رفتن به محتوای اصلی

اعراب القلوب - اعراب چهارگانه قلب

تاریخ انتشار:
از امام صادق(عليه‏السلام) نقل شده كه دلها داراي اِعراب چهارگانه است: رَفْع، فَتْح، خَفْض و وَقْف(اصطلاح مزبور مطابق با عرف اديبان نيست). رفع دل، در ياد خداست و فتح دل، در راضي بودن از خدا و خَفْض دل، در سرگرمي به غير او، و وقف دل، در غفلت از خداست
اعراب القلوب - اعراب چهارگانه قلب

اعراب القلوب از منظر امام صادق علیه السلام

این نوشتار سعی دارد به تفصیل به روایتی از امام صادق علیه السلام درباره اعراب القلوب (حالات و أطوار دلها) که به واسطه آن اعراب چهارگانه جایگاه قلب معلوم میگردد، بپردازد.

اعراب القلوب - اعراب چهارگانه قلب

◄ اعراب چهارگانه قلب :

قال الصّادق علیه السلام: اعْرابُ الْقُلُوبِ عَلی ارْبَعَةِ انْواعٍ، رَفْعٌ وَ فَتْحٌ وَ خَفْضٌ و وَقْفٌ، فَرَفْعُ الْقَلْبِ فی ذِکرِ اللَّهِ وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فی الرِّضا عَنِ اللَّهِ و خَفْضُ الْقَلْبِ فِی الْاشْتِغالِ بِغَیرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ القَلْبِ فی الغَفْلَةِ عن اللَّه.[بحارالأنوار، ج 70، ص 55]

اعراب قلب بر چهار نوع است. رفع (ضمه) و نصب (فتحه) و خفض (کسره) و وقف، رفع قلب در ذکر خداوند، و فتح آن در رضاء از او و خفض آن در مشغول شدن به غیر او و وقف آن در غفلت از خداوند است.

الفبای هر زبانی، حروف تشکیل دهنده آن زبان می باشد، این حروف فی نفسه بدون علامت بوده و قابل قرائت نیستند، چیزی که آنها را اعتبار می بخشد، اعراب است.

اعراب حروف بر چهار قسم است و عبارتند از: «رفع، فتح، خفض، وقف». [لازم به ذكر است كه وقف اعراب خاصى شمرده نمى‏شود بلكه وقف در واقع، نبود يكى از سه اعراب ديگر است.]

روایت فوق می فرماید قلب هم همان چهار حالت حروف را داراست و به واسطه اعراب چهارگانه جایگاه آن معلوم می گردد.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ قلب جسمانی :

قلب انسان به‌طور عادی، در هر ساعت حدود 5000 و در هر 24 ساعت 120000 ضربان دارد. اگر این ارقام از حد معمول بگذرد، یا کمتر گردد، نوعی بیماری عارض قلب شده است.

همین قلب در هر 24 ساعت 9000 لیتر، برابر 7500 کیلوگرم خون از یک دریچه‌ای وارد خود و از دریچه دیگر خارج می‌کند.

مویرگ‌هایی که خون را به تمام سلول‌های بدن می‌رسانند و یا باز می‌گردانند (مجموعه سرخرگ‌ها و سیاهرگ‌ها) اگر به دنبال هم قرار داده شوند، طول‌شان به چهار برابر محیط کره زمین می‌رسد.

آنچه بیان شد خصوصیاتی از قلب گوشتی بود، البته هر چند بحث ما در مظروف روحانی این قلب می‌باشد، چه قلب نامیده شود و یا نفس و روح و.. . ولی چنین قلبی بدون ارتباط با قلب گوشتی نیست.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ قلب روحانی :

قلب نیز همانند حروف الفبا می‌تواند چهار حالت را بپذیرد، قلب مرفوع حاصل ذکر خداوند می‌باشد. فتح و گشایش و انشراح صدر، به‌وسیله رضایت از خداوند متعال امکان‌پذیر است. به زیر آمدن و مجرور شدن قلب، معلول اشتغال به غیر خداوند بوده و توقف آن و ایستا بودنش حاصل غفلت می‌باشد.

قبل از بیان حالات قلب و اعراب آن، گذری اجمالی به قلب از دیدگاه آیات و روایات می‌نماییم.

قلب به منزله پیشوا و امام بدن می‌باشد که وظیفه هدایت‌گری آن را به عهده دارد و لذا سلامتش موجب سلامتی همه بدن و بیماری او باعث بیماری تمام اعضاء می‌شود.

حضرت امیر علیه‌السلام قلب را چنین معرفی می‌فرماید:

لَقَدْ عُلِقَ بِنِیاطِ هذَا الْانْسانِ بَضْعَةٌ هِی اعْجَبُ ما فیهِ و ذلک الْقَلْبُ، وَ ذلِک انَّ لَهُ موادَّ [وَ لَهُ مَوادٌّ] مِنَ الْحِکمَةِ، وَ اضْداداً [اضْدادٌ]، مِنْ خِلافِها، فَانْ سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ انْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ اهْلَکهُ الْحِرْصُ، وَ انْ مَلَکهُ الیأسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ، وَ انْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشَتَدَّبِهِ الْغَیظُ، وَ انْ أَسْعَدَهُ الرِّضی نَسِی التَّحَفُّظَ، وَ انْ غالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَ انْ اتَّسَعَ لَهُ الْامْرُ (الامْنُ) اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ (العزّة)، [وَ انْ اصابَتْهُ مُصیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ]، وَ انْ افادَ مالًا أَطغاهُ الْغِنَی، وَ انْ أَصابَتْهُ مُصیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَ انْ عَضَّتْهُ الْفاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلاءُ، وَ انْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ [قَعَدَتْ] بِهِ الضَّعْفُ، وَ انْ افْرَطَ بِهِ الشَّبَعُ کظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَکلُّ تَقْصیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کلُّ افْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.[نهج ‏البلاغه، حكمت 105 به ترتيب فيض‏الاسلام و 108 به ترتيب صبحى صالح]

در درون سینه انسان قطعه گوشتی آویخته است که عجیب‌ترین اعضای وجودش بوده و آن قلب اوست و این شگرفی به‌خاطر آن است که انگیزه‌هایی از حکمت و ضد آن در آن جمع است، هرگاه آرزوها در آن ظاهر شود طمع او را ذلیل خواهد کرد، و هنگامی که طمع در او به هیجان آید حرص او را هلاک می‌کند، و هنگامی که یأس مالک او گردد تأسف او را از پای در می‌آورد، و هرگاه غضب بر او مستولی شود خشمش فزونی می‌گیرد، و هرگاه از چیزی راضی شود جانب احتیاط را از دست می‌دهد، و اگر ترس بر او غالب شود احتیاط کاری، او را به خود مشغول می‌دارد و هرگاه کار او آسان گردد در غفلت و بی‌خبری فرو می‌رود، و اگر مالی بیابد بی‌نیازی، او را به طغیان وا می‌دارد، و اگر مصیبتی به او برسد بی‌تابی، او را رسوا می‌کند، و اگر فقر دامنش را بگیرد مشکلات، او را به خود مشغول می‌دارد، و اگر گرسنگی پیدا کند از ناتوانی زمین‌گیر می‌شود، و اگر پرخوری کند راه نفس را بر او می‌بندد، و به‌طور کلی هرگونه کمبود به او زیان می‌رساند و هرگونه زیادی او را فاسد می‌کند. [غضنفری، علی؛ ره رستگاری، ج 2، ص: 293]

اعراب القلوب از منظر عبد الرزاق گیلانى

◄ اعراب القلوب از منظر عبد الرزاق گیلانى :

حضرت امام علیه السّلام مى‌فرماید که: اعراب دلها چهار نوع است، رفع و فتح و جرّ و وقف، تشبیه کرده است حالات دل مؤمن را به حالات است، نام حالات کلمه را که انواع اربعه مذکوره است، براى حالات قلب، استعمال نموده و فرموده که: اعراب القلوب، یعنى: حالات و أطوار دلها، بر چهار نوع مى‌باشد، رفع و فتح و جرّ و وقف، و هر کدام را به تفصیل بیان مى‌فرماید که:

فرفع القلب فی ذکر الله.

یعنى: رفع قلب و بلندى مرتبه قلب، در یاد خدا بودن است، چنان‌که حدیث است که: هر گاه بنده مؤمن مشغول به ذکر الهى است، حجاب میان او و خداى تعالى برداشته مى‌شود، و تا او به آن شغل مشغول است، خداوند عالم توجّه رحمت به او دارد و «ازاله حجاب» کنایه‌اى است از نظر رحمت الهى به بنده، و ممکن است که «ازاله حجاب» از براى اطّلاع ملایکه باشد، که تا ایشان ببینند و بدانند که بنى آدم با وجود تعلّق به قواى شهوانى و غضبى، از ذکر خدا غافل نیستند و از بندگى و عبادت او، عجب به خود راه نمى‌دهند، تا ملایکه نیز مثل بنى آدم از این صفت خسیس، محترز بوده، ملازم عجز و خضوع شوند.

و فتح القلب فی الرّضا عن الله.

یعنى: فتح قلب در راضى بودن بنده است از حضرت بارى تعالى در همه‌[ترجمه مصباح الشریعة، ص: 24] حالات، در فقر و در غنا و در صحّت و مرض از او راضى بودن، و در سرّاء و ضرّاء صبر نمودن، و شکر الهى بجا آوردن، و مرتبه رضا را «فتح» نام کردن، وجهش ظاهر است، چرا که فتح عبارت از گشایش کارها است و آسان شدن مراد و مدّعاها، و بنده هم در مرتبه رضا، کارها به خود آسان کرده است و به هر چه رو مى‌دهد از وسعت و تنگى، به خود گوارا کرده، پس فتح مناسبت به این مرتبه دارد.

و خفض القلب فی الاشتغال بغیر الله.

یعنى: خفض دل و پستى آن در اشتغال عبد است، بغیر عبادت و طاعت خداى تعالى، و صرف کردن عمر است از براى حیات دنیا و تحصیل لذّات و مشتبهات دنیا، چنان‌که در قرآن عزیز مذکور است که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» [سوره کهف - آیات 103- 104]

یعنى: بگو اى محمّد به امّت خود که: آیا خبر دهیم شما را به زیان‌کارترین شما از روى عمل، پس به تحقیق که زیان‌کارترین شما از روى عمل، کسانى‌اند که تباه کرده باشند عمر خود را از براى تحصیل دنیا، و در این کار گمان خوبى داشته باشند.

و وقف القلب فی الغفلة عن الله.

یعنى: وقف دل در غفلت از خدا است و به یاد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت، آن است که وقف به‌معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نیز موجب قطع منافع دنیوى و اخروى است، امّا دنیوى به‌واسطه آن که اکثر منافع دنیوى منوط است به ذکر الهى، مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلّم از ظالم.

چنان‌که در کتب ادعیّه و احادیث، مذکور است و از براى هر کدام از فواید مذکوره دعائى مقرّر است، حتّى گفته‌اند که: هیچ صیدى به قید صیّاد در نمى‌آید، مگر به ترک ذکر خداى تعالى، و حضرت امام علیه‌السّلام از براى هر کدام از مطالب ثلاثه، شاهدى ذکر مى‌کند. امّا از براى اوّل که رفع قلب است فرموده است که:[همان، ص: 25]

الا ترى انّ العبد إذا ذکر الله تعالى بالتّعظیم خالصا، ارتفع کلّ حجاب بینه و بین الله من قبل ذلک.

یعنى: آیا نمى‌بینى که بنده مؤمن هر گاه، ذکر کند خدا را و عظمت و بزرگوارى او را به خاطر گذراند، برداشته مى‌شود میان او و نظر رحمت الهى، هر حاجبى که بوده است پیش از ذکر، و فایده برداشتن پرده، جهت آن است که ملایکه ببینند مثال او را در آن حال و از براى آن مؤمن، آمرزش خواهند. چنانکه در تفسیر و تأویل: «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود که: هر مؤمنى را مثالى در عرش هست که هرگاه مشغول مى‌شود آن مؤمن به‌عبادتى، آن مثال نیز به مثل آن عبادت قیام مى‌نماید، و چون ملایکه آن مثال را در آن حال مى‌بینند، طلب رحمت و آمرزش به جهت آن مؤمن مى‌کنند، چون مشغول مى‌شود به معصیتى، حق سبحانه و تعالى پرده‌اى بر آن مثال مى‌اندازد، تا ملایکه بر آن معصیت مطّلع نگردند.

و إذا انقاد القلب لمورد قضاء الله بشرط الرّضا عنه، کیف لا ینفتح القلب بالسّرور و الرّوح و الرّاحة.

یعنى: هرگاه اطاعت کرد بنده مؤمن خداوند عالم را، و بر حوادث و واردات غیبى گردن نهاد و تسلیم نمود، بر قضاهاى الهى راضى و شاکر شد، چون منفتح نشود بر دل او سرور و خوشحالى؟! و گشوده نشود بر او أبواب روح و راحت؟! یعنى: البتّة منفتح مى‌شود و گشوده مى‌شود، و البتّة به مقتضاى «لکلّ عسر یسر و لکلّ ضیق سعة»، همه آزار و زحمت و تنگى او، به راحت و خوشحالى و وسعت مبدّل خواهد شد، از براى ثالث که خفض قلب است مى‌فرماید که: و إذا اشتغل قلبه بشی‌ء من اسباب الدّنیا، کیف تجده إذا ذکر الله بعد ذلک منخفضا مظلما، کبیت خراب خاو لیس فیه عمارة و لا مونس.

یعنى: هرگاه مشغول شد دل عارف، به شغلى از شغل‌هاى دنیا و بعد از آن مشغول‌ [همان، ص: 26] به ذکر الهى شد، در حالت ذکر الهى چنان مى‌یابد که گویا دل او در وقت غفلت، مثل خانه‌اى بوده تاریک و پر وحشت، و در وقت ذکر، گویا روشن شده و معمورى یافته. و عالم برزخ و قبر نیز مثل صاحب قبر است، که اگر دل او به سبب ذکر و طاعت و اجتناب از معاصى، روشنى و فراخى داشته است در دنیا، قبرش نیز به مثابه او روشن و فراخ خواهد بود. و الاّ، عیاذا باللّه، تاریک و تنگ و پر وحشت.

و إذا غفل عن ذکر الله، کیف تراه بعد ذلک موقوفا محجوبا، قد قسا و أظلم منذ فارق نور التّعظیم.

یعنى: هرگاه کسى به عکس اوّل، بعد از یاد الهى و توجّه به جناب احدیّت، به سبب اشتغال به کارهاى دنیاى دنیّه و میل به لذّات فانیّه کاسده، از یاد او غافل شود و از معموره ذکر، رو به خرابه غفلت آرد، در این حالت چنین مى‌یابد که گویا از نورانیّت به ظلمت و از انس به وحشت، میل نموده. از این جهت است که مردان خدا و دوستان او، از اختلاط مردم متوحّش‌اند و در میان مردم به دیوانگان شبیهند و فی‌الواقع به عکس این است.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ نشانه های رفع قلب :

فعلامة الرّفع ثلاثة أشیاء، وجود الموافقة، و فقد المخالفة، و دوام الشّوق.

پس نشانه رفع قلب که مشغول بودن به ذکر خدا است، سه چیز است، وجود موافقت، فقد مخالفت و دوام شوق، این فقره دو احتمال دارد، یکى آن که موافقت و مخالفت، نظر به افراد انسان باشد. یعنى: همه را خوب دیدن و به چشم خوبى نظر به همه کردن و پى عیب‌جوئى کسى نبودن، و نزاع و جدال با کسى نکردن. یا نظر به اوامر و نواهى باشد و وجود موافقت، عبارت از اتیان به مامورات و اجتناب از منهیّات باشد و مخالفت خلاف این. و دوام شوق، عبارت از دوام شوق ملاقات رحمت الهى.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ نشانه های فتح قلب :

و علامة الفتح ثلاثة أشیاء، التّوکّل و الصّدق و الیقین.[همان، ص: 27]

یعنى: علامت و نشانه فتح قلب که مرتبه رضا باشد نیز سه چیز است:

یکى- توکّل داشتن، و جمیع کارهاى خود به خدا گذاشتن، و به داده او از جمیع جهات راضى بودن.

دوم- درستى و راستى در همه کارها داشتن، و از کذب و غدر و حیله، محترز و مجتنب بودن.

سوم- یقین داشتن و اعتقاد نمودن به هر چه شارع خبر داده است: از احوال قیامت و عالم برزخ، از بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و میزان و صراط و غیر اینها.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ نشانه های خفض (کسر) قلب :

و علامة الخفض ثلاثة أشیاء، العجب، و الرّیاء، و الحرص.

یعنى: نشانه خفض و غفلت از جناب احدیّت نیز سه چیز است:

یکى- حرص، چرا که غفلت از بارى تعالى، موجب غفلت از مردن است، و غفلت از مردن، مستلزم حرص و طول امل است.

دوم- ریا، یعنى: نشانه دیگر از براى غفلت، ریا است. یعنى: در افعال و اعمال، نیّتش خالص نباشد و به أغراض فاسده و قصدهاى خبیثه، مثل تقرّب به اهل دنیا و حکّام و سلاطین و مانند اینها آلوده باشد.

سوم- عجب است و معلوم است که منشأ این صفت خبیثه نیز غفلت است، چرا که هر که غافل نیست و به یاد خدا است و بزرگى و عظمت او را نصب العین خود کرده است، از مخیّله عجب و تکبّر خالى است و به وجود خود و به مال و جاه و قوّت خود، قدرى و اعتبارى قرار نمى‌دهد.

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

◄ نشانه های وقف قلب :

و علامة الوقف ثلاثة أشیاء، زوال حلاوة الطّاعة، و عدم مرارة المعصیة، و التباس علم الحلال بالحرام.

یعنى نشانه وقف نیز سه چیز است:

یکى- زایل شدن لذّت است از فعل عبادت. یعنى: از طاعت و عبادت لذّت‌[همان، ص: 28] نیافتن، و این نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا که لذّت طاعت و بندگى نمى‌باشد، مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف، که حال غفلت است، نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.

دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه غفلت است، چرا که ادراک کردن مرارت و تلخى از فعل معصیت، فرع صفاى باطن است و ادراک کردن لذّت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى «عزّ اسمه»، چنانکه از ارتکاب طاعت لذّت نیست، از اقتراف گناه نیز تلخى نخواهد بود. از این جهت است که از اهل الله، اگر گاهى به سبیل اتّفاق، خواه از روى اختیار و خواه از روى اضطرار، خلاف شرعی یا خلاف اولایى، صادر شود، در کام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فی الفور، در مقام تدارک و استغفار مى‌شوند. به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب که حال ایشان به عکس این است، بندگى خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارایى، بسا باشد که از خدمت سلاطین و حکّام، به توقّع مرتبه پستى و نفع سهلى، متحمّل زحمات شاقّه شوند و در تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بى‌خوابى بسر برند و به این حال راضى باشند و از دو رکعت نماز به وقت، که فی الجملة به حضور قلب باشد، کاره باشند و ندانند که فایده این، فایده‌اى است ثابت و غیر منقطع، و فایده آن اگر بشود، فایده‌اى است دنیوى و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین کدورات و مکاره، و منشأ این، نیست مگر غفلت و خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.

سوم- اشتباه حلال است به حرام. یعنى: در مأکولات و مطعومات و مکاسب، احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را، از حلال و غیر مشتبه، تمیز نکردن. مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد، صرف کردن و به حیطه تصرّف در آوردن، این صفت نیز نشانه غفلت است.

فایده قید علم اشاره است به آن که اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال و شبهه، در هنگام غفلت از بارى عزّ شأنه، نظر به علم، غافل است و عدم اعمال علم، نه نظر[همان، ص: 29] به نفس حرام و حلال که معلومند، چرا که حلال و حرام فی نفسه از هم متمیّزند و اشتباهى ندارند.[همان، ص: 30]

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

منبع: شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى‌

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا