مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

تعداد کلمات 3317 / زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی
دغدغه کار تشکیلاتی منسجم و تربیت نیروهای با توان مدیریت و ساماندهی بالا هیچ گاه از ذهن دست اندرکاران تشکلهای انقلابی خارج نمی­شود. از طرفی حجم گسترده تشکلهای مردمی انقلاب و بازده نامتناسب آنها در جهت اولویتهای نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی...

مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

لزوم توجه جدی تر به دو عنصر "فکر" و "تشکیلات" ما را بر این داشت تا مطالبی مختصر در مورد «مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی» ارائه نماییم. مخاطبینی که به مباحث تشکیلات اسلامی علاقه مند هستند ما را همراهی نمایند.

مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

مــقدمــه :

دغدغه کار تشکیلاتی منسجم و تربیت نیروهای با توان مدیریت و ساماندهی بالا هیچ گاه از ذهن دست اندرکاران تشکلهای انقلابی خارج نمی­شود. از طرفی حجم گسترده تشکلهای مردمی انقلاب و بازده نامتناسب آنها در جهت اولویتهای نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی، لزوم توجه جدی تر به دو عنصر "فکر" و "تشکیلات" را در این طیف نمایان می سازد. بدیهی است مبانی فکری صحیح بدون وجود سازماندهی مناسب از اثربخشی لازم برخوردار نمی شوند و گسترش سازمان بدون آرمان، غلبه پوشالینی از فرم بر محتواست و مشکلی را حل نمی کند که چه بسا مشکل آفرین گردد. در مجموع به نظر می رسد مجموعه هایی که به تحلیل و رشد فکری مناسب رسیده اند نیز به خاطر ضعف عنصر تشکیلات توان بازدهی متناسب با عملکرد و قدرت خود را نداشته اند فلذا باید چاره ای اندیشید.
آنچه که می خواهیم به آن بپردازیم در حقیقت بیان یک سری قوانین و متغیرهایی است که در موقع تفکر و یا انتقاد از یک الگوی تفکری به آن اهمیت بیشتری می دهیم و آن را مد نظر می گیریم به گونه ای که می گویند این تفکر یک نوع تفکر استراتژیک است و از رنگ و بوی استراتژی مدارانه برخوردار است.
موضوعی که از آن تعبیر می کنند به تفکر سیستماتیک، تفکر ماورایی، تفکر تحلیلی، تفکر تجزیه مدار و غیره است. یکی از مفاهیمی که مطرح شده تفکر استراتژیک بوده است. برای درک درست این مفهوم لازم است که در ابتدا آن را تعریف کنیم و واژه های آن را به درستی مورد کالبد شکافی قرار دهیم.
اصلاً معنای تفکر استراتژیک در خود کلمه {تفکر} و {استراتژیک} نهفته است و مبنای این مفهوم نیز در بطن کلمه استراتژیک است. با درک درست مفهوم استراتژی است که به مفهوم تفکر استراتژیک پی خواهیم برد.
به طور کلی این یک نوع روش تجزیه مفهوم است که در مورد شناخت هر چیز یک سری سوالات مطرح می شود:چیستی؟ چرایی؟ چگونگی؟ در این جلسه بحث ما بر این است که تفکر استراتژیک چیست؟ البته در حین چیستی به چگونگی تشکیل آن و چرایی وجود آن نیز خواهیم پرداخت.

مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

مفهوم استراتژیک

البته به عقیده برخی در بطن کلمه استراتژی، تفکر نیز نهفته است ولی ما، در این جا این 2 مفهوم را از هم جدا کردیم و تحت مقوله های جداگانه مورد کنکاش قرار خواهیم داد و علت این تفکیک برای درک درست جایگاه این بحث است.
برای بازشناسی این مفهوم ابتدا باید یک بار دیگر (Black box) ها و نقاط و فضای خالی آن را با هم مرور کنیم. یعنی بحث از این مطالب که: استراتژی روی چه مطالبی تاکید می کند؟ چه متغیرهایی برای آن مهم است و کسانی که استراتژی دارند چگونه عمل می کند؟ اگر به این مطالب برسیم و روی آنها تعمق کنیم می توانیم تقریباً به یک نوع نگرش و نظر راجع به آن دست پیدا کنیم.

مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

تعریف استراتژی

تعاریف مختلفی برای استراتژی ارائه شده است‎؛ راهبرد در جهت نیل به هدف خاص، مجموعه فعالیت ها و کارهایی که یک فرد دنبال می کند برای رسیدن به هدف خاص با روشی خاص، سلسله روشها و راهنمایی هایی که انتخاب می شوند برای رسیدن به اهداف (یعنی بحث کارایی روشها)، مجموعه کارهایی که ما را به اهداف بلند مدت می رساند.
هدف این است که با بیان این تعاریف و ذکر آنها به یک نوع همپوشی برسیم و این مفهوم را بازنگری کنیم. به طور کلی مفهوم استراتژی و مفهوم تفکر که در دنیای مدیریت و علوم انسانی هستند از سخت ترین مفاهیم می باشند. یعنی از دنیای کمیات فوق العاده مشکل تر هستند، البته شاید به نظر شما اینگونه نباشد ولی پیچیدگی که در ذات این مفاهیم به خصوص مفاهیم رشته های علوم انسانی هست به مراتب از عالم علم کمیات مشکل تر هستند.

آن چه که می خواهیم بگوییم این است که استراتژی چیزی نیست که شما آن را بتوانید لمس کنید.... استراتژی یک الگو و چارچوبی است برای تمامی فعالیتها و اقدامات و تصمیمات. استراتژی تعبیری است برای اقداماتی که در گذشته انجام داده ایم و یا در آینده می خواهیم انجام بدهیم.
برای معمولی تر شدن این بحث اگر بخواهیم مثالی در ابعاد فردی بزنیم، شما یک استاد دانشگاهی را فرض کنید که الان در رشته خودش متخصص شده است. جهتی که او سیر کرده تا به اینجا رسیده (استراتژی تمرکز بر علوم آکادمیک) بوده است حالا شاید اسم آن را استراتژی نگذاریم ولی جهتی که او سیر کرده تمرکز بر علوم آکادمیک بوده است. تا از اقداماتی که او انجام داده و تصمیماتی که گرفته و برنامه های که عملی کرده تعبیری کنیم به استراتژی. البته این نکته باید ذکر شود که استراتژی خیلی  عام تر از خط مشی است، چرا که خط مشی برنامه ای است که راهنمای عمل مدیران است، راهنمای عمل خود از استراتژی خط می گیرد.

شالوده های تفکر استراتژیک :

حال که تا حدودی با مفهوم استراتژی آشنا شدیم، می خواهیم ببینیم چگونه می توان یک تفکر استراتژیک داشت و اصلاً نگرش یک استراتژیست چگونه است؟ لذا در ابتدا باید اجزاء کلیدی و متغیرهای آن را مورد کنکاش قرار دهیم.
قبل از اینکه وارد این بحث شویم لازم است که طبقه بندی انجام دهیم: در سازمانها وقتی استراتژی در بیاوریم ما چندین قسمت داریم:
1- تبیین استراتژی: که اگر می خواهی به وضع مطلوب برسی باید این کارها را انجام داد.
2- اجرای استراتژی
3- کنترل استراتژی
مجموعه اینها می شوند؛ مدیریت استراتژیک (تبیین، اجراء، کنترل) ... که در همین جا است که بحث برنامه ریزی استراتژیک مطرح می شود. و الان بحثهای عمده کتابهای مدیریت استراتژیک همین 3 قسم (تبیین، اجراء، کنترل) است که البته هر کدام از اینها برای خودشان متخصصینی دارند. 

اینجا ممکن است سوالی مطرح شود و آن اینکه تفاوت برنامه ریزی استراتژیک با سایر برنامه ها چیست؟ در برنامه ریزی های معمولی تا قبل از اینکه مبحثی به نام برنامه ریزی استراتژیک به وجود بیاید، این مطلب بود که می گفتند، ما چه داریم، منابع و امکانات ما چیست؟ و بعد از آن با توجه به این منابع اهداف را تعیین می کردند، مثلاً در سازمانها، ابتدا منابع مالی و نیروی انسانی را مد نظر می گرفتند و بعد اینکه با این منابع به کجا می توانیم برسیم.

در برنامه ریزی استراتژیک ابتدا می گویند به کجا می خواهیم برسیم وبعد از آن می گویند حال با توجه به چنین هدفی چه منابعی نیاز داریم.
در برنامه ریزی استراتژیک همیشه یک ایده آلی در نظر گرفته می شود و بعد از آن خودمان را آماده می کنیم برای حرکت و این یک تفاوت کلیدی بین برنامه ریزی استراتژیک با سایر برنامه ریزی ها است.
لذا اگر الان شما به سایت های شرکت های بزرگ مراجعه کنید می بینید که در گوشه ای نوشته شده (Our vision) - چشم انداز ما-  که استراتژی آن مجموعه و اینکه به کجا می خواهیم برسیم در آن درج گردیده است.

چگونگی شکل گیری تفکراستراتژیک :

اینکه ما یک هدفی داریم و یک ایده آلی را ترسیم می کنیم خود مطلب علمی است. البته بحث تبیین چشم انداز هم سطوحی دارد. ابتدا چشم انداز و بعد از آن اهداف بلند مدت و کوتاه مدت. ما سعی می کنیم زیاد به منابع موجود توجه نکنیم. ما اول چشم انداز را ترسیم می کنیم و بعد به سراغ اهداف می رویم. البته در بحث اهداف ما تا حدودی ناگزیریم که به منابع توجه کنیم برای چنین اهداف بلند مدت و کوتاه مدت. لکن نکته مهم همان توجه به چشم انداز است، اینکه شما چه ایده آلی دارید که می شود استراتژی.
اگر کسی به این چشم انداز و استراتژی ایمان و اعتقاد داشته باشد می رود به دنبال کسب منابع. تشکل اگر بر محور آرمان و عقاید اسلامی شکل گرفته باشد 3 هدف اصلی را پیگیری خواهد کرد:

1: پاسداری از ارزشها: ((تشکل باید پاسدار ارزشها باشد نه پاسدار خود. نگهبان ارزشها باشد نه نگهبان خود. هر وقت این تشکل بجای آنکه نگهبان ارزشها باشد و تلاشگر در راه ارزشها باشد، به جای آنکه خداپرست و حق پرست و حق خواه و کمال خواه باشد، خودخواه شد، آن یک "طاغوت" است و بهتر است از سر راه مردم برداشته شود. «1»))
2: سازندگی نیروها: ((تشکل باید سازنده ما باشد. آسان کننده خودسازی برای ما و کمکی برای سیر الی الله برای شرکت کنندگان در این تشکل باشد. هر وقت یک از ما یا جمع ما به تشکلمان مشغول و سرگرم شدیم چنین تشکلی "لهو" می شود و باید از او پرهیز کنیم زیرا ما را از یاد خدا دور ساخته است. اگر تشکیلات آنقدر برای ما محبوب شد که جانشین خدا و حق شد، این حالت "لهو" پیدا کرده که "ینهی عن ذکر الله" است و باید از آن دوری جست. دفاتر تشکل باید محل عبادت و خودسازی ما باشد. «2» ))
3: فایده رسانی به مردم: ((اگر تشکیلات اسلامی به درد مردم نخورد "لغو" می شود و باید از لغو گریزان بود: "عن اللغو معرضون". تشکیلات اسلامی باید به درد مردم بخورد و به جمهوری اسلامی کمک کند. بنابراین در داخل این تشکیلات باید برنامه ریزیهای گوناگون به وجود بیاید نه فقط برای خود تشکیلات که برای کل جامعه بلکه برای کل انقلاب اسلامی. «3»)) "اقرب الناس الی الله یوم القیامه انفعهم للناس" «4» نزدیکترین انسانها به خداوند در روز قیامت نافع ترین ایشان برای مردم خواهند بود. («1»و«2»و«3»: شهید بهشتی، «4»: الحیاه) رسالت انجمنهای اسلامی و اتحادیه به طور مشخص در اساسنامه ها قید شده است.

مزایای مدیریت استرات‍‍‍ژیک :

سطوح مختلف مدیریت  سازمان را در تعیین اهداف، هدایت و راهنمایی می کند.
✔ شناسایی و پاسخگویی به موج تغییرات، فرصتهای جدید و تهدیدات در حال ظهور را تسهیل می کند.
✔ منطق مدیریت را در ارزیابی، نیاز به سرمایه و نیروی کار تقویت می کند.
✔ کلیه تصمیم گیریهای مدیران در زمینه های استراتژی را در کل سازمان هماهنگ می سازد.
✔ سازمان را قادر می سازد که موقعیت واکنشی را به وضعیت کنشی و آینده ساز تبدیل کند.

متغیرهای استراتژی :

در معنای استراتژی 2 مفهوم نهفته است : 1) رقابت یا نبرد 2) منابع محدود
نکته ای که هست این است که ما منابع زیادی در دسترس نداریم و باید آن را کسب کنیم اینکه می گوییم این مسیر را انتخاب می کنیم برای این است که بتوانیم به بهترین وجه از آن منابع استفاده کنیم البته در راستای اهداف.
فراوانترین منبعی که در خدمت هر انسانی است. منبع زمانی است. زمان تنها منبع خدا دادی است که به طور یکسان در اختیار همه هست. نیروی فکری هم همینطور. ولی در بقیه منابع ما واقعاً محدودیت داریم مانند امکانات مالی و...
پس ما بحث محدودیت منابع را هم داریم که حکم می کند به اینکه ما هوشمندانه عمل کنیم. برای هوشمندانه عمل کردن باید از قبل مشخص کنیم که به کجا می خواهیم برسیم، اگر هوشمندانه هدف تعیین نکنیم این هدر دادن منابع است.
این نگاهی که به استراتژی داریم یک نگاه انگیزشی است. یعنی ما برای اینکه بهترین کارایی را داشته باشیم یک ایده آلی تعریف می کنیم، تا تلاشمان برای رسیدن به آن ایده آل چند برابر شود. لذا احتمال هم دارد که شما به آن ایده آل ها نرسید ولی حداقل به یک درجه ای از رضایت مندی خواهید رسید و این یعنی نگاه انگیزشی. استراتژی در بطنش این انگیزش را دارد در فرد ایجاد می کند. اصلاً اگر کسی ایده هایش را به گونه ای تبیین کند که در او ایجاد انگیزش نکند اصلاً موفق نمی شود.

اجزاء کلیدی استراتژی :

آن چیزی که شما در اکثر استراتژی های دنیا مورد بررسی قرار می دهید، در برنامه ها، در عملکردها، در تصمیمات، ... همه در یک عامل متفق القول هستند. عاملی که مبنای تفکر استراتژیک است و اصلاً نمی شود گفت شما بدون آن استراتژی دارید (هدف مداری) است. اصلاً استراتژی همین مطلب هدف مداری است.
1- هدف مداری شالوده اساسی تفکر استراتژیک است که متاسفانه امروزه در کشور ما خیلی کم به آن پرداخته می شود، در حالی که بسیار هم مورد نیاز جامعه است. به طور کلی تنها چیزی که شما را ورای زمان و مکان می برد هدف مداری است. علت اکثر افسردگی های دانشجویان هدف نداشتن است. اگر کسی هدف داشته باشد دیگر اصلاً برایش مهم نیست که کجا مشغول تحصیل است و در چه برهه زمانی واقع شده است. چون هدف دارد و ممکن است کسی که در موقعیت عالی تر از او واقع شده است ولی چون هدف ندارد در مرتبه بعد از او قرار می گیرد. حتی شما به چرخه طبیعت هم که نگاه می کنید می بینید یک چرخه هدف مدارانه است.
یک فرد مسلمان و مومن نیز نمونه ای است از یک انسان هدف دار که تمام اعمال و رفتارش با هدف  قرب الی الله است. لذا همه اعمال او پیوسته است و مجموعه ای را شکل می دهد که او را به هدف خودش می رساند.
اگر کسی هدف مدارانه عمل نکند، فرد بی استراتژی است لذا نمی تواند به ایده آلهای خودش برسد. هدف داشتن میزان سنجش موفقیت انسانی است. اکثر ما خودمان را با افراد دیگر و با نزدیکانمان می سنجیم در حالی که اشتباه است. میزان سنجش موفقیت فرد هدف او است که تا چه حد به اهدافش نزدیک تر شده است و چند درصد موفق بوده است. علت اینکه ما الان در کشورمان به بحث هدف مداری اهمیت چندانی نمی دهیم به خاطر سیستم آموزشی ما است که روی منابع کار می کند که ما چه داریم و چه نداریم. این بحث باید نهادینه شود و کسانی که می خواهند مدیریت بخوانند در بطن برنامه ریزی باید توجه وافی داشته باشند. اصلاً اصول اساسی مدیریت 5 چیز است:

1) برنامه ریزی
2) سازماندهی
3) کنترل
4) نظارت
5) بسیج منابع

در اولین مورد آن یعنی برنامه ریزی اولین چیزی که یک مدیر به آن باید توجه کند بحث اهداف است و در اینجا کسی می تواند خوب هدف تعیین کند که خودش فرد هدف مندی باشد. اصلاً هدف مندی انسانی به عزت نفس و اعتماد به نفس منتهی می شود که اگر مورد انتقاد قرار گرفت بتواند از خودش دفاع کند.هدف مندی، ذات استراتژی
این مطلب خود معیار خوبی است برای شناخت تشکلهای برتر که کدام تشکل، تشکل استراتژی مندی است. قطعاً تشکلی که هدف ندارد و ا هداف خود را تبیین نکرده است تشکل استراتژی مندی نیست. یکی از دلایل روزمرگی شدن تشکلها و دانشجویان ، همین عدم وجود بحثی به نام هدف مندی است.
دومین جزء کلیدی مفهوم استراتژی، سازماندهی است. ثمره تشکیلات، تقسیم امور و تعیین دقیق حیطه های کاری افراد و وظائف ایشان است. این نظم و هماهنگی برای جماعت مومنان قوت و اثربخشی را به ارمغان خواهد آورد و طبعا در زندگی شخصی هر فرد نیز ضامن رسیدن او به اهداف مورد نظرش خواهد بود. "کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا، اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم" دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید، همه شما و هرکس که وصیت من به او خواهد رسید را به تقوای الهی و نظم در امور سفارش می کنم.

سازماندهی و شناخت نیروهای متعهد و مسلمان: بطوریکه اجمالا ما می دانیم جامعه ما یک جامعه ایست پر نیرو، اما وقتی دست به هر کاری می زنیم در همان قدم اول و دوم می بینیم نیرو کم داریم. آب در خانه و ما تشنه لبان می گردیم. بعد وقتی هم شناسایی می کنیم، باز قدرت سازمان دادن و سامان دادن نداریم و تجربه تشکیلاتی مان کم است. گاهی هم می بینیم که نیروها در هم می لولند و کار زیادی هم انجام نمی گیرد. بنابراین خیلی روشن به این نتیجه می رسیم که ما دچار ضعف تشکیلاتی هستیم و همواره از این یاد می کردیم که ایجاد یک تشکیلات اجتماعی بر پایه اسلام از واجبات اساسی هر انسان متعهد آگاه مسلمان است. در تمام این مراحل تنها چیزی که در درون خودمان احساس می کردیم این بود که می خواهیم نیروهای مومن به انقلاب اسلامی را برای تحقق بخشیدن هر چه سریعتر و گسترده تر به آرمانهای این انقلاب بسیج کنیم و سازمان دهیم و چیزی که در خودمان نمی یافتیم قدرت طلبی و سلطه جویی بود. «))» بدیهی است ما مکلفیم به وظیفه خود که همانا گسترش جریان طرفداران جبهه حق و عدالت است عمل کنیم اما اگر شرایط به گونه ای رقم خورد که اقبال قابل توجهی نیز پیدا نشد باید به تکلیف عمل کرد و نهراسید "لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله" در راه حق از کمی تعداد نهراسید ((در ترکیب صناعی افراد، هویت افراد در هویت تشکیلات محو نمی شود و اصولا تشکیلات اسلامی وجود مستقل از اجزاء ندارد بلکه تشکیلات عبارت است از مجموع اجزاء تشکیلات بعلاوه روابط سازمان یافته آنها با یکدیگر.

این نظریه در تشکلهای اداری که اجزاء نه بنابر عقیده واحد که تنها برای حصول نتیجه ای مشخص گرد هم آمده اند ممکن است صحیح باشد اما در تشکیلات اسلامی ترکیب اجزاء حقیقی است نه صناعی و تشکل از آن جهت که مجموعه ای از افراد مشترک العقیده است همان سنتها و قوانینی که بر جوامع حاکم است با قوت و خدمت بیشتری بر آن نیز حاکم است و از آنجا که هر جزء در ارتباط تشکیلاتی با سایر اجزاء است در تاثیر و تاثر و جذب و انجذاب دائمی فکری و فرهنگی و علمی و سیاسی و مذهبی با سایر افراد تشکیلات است. اگر به جزئی از تشکیلات آسیبی برسد بنا بر روابط منسجم و سازمان یافته بلافاصله کلیه اعضاء و اجزاء در برابر دشمن مشترک و در جهت همدری با جزء آسیب دیده موضعگیری می نمایند. "((مثل المومنین فی تواددهم و تراحمهم کمثل جسد اذا اشتکی بعض تداعی له سائر اعضائه بالمحمی و السحر" مثل مومنان در ارتباط دوستانه با یکدیگر مثل جسمی است که وقتی یک عضوش آسیب می بیند سایر اعضاء با او همدردی می نمایند.

3 سومین جزء کلیدی مفهوم استراتژی، فرصت است.

✔ فرصت یابی و استفاده از فرصت.
✔ داشتن عینکی که به شما فرصت ها را نشان دهد، یعنی آدم تیزی بشوید و فرصت ها را درک کنید و بهترین استفاده را از آن ببرید.

فرصت چیست؟ تعابیر مختلفی از آن شده است:
1- هر وسیله ای که ما را به هدف برساند.
2- شرایط محیطی خاص که موقت و گذرا است و حکم راه میانبر را دارد برای رسیدن به هدف.
3- عوامل بروز منفعت به صورت ناقص این که نقصان آن بوسیله تلاش انسانی بر طرف می شود، جامع ترین تعریف است.

البته در بحث تفکر استراتژیک هر نوع منفعتی برای ما مد نظر نیست. اصلاً ما هر نوع منفعتی را نمی خواهیم. منفعت ما را اهداف ما، تعیین می کند. یکی دیگر از دلایل روزمره شدن ما اینست که به دنبال منافع مختلف هستیم به جای هدف واحد.
کسی که مدام شاخه به شاخه می پرد و محیط منافع برای او تصمیم می گیرند انسان استراتژیست نیست. البته برای درک بهتر فرصت ها باید قابلیت های خود را افزایش بدهیم. کسی که به زبان انگلیسی مسلط است قطعاً فرصت های فراروی او بیشتر است. هر چقدر قابلیتهای کلیدی شما بیشتر باشد، فرصتهای شما بیشتر است.

پس باید در دل هدف مداری، قابلیتهای خود را برای استفاده فرصت ها در راستای رسیدن به چشم انداز زیاد کنیم.
پس از آنکه جمعی هم فکر و عقیده گرد هم آمدند و تشکیلاتی منسجم شکل گرفت.  باید با آموزش و سازندگی تشکیلاتی و کلاسهای سازنده ابعاد عقیدتی و آگاه کننده در زمینه های ایدئولوژیک و سیاسی و تمرین دهنده در فعالیتهای اجتماعی سیاسی و شکل دهنده در ابعاد معنوی و اخلاقی کار آغاز شود. «1» "ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی المعرفه" «2» نیست حرکتی مگر آنکه تو به معرفت در آن محتاجی. تشکیلات باید مواضع ایدئولوژیک و سیاسی خود را بیان نماید، جزوه هایی در این رابطه منتشر کند و تفسیرها و تحلیلهایش را به طور پیوسته در اختیار اعضاء قرار دهد. وقتی تشکیلات مایه دار شد و مستقر شد و مورد قبول جامعه قرار گرفت سراغ این برود که چگونه در سرنوشت امور جامعه موثر باشد. «3» "العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق لا یزیدها سرعه السیر الا بعدا" «4» کسی که بدون بصیرت عمل کند چون رونده ای است که در مسیر حرکت نمی کند و هر چه بر سرعت بیافزاید دورتر می شود. («1»و«3»: شهید بهشتی، «2»و«4»: الحیاه ج 1)

مبنای تفکر استراتژیک در تشکیلات اسلامی

ویژه نامه پیشنهادی : ویـژه نامه تشکیـلات از نگاه بـزرگان

Share