر می شنود قدرت اجابت دارد و اجابت می کند. و دیگران هرگز اینگونه نیستند. هیچ موجودی در عالم نیست که این خصوصیات را داشته باشد.
ما خیال می کنیم که بقیه هم می شنوند، لذا صدایشان می زنیم. حقیقت اینست که احدی جز خدای متعال نمی شنود، «هو السمیع». ما حتی وقتی بغل دستی خودمان را صدا می زنیم و او اجابت می کند، ما خیال می کنیم که این دوست ما، ما را اجابت کرد و گفت: بله، شنیدم. در حالیکه او اجابت نمی کند. «لِکُلِّ مَسأَلَةٍ مِنکَ سَمعٌ حاضر»، اوست که می شنود، اوست که دارد اجابت می کند، والّا اگر او اجابت نکند، دوست و رفیق و همسر و پدر و مادر کاری با ما ندارند.
محبت خدا، رشته محبت همه موجودات در عالم
اگر مادر، طفل را اجابت می کند، در واقع خدا دارد اجابت می کند. اگر خدای متعال این لشکری را که در قلب مادر گذاشته است که با نبض فرزند از خواب می پرد، بردارد، مادر دیگر کاری با این فرزند ندارد. داستان موسای کلیم را ملاحظه فرموده اید، حضرت موسی در دامن یک کوهی می رفتند، مادری را دیدند که به سختی فرزندش را بالا می برد. به خدای متعال عرضه داشت که اگر می شد، این محبت مادری را از این مادر می گرفتید، ببینیم چه اتفاقی می افتد. یکباره مادر بچه اش را زمین گذاشت، غرغری کرد و راه کوه را گرفت و رفت بالا. و واقعاً رفت. هرچه بچه گریه کرد. مادر اعتنا نکرد. حضرت موسای کلیم صحنه را دیدند، دوباره دعا کردند که خدایا می شود این محبت را به این مادر برگردانی؟ دیدند که این مادر از بالای کوه دوان دوان آمد، بچه اش را بغل کرد، بوسید، عذرخواهی کرد و دوباره به دوش گرفت و بالا برد.
بنابراین، آن کسی که بچه را تر و خشک می کند، این مادر نیست. خدای متعال است که دارد این بچه را تدبیر می کند. این محبت اوست که در دل مادر شعله می کشد، و ما احساس می کنیم این مادر به بچه محبت دارد.
این مادر قبلاً که صبیه بود، طفل بود، این محبت در وجودش نبود. بعد هم که از دنیا می رود و مدتی می گذرد این رشته قطع می شود. آنجا هم اینطور است: «یوم یفّر المرءُ مِن أخیه و أمّه و أبیه و صاحبته و بنیه». همه از هم فراری می شوند. این رشته محبت است که موجودات را به هم گره می زند. این رشته محبت، محبت خداست. بنابراین ما خیال می کنیم که مادر اجابت می کند و جواب می دهد. اینطور نیست، اگر این رشته محبت را خدای متعال بردارد، مادر کاری با بچه ندارد.
این رشته محبت را شما در همه عالم می بینید. دوستت را صدا می زنی، می گوید بله. این بله، در واقع پاسخ خدای متعال است. سلام می کنی، علیک می گوید. این در واقع علیک خدای متعال است. همه چیز همینطور است در جماد و نبات هم همینطور است. این جماد و نبات با ما کاری ندارند.
مثلاً وقتی دست به سوی ظرف آب دراز می کنی و می نوشی، احساس می کنی رفع عطش شده است. در صورتیکه آب رفع عطش نمی کند. اگر رحمتی از حضرت حق در آن نباشد، هیچ فیضی به ما نمی دهد. خورشید هم همینطور است. زمین و آسمان هم همینطور است. شاید اصلاً نکته اینکه به ما می گویند بگوئید «بسم الله الرحمن الرحیم»، همین است. چون ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، بدانیم یا ندانیم، فقیر هستیم. تکیه گاه می خواهیم. ولی اشتباه ما این است که این تکیه گاهی که می گیریم، تکیه گاه نیست.
بطور مثال وقتی تشنه می شویم، ظرف آب را در دست می گیریم، خیال می کنیم رفع عطش می کند. لذا مشرک می شویم. فرمود اگر بسم الله نگوئید، غبار شرک بر دلتان می نشیند. اشتباه می کنیم، خیال می کنیم این تکیه گاه خوبی است. این تکیه گاه نیست. لذا باید وقتی انسان آب را در دست می گیرد، بسم الله بگوید و وقتی می خورد الحمد الله بگوید. یعنی هم از خدا بگیرد و هم خدا را شکر کند، حمد کند. همه جا همینطور است.
گویا این فیض خدای متعال هم که به ما می رسد، به خاطر رحمت است. خدای متعال وقتی به ما فیض می رساند از سر ناتوانی و عجز و اضطرار نیست، از سر رحمت و محبت است. از سر طمع هم نیست. مثلاً اینکه می گویند وقتی پا روی زمین می گذاری «بسم الله الرحمن الرحیم» بگو، برای اینست که اگر زمین شما را نگه می دارد، اشتباه نکنید، آن وجودی که شما را نگه می دارد، اللهِ رحمانِ رحیم است، رحمت اوست، محبت اوست. و الّا زمین با ما چه کار دارد که ما را نگه بدارد؟ مگر ما بار کسی را برمی داریم که زمین بار ما را نگه دارد؟ همه مخلوقات اینطور هستند. خدای متعال می فرماید اگر همه خزائن بی منتهای خدا را هم به شما بدهیم، امساک می کنید. چون مخلوق هستید. مگر اینکه خدای متعال یک لطفی کند، آنوقت مخلوق به مخلوق توجه می کند.
حتی معصومین، اگر می بینید هیچوقت و در هیچ عالمی ما را رها نمی کنند، علتش اینست که رحمت موصوله خدا هستند. «و الرحمة الموصولة». علتش این است که «معدن الرحمة» هستند. همه محبت هایی که به ما می شود، معدنش امام است. یعنی اگر کسی خوب دقت کند، دائم دارد از دست امام می گیرد. و امام هم «ید الله» است. پس معنی اله اینست. اله، آن حقیقت مقدسی است که همه اسماء حسنا را داراست و ما هم محتاج به آن اسماء هستیم. اینکه ما در شبهای قدر، هزار اسم خدای متعال را ذکر می کنیم و متوسل به این اسماء می شویم، به این علت است که ما واقعاً محتاج به تک تک این اسماء حسنا هستیم.
بنابراین خلاصه بحث تا به حال چنین است: 1- الله تبارک و تعالی آن حقیقت مقدسی است که همه اسماء حسنی را داراست. 2- اسماء حسنای او در عالم کار می کنند. 3- ما هم مضطر و فقیر به آن اسماء حسنی هستیم. و این اضطرار و فقر، ریشه بندگی است.
اگر فقرهای ما را از ما بگیرند، ما هیچوقت نمی توانیم بندگی کنیم. فرض کنید اگر در عالم 2 تا خدا باشد، دیگر معنی ندارد یکی دیگری را بندگی کند. اصلاً امکان بندگی نیست. ریشه بندگی در فقر است. اگر غنایی بود، بندگی نبود. رابطه فقیر و غنی، رابطه عبادت است. و خدای متعال همین را می فرماید. می فرماید شما فقط فقیر به یک نفر هستید، بنابراین از او بخواهید، دیگران کاری برای شما نمی کنند.
اگر از غیر خدا خواستید، در ذهن شما توهم پیدا می شود. خیال می کنید آنها کاره ای هستند. دوستشان دارید، از آنها می ترسید، به ایشان دل می بندید و ... این عالم خیال ما خیلی غوغا می کند. شیطان تصرفاتش بیشتر در همین عالم خیال است. عالم خیال یعنی اینکه انسان احساس می کند این دنیا خیلی برای ما کار می کند و بعد به همه این عوالم وابسته می شود. و این همه اش در عالم خیال ما صورت می گیرد و شیطان متصرف در این عالم است. که باید از این عالم باطل عبور کرد. همه اش عالم اوهام است.
این هم که دستور به تفکر داده شده است، چون یکی از راههای عبور از این اوهام، تفکر است. البته تفکر صحیح. اگر انسان، با تفکر، از این عالم اوهام عبور کرد، می فهمد که همه چیز در دست اوست. اگر این بساط اوهام و وهم و خیال ما برچیده شود، می فهمیم که همه چیز در دست اوست. «بیدک لا بید غیرک، زیادتی و نقصی و نفعی و ضرّی، إن حَرَمتَنی فَمن ذالّذی یَرزقنی و إن خَذَلتَنی فَمن ذالّذی یَنصُرُنی»(2)
اجمال آیه «الا تعبدوا الا الله، إنّنی لکم منه نذیرٌ و بشیر»
پس اجمال این دعوتی که در قرآن شده است، اینست که مطلقاً از غیر خدای متعال نخواهید، غیر او را صدا نزنید. در عالم برای غیر خدا حساب و کتاب باز نکنید. هیچ احساس فقر و تعلق و وابستگی و قهراً خضوع و خشوع و دلدادگی نسبت به غیر خدای متعال پیدا نکنید. شاید این بیان اولیه این آیه است. غیر خدا را عبادت نکنید. مگر آنهایی که عبادت نفس می کنند، عبادت شیطان می کنند، چطور عبادت می کنند؟ بنابراین «أن لا تعبدوا الّا ...» یعنی مطلقاً به هیچ وجه از غیر خدا نخواهید، به غیر خدا تکیه نکنید. غیر خدا را دوست نداشته باشید، از غیر او نترسید، به غیر او امید نبندید. «إنّنی لکم منه نذیر و بشیر» من برای شما و به نفع شما انذار می کنم. و در این انذار، از طرف خودم حرف نمی زنم. همان اله شما، الله تبارک و تعالی به من مأموریت انذار داده است. انذار این است، می گویم غیر خدا را اله نگیرید. اگر اله گرفتید این پناهگاههایتان موجب عذاب و ناامنی شما می شود. کسیکه به پناهگاهی تکیه می کند، که پناهگاه خوبی نیست، آن پناهگاه و مأمنش، عامل عذابش می شود.
رضایت به زندگی دنیا و اطمینان به دنیا
«إنّ الّذین لا یرجونَ لقاءَنا وَ رَضوا بِالحیَوة الدنیا و اَطمَأَنّوا بِها»(یونس/7) آنهایی که امیدوار به لقاء ما نیستند. یعنی امیدشان این نیست که یک روزی با خدای خودشان ملاقات داشته باشند و امیدهای دیگری در دلشان هست، امید به اینکه ثروتمند بشوند، مقامی پیدا کنند و ...، یعنی همین اموری که در نفس انسان هست. اینها امیدهایی است که در دلشان موج می زند و برای این امیدها زنده اند و با این امیدها کار می کنند.
«یا أیها الانسانَ إنّک کادحٌ الی رَبّکَ کَدحاً فَمُلاقیه»(انشقاق/6) این رنج را رنج لقاء خدای متعال نمی بیند. رنج می برد که به لقاء چیز دیگری برسد. تلاش می کند برای اینکه به ملاقات مقامات و شئونی که ما برایش حساب و کتاب باز می کنیم، برسد.
آنهایی که این امید لقاء الله در دلشان زنده نشده است، با این امید زنده نیستند، طبیعتاً به حیات دنیا راضی هستند یعنی قانع هستند. دنیا را داشته باشند، برایشان کفایت می کند. هنوز خیلی تجربه های به دست نیامده در دنیا دارند. راضی هستند که به دنیا برسند. از دنیا بزرگتر نیستند. دنیا برایشان کم نیست. آنهایی که این دو خصوصیت در ایشان هست، طبیعتاً تکیه به دنیا می کنند و آرامش با دنیا دارند. یعنی اطمینانشان به دنیا است.
«وَ الَذینَ هم عَن آیاتِنا غافلون»، ما هم آیات خود را یک به یک می فرستیم، هشدار می دهیم که این دنیا نه تکیه گاه خوبی است، نه می شود به آن اطمینان کرد و نه می شود به آن قانع بود. اینها از آیات ما هم اعراض می کنند. دنبال دنیایشان هستند. آیات ما می آید و مرتب از آیات ما اعراض می کنند. به طور مثال به جوانیشان تکیه می کنند. جوانی را از ایشان می گیریم، تکیه گاه دیگری پیدا می کنند. به رفیق تکیه می کنند، این رفیق خیانت می کند، یک رفیق دیگر می گیرند. به شغل تکیه می کنند. این شغل را می گیریم، این بتکده را در سرشان خراب می کنیم، دوباره دنبال شغل دیگری می گردند. به سلامتی خودش تکیه می کند، مریضش می کنیم دوباره آنجا هم برای خودش پناهگاه دیگری درست می کند. این خیلی عجیب است. دائم از آیات ما اعراض می کنند.
حالت مرگ برای انسان موحد و انسان وابسته به دنیا
کسانی که در این دنیا با خدا زندگی می کنند و خدا را پیدا کردند، مرگ برایشان خیلی شیرین است. با یک بسم الله پایشان را آنطرف می گذارند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی افتد. آن چیزهایی را هم که هنگام مرگ از دست می دهند، هیچگاه به آنها تکیه نداشتند که الان نگران از دست دادنش باشند. در مرگ چیزی نیست، غیر اینکه رابطه ما با این عالم قطع می شود. مگر مومن با این عالم کاری داشته که حالا بگویند این عالم را از تو می گیریم؟ موحد در این عالم که زندگی می کرده، با ماه و خورشید و زمین و آسمان و دوست و همسر و رفیق و پول و امکانات و چیزهایی که اطراف انسان را گرفته است، اصلاً کاری نداشته که زمان مرگ بخواهند او را از آنها جدا کنند. در واقع اینطور می گوید که من کی به اینها گره خورده بودم که حالا بخواهم جدا شوم.
آنهایی که به دنیا وابسته هستند، خدای متعال در این دنیا، یک به یک، بتهایشان را می شکند که شاید به سوی خدای متعال برگردند و این توهم از ایشان برداشته شود. وقتی که از دنیا دست برنمی دارند، یکدفعه وقت مرگ، همه این بتکده ویران می شود. و انسان وقتی به خدای متعال رجوع می کند، خدای متعال می فرماید: «لَقَد جِئتُمونا فُرادی کَما خَلَقنا کُم اَوَّلَ مَرَّة»(انعام/94) اول تنها بودید، الان هم تنها به سوی ما باز گشتید. دیگر همه بتهایتان رفتند. لا اقل بعد از این، دل از آنها بکنید، موحد شوید. اینها که هیچ کاری برای شما نمی کردند، هیچوقت کاری نمی کردند. چون اگر واقعاً یک زمانی اینها کاری برای ما می کردند، کاره ای بودند، چرا آن زمان که ما محتاجشان بودیم، دست از سر ما برداشتند؟
سیر در برزخ و قیامت در دعای ابوحمزه
استاد عزیزی داشتیم، ذیل ابو حمزه یک تعبیر خیلی زیبایی داشتند. یک فرازی در دعای ابو حمزه هست. حضرت در سحر ماه رمضان ما را می برند در عالم موت و قبر و حشر. و این سیر حشر را به ما نشان می دهند. اینطور می گویند: (آنهم با بیان حضرت و سحر و آن تحول حال و ...) «أبکی لظلمة قبری، أبکی لضیق لحدی، أبکی لخروجی من قبری عریاناً ذلیلاً حاملاً ثقلی علی ظهری، أنظر مَرَّةً عن یمینی و أُخری عن شمالی، إذا الخلائق فی شأن من غیر شأنی، لکل امراء منهم یومئذٍ شأن یغنیه، وجوهٌ یومئذ مسفرة»(3)
همه این سیر را که در سحر ماه رمضان می دهند، پایانش این جمله آخر است. این سیر باید چه ثمره ای داشته باشد؟ ثمره این سیر در قیامت، برای کسی که با امام سجاد(علیه السلام) در سحر ماه رمضان سیر می کند، در همان سحر ماه رمضان حاصل می شود. این سیری است که خداوند به ما می دهد. ابتدا ما را می برد در عالم برزخ، از همه بتهایمان جدا می کند و بعد از برزخ بیرون می آورد و وارد صحنه قیامت می کند. برای چه اینگونه ما را می چرخاند؟ به ما نشان می دهد که این تکیه گاههایتان هیچکدام به درد نمی خورند. اینهایی که شما به آنها تکیه می کنید، هیچکدام به فکر شما نیستند. ازلاً و ابداً فقط یک نفر به فکر شما بوده است. این را به ما نشان می دهد. خروجی این مسأله باید این باشد: «اَللهم لک الحمد علی ما نقّیت من الشرک»، خدایا تو را سپاس که قلب من را از شرک پاک کردی. باید خروجیش این باشد تا بفهمد که اینها هیچوقت برای ما کاری نمی کردند.
زمان پاک شدن انسانها از شرک، نسبت به ایمانشان
1- در دنیا : در دعای ابو حمزه داریم، «إرحم فی هذه الدنیا غربتی»، خدایا در این دنیا به غربت من رحم کن. مومن در همین دنیا هم غریب است. هرچه نگاه می کند می بیند هیچ کس با او کاری ندارد. همه دنبال کار خودشان هستند. فقط یک نفر و یک حقیقت است که به فکر ما است، آن هم خدای متعال است. این همه خاصیت خدایی اوست، «بسم الله الرحمن الرحیم»، رحمت اوست، محبت اوست. بقیه اصلاً کاری با ما ندارند. مومن در همین دنیا، در سحر ماه رمضان با امام سجاد(ع) سیر می کند و واقعاً وارد قبر می شود. «أبکی لظلمة قبری» واقعاً آن غربت را می بیند، سیرش را در حشر می بیند. و در همان سحر ماه رمضان از شرک منقا می شود. «اَللّهم لک الحمد علی ما نَقَّیتُ مِنَ الشرک قلبی»، این چیزی که ما باید به آن برسیم، همین است. این را انسان باید در این دنیا بفهمد، اگر نفهمید در قبر به او می فهمانند.
2- در قبر (برزخ) : انسان اگر در این دنیا بیدار نشد، وارد عالم برزخ که شد، در قبر باید محاسبه کند. بگوید که من اشتباهاً به اینها وابسته بودم، اینها نمی توانستند کاری برای من انجام بدهند. در دعای ابو حمزه، نکته لطیفی است: «وَ ارحَم فی ذلک البیت الجدید غربتی» خدایا من را در آن قبر که می بری، آنجا دیگر غربتم را می فهمم. یعنی می فهمم که تنهای تنهایم. «لَقَد جِئتُمونا فُرادا»، اینهایی که بهشون تکیه می کردم، هیچکدام با من در قبر نمی آیند. تنهای تنها، حتی این بدن انسان که دیگر نزدیکترین ابزار انسان است، همه رها می کنند، می مانی تنها. خوب وقتی انسان آنجا تنها شد، گویا انسان در قبر می تواند در این تنهایی بفهمد که آن کسی که اله تو بود، تو را اداره می کرد، با او سیر می کردی، فقط خدای متعال بود. بقیه ازلاً و ابداً با تو کاری نداشتند و ندارند و نخواهند داشت. این حرفی که الان به ما می گویند که هنگام مرگ، به مالت رجوع می کنی می گوید یک کفن، تمام شد. به اهلت رجوع می کنی، می گوید تا لب قبر، ما نمی توانیم تا عالم برزخ با تو بیائیم. عجز خودشان را اعلام می کنند. انسان این را در قبر که رفت، دیگر تجربه می کند. سرش که به سنگ لحد خورد، می فهمد که همه اینها بت بودند. اشتباهاً اینها را دوست می داشته، اشتباهاً خودش را به اینها وابسته کرده بود. این را انسان لااقل در قبر باید بفهمد. ولی به نظر می آید که اگر خداوند لطف نکند، در قبر هم اینگونه نیست. چرا که در فرازی از دعای ابو حمزه داریم: «وَ ارحم فی ذلک البیت الجدید غُربتی، حتّی لا أستأنِس بغیری»، خدایا به من محبت کن که لااقل در قبر با غیر تو مأنوس نشوم. گویا ما وقتی در قبر هم رفتیم، آن بتهایمان می شکند، در آنجا برای خودمان یک بتکده درست می کنیم. اگر خدا رحم نکند، در همان عالم برزخ برای خودمان رفیق درست می کنیم.
3- روز قیامت (حشر) : این موضوع را انسان یک موقع در قبر می فهمد. ولی بعضی در قبر هم نمی فهمند و وقتی روز قیامت به پا شد می فهمند. می بیند همه آن کسانی که برایشان کار کردی، سر پا هستند و هیچ کس تو را اجابت نمی کند. «یَفِرُّ المرء مِن أَخیه و أُمِّهِ و أبیه»(عبس/34) و می فهمی که از اول هم اینها اجابت نمی کردند. آن روزی هم که اینها سلام شما را علیک می گفتند، اگر اینها علیک گو بودند، الان هم باید علیک بگویند. اگر این مال برای من کاری می کرد، باید در قبر هم به من کمک کند. پس اوهام بوده. خیال می کردم مال من دارد من را اداره می کند. رفیق و پدر و مادر و ... هم همینطور. بعضی ها در برزخ این را می فهمند، بعضی ها در قیامت می فهمند و از شرک منقا می شوند. «اللهم لک الحمد علی ما نَقَّیتَ مِنَ الشّرک قلبی».
4- جهنّم : اگر در حشر هم نفهمید، او را وارد جهنم می کنند. آنجا عده ای می فهمند ولی عده ای آنجا هم نمی فهمند. وقتی تکیه گاهشان جهنم شد و این جهنم را مشاهده کردند، باز هم نمی فهمند که این تکیه گاه بدی است.
جهنم، عاقبت تکیه به دنیا
تعبیر قرآن اینست، می فرماید اینهایی که امیدشان به لقاء ما نیست، در این دنیا برای لقاء ما کار نمی کنند و دنبال مقاصد دیگر هستند و طبیعتاً راضی به همین دنیا و مطمئن به دنیا هستند، پشت سر هم به ایشان هشدار می دهیم که این دنیا به درد نمی خورد. مدام برای خودشان تکیه گاه می گیرند و ما مدام تکیه گاهشان را می شکنیم. دوباره تکیه گاه دیگری برای خودشان درست می کنند، «اولئک مأویهُمُ النّار»(یونس/8) اینها پناه گاهشان آتش است. این ناری که تکیه گاهشان است، یک وقت انسان در همین دنیا می فهمد، یک وقت وارد جهنم که شد، آنجا نشانش می دهند. می گویند اینها تکیه گاههایت هستند. اینکه داری می سوزی، آتشت، جهنمت، تکیه گاههایت است. این معنای انذار است. «أن لا تعبدوا إلّا الله، إنّنی لکم منه نذیر و بشیر»، من دارم انذارتان می کنم این آلهه ای که برای خودتان گرفتید، آتشتان است، جهنمتان است. قرآن حاصل این حقیقت است. اگر کسی به حقیقت نور قرآن رسید، این حقیقت را می چشد که اگر غیر خدا را اله گرفت، سجده کرد، صدا زد، دوست داشت، دل بست، اینها می شود آتش او. این تکیه گاهها، تکیه گاه نیست، اینها جهنم است، «اولئک مأویهُمُ النّار بِما کانوا یکسبون». این انذار است.
شبیه این انذار در سوره ذاریات هم هست. در سوره ذاریات خدای متعال همین انذار را به بیان دیگری بیان می کند. داستان اقوام و دنیا پرستی ها و عقوبتهایشان را ذکر می کند و بعد به امت حضرت خطاب می کند: «فَفِّروا إلی الله، إنّی لکم منه نذیرٌ مبین» شما دیگر فرار کنید. ببینید آنها چگونه پناهگاهها و بتهایشان، محل عذاب و جهنمشان شد. شما از این پناهگاهها فرار کنید. بعد «فَفِّروا» را در آیه بعد تفسیر می کند: «وَ لا تَجعَلُوا مَعَ اللهِ إلها آخَر»، فرار کنید یعنی همین. تعبیر علامه بزرگوار طباطبایی این است، می فرماید: آیه دوم، مفسر آیه اول است. در آیه اول، خدای متعال می فرماید: «فَفّروا إلی الله» ببینید سرنوشت اقوام گذشته را، ببینید آلهه هاشان چه بر سرشان آوردند! چیزها و کسانی که به آنها دل می بستند و تکیه می کردند، عذابشان شد. شما دیگر این کار را نکنید. «فَفّروا إلی الله»، از چه کسی فرار کنند؟ پناه گاه خداوند است و آنها هم عامل رنج و عذاب هستند. باید از رنج به رحمت فرار کرد. یعنی از آن عذاب به رحمت فرار کنید. این عذابی که من باید فرار کنم از چیست؟ از گناهم، از خودم. «و لا تجعلوا مع الله الهً آخر»، با الله تبارک و تعالی، إله قرار ندهید. از آلهه تان به سوی الله تبارک و تعالی فرار کنید. این آلهه ای که اخذ کردید، اینها رنج شما هستند، عذاب شما هستند. از آنها فرار کنید. همین پولی که به آن دل بستی، از او می خواهی، این می شود جهنمت. اگر از پول کمک خواستی این اوهام است، پولی که در کار نیست. این وسیله رحمت اوست. اگر خیال کردی خودش کاره ای است و به آن دل بسته شدی، این می شود جهنم انسان.
ریشه اصلی توحید و بت پرستی
بتکده را شیاطین انس و جن بر پا می کنند. اولیاء طاغوت به پا می کنند. این دستور به فراری که ذکر شد می گوید: از ولایت اولیاء طاغوت فرار کنید به ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) . «إنی لکم منه نذیر مبین»، بیایید در دامن این منذر. آنها شما را به بتها دعوت می کنند. از آنها فرار کنید. آنها شما را به خودشان دعوت می کنند. ریشه اصلی توحید نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هستند. «بنا عبد الله، بنا عرف الله»(4) ریشه اصلی بت پرستی، اولیاء طاغوت هستند. از ولایت آنها فرار کنید. «فَفّروا»، لبش همین است. حال در قدم اول می فرماید از آلهه تان فرار کنید. این بتکده ای که برای خودتان درست کرده اید، این جهنم شماست. از اینها فرار کنید. از عالم خیال و اوهامتان نجات پیدا کنید. من انذارتان می کنم. از این بتکده بیرون بیایید. به سمت خدای متعال بروید. این سه آیه خیلی به هم نزدیک هستند: «أن لا تعبدوا الّا الله، اننی لکم منه نذیر و بشیر»، «ففّروا إلی الله، انی لکم منه نذیر مبین» ،«و لا تجعلوا مع الله الها آخر، انی لکم منه نذیر مبین». اله برای خودتان درست نکنید، الهی در عالم نیست. دچار اوهام و خیالات نشوید و برای خودتان اله بگیرید.
شرک، ریشه رنج ها و اضطرابها
همه این سختی هایی که خدای متعال در عالم به ما می دهد، برای این است که از این آلهه جدا شویم. «إنّک کادح إلی رَبّک کدحاً فملاقیه». لذا اگر کسی در قدم اول، خدای متعال را یافته بود و از آلهه فارغ بود، او رنجی در عالم ندارد. همه عالم برایش لذت است. به یک معنا اصلاً رنجی نیست. رنج به خاطر شرک ماست. اضطراب به خاطر شرک ما است. و الّا زمین می لرزد. خوب بلرزد ، مگر تا به حال زمین من را نگه می داشت؟ در قیامت زمین طوری می لرزد که کوه ها پنبه می شوند. سختی های قیامت، فزع اکبر است. خوب باشد، مگر تا به حال زمین ما را نگه می داشته؟ مگر تا به حال زمین پناهگاه ما بوده است؟ خوب بلرزد، هرچه می خواهد بلرزد. خوب چه کسی می تواند این حرف را بزند؟ کسی که به زمین تکیه نکرده است. کسی که تکیه بر زمین کرد، خوب طبیعی است، وقتی زمین لرزید، می ترسد. چرا نترسد؟ کسی که خیال می کند این عوالم ما را نگاه می دارند، خوب رعد و برق می شود، می ترسد. مگر می تواند نترسد؟
ولی اگر کسی پناهگاهش خدای متعال باشد، «وَ هُم مِن فَزَعِ یَومئذٍ آمِنون»(نمل/89) از فزع قیامت هم در امان است. این فرار، فرار از اوهام و خیالات و آلهه ای است که ما برای خودمان درست کرده ایم. همه دعوت انبیاء همین یک کلمه است: «أن لا تعبدوا إلا الله». بعد این تفصیل پیدا می کند. دیگر نماز باید خواند، روزه باید گرفت و ... . اینها تفصیل همان یک کلمه است که می شود یک طریقت وسیع.
افراد مورد خطاب آیات قرآن
خیلی وقتها ما به این آیات که می رسیم، سرمان را زیر می اندازیم و می گوییم الحمد الله ما از اینها فارغ هستیم. وقتی مخاطب این آیه قرار می گیریم: «إن الذین لا یرجون لقاءنا ...»، می گوییم منظور آیه که ما نیستیم، چون ما می دانیم قیامتی هست. و همینطور در آیه «لا تعبدوا إلی الله ...»، می گوییم ما که غیر خدا را نمی پرستیم. مگر ما بت پرستیم. خودمان را فارغ می بینیم.
در حالیکه مخاطب این آیات ما هستیم. الحمد الله ما ذیل نور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به اندازه ای که این خورشید بر وجودمان تابیده، از خیلی شرک ها نجات پیدا کردیم. بت پرست نیستیم که بتی را بپرستیم. ولی خالص هم نشدیم. و همین رگه های ناخالصی مانع لقاء الله است. مانع امنیت است. مانع آرامش انسان است. طبق آیه که فرمود: «فمن کانَ یرجوا لقاء ربّه، فلیعمل عملاً صالحا و لا یُشرک بعبادة ربّه احدا»(کهف/110) اگر دنبال لقاء پروردگارتان هستید، هم اهل عمل صالح باشید، هم اینکه شرک در عبادت نداشته باشید. فرمود این شرک، همان شرک مغفور است. همین رگه های ناخالصی وجود انسان است. شرکی است که خدا می بخشد ولی مانع لقاء الله می شود. که گاهی تشخیصش از مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه، دشوارتر است. فرمود همین مانع لقاء الله می شود. این شرک نمی گذارد شما به لقاء الله برسید. بین شما و خدای متعال حائل می شود. «فَفّروا إلی الله، إنی لکم منه نذیر مبین»، این فرار می شود فرار به سوی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) ، به سوی اهل بیت(علیهم السلام) . «ففّروا الی الله» یعنی «ففّروا الی خلیفة الله»
منبع: mirbaqeri.ir
-------------------
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 91، ص: 110 – مناجات مسجد کوفه امیرالمومنین(علیه السلام)
(2) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج 2، ص: 686 – مناجات شعبانیه
(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص: 591 – دعای ابوحمزه ثمالی
(4) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 145
افزودن دیدگاه جدید