آثار و برکات تقوا
قبلاً عرض شد که تقوا، صفت بسیار پرباری است و کیمیای سعادت است. هر چه بخواهیم، در تقوا موجود است. عالی ترین صفت انبیا و اولیا، تقوا است؛ حتی زیربنای رسیدن به مراتب توحید را هم تقوا دانسته اند.
تقوا، آثار زیادی دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
محبت و دوستی خدا
یکی از آثار تقوا، این است که خدا شخص باتقوا را دوست دارد: «إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین». (1) این، صریح قرآن است. خدا دوست دارد کسانی را که متقی و پرهیزگار هستند. و کسی که خدا دوستش باشد، چه غمی دارد؟ وقتی خدا را دارد، دیگر غمی ندارد، همه چیز را دارد.
گشایش در امور زندگی
یکی دیگر از آثار تقوا که در قرآن بیان شده، گشایش در امور است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا».(2)کسی که تقوا داشته باشد، هیچ وقت در کارهایش درنمی ماند؛ نه در کارهای دنیوی خود و نه در کارهای اخروی؛ زیرا یک فرجی برای او حاصل می شود.
برکات الهی
یکی دیگر از آثار تقوا، نازل شدن برکات الهی است. در آیۀ ۹۶ سوره اعراف می فرماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتقوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض؛
و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند، برکات آسمان و زمین را بر آن ها مى گشودیم.
اگر مردم تقوا داشتند، اگر مردم ایمان به خدا داشتند، اصول دین را قبول داشتند و تقوا هم داشتند، برکات آسمان و زمین برای آن ها نازل می شد. این، از آثار تقوا است. حالا که برکات آسمان و زمین از ما منع شده، در اثر معاصی و بی بند و باری های ما است.
مثلاً در هزار متر زمین، کشاورزی می کنیم. قرار است از این هزار متر، چندین خروار گندم به دست آید؛ اما یک خروار به دست می آید. قاعده آن، این است که یک دانه گندمی که در زمین می کاریم، هفتصد دانه در بیاید. صریح آیه قرآن است که یک دانه گندم، هفتصد دانه بشود. چطور شده که حالا گندم می ریزیم؛ ولی تخم آن هم از بین می رود؟
زمانی به دیدن یکی از بستگان و دوستان رفتم. شمردم و دیدم یک گندمی که در زمین کاشته، چهار خوشه پیدا کرده است؛ در صورتی که باید هفت خوشه پیدا کند. هر خوشه هم حدود ۳۵ دانه داشت؛ یعنی یک خوشه گندم او حدود ۱۴۰ الی ۱۵۰ دانه بود و یک من گندم، صد و پنجاه من حاصل می داد و حال اینکه طبق آیه شریف، یک من گندم می تواند هفتصد من گندم باشد.
مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیم ؛(3)
مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند، آن را براى هر کس بخواهد [و شایستگى داشته باشد]، دو یا چند برابر مى کند. و خدا [از نظر قدرت و رحمت،] وسیع، و [به همه چیز] دانا است.
یک دانه گندم، باید هفت خوشه بدهد که هر خوشه آن هم صد تا دانه در آن باشد که هفتصد تا می شود. بعد از آن هم می فرماید: «یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ»؛ یعنی به بعضی ها بیشتر هم می دهیم.
در شیراز یک نفر از اهل تقوا، برای من نقل کرد که: «من یک دانه گندم که کاشتم، هزار و چهار صد دانه گندم داد»؛ یعنی یک من ریخت در این زمین و هزار و چهار صد من گندم برداشت کرد؛ این طور است. «یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ». تقوا را پیشه بکن، با خدا رفیق شو؛ نان تو در روغن است.
ایمنی از مکر دشمنان
در آیه دیگر می فرماید:
…وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لایَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللهَ بِمایَعْمَلُونَ مُحیطٌ؛(4)
… و اگر پرهیزکارى پیشه کنید، نقشه هاى آنان، به شما هیچ زیانى نمى رساند. خداوند به آنچه انجام مى دهند، احاطه دارد.
اگر تقوا داشته باشی، دشمن نمی تواند بر تو مسلّط شود و تو را اذیت کند. این صریح آیه شریف است.
اصلاح اعمال و آمرزش گناهان
در آیه دیگر می فرماید:
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِتَّقُوا اللهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکمُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ …؛
اى کسانى که ایمان آورده اید! تقوای الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید * تا خدا کارهاى شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد… .
تقوا، عمل من را اصلاح می کند و علاوه بر آن، باعث می شود که خدا گناهان من را بیامرزد.
پیدا کردن قوه تشخیص
آمرزگار در سوره مبارک انفال، چنین بشارت می دهد:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم؛(5)
اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، براى شما وسیله اى برای جدا ساختن حق از باطل قرار مى دهد [روشن بینى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت] و گناهانتان را مى پوشاند و شما را می آمرزد. و خداوند، صاحب فضل و بخشش عظیم است.
اگر تقوا داشتی، فرق میان حق و باطل را تشخیص می دهی؛ در نتیجه دیگران نمی توانند تو را فریب دهند و منحرف سازند و تو را از اسلام و قرآن و ولایت جدا کنند.
قبول شدن اعمال
قبول شدن اعمال، یکی دیگر از آثار و برکات تقوا است. در سوره مبارکه مائده، حضرت حق می فرماید:
إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقیِنَ؛(6)
خدا، [اعمال را] فقط از پرهیزکاران مى پذیرد.
خداوند به برکت تقوا، همه اعمال را می پذیرد. خداوند فقط اعمال متقین را قبول می کند، نه عمل هر کسی را.
حفظ از آفات و مشکلات
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:
أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا؛(7)
شما [در جمیع اعمال و رفتار و کردارتان،] تقوا را حفظ کنید؛ تقوا هم شما را حفظ می کند.
یعنی آداب و رسومی را که شرع مقدس برای من تعیین کرده است، رعایت بکنم؛ در نتیجه تقوا هم روح من را محافظت می کند؛ روح من را از انحراف، آلودگی، حجاب های ظلمانی، حفظ می کند و نمی گذارد آسیبی به آن برسد.
بعضی اشکالی مطرح کرده اند که اگر تقوا تو را حفظ بکند و تو هم او را حفظ بکنی، این دور(8) و باطل است.
جواب اشکال، این است که: این مطلب را نفهمیدند. مگر در قرآن نفرمود: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ»؟(9) تقوا، لباس است. خود تقوا به منزلۀ لباس باطنی است.
همین طوری که این لباس ظاهری مصونیت است و من را از سرما و گرما حفظ می کند و نمی گذارد ناراحتی به بدن من برسد، تقوا هم یک لباس روحانی برای روح است و نمی گذارد ظلمت به آن برسد و آلودگی ها و گرد و غبار غفلت به آن بنشیند. تقوا، روح را همیشه شاد و خرم نگه می دارد.
من لباسم را حفظ می کنم که دزد نبرد، پاره نشود، کثیف نشود، این لباس هم در سرما و گرما محافظ من است؛ پس هر یک، دیگری را از چیزی حفظ می کنیم. این که دور نیست. به همین صورت، من با رعایت واجبات و محرمات، تقوا را حفظ می کنم، تا تقوایم از بین نرود و تقوا هم من را از آفات و ناراحتی ها حفظ می کند و این دور نیست.
آثار و برکات فراوانی برای تقوا ذکر شده است که بقیه را فهرست وار عرض می کنم:
باعث حفظ شدن از انحراف اخلاقی است؛(10) سبب استجابت دعا است؛(11) عامل نجات از آتش است؛(12) سبب ورود به بهشت است؛(13) موجب آسایش حساب در قیامت است.(14)
تقوا و آزادی
بعضی می گویند: دنیا، دنیای آزادی است و تقوا، مخالف آزادی است. تقوا، یعنی خودت را جمع و جور کن و اسیر این و آن بشو. تقوا می خواهد آزادی مطلق را از ما بگیرد. ما آزاد نباشیم و نتوانیم هر چه می خواهیم بخوریم، هر جا می خواهیم برویم، هر چه می خواهیم بگوییم و هر کاری می خواهیم بکنیم.
اما حق این است که تقوا خلاف آزادی نیست. تقوا، از لوازم دین نیست. برخلاف نماز که از لوازم دین است، روزه که از لوازم دین است، حج و زکات که از لوازم دین هستند؛ تقوا از لوازم دین نیست. پس چیست؟ تقوا، از لوازم انسانیت است. کاری به دین ندارد. تقوا را به دین و اسلام و قرآن نچسبانید. وقتی این طور بگویید، این ها می گویند که ما را محدود کردند و آزادی را از ما گرفتند؛ بلکه تقوا یعنی درست بودن در اجتماع. من که تقوا دارم؛ یعنی خیانت به ناموس نمی کنم؛ یعنی خیانت به عِرضی نمی کنم؛ یعنی ظلم نمی کنم؛ تعدی نمی کنم؛ فحاشی نمی کنم؛ تقوا این است. حیثیت انسانیت را باید حفظ بکنم.
مثالی بزنم تا مطلب روشن تر بشود. من که لباس می پوشم، ممکن است بدنم شکایت کند که: ای بابا! من را محصور کردی! من می خواهم آزاد باشم. به بدنم می گویم: اگر من این لباس را در بیاورم و تو آزاد باشی، سرما می خوری، گرما می خوری، اذیت می شوی. من لباس ها را پوشیدم که تو را حفظ کنم. یا این کفش هایی که پایتان است، پاهایتان شکایت می کند که: آقا من می خواهم آزاد باشم، پابرهنه باشم؛ بروم، بیایم. تو می گویی: من باید جوراب به تو بپوشانم و کفش هم به تو بپوشانم که اذیت نشوی؛ نه سرما به تو اذیت بکند و نه گرما.
همان طور که برای حفظ و سلامت پاهایت، کفش به پایت می کنی، لباس را برای حفظ و سلامت بدنت می پوشی، برای حفظ و صیانت خانواده ات دیوار به دور خانه ات می گذاری، تقوا هم برای انسانیت انسان ها حِصن است؛ نه اینکه خلاف آزادی باشد. تقوا می خواهد یک اجتماع صمیمی در دنیا زندگی کنند. می خواهد مثل حیوانات بی بند و بار نباشد. منظور از تقوا این است که تو فراتر از حیوانات و انسان زندگی کنی؛ پس تقوا از لوازم دین نیست، از لوازم انسانیت است. تقوا، محدودیت نیست؛ بلکه مصونیت است.
حضرت حق به دلیل شدت علاقه و محبتش به ما، ما را مأمور به تقوا کرده است. خدا می خواهد ایمان و بندگی تو را حفظ کند، تا بنده واقعی خدا باشی. خدا خودش فرموده است:
خَلَقْتُ الْاشیاءَ لِاجْلِکَ، وَ خَلَقْتُکَ لِاجْلی ؛(15)
من تمام عالم وجود را برای تو آفریدم، و تو را برای خودم آفریدم.
خدا ما را برای خودش آفریده است؛ نه برای پیروی از شیطان و هوای نفس. اگر به خواهر ها می گویند با حجاب باش، این حجاب، محدودیت نیست؛ بلکه مصونیت است. باید حفظ بشود، تا نگاه بیگانه به او نیفتد و حفظ شود. می گویند اسلام، محدودیت است. کدام محدودیت؟ شما شب درِ خانه ات را باز بگذار، درِ گاوصندوقت را هم باز بگذار. چرا در را محکم می بندی؟ برای اینکه سبب مصونیت اموال تو است. تقوا هم برای حفظ و مصونیت انسان از آفات و آسیب ها و خطرات است.
برخی خواسته شان این است که مثل حیوانات زندگی کنند و حیات جنگلی داشته باشند و پایبند به هیچ چیز نباشند؛ اگر چه حیوانات هم میان خودشان حد و حدودی دارند. خوب این انسان ها می شوند همان حیوان و حسابشان معلوم است.
اما گاهی انسان می خواهد در اجتماع انسانی زندگی کند. در این اجتماع اگر خواستی زندگی کنی، لازمه زندگی شما با اجتماع، این است که حقوق اجتماع را رعایت کنی. ما اصلاً کاری به شرع مقدس نداریم، لازمه اجتماعی زندگی کردن، عدم تعدی به حقوق دیگران است. این همان معنای تقوا است؛ در نتیجه، تقوا در اجتماع، باعث مصونیت است، نه محدودیت.
اینکه می گوییم انسان باتقوا باشد، نه اینکه خواسته باشیم انسان را محدود بکنیم؛ بلکه منظور، محفوظ بودن انسان و در آسایش و امنیت بودن او است؛ مثلاً سر چهار راه، چراغ خطر است. یک کسی بگوید: «چرا ما را محدود کردید؟ این خلاف آزادی است. انسان باید آزاد باشد. چرا اینجا چراغ، جلوی من را گرفته و نمی گذارد بروم؟» این چراغ خطر، محدودیت نیست؛ این مصونیت خون و جان شماها است و باید باشد. اگر نباشد، اوضاع به هم می خورد. بر اثر رعایت نکردن این قوانین، هر روز چه مقدار خسارت های مادی و جانی وارد می شود؟ تقوا، عیناً همین است. هر یک از احکام الهی را که در نظر بگیرید، برای مصونیت است، نه محدودیت.
------------------------------------
پی نوشت:
1.سوره توبه: ۴ و ۷.
2.سوره طلاق: ۲.
3.سوره بقره:۲۶۱.
4.سوره آل عمران:۱۲۰.
5.سوره انفال: ۲۹.
6.سوره مائده: ۲۷.
7.نهج البلاغه، سید رضی، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص ۲۸۴.
8 . تعریف دوری یعنی اینکه مثلاً در تعریف عدد فرد گفته شود: «عددی است که زوج نباشد» و وقتی پرسیده شود که عدد زوج چیست، گفته شود: «عددی است که فرد نباشد»؛ یعنی در این حالت، شناختن زوج و فرد، موکول به یکدیگر می شوند. به دیگر سخن، بازگشتش به آن است که شیء بر خودش توقف داشته باشد.
9.سوره اعراف: ۲۶.
10.غررالحکم، عبدالواحد تمیمى آمدى، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق، ص، ۲۶۹.
11.بحارالأنوار، علامه مجلسى، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج ٧٣، ص ٣٢٩، ح ١١.
12.نهج البلاغه، خطبۀ ١٩٠.
13.غررالحکم، ص، ۲۷۲.
14.بحارالأنوار، ج ۶۷، ص۲۸۱.
15.أطیب البیان، سید عبدالحسین طیب، تهران، اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش، ج۱۱، ص۳۲۳؛ تفسیر القرآن الکریم، امام خمینی، ج۴، ص۳۸۶.
------------------------------------
منبع : محو دلدار