دو وادی ظلمت و نور، در دنیا و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.
«بسم الله الرحمن الرحیم، الر کتابٌ أحکمت آیاتُهُ، ثُمَّ فصّلت من لدن حکیم خبیر(1) اَلّا تعبدوا الّا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر(2) وَ أن استَغفروا ربکم ثم توبوا الیه، یمتّعکم متاعاً حسنا الی اجلٍ مسمّی وَ یُوتِ کُلَّ ذی فضلٍ فضلَه وَ اِن تولَّوا فَإِنّی أَخاف علیکم عذابَ یومٍ کبیر(3) إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُکمُ وَ هُوَ عَلىَ کلُ شىَ ءٍ قَدِیرٌ(4)»
ائمه(علیهم السلام)، ظرف حقیقت قرآن
بعد از «بسم الله الرحمن الرحیم»، اولین آیه سوره هود با «الر» شروع می شود. «الر» جزء حروف مقطعه قرآن است. بزرگان فرموده اند که اینها رموزی است بین خدا و معصومین(علیهم السلام). حقیقت علم قرآن مربوط به آن وجودهای مقدسی است که مخاطب به این خطاب هستند و حقیقت قرآن در قلب ایشان است. چون قرآن مرتبه نازله اش این الفاظ است. و این الفاظ از خدای متعال است. و حضرت در آنها دخالت ندارند. ایشان الفاظ را از حضرت حق تلقی کرده اند و به ما می رسانند. اما قرآن فقط این الفاظ نیست. قرآن یک حقیقتی است نورانی که از محضر خدای متعال تنزل پیدا کرده تا در قالب عربی آشکار و مبین به ما رسیده است و حضرت آن را به ما عطا کردند. مراتب این حقیقت نزد ما نیست. نزد معصومین(علیهم السلام) است و به اندازه تقرب به معصومین(علیهم السلام) و به اندازه ای که از حقیقت ولایت آنها و از علوم آنها به قلب کسی عطا بشود، به همان اندازه قرآن فهم می شود.
تقسیم بندی قرآن در روایتی از امیرالمومنین(علیه السلام)
در حدیثی نورانی که از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل شده است، حضرت فرمودند: خدای متعال کلام خودش را سه قسم فرموده: «قَسَّمَ کَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِل»(1) یک قسمی است که عالم و جاهل هر دو می فهمند، اینجا مقصود از جاهل، درس نخوانده نیست. جاهل در مقابل کسی است که نورانیت علم به او داده شده. ممکن است کسی به اصطلاح روز فیلسوف هم باشد، دانشمند هم باشد، ولی به اصطلاح قرآن جاهل باشد. شیطان با همه علوم ظاهری که دارد، جاهل است.جهل، از جنود شیطان است. علم، از لشکر نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
آنهایی هم که اهل شرح صدر و نورانیت و درک توحید و ولایت نیستند، این قسم قرآن را می فهمند. و این قسم قرآن برای آنها حجت است و حجت بر ایشان تمام می شود.
اما قسم دوم: «وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام» کسی که به صفای ذهن و لطافت حس و قدرت تمیز حق و باطل می رسد، این سه چیز به قوا و فهم او داده می شود، او قسم دوم قرآن را می فهمد. که حضرت این قسم را در یک جمله خلاصه کرده اند: «مِمَّن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلإسلام»، کسانیکه خدای متعال به ایشان شرح صدر داده که بتوانند اسلام را تلقی کنند، حقیقت اسلام وارد قلبشان شود. آنها این قسم را می فهمند.
معنای شرح صدر و نشانه های آن
«مَنّ شرح صدرَهُ للاسلام» را در قرآن معنا کرده است. فرمود: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام»(انعام/125) خدای متعال اگر بخواهد کسی را به سمت مقامات معنوی و توحید هدایت کند ، به او شرح صدر می دهد که بتواند حقیقت اسلام را تلقی کند. آنوقت او را به سمت واقعیت اسلام هدایت می کند. این شرح صدر مقدمه درک حقیقت اسلام و مقدمه هدایت الهی و درک قرآن است. در روایتی در مجمع از وجود مقدس رسول الله(صلی الله علیه و آله) سوال کردند: این شرح صدری که خدای متعال می فرماید باز شدن درهای قلب انسان، گشاده شدن صدر و سینه انسان است، معنایش چیست که اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند، شرح صدر می دهد؟ فرمودند: «نورٌ یَقَعُ فی قلبِ المومن». حالا این نورانیت است. شرح صدر با ورود نور الهی به قلب واقع می شود. این هم مخصوص مومن است. انوار هدایت الهی است که وارد قلب مومن می شود. «یشرح له صدره و ینفسح»(2) وقتی این نور وارد قلب شد، خاصیت و اثر این نور این است که شرح صدر می دهد. وسعت سینه و قلب به انسان داده می شود. و انسان برای هدایت آماده می شود.
به حضرت عرض کردند: آقا این نورانیت که مقدمه هدایت الهی است و شرح صدر می آورد علامت هم دارد؟ حضرت فرمودند: سه علامت دارد که اگر کسی به شرح صدر رسید، این سه علامت در او آشکار می شود. علامت اول این است: «التجافی عن دار الغرور»، دل کندگی از دار دنیا. علامت دوم این است: «وَ الإنابة إلی دار الخلود»، توجه و گرایش به دار الخلود و عالم آخرت. و علامت سوم: «الإستعداد لِلموت قبل حلول الفوت»(3) قبل از فوت فرصتها، برای سیر الی الله و رفتن از این عالم به عوالم بعدی، تهیأ دارد. اینها علائمش هستند. یعنی اگر کسی به نورانیت رسید، قلبش نورانی شد، خاصیت این نور الهی در قلب، این است که میل به عوالم بالا پیدا می کند و از عالم دنیا دل کندگی پیدا می کند. اگر کسی بخواهد خدای متعال او را هدایت کند، نورانیتی در قلب او واقع می شود که آن نورانیت قلب، مقدمه فهم دین و درک حقیقت اسلام و مقدمه درک انوار و هدایت قرآن است.
سیر انسان با قرآن از ظلمات به نور
کتاب الهی که سراسر نور است، «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ»(ابراهیم/1) کتابی است که پیغمبر، بر وجود مقدس شما نازل کرده ایم، از محضر الهی بر قلب نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلىَ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»(شعراء/193) به وسیله این کتاب کسانی را که خدای متعال اذن می دهد، از ظلمات به سمت نور بیرون ببرید. یعنی سیر کسانی که با قرآن هدایت می شوند، به دست نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است. اینطور نیست که کتاب خودش مستقلاً هدایت کند. هدایت کتاب به دست نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است؛ و به اذن رب. سیرشان چه سیری است؟ «لتخرج الناس من الظلمات إلی النور». کسیکه خدا بخواهد او را به وسیله قرآن هدایت کند، اذن می دهد وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) بوسیله نور قرآن، او را از ظلمات به سمت نور هدایت کند.
بنابر این نور قرآن یک نور عمومی است که می تواند همه مومنین را، متناسب با درجاتشان در بر بگیرد. سیر مومنین از ظلمات به سمت نور با نور قرآن و به دست وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) اگر کسی متقی و مومن شد، قرآن او را هدایت می کند. هدایت قرآن، سیر مستمر از ظلمات به سمت نور است.
معنای نور با استناد به آیه 35 سوره نور
معنای ظلمات و نور را قرآن توضیح می دهد. در سوره مبارکه نور، یکی آیه نور است که جریان بسط نور الهی و هدایت الهی را در عوالم خلقت توضیح می دهد و دیگری آیه ظلمات است که تاریکیها و ظلمات را توضیح داده است. که خود این دو آیه از غرر آیاتند. فقط ترجمه خیلی گذرا بیان می شود.
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»(نور/35) الله تبارک و تعالی نور سماوات و ارض است. امام رضا(علیه السلام) از وجود مقدسشان در توحید صدوق نقل شده، در کافی، فرمودند: «ای هُدی مَن فی السماوات و هُدی مَن فی الارض»(4) کسانی که در سماوات هستند، در عوالم بالا هستند، سماواتیها و زمینی ها، همه با این نور هدایت می شوند.
چه آنها که وارد عوالم بالا شده اند و سماواتی هستند، چه آنهایی که هنوز زمینی هستند، همه با این نور الهی هدایت می شوند. حال این نوری که همه را هدایت می کند، متمثل شده در وجود نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) . «مَثَلُ نوره»، مَثَل، خود نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است، در توحید صدوق هست. خدای متعال مِثل ندارد ولی مَثَل دارد. همه نور حضرت حق در وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) برای ما متمثل شده است. بعد این نور را خدای متعال تشبیه می کند. این وجود مقدس پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله) مثل یک چراغدان است، خدا چراغی دروجود ایشان روشن کرده است و روی این چراغ یک حباب محافظی قرار داده است. این چراغ از یک شجره پاک درخت زیتون ارتزاق می کند. این را توضیح دادند و فرمودند: مشکوة، قلب نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است، صدر حضرت است. چراغ، نبوت است، قرآن است.
تا اینکه می رسد به این آیه:«فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه، یسبح فیها بالغدو و الاصال»، این چراغ الهی در خانه هایی می آید که خدای متعال اجازه رفعت به این خانه ها داده است و این خانه ها سقف ندارند. به تعبیر روایات هرچه در این خانه ها بالا بروید، اجازه رفعت و ذکر در آن هست. ذکر الهی، توجه به حضرت حق، حضور در محضر حضرت حق و معرفت الهی در این خانه ها واقع می شود. که این خانه ها را روایت معنا کرده است، عرض کرد: آقا یا رسول الله این خانه ها کدام خانه ها هستند؟ فرمودند: بیوت انبیاء هستند. بیوت انبیاء خانه هایی هستند که نور الهی در این خانه ها نازل می شود. اگر کسی بخواهد رفعت پیدا کند، موحد بشود، باید وارد این خانه شود. اگر کسی بخواهد اهل الذکر باشد باید وارد این خانه ها شود و الا اهل الذکر نیست. بیرون این خانه ها نه ذکر است، نه رفعت، چون نور الهی آنجا نیست، هدایت الهی نیست. هدایت الهی متمثل در وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است که در آیات قرآن از ایشان گاهی تفسیر به نجم و ستاره ای می شود که همه موحدین و حتی حضرت ابراهیم خلیل با این ستاره هدایت می شوند.
درس حضرت ابراهیم به مردم
زمانی که حضرت ابراهیم در شب تاریک، دنبال نور رب می گشت، او می خواست به مردم درس بدهد که در ظلمات هستیم و احتیاج به نور رب داریم. وقتی ستاره و ماه و خورشید در آسمان ظاهر شد، گفت: «هذا ربّی»(انعام/76) بعد که غروب کرد، گفت: این به درد نمی خورد. حضرت ابراهیم می خواست بگوید، خداوند یک خورشیدی، یک ستاره ای قرار داده که غروب ندارد، او شما را به خدا می رساند. دنبال او بگردید. و خود حضرت هم با آن نور به خدا رسید. درس حضرت ابراهیم این بود که ما الان در ظلمات هستیم. ایشان صبر کردند تا شب تاریک فرا برسد و بعد فرمودند: ببینید چه ظلماتی است! این ظلمات مَثَلی از ظلماتی است که در عالم داریم. یک ظلماتی در عالم داریم که اصلاً ربطی به تاریکی شب ندارد. در تاریکی شب ما محتاج به نور هستیم و نوری که تاریکی را بر می دارد، سه چیز است: ستاره و ماه و خورشید. حضرت می خواستند بگویند که یک ظلمات دیگری در عالم داریم که با نور ستاره و خورشید و ماه برداشته می شود، بروید آن نور را پیدا کنید. اگر پیدا کردید و با آن نور سیر کردید به ربتان می رسید. حال آن ستاره و خورشید و ماه چیست؟ خدای متعال در قرآن می فرماید: «والشَّمس و ضحیها، وَ القَمَرِ إذا تَلیها» سوگند به خورشید وپرتوش، سوگند به ماهی که دنبال خورشید می آید و نور خورشید را به شما می تاباند. فرمود: منظور از شمس، وجود مقدس رسول الله(صلی الله علیه و آله) و منظور از قمر، وجود مقدس امیر المومنین(علیه السلام) و ضحی، دین نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است که همان ولایت امیر المومنین(علیه السلام) می باشد.
فرمود: «وَ علامات و بالنجم هم یهتدون»(نحل/16) ما برای شما علائمی در عالم گذاشتیم، رهایتان نکردیم. ستاره ای گذاشتیم که با او هدایت شوید و هر کس در عالم هدایت می شود، با این ستاره هدایت می شود. در روایت داریم منظور از علامات، اهل بیت(علیهم السلام) و منظور از نجم، نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
پس در عالم یک نور داریم و آن نور الهی، اول نور خداست، «الله نور السموات و الارض». بعد متمثل می شود در مَثَلِ نور که وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است، و بعد می آید در خانه هایی که خانه های انبیاء است. خانه های انبیاء را روایت معنا کرده است. این آیه قرآن را در داستان حضرت نوح(علیه السلام) ملاحظه فرموده اید، در این داستان حضرت نوح به خداوند عرضه می دارد: «رَبِّ اغفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مومناً»(نوح/28) آن کسی که با ایمان وارد خانه من شده، او را هم ببخش. ذیل این آیه روایت هست، فرمود: بیوت انبیاء بیت الولایة است. اینکه اینقدر بیوت انبیاء محترم است، چون بیت ولایت امیر المومنین(علیه السلام) است. شعاعی از ولایت امیر المومنین(علیه السلام) در بیت انبیاء است.
منظور از بیت انبیاء هم خانه گلی نیست، البته خانه گلی ایشان هم محترم است. بیت انبیاء، بیتی است که هر کس وارد آن شود، مومن و نورانی می شود. بیت الولایة است. لذا انوار الهی متمثل در نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است. حضرت فوق عوالم ما هستند، تنزل پیدا می کنند، می آیند پائین، تا در «بیوت ...» قرار می گیرند. این نور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در این خانه ها می آید و هر کسی بخواهد هدایت شود، باید در این خانه ها بیاید. هر کسی بخواهد به توحید و رفعت و ذکر برسد، باید در این خانه ها بیاید. بیرون این خانه ها خبری نیست، ظلمات است. نور الهی در این خانه ها آمده، خوب اگر این نور را برداریم، بقیه اش می شود ظلمات.
معنای ظلمات با استناد به آیه 40 سوره نور
این آیه، ظلمات را توضیح می دهد: «اَو کَظُلماتٍ فی بَحر لُجّیٍ یَغشیهُ مَوجٌ، مِن فَوقِهِ مَوجٌ، مِن فَوقِهِ سَحاب. ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض. اِذا أَخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَریها، وَ مَن لم یَجعَلِ اللهُ له نوراً، فَما لَهُ مِن نورٍ»(نور/40) که مَثَل است. بیان می کند ما ته یک دریایی هستیم، تاریک، عمیق و مواج. (هم طوفانی است و هم عمیق). فتنه هست، تاریک هم هست. بر فراز این دریای مواج هم یک ابر تاریک است. و کسی که ته دریا است، دست خودش هم نمی بیند. و کسی که خدای متعال در این تاریکی، برایش نوری قرار ندهد، دیگر نور دیگری نیست. در کافی هست که حضرت فرمودند: کسی که دستش به امام نرسد، که همان بیت النور است، (این ظلمات فقط با نور امام رفع می شود.) «فَمالَهُ مِن نور فی یوم القیامة»، در قیامت هم برای او نوری نیست. یعنی این ظلمات در قیامت هم هست. خیلی عجیب است. اینقدر ظلمات گسترده است. وادی ظلمات چیست؟ فرمود: اَو کَظُلُمات: اَلاوَّل (اینها دیگر لازم به ترجمه نیست.) یَغشاهُ مَوج: صاحِبُهُ اَلثّانی، مِن فَوقِهِ موج: الثالث، ظُلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض: معاویه و فتن بنی امیه.(5)
دو وادی ظلمت و نور، در دنیا و آخرت
پس یک طرف وادی ظلمات است که در قیامت هم هست. آنهایی که در این ظلمات گرفتار شدند، در قیامت هم در همین ظلماتند. این می شود وادی جهنم که وادی ظلمات است. بهشت وادی نور است، لذا کسی که الان وارد بیوت ائمه(علیه السلام) و بیت الولایة می شود، الان در بهشت است. الان در بیت النور است. کسی هم که بیرون می رود الان در بیت الجهنم است. این است که دنیا وادی ظلمات است. دنیا یعنی وادی ولایت آنها.
این شب و روزی که ما می بینیم، این ستاره و خورشید و ماهی که ما می بینیم، و وقتی در می آیند، تاریکی شب را می شکنند، اینها مثلی است برای اینکه ما بتوانیم همه حقایق عالم را بفهمیم. در عالم یک ظلماتی است و یک نور. نور، نور الهی است که در وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) متمثل شده و وارد بیوت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) می شود. دستگاه مقابل نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) ،ظلمات است. الاول، الثانی، الثالث، معاویه و بنی امیه ظلمات هستند. سیر گاهی در ظلمات است: «و الذین کفروا أولیاءهم الطاغوت، یخرجونهم من النور إلی الظلمات، اولئک اصحاب النار»(بقره/257) از الان همصحبت نار هستند و پایانشان هم جهنم است. جهنم وادی ظلمات است. وادی ولایت ائمه نار است. لذا فرمود: «النار ولایة عدو آل محمد(صلی الله علیه و آله) »، نار یعنی ولایت دشمن آل محمد(صلی الله علیه و آله) . نور چیست؟«الله نور السموات و الارض». هدایت با خداست، نورالهی، انسان را روشن می کند. ولی این نور به هر کس بخواهد برسد، در شعاع نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) می رسد. «هدی مَن فِی السَّمواتِ وَ مَن فی الارضِ»، همه سماواتیها، همه زمینیها، حضرت ابراهیم خلیل، موسای کلیم، جبرائیل، میکائیل با نور الهی هدایت می شوند. «الله نور السموات و الارض»، این نور الهی متمثل در نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
«یَضربُ الله الأمثال للنّاس، یَهدیِ اللهُ لِنورِهِ مَن یشاء». مَثَلها مال همه است ولی نورش مخصوص کسانی است که خدا می خواهد هدایتشان کند. آنوقت این تاریکی روز و شب که ما می بینیم، که تاریکی شب با نور ستاره و ماه و خورشید برداشته می شود، مَثَل است. باطنش این است که ما یک ظلماتی داریم، در این ظلمات یک ستاره و خورشید و ماهی است. یک مَثَل نوری است، یک چراغدانی است و یک بیوتی است که در قبل توضیح داده شد.
حرم امام رضا(علیه السلام) و حرم امام حسین(علیه السلام)، مصداقهایی از بیت النور
سیر دو دسته است. یک دسته سیر کسانی که وارد بیوت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) و و وارد بیت الولایة می شوند. که اینها بیوت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هستند. شما درب حرم امام رضا(علیه السلام) می ایستید و اینگونه خطاب می کنید: «اَللهم إنّی وَقَفتُ عَلی بابٍ من أبوابِ بیوتِ نبیّک»، درب خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است. حال در خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) چیست؟ «مَثَلُ نورِهِ کمشکوة»، نور الهی است.
اگر کسی وارد بیت امام رضا(علیه السلام) و وارد حرم امام رضا(علیه السلام) شد، این خانه سقف ندارد. «أَذِنَ اللهُ أَن تُرفَع». فرمود: خانه های ما سقف ندارد، سقفش عرش است. اگر کسی وارد حرم شد تا عرش می تواند بالا برود. اینکه در روایات هست اگر امام حسین(علیه السلام) را به شط فرات زیارت کنید: «کَمَن زارُ الله فوقَ عَرشِهِ»(6) گویا خدا را فوق عرشش زیارت کرده اید. چون انوار الهی تا فوق العرش در این خانه هستند. اگر کسی وارد این خانه شد، می تواند تا آنجا بالا برود. غیر از این خانه، دیگر سقف پروازی نیست. خانه های دیگر سقف دارند و از حدی بالاتر نمی توانی بروی.
سیر در وادی ظلمت و نور
آیه بعد از آیة الکرسی خیلی واضح توضیح داده است: «اللهُ ولی الذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظلماتِ اِلی النور»(بقره/257) این نور چیست؟ خود خدای متعال است. این نور الهی متمثل در حضرت و اهل بیت(علیهم السلام) است. ذیل همین آیه در تفسیر روایی فرمود: النور، آل محمد(صلی الله علیه و آله) است. یعنی شما اگر مومن شدید، خدای متعال خودش شما را در وادی ولایت سیر می دهد. وادی ولایت، وادی نور است، وادی توحید است. پایانش چیست؟ لقاء الله است. اگر هم وارد این وادی نشدید، «وَ الَّذینَ کَفَروا أولیاءُهُمُ الطّاغوت، یُخرِجونَهُم مِنَ النورِ الی الظلمات»، این ظلمات، همان ظلماتی است که در آیه ظلمات آمده است. همانی است که «اولئکَ اصحابُ النّار»، پایانش نار و جهنم است.
سجده، شرط ورود به بیوت ائمه(علیهم السلام)
پس ما هر وقت بخواهیم به نور خدا برسیم باید وارد بیت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) شویم. این توهم که خیلی ها دچارش می شوند، این است که فکر می کند که پس از 40 سال، 60 سال ریاضت کشیدن، که مکاشفه برایش رخ داده، دیگر برای خودش خانی شده است. دو رکعت نمازِ 4000 ساله ابلیس را به آتش کشیدند، بخاطر اینکه حاضر نشد سجده بر امیر المومنین(علیه السلام) بکند. اینجا با کسی تعارف ندارند. به علت همین مسأله، 6000 سال عبادتش به باد رفت. غیر این نیست. سجده، سجده بر امیرالمومنین(علیه السلام) بود، سجده بر وجود مقدس رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود. اگر کسی می خواهد وارد بیت ائمه(علیهم السلام) بشود، دم در باید سجده کند وگرنه راهش نمی دهند. «وَ ادخُلوا البابَ سجّداً»(بقره/58) فرمود: این باب، باب الولایة است. البته امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند: سجده، عبادت خدا و تعظیم اهل بیت(علیهم السلام) است. ولی از طریق تعظیم اهل بیت(علیهم السلام)، خدا عبادت می شود. اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل فرمود از این در سجده کنید و داخل شوید، چون بالای این در نام امیرالمومنین(علیه السلام) و نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
معنای این بیان نورانی این است که برای ورود به بیت الولایة، از باب الولایة بروید و «سُجّداً» هم بروید. «وَ قولوا حِطّةٌ نغفر لکم خطایاکم»، اگر از این در رفتید، متواضعانه هم رفتید، همینکه به خدا می گوئید: خدایا ببخش، همه گناهانتان پاک می شود. در غیر این صورت، خودتان را به زمین و آسمان هم بزنید، توبه صورت نمی گیرد.
حضرت آدم پیغمبر خدا است. یک ترک اولی نسبت به ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) کردند، فرمودند از بهشت بیرون بروید. 200 سال گریه کردند و آخر به وادی ولایت برگشتند. «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه»(بقره/37) کلماتی را خدا القا کرد و ایشان تلقی کرد. فرمود: کلمات، انوار 5 تن بود. وقتی تلقی کرد، گفت بفرمایید. یعنی این اسماء را قبول کرد، پذیرفت. اصلا توبه معنایی غیر این ندارد. لذا حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: «نحن باب حطتکم»(7) ما باب حطه شما هستیم. اگر کسی از در ولایت ما وارد شد، خدا می بخشد. وارد نشد، بیخود سر و صدای الکی نکند. عِرض خود می بری و زحمت ما می داری! با رنج و ریاضت و ... کار به جایی نمی رسد. 6000 سالش را شیطان کشیده است.
رسیدن به شرح صدر، لازمه هدایت قرآن
در توضیح روایتی که در ابتدای بحث ارائه شد، عرض شد که قرآن سه قسم است. قسم اول را هم عالِم و هم جاهل می فهمند. اما قسم دوم را فقط کسی که خدا به او شرح صدر داده می تواند بفهمد. این شرح صدر همان تقوا است. همان نور ایمانی است که در قلب مومن می آید. علامت آن چیست؟ گفته شد در چنین شخصی سه علامت پیدا می شود: بی قراری در دنیا، میل به عالم آخرت و آمادگی برای رفتن. قرآن چنین کسی را هدایت می کند، پروازش می دهد. پس اول یک شرح صدر باید به انسان بدهند که خود این شرح صدر، نورانیت است. خود این نور چیست؟ این نور منزلتی از نور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و قرآن است. چیزی غیر او نیست. پس انسان تا متقی نشد، نور ایمان و تقوا در دلش نیامد، به شرح صدر نرسید، هدایت نمی شود. «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین». خود این نور تقوا چیست؟ نور ایمان چیست؟ خود این هم قرآن است. خداوند در قرآن فرمود: پیغمبر ما «کذلک اوحینا الیک روحاً مِن أمرنا، ما کنتَ تَدری ما الکتاب و لا الایمان»(شوری/52) پس نور ایمان هم برای خود قرآن است.
اگر کسی آماده شد، نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) اول نور ایمان را به قلبش می دهند. حالا که شرح صدر پیدا کرد، آماده پرواز شد، قرآن انسان را بالا می برد. این سیر چیست؟ سیر در وادی توحید است. این هم دسته دوم.
فرمود: یک قسم قرآن هم هست که فقط مخصوص ما اهل بیت است. فقط ما می فهمیم. « وَ قِسمٌ لا یعرفُهُ الّا الله و الأمناء و الراسخون فی العلم»، یعنی خدای متعال، امناء الهی و راسخون در علم که منظور اهل بیت(علیهم السلام) هستند. این هم سه قسم قرآن.
الر، جزء قسم سوم قرآن / بیان عظمت قرآن
«الر»، بخشی از قرآن است که مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) است. برخی معتقدند که قرآن همه اش حروف مقطعه است. البته «کتابٌ» هم اینگونه است، کافش معنا دارد، «تا» معنا دارد، «با» معنا دارد، منتها ما خیال می کنیم «کتابٌ» را فهمیده ایم. ما خیال می کنیم در «کتابٌ أُحکِمَت آیاته» ، «اُحکمت آیاته» را می فهمیم. این هم همه اش حروف مقطعه است. مگر اینکه کسی به شرح صدر برسد تا هدایتی از قرآن را به او بدهند. هدایت قرآن دست کیست؟ «بَل هُوَ آیاتٌ بَیِّنات فی صدور الذین اوتوا العلم»(عنکبوت/49)قرآن آیات بینات خدا است. جایش بین دو جلد کتاب نیست، جایش سینه آنهایی است که خداوند علم قرآن را به ایشان داده که ائمه(علیهم السلام) هستند. همه قرآن «الر» است. منتها خدای متعال لطف کرده یک فهم ظاهری پیدا شده، ما فکر می کنیم قرآن را می فهمیم. استاد ضمن بیان مثالی، فرمودند که واقعیت این است که قرائت قرآنی که توسط ما صورت می گیرد خیلی سطحی است.
قرآن کتاب خداست. چراغی است که در وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) روشن کردند. همه کائنات با این چراغ روشن می شود. اینکه امام خمینی رضوان الله تعالی فرمودند: تقریباً هیچ تفسیری نوشته نشده است، لفظ تقریباً را هم احتراماً می فرمودند، نه از باب اینکه بزرگان کوچکند، بزرگان که بزرگند. مفسرین ما خیلی بزرگند. آدم باید دهانش را با گلاب بشوید و بعد اسم برخی از ایشان را ببرد. اینقدر پاکند، اینقدر نورانی هستند. این حرف از باب عظمت قرآن است. قرآن خلاصه علمی است که به همه انبیاء و اولیاء دادند و کاملش را به حضرت دادند. علم مخصوص بندگان خدا است. اگر کسی بندگی نکند به او علم نمی دهند. حضرت به عنوان بصری فرمودند: برو اول بنده شو. خوب جایی آمده ای، علم می خواهی نزد ما بیا. ولی اول بنده شو. علم، سر و صدا و قیل و قال نیست. علم، نورانیت است. اگر می خواهی اول باید بنده شوی. علم را خداوند به بندگان داده است. انبیا بندگی کردند، آنوقت خداوند به ایشان علم داده، کتاب آسمانی داده است. و بعد همه علوم جمع شده، جامعش به حضرت داده شده است، وقرآن شده است.
برتری نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین(علیه السلام) بر انبیاء اولوالعزم
روایت از امام صادق(علیه السلام) در کافی، فرمود: تعجب است، چرا که: « یَمُصُّونَ الثِّمَادَ- وَ یَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِیم»(8) این مردم برکه ها را می مکند و این نهر عظیم را رها کرده اند. گفت آقا نهر عظیم چیست؟ فرمودند: نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) . هرچه انبیاء داشتند، کاملش نزد ایشان است. و بعد فرمودند: و حضرت همه اش را به امیرالمومنین(علیه السلام) دادند. «عندکم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائکته». ذیل این روایت آمده است که در یک مجلس، کسی سوال کرد، آقا امیرالمومنین(علیه السلام) افضل است یا انبیاء اولوالعزم؟ (لازم به ذکر است که معارف شیعه آرام آرام رشد کرده است و زمان ائمه(علیه السلام) اینطور نبوده است که شناخت و معرفت امام محل اختلاف نبوده است) امام گفتند نظر دوستانتان راجع به امیرالمومنین(علیه السلام) چیست؟ عرض کرد از چه جهت؟ گفتند از نظر علم، ایشان را افضل می دانند یا انبیاء اولوالعزم را؟ در پاسخ گفت برای حضرت عزت قائلند، ولی انبیاء را اعلم می دانند. (اعتقادات این طور بوده است.). به حضرت عرض کرد: آقا، امیرالمومنین(علیه السلام) افضل است یا انبیاء اولوالعزم؟ حضرت فرمودند: «إنّ الله یفتح مسامع من یشاء»، خدای متعال گوش آن کسی را که بخواهد هدایت کند، باز می کند حرف را می فهمد. منظورشان این بوده که من که امام هستم، می گویم این نهر عظیم هرچه بوده همه اش را به امیرالمومنین(علیه السلام) داده اند، سوال می کند که ایشان اعلم است یا انبیاء اولوالعزم؟! من دارم می گویم، ولی او نمی فهمد من چه می گویم. گوشش را بسته است، یک چیزی در ذهنش مانده. خوب پیداست که امیرالمومنین(علیه السلام) افضل از انبیاء اولوالعزمند، غیر از رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) .
مرتبه احکام و تفصیل قرآن
این کتاب دو مرتبه دارد. هم مرتبه اِحکام آیات دارد و هم مرتبه تفصیل. در یک مرتبه آیات هنوز تفصیل ندارند، آن مرتبه احکام آیات است. و در یک مرتبه آیات تفصیل پیدا می کنند. این کتاب هر دو مرحله اش «مِن لدن حکیم خبیر» است. حکمت و خبرویت حضرت حق در این کتاب تجلی کرده است. «فقد تجلّی الله فی کتابه و لکن لا یبصرون»(9)
بعد ادامه می دهد، «ألّا تعبدوا الا الله»، به نظر می آید که این همان بیان اِحکام و تفصیل است. مرتبه اِحکام آیات یک کلمه بیشتر نیست. قرآن اول و آخرش در یک مرتبه این است: « الا تعبدوا الّا الله» آن هم «إننی لکم منه نذیر و بشیر». توحیدی که پیغمبر آوردند نه چیز دیگر. چون هر پیغمبری به یک اندازه درهای توحید را باز می کند. ولی آن دری که با حضرت باز می شود، دیگر با حضرت موسی باز نمی شود. حضرت موسی تا یک مقام محدودی می توانند ببرند. همه قرآن عبارت است از آن توحیدی که نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) آوردند. «قل إنّما أنا بشر مثلکم یوحی اِلَیَّ»(کهف/110) وحی چیست؟ این کتابی که به من وحی شده است، روحی که به من وحی شده چیست؟ «أَنّما إلهکم اله واحد». همه وحی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) مرتبه اِحکامش همین است. حقیقت توحید به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) عطا شده است. این توحید رزقی است که می خواهند به همه عالم تقسیم کنند و می خواهند همه را در درجات توحید بالا ببرند. این حاصل قرآن است.
منبع :mirbaqeri.ir
--------------------
پی نوشت ها:
(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص: 253
(2) تفسیر نور الثقلین، ج1، ص: 767
(3) مکارم الأخلاق، ص: 464
(4) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 115
(5) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 195
(6) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 85
(7) تفسیر فرات الکوفی، ص: 348
(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 222
(9) تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج1، ص:60
افزودن دیدگاه جدید