چهارصد روز توفانی
چکیده: روز 17 دی 1356 شاه دست به ریسک بزرگی زد که بعدها از آن به عنوان نوعی انتحار سیاسی تعبیر شد. عصر این روز، روزنامه اطلاعات در شماره 15506 با درج مقاله ای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» توفانی بپا کرد. در مقاله یاد شده به امام خمینی به گونه ای کینه توزانه و بیمارگونه حمله شده بود و از وی به عنوان «مردی ماجراجو ولی بی اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص جاه طلب» یاد شده بود؛ «مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایت های خاص موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند» و در ادامه آن نیز تهمت های ناروا و ناجوانمردانه دیگری به رهبر جنبش اسلامی ملت ایران وارد شد و این در حالی بود که بر آمدن رژیم پهلوی، خود زاییده سیاست های استعماری انگلستان بود.
برخی پژوهندگان چاپ و انتشار این مقاله را در شرایط آن روز کشور به مثابه نخستین جرقه در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی می کنند، «باری روبین» کارشناس مسائل بین المللی در این زمینه می گوید:
«اولین جرقه انقلاب روز نهم ژانویه سال 1978 فقط هشت روز پس از عزیمت کارتر از ایران روشن شد. این جرقه، مقاله توهین آمیزی بود که به دستور داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت، علیه آیت الله خمینی در یکی از روزنامه های مهم تهران منتشر شد.»(1)
بعضی از محققان تاریخ سیاسی معاصر ایران برآنند که با چاپ این مقاله، یکی از اولین قدم ها در زمینه نابودی حاکمیت پهلوی توسط کارگزاران آن رژیم برداشته شد. نیکی ر. کدی یکی از آنان است که می نویسد:
«در ماه ژانویه سال 1978 (دی ماه 1356) رژیم نشان داد که در ارزیابی قدرت مخالفین مذهبی خود دچار سوء محاسبه عجیبی است و یکی از قدم های نابودکننده خود را برداشت. به حسب گزارشات موجود به دستور شاه، مقاله ای در روزنامه نیمه رسمی اطلاعات چاپ شد که در آن به شدت به آیت الله خمینی حمله و توهین شده بود. مقاله مزبور از داریوش همایون، وزیر اطلاعات سرمنشا گرفته بود (او یکی از دانشجویان مخالف شاه در گذشته بود که بعدها در رژیم ترقی بسیار کرد) (2)»
فراخوان مبارزه از نجف
اکنون به منظور فهم هرچه بهتر و بیشتر این اقدام خطرزا که ارکان حاکمیت پهلوی را لرزاند، لازم است با آنچه موجبات برافروختن خشم شاه شد، دقیق تر آشنا شویم.
در یکم آبان 1356 ستاره جان آیت الله سیدمصطفی خمینی، ولد ارشد امام خمینی به گونه مرموزی خاموش شد. این رخداد موجب شکل گیری مجالس ترحیم گسترده و در نوع خود بی سابقه ای شد که تا 11 آذرماه مقارن چهلمین روز درگذشت ایشان ادامه یافت. در فاصله 77 روزه رحلت فرزند مرجع تقلید شیعیان تا انتشار مقاله توهین آمیز در اطلاعات، همچنین مراسم اربعین ارتحال تا 36 روز بعد که مقاله کذایی به چاپ می رسد، آیت الله العظمی خمینی در چهار نوبت زیر طی مکاتیب و سخنانی، به جنب و جوش نهضت اسلامی علیه حاکمیت پهلوی دوم شدت می بخشند.
نخست: پاسخ ایشان در تاریخ 13 آبان 1356 به تلگراف تسلیت یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین به مناسبت فقدان آیت الله سیدمصطفی خمینی بود که در بخشی از آن چنین می خوانیم:
«ما در طول پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان سیاه روی پهلوی که مستقیماً و به حسب اعترافات شاه فعلی مامور اجانب بوده اند، مبتلا به مصائبی بوده ایم که» تصغر عنده المصائب.(3) ما در زمان شاه سابق شاهد کشتارها، چپاول ها، اختناق های طاقت فرسا بودیم. ما شاهد قتل عام مسجد گوهرشاد جنب حرم مطهر ثامن الائمه علیهم السلام بودیم... ما در زمان شاه فعلی شاهد فجایعی بودیم که روی چنگیز را سفید کرد. شاهد قتل عام فجیع غیر انسانی پانزده خرداد (دوازدهم محرم) بودیم ... ما شاهد زندان های مملو از علما و دانشمندان و آزادیخواهانی که در آن ها شکنجه های قرون وسطایی امری عادی بوده و هست، بودیم... ما شاهد کمک های این مرد سیاه دل به اسرائیل بودیم... (4)
دوم: پیام ایشان در 21 آبان 1356 خطاب به ملت ایران بود. در ابتدای پیام، ایشان «از عموم طبقات ملت ایران که در این حادثه ناگهانی =[فوت آیت الله سید مصطفی خمینی] اظهار محبت و همدردی نموده تشکر» کردند؛ و در ادامه افزودند:
«این تظاهرات عظیم در این فرصت، جواب قولی و عملی به یاوه سرایی های چندین ساله این عنصر نالایق بود که تمام حیثیت و شرافت و استقلال و اقتصاد این ملت بزرگ شریف را پایمال هوای خود و فامیل چپاولگر خود نمود... تمام گرفتاری ملت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیرقانونی دودمان خیانت کار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاه روی بوده و هست؛ این ها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملت مظلوم فرورفته... این رنجدیده ها و مصیبت کشیده ها محال است با این دودمان آشتی کنند و با ادامه سلطنت باطل ولو برای یک روز موافق باشند... ملت، آن دودمانی را نمی خواهد که تمام مقدسات و مقدرات آن ها را به دست اجانب سپرده... » (5)
سوم: پاسخ آیت الله العظمی خمینی به تاریخ 24 آذر 1356 به نامه تسلیت دانشجویان و مسلمانان خارج از کشور به مناسبت درگذشت ناگهانی فرزندشان است که چکیده گزاره های مهمی از آن بدین قرار است:
«من به شما و سایر برادران که در داخل کشور زیر چکمه پلیس و در زندان ها و شکنجه گاه ها به سر می برند و با محرومیت ها و مصیبت های جان فرسا دست به گریبان هستند و به خاندان کسانی که در راه حق، زیر شکنجه شاه جان خود را فدا کردند، امید نصرت و پیروزی می دهم... و باید شاه و دار و دسته اش بدانند که چه در ملاقات با رئیس جمهور امریکا موفق به تجدید نوکری و تثبیت مقام غیرقانونی بشود یا نشود، ملت ایران او را نمی خواهند و دست از مبارزه برنمی دارند تا انتقام جوانان به خون آغشته خود را بگیرند...» (6)
چهارم: بیانات مهم امام خمینی در فقدان فرزندشان در تاریخ 10 دی 1356، یک هفته پیش از درج و انتشار مقاله 17 دی ماه در روزنامه اطلاعات، است که مشروح ترین آن هم به شمار می آید و خلاصه ای از آن عینا نقل می شود:
«در زمان این مرد سیاه کوهی، در زمان این رضاخان قلدر نانجیب، یک قیام از علمای اصفهان بود، علمای اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت کردند برخلاف این ها... اگر این مرد پایش یک خرده ای محکم بشود، همچو لطمه ای بزند به مردم که آن طرفش پیدا نباشد...»(7)
به طوری که از فرازهای منقول آشکار می شود، پس از یک دوره کوتاه مدت رکود و علی الظاهر آتش زیر خاکستر، لحن رهبر انقلاب اسلامی بار دیگر به شدت گزنده و متوجه شاه می گردد، به طوری که او را کانون فتنه، فساد و جنایت معرفی می کند. شاه که فردی ضعیف النفس بود سرمست از آنچه اقتدار و محبوبیتش می پنداشت، نظر به اطمینانی نیز که در تهران از سوی جیمی کارتر، رئیس جمهور منتخب حزب دموکرات آمریکا به وی داده شد، دست به ناشیگری بزرگی زد و بدون شناخت صحیح از اوضاع و احوال آن روز جامعه و اطمینان از ریسکی که مبادرت بدان می ورزد در دامی که خود گسترده بود، افتاد. شاید هم این نوعی تاکتیک حساب شده بود که از سوی امام اتخاذ شد تا شاه را که طاقت عدم پاسخ گویی به این گونه حملات را نداشت، این مرتبه در موقعیت حساس و ویژه ای به رویارویی و مبارزه بطلبد؛ و از این روست که از نگاه برخی تحلیلگران وقایع تاریخ سیاسی معاصر ایران، مقاله 17 دی 1356 روزنامه اطلاعات، پاسخی بود به حملاتی که آیت الله العظمی خمینی آغازکننده دور تازه آن بود. به تعبیر داریوش همایون، سخنانی که از نجف برخاست و به گوش آخرین شاه ایران رسید، بر او گران آمد و تصمیم به پاسخ گویی گرفت. (8)
بر مبنای اظهارات برخی رجال حاکمیت پهلوی می توان چنین نتیجه گرفت که مقاله 17 دی 1356 روزنامه اطلاعات نه به دفاع از نظام در برابر حملات امام، بلکه در امتداد سیاست حزب دموکرات آمریکا و گشایش فضای باز سیاسی به منظور ظهور و بروز توان نیروهای مخالف، به ویژه اسلامگرایان بوده است. بنا به آنچه احسان نراقی نقل می کند:
«شبی در یک مراسم میهمانی احمد قریشی را دیدم و به او گفتم: این نوشته [مقاله 17 دی 1356] چقدر احمقانه بود؛ گفت: در جلسه کمیته مرکزی حزب رستاخیز همین موضوع مطرح بود. داریوش همایون هم آنجا بود و گفت: ما آب ریختیم در سوراخ مورچه تا مورچه ها بیرون بیایند. تز آقایان این بود کسانی که اهل مبارزه هستند خود را نشان دهند. شاه در مقابل سیاست حزب دموکرات آمریکا و کارتر در خصوص باز شدن فضای سیاسی، هدفش آن بود که اگر ما آزادی بدهیم اسلامی ها با توده ای ها سربلند خواهند کرد. بنابراین شاه مایل بود با این کار سر و صدا بلند شود و مخالفین مذهبیِ حکومت نمایان شوند.» (9)
نقل قولی که محل مداقه می باشد و تحلیل آن از ابعاد گوناگونی حائز اهمیت است.
ریسک خطرناک
جیمی کارتر پس از خط و نشان کشیدن هایی که در خصوص ایجاد و گسترش فضای باز سیاسی در ایران با محمدرضا پهلوی داشت، سرانجام در 10 دی 1356 با یک سفر هفده ساعته در شب سال نو میلادی وارد تهران شد و روز بعد همراه با سایروس ونس، وزیر امور خارجه و برژینسکی، مشاور امنیت ملی خود، تهران را ترک کرد. کارتر در ضیافت شامی که شاه برای او ترتیب داده بود اظهار داشت که «ایران به دلیل رهبری بزرگ شاه، به جزیره ثبات در یکی از آشوب زده ترین مناطق جهان تبدیل شده است.»
صرف نظر از تحلیلگران وقایع سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی ایران، دولتمردان و حتی نظامیان حاکمیت پهلوی نیز بر این باورند که چاپ و انتشار مقاله 17 دی ماه روزنامه اطلاعات را می توان نقطه عطفی در آغاز اعتراضات و مخالفت های مردم دانست. یک نمونه سپهبد صمدیان پور، رئیس شهربانی کل کشور است که در جلسه مورخ 16 شهریور 1357 شورای امنیت ملی و هیأت دولت اظهار می دارد:
«ریشه این ناراحتی هایی که ما داریم از 17 دی سال گذشته شروع شده، روز 17 دی به مناسبت روز آزادی زنان، یک مطلبی در روزنامه اطلاعات نوشته شد که بر علیه فردی که فعلاً در ایران نیست. از فردای آن روز یعنی 18، اول شهر قم متشنج شد و در تهران هم باز تشنجاتی بود که منجر شد به روز 19 دی، در قم همه اعتصاب کردند و پلیس هم مجبور شد که وظیفه قانونی خود را عمل بکند.» (10)
علی باستانی، دستیار سردبیر در امور داخلی و سیاسی روزنامه اطلاعات در آن دوره در خصوص چگونگی دریافت مقاله از همایون اظهار می دارد:
همایون پاکت را که علامت وزارت دربار روی آن بود و یادداشت ضمیمه مقاله را برداشت و اصل مقاله را به من داد و گفت این مقاله باید حتماً در جای مناسبی در روزنامه چاپ شود. شتابزدگی همایون در این کار و اصرار او در چاپ فوری مقاله ای که آن را به دقت مطالعه نکرد، نشان می داد که وی قبلاً در جریان تهیه این مقاله بود و از مضمون آن آگاهی داشته است.
مقاله در هیئت تحریریه اطلاعات توفانی برپا می کند و اعضای هیأت تحریریه روزنامه از فرهاد مسعودی سرپرست روزنامه می خواهند که برای جلوگیری از جاپ آن در روزنامه به نخست وزیر متوسل بشود. جمشید آموزگار از موضوع مقاله اظهار بی اطلاعی می کند، ولی بعد از تماس با شاه مطلع می شود که مقاله به دستور خود شاه تهیه شده و «اعلی حضرت اصرار دارند که مقاله قبل از مسافرتشان به مصر در روزنامه چاپ شود.»(11)
شش روز پس از این که جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا تهران را ترک کرد، مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به دستور شاه در روزنامه اطلاعات درج شد، و دو روز بعد 19 دی 1356 محمدرضا پهلوی به منظور انجام هماهنگی هایی در سطح منطقه برای دیدار و گفتگوی یک روزه با انور سادات وارد «اسوان» شد و روز بعد مصر را به قصد به عربستان سعودی و مذاکره با ملک خالد، ترک کرد. شاه، خرسند از اطمینان خاطری که با حضور کارتر در تهران به وی داده شد و مأموریت مذاکره و هماهنگی با برخی از سران منطقه، که بر عهده اش محول گردید، دستور تهیه مقاله ای آتشبار را می دهد.
نویسنده مقاله 17 دی 56 کیست؟
در پی واقعه درگذشت آیت الله سید مصطفی خمینی در نجف اشرف، سیل تلگراف های تسلیت به پایتخت علمی و معنوی شیعیان جهان سرازیر شد که همین امر بار دیگر باعث شدت گرفتن حملات از سوی مرجع بزرگ تبعیدی مقیم نجف بر ضد حاکمیت پهلوی شد. گزارش موجزی از سخنان، و پیام های مکتوب امام خمینی از دو طریق: یکی، ارتشبد نعمت الله نصیری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور [ساواک] و دیگری، عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه، به آگاهی شخص شاه رسید و شاه بی تحمل و کم طاقت هم که حالا با حضور کارتر در تهران دلگرم تر شده بود با ارزیابی شتابزده از میزان محبوبیت و نفوذ امام خمینی در میان مردم و گروه های معارض با حاکمیت خود، دستور تهیه مقاله ای توهین آمیز علیه ایشان را داد. این مأموریت به عهده امیر عباس هویدا، نخست وزیر تازه برکنار شده و وزیر دربار نهاده شد. در این میان نقش ساواک، آماده سازی و تدوین اطلاعات موجود از امام خمینی در پرونده ساواک بوده است که برخی در این خصوص از پرویز نیکخواه نام می برند. در این میان آنچه را نیز که «مقام عالی رتبه امنیتی» در گفتگو با دکتر عباس میلانی، و همچنین آن «مسئول ساواک» در گفتگو با دکتر احسان نراقی اظهار داشته اند نشان دهنده آن است که شاه به سازمان اطلاعات و امنیت دستور داده است تا آگاهیهای موجود در پرونده ای که از امام در آرشیو ساواک نگاهداری می شود را در اختیار هویدا قرار دهد. هویدا نیز وظیفه تهیه مقاله را به دفتر مطبوعاتی خود واگذار می کند. بنابر آنچه از احمدعلی مسعودانصاری نقل شد، هنگامی که هویدا از نخست وزیری به دربار آمد، تیم دفتر مطبوعاتی خود را نیز بدانجا منتقل کرد. مسوولیت دفتر مطبوعاتی هویدا با فرهاد نیکوخواه بود. به نوشته انصاری نامه یاد شده قطعاً به وسیله نیکوخواه تهیه شده است. میلانی نیز از تهیه مقاله توسط دو نفر از همکاران هویدا سخن می گوید. شک نیست که مقاله 17 دی 56 به اهتمام یک «تیم» و نه یک نفر نهاده شد. تیمی مرکب از چند نفر که البته مسوولیت آن را فرهاد نیکوخواه عهده دار بود.
فرهاد نیکوخواه که مشاور مطبوعاتی امیرعباس هویدا، نخست وزیر بود، به سال 1307 متولد شد. وی متأهل و دارای لیسانس حقوق بود و مدت ها با روزنامه اطلاعات همکاری داشت (12) و طی سال های 1326 تا 1329 عضو «گروه ناسیونالیست های انقلابی ( )گنا» بوده است و نشریه «جام جم» را منتشر می کردند.
به هرروی پس از صدور دستور شاه مبنی بر تهیه مقاله علیه آیت الله العظمی خمینی، بنا به آنچه میلانی نوشته است «هویدا هم بلافاصله کار تهیه مقاله را به دو نفر از همکارانش محول کرد.» مقاله مذکور دستپخت مشترک نیکوخواه و تیم اش بود که ظرف مدت یکی، دو روز آماده شد.(13) داریوش همایون نیز به آماده سازی مقاله از سوی دفتر مطبوعاتی هویدا صریحا اشاره دارد و نه ساواک. بدین ترتیب می توان یقین کرد که دستور شاه به منظور تهیه و تدارک مقاله، یک روز پس از ترک تهران از سوی جیمی کارتر، یعنی در 12 دی ماه، صادر شده است. از محتوای مقاله نیز کاملا پیداست که تیم دست اندرکار آماده سازی مقاله، به اطلاعات سر ی و محرمانه ای که قاعدتا در آرشیو ساواک موجود بود، دسترسی داشته است. اطلاعاتی که به اهتمام پرویز نیکخواه آماده شده و در اختیار تیم قرار گرفته است.
حال به جزئیات دیگر کار چاپ مقاله می پردازیم. بنابر قول همایون که: «مقاله از دفتر وزیر دربار پس از مذاکره تلفنی خود او برای من در یک کنگره حزبی فرستاده شد» نتیجه می گیریم که مقاله یاد شده را فرستاده هویدا، در حین برگزاری یک کنگره حزبی به همایون تحویل می دهد. (14)
کنگره فوق العاده «حزب رستاخیز ملت ایران» روز چهارشنبه 14 دی 1356 در سالن دوازده هزار نفری «مجموعه ورزشی آریامهر («=آزادی» کنونی)» برگزار شد. طبیعی است نظر به زمان برپایی کنگره در روز چهارشنبه، احتمال چاپ مقاله برای صبح روز بعد (پنج شنبه 15 دی) میسر نبوده و البته روز بعد هم آدینه 16 دی روزنامه ای منتشر نمی شده است و مقاله روز شنبه 17 دی در اطلاعات به چاپ می رسد. پس، از تاریخ تحویل مقاله به علی باستانی، خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اطلاعات چهارشنبه 14 دی تا روز چاپ و انتشار آن شنبه 17 دی سه روز مقاله در روزنامه اطلاعات به رغم استعجال شاه معطل مانده است که نوعی ریسک به شمار می آید و باز هم نشان از فقدان کارکرد حسابگرانه دولتمردان حاکمیت پهلوی دارد.
درباره چگونگی در اختیار نهادن مقاله به خبرنگار روزنامه اطلاعات هم حرف و حدیث فراوان است. این که آیا همایون به منظور کاهش حساسیت، مقاله را از پاکت سربرگ دار وزارت دربار خارج ساخت و آن را داخل یک پاکت معمولی قرار داد و تحویل روزنامه نگار نامبرده داد، که در این حالت حداقل پیرو تماس تلفنی وزیر دربار، از سر کنجکاوی هم که شده قاعدتاً مقاله را ورانداز کرده است؛ یا این که مقاله را به همان شکل ممهور به نقش وزارت دربار تحویل مخبر روزنامه داده است، که با توجه به خواسته همایون که مقرر کرده بود از این پس این گونه مقالات سفارشی برای چاپ از طریق وزارت اطلاعات و جهانگردی در اختیار جراید و نشریات قرار گیرد، بی شک پاکت مقاله تغییر کرده و مقاله از آن خارج شده و به روِ یت اجمالی همایون هم رسیده است؛ اگرچه در این زمینه هم میان نوشته ها و گفته های همایون ناهماهنگی به وضوح ملاحظه می شود. اما آنچه پس از تحقیق در این خصوص بدست آمد نشانگر آن است که پاکتی که از سوی دربار برای همایون فرستاده شده بود تغییر کرد و مقاله از آن پاکت درآورده شده و در پاکتی معمولی قرار گرفت و به این صورت به روزنامه تحویل داده شد. البته در اینجا، سخن از تحویل سه بسته به همایون نیز به میان آمده که دو نامه باقیمانده، یکی برای امیر طاهری در کیهان، و دیگری نیز از آن خود همایون، (به عنوان مدیر آیندگان) بوده است. (15)
به نظر می رسد در انتخاب روزنامه ای که می بایست مقاله تحریک آمیز در آن طبع و منتشر شود دقت نسبی و ارزیابی لازم صورت گرفته باشد و گزینش روزنامه اطلاعات غیرکارشناسانه و بدون مطالعه و نسنجیده نبوده است. بنابر آنچه همایون نوشته، وی مقاله را «به خبرنگار اطلاعات که اتفاقاً در آن نزدیکی ها بود» داده است، که از این عبارت به گونه ای که پیش تر نیز اشاره شد این استنباط به ذهن متبادر می گردد که انتخاب «اطلاعات» کاملاً تصادفی بوده و فقط به این دلیل که خبرنگار آن در نزدیکی همایون قرار داشته است، صورت پذیرفته است و از این رو این مقاله در جریده مذکور به طبع رسید، که البته دلیل علیل و ضعیفی است و قابل قبول نیست. چنین می نماید که دفتر مطبوعاتی هویدا که چند ماهی از استقرار آن در وزارت دربار نمی گذشت، صرف نظر از تهیه مقاله، بر چاپ آن در روزنامه اطلاعات نیز تاکید داشته است. این توافق بی شک در خلال گفتگوی تلفنی وزیر دربار با وزیر اطلاعات و جهانگردی به دست آمده است و هویدا و همایون هر دو بر چاپ مقاله در روزنامه اطلاعات به نظر مشترکی رسیدند. فرهاد نیکوخواه و داریوش همایون اعضای سابق گروه ناسیونالیست های انقلابی که چند سالی از کار حرفه ای مطبوعاتی خود را در روزنامه اطلاعات پشت سر گذاشته بودند به خوبی با نحوه اداره، اوضاع کاری، موقعیت روزنامه و مخاطبانش آشنایی داشتند. واقعیت این است که بهترین انتخاب برای درج مقاله در آن شرایط «اطلاعات» بود. به طور سنتی طیف دینداران جامعه و در صدر آن جامعه روحانیت تمایل بیشتری به مطالعه روزنامه باسابقه اطلاعات داشتند و آن را بر روزنامه کیهان که در آن برهه و به نسبت فرهنگ سیاسی آن زمانه گرایش های غرب گرایانه تری داشت و 16 سال پس از اطلاعات بنیاد نهاده شد، ترجیح می دادند. روزنامه آیندگان هم با توجه به شایعاتی که در خصوص کمک اسرائیل در راه اندازی آن و همچنین مدیریتش بر سر زبان ها بود، با اقبال عامه مواجه نبود؛ پس مناسب ترین نشریه برای چاپ آن مقاله، روزنامه اطلاعات بود.
در پی وصول مقاله سفارشی دربار شاهنشاهی به روزنامه اطلاعات، مدیران روزنامه به درخواست بنی احمد مبادرت به تشکیل جلسه کردند. نتیجه جلسه استعفای حسین بنی احمد، سردبیر وقت روزنامه در اعتراض به مقاله و مخالفت با چاپ آن بود. مدیران روزنامه از طریق خط تلفن ویژه ای که ارتباط روزنامه را با خانه فرهاد مسعودی برقرار می کرد با او تماس می گیرند. کوشش آنان در این زمینه راه به جایی نمی برد و مسعودی تعمداً به منظور شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و تصمیم گیری در دسترس آنان قرار نمی گیرد؛ و در این زمینه نوشته برخی پژوهشگران مبنی بر این که مسعودی در تهران نبوده و به سفر رفته بود، صحیح نیست.(16) به هر حال گفتگوی احمد شهیدی، سردبیر کل اطلاعات با داریوش همایون هم راه به جایی نمی برد (17) و به رغم اندک مقاومت تنی چند از مدیران ارشد روزنامه، مقاله به طبع رسید.
به نظر می رسد اراده ای برتر از خواست مدیران روزنامه اطلاعات در این باره تصمیم گیری کرده باشد و حالا در پی این اقدام انتحاری و مانور ناشیانه، شمارش معکوس پایان سلطنت پهلوی آغاز شده بود. هیچ کس نمی توانست حتی تصورش را بکند که از 17 دی 1356 فقط 400 روز تا انقراض رژیم پادشاهی در ایران زمان باقی مانده باشد.
سروصدایی که بلند شد
احسان نراقی به نقل از احمد قریشی یکی از مسوولان حزب رستاخیز، دلایل چاپ مقاله روزنامه اطلاعات را چنین بیان می کند:
در یک مراسم مهمانی احمد قریشی را دیدم و به او گفتم: این نوشته چقدر تحریک آمیز بود. گفت: در جلسه کمیته مرکزی حزب رستاخیز همین موضوع مطرح بود. داریوش همایون هم آنجا بود و گفت: ما آب ریختیم در سوراخ مورچه تا مورچه ها بیرون بیایند. تز آقایان این بود کسانی که اهل مبارزه هستند خود را نشان دهند. شاه در مقابل سیاست حزب دموکرات آمریکا و کارتر درخصوص باز شدن فضای سیاسی، هدفش آن بود که اگر ما آزادی بدهیم، اسلامی ها یا توده ای ها سر بلند خواهند کرد. بنابراین شاه مایل بود با این کار سروصدایی بلند شود و مخالفین مذهبی حکومت، نمایان شوند.
منبع: فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 24، پنجشنبه 12 دی 1387
-----------------------------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. باری روبین، جنگ قدرت ها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، 1363، ص 149.
2. نیکی آر. کدی. ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369، صص 357358.
3. یعنی، مصیبت های دیگر در برابرش خوار و ناچیز می گردد.
4. صحیفه نور؛ مجموعه رهنمودهای امام خمینی (مدظله العالی) تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، صص 247248.
5. همان، صص 249250.
6. همان، صص 252254.
7. همان، صص 255266.
8. تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران. ص 268.
9. منبع شفاهی، احسان نراقی. بنگرید به گفت وگو با احسان نراقی در تاریخ معاصر ایران (فصلنامه) تهران، مؤ سسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، س 6، ش 24، 1381.
10. تصمیم شوم؛ جمعه خونین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص 4647.
11. محمود طلوعی، داستان انقلاب، تهران، علم، 1370، ص 286. طلوعی از علی باستانی به خطا به عنوان «سردبیر اطلاعات» یاد می کند، حال آن که وی دستیار سردبیر بوده است و سردبیر روزنامه اطلاعات حسین بنی احمد بوده است. علی باستانی نیز به منظور تهیه خبر در کنگره حزب رستاخیز شرکت کرده بود.
12. چهره مطبوعات معاصر. ص 342.
13. علی شعبانی از همکاران تیم مطبوعاتی نیکوخواه در ابتدای سال 1381 در تهران درگذشت. وی پیش از مرگ به یکی از نویسندگان تاریخ معاصر، که مایل به بازگویی نامش نبود، در خصوص مشارکت خود و سهمی که در تهیه مقاله 17 دی 1356 داشته است، مطالبی را بازگو کرده بود.
14. بنگرید به: داریوش همایون؛ دیروز و فردا، ص 92؛ احمد سمیعی، سی و هفت سال، ص 158؛ احمدعلی مسعودانصاری، من و خاندان پهلوی، ص 76.
15. گفت وگو با محمد حیدری، مورخ 19/6/1381.
16. منبع شفاهی: محمد حیدری.
17. منبع شفاهی: محسن میرزائی
افزودن دیدگاه جدید