تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 30) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 17 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
جناب فارابی چهار ساختار برای اجتماع تعریف می کنند که در جلسات آینده با توجه به تفسیر المیزان درست یا نادرست بودن آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
اما بدانید کلیّت این مبحث و سازه ی فکری فارابی نکات قابل تاملی دارد و بخش هایی از حرفهایش با قرآن اثبات پذیر هست. (سیاست مدینه فارابی، ترجمه سجادی/ ص؛۱۸۴ تا ۲۱۳)
فارابی می گوید چهار نوع مدینه داریم:
۱-مدینه فاضله
۲-مدینه جاهله
۳-مدینه فاسقه
۴-مدینه ضالّه
ما اول سه تای دیگر را می گوییم تا وقتی وارد مدینه فاضله می شویم روشن باشد که از نظر ایشان مدینه فاضله چه نیست!
اول «مدینه جاهله» را بررسی می کنیم که خودش تقسیم می شود به:
۱-مدینه ضروریه
۲-مدینه نَذاله
۳-مدینه خسیسه
۴-مدینه کرامیّه
۵-مدینه تَغلَبیه
۶-مدینه حُریّه
مدینه ضروریه←مردم بر محور نیازهای ضروری خود دور هم جمع میشوند.
مدینه نَذاله←جامعه ای که درآن همه به دنبال جمع کردن پول و ثروت و به دست آوردن رفاه و نگهداری ضروریات،و نقدینه هستند.
ایشان واژه تعاون را رکن این جامعه می داند
وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوىٰ (مائده:۲)
«و(همواره)در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید»
مرحوم علامه هم تعاون را شرط اصلی جامعه می دانند، این که در جامعه مردم به چه دلیل با هم ارتباط و تعاون دارند مهم است، اگر در جامعه ای روابط مردم بر محور پول شکل بگیرد، این همان “مدینه نَذاله” و از اقسام “مدینه جاهله” است.
مدینه خساسه←جامعه ای که ارتباط مردم با همدیگر بر اساس لذت های حسی و خیالی است.
مدینه کرامیه←مردم به هم کمک می کنند و تعاون آنها با هم بر محور احترام و شان و کرامت اجتماعی است.
(ببینید چقدر جالب است حتی این هم در اقسام مدینه جاهله قرار می گیرد.)
مدینه تَغلَبیه←مردم بر محور قدرت و غلبه دور هم جمع میشوند.
مدینه فاضله←مردم بر محور عقلانیت با هم ارتباط و تعاون دارند.
جامعه امام زمان(علیه السلام) همین مدینه فاضله ی فارابی است مردم بر محور عقلایت دور هم جمع میشوند و بین آنها عقل است که حکم می کند، نه پول و شهوت و لذت های حسی خیالی و نه حتی شان و کرامت اجتماعی !
رابطه ها بر محور عقل است، آن هم عقلی که رشد کرده
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۲۵)
«وقتی قائم ما قیام کند، خداوند، دست او را بر سر بندگان قرار میدهد و از این طریق عقل آنان را جمع میکند و عقلهایشان به کمال میرسد.»
وقتی امام زمان تشریف می آورند، عقل مردم را کامل می کنند.
(این که چطور عقل کامل می شود نیاز به توضیح دارد و در جلسات آینده بیان خواهد شد.)
وضعیتِ الان به این صورت است که بعضی ها با ذهن و عقل تجربی، مسائلی را برای خود اثبات می کنند، گاهی هم با مسائلی رو به رو می شوند که با عقل برایشان اثبات پذیر نیست، این افراد بر محور عقل خود، نسبت به امور پذیرش دارند.
جناب فارابی میگوید محور پذیرش باید پیغمبر باشد نه عقل تجربی خودت!
چرا که عقلِ تجربی می تواند گاهی سخن پیغمبر را بفهمد و گاهی هم نمی تواند بفهمد.
مثلا در زمینه ی باران، زلزله و… اگر از خرافه گری های افراطی دست بکشیم اما درصدی از این اتفاق ها حاصل اعمال مردم است و این واقعیت دارد و باید بپذیریم اعمال مردم بر این عالَم تاثیرگذار است.
اما اینکه هر زلزله و خشکسالی را فورا به گناه مردم نسبت بدهیم، غلط است چون ممکن است از گناه نباشد…برای نعمت های الهی هم همین جور است، هرجا باران می بارد همه مردم پاکند؟!
در دوران امام حسن عسکری (علیه السلام) به امام گفتند فردی ادعا دارد هر وقت دست به آسمان بلند می کند باران می آید و چون دین او مسیحی است، مردم با آمدن باران مسیحی می شوند.
حضرت فرمود دستش را بگیرید و آنچه میان انگشت پنهان کرده را بیرون بیاورید. می گوید وقتی آن مرد مسیحی دستش را بلند کرد و ابرها سیاه شدند و باران باریدن گرفت ما دستش را گرفتیم و از بین انگشتانش یک تکه استخوان سیاه درآوردیم! حضرت فرمودند حالا بدون استخوان سیاه دعا کن! دعا کرد ولی دیگر باران نیامد. وقتی پرسید شما از کجا خبر داشتید، امام حسن عسکری فرمود: از قواعد عالم این است که اگر استخوان یک پیغمبر را به سمت آسمان بگیرید، آسمان می بارد پس قطعا این مرد قبر پیغمبری را نبش کرده و با قطعه ای از استخوان او این کار را می کند. (کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص ۴۲۹)
ببینید عقل تجربی نمی تواند اینچنین قاعده ای را بپذیرد چون بعضاً اثبات پذیر نیستند. مثلا در ارتباط با باران در زیارت جامعه کبیره آمده است:
وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ
«به واسطهی شما اهل بیت و اولیای خداست که باران فرود می آید»
این از قواعد عالم است که باران به واسطه ی آنها نازل می شود، یک عده عکس العملشان مخالفت است و می گویند علم، روند تشکیل و بارش باران را کشف کرده و باران هیچ ربطی به اهل بیت ندارد و حرف شما با عقل جور در نمی آید!
سوال این است؛ کدام عقل این قواعد را می فهمد؟
عقل مردم در دوران حکومت امام زمان علیه السلام.
بسیاری از مشکلات و بن بست ها با همین عقل حل میشود. در حال حاضر بشر با عقلِ تجربی پیش می رود و نمی داند ریشه ی مشکلات از کجاست.
یک عده میگویند مشکلات شما به این خاطر است که ساینس را کنار گذاشته و به خرافات و تعبد و پیغمبر و … روی آورده اید. جواب ما به اینچنین تفکری این است؛ شما که ساینس را قبول دارید چقدر پیشرفت کرده اید؟! این مقدار پیشرفت که پیشرفت نیست.
نگاه ما نگاه متحجرانه نیست که بگوییم چرا ماشین اختراع شد، همان اسب بهتر بود! حرف ما این است چرا مسیری که می شود در مثلا سی ثانیه رفت را ما در نیم ساعت برویم؟! چرا با وسایلی حمل و نقل کنیم که نتیجه اش آسیب به لایه ازون و …است.
مسئله این است که پیشرفت آسیب زا مد نظر ما نیست ما می گوییم عقل به رشد و شکوفایی می رسد که قواعدی که کشف می کند متفاوت است با قواعد کنونی و علمی که مبتنی بر این عقل، درست شود، فرق دارد و این همان ساختار نبوت است.
اولین تعریفی که فارابی از پیغمبر دارد تعریف «رئیس» است. میگوید شأن پیغمبر شأن ریاست است و خدا پیغمبر را آورده که رئیس باشد.
متاسفانه هم در مدارس و هم در صدا و سیما و تبلیغ برای پیغمبر و اهل بیت صرفا شأن تقدس کشیده میشود، یا او یک تکه نور است و یا اصلا چهره اش پیدا نیست و یا هرکس که از خاندان نبوت است خوشگل و زیباست و هرکس با خاندان نبوت درگیر است چهره ی ناپسند و نا خوشایند دارد، تقدس گرایی کردن آن هم به این صورت، غلط است .
خاندان نبوت همه عادی بودند و چهره های معمولی داشتند، اگر غیر از این بود می بایست تمام پیامبران از نظر جمال، یوسف بودند، آنها معمولی بودند که یوسف شد یوسف!
پیغمبر که به نور بودنش پیامبر نمیشود، شأن پیغمبر شأن ریاست است.
قرآن در ارتباط با ذهنیّت قداست و جدا دانستن پیامبر از مردم می فرماید عده ای بر این نظر بودند که:
وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ ۙ …(فرقان:۷)
«(کفّار) گفتند: این چه پیامبرى است که غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ »
می گفتند پیغمبر چون خیلی مقدس است نباید غذا بخورد یا به بازار بیاید! ببینید تعریف قرآن از پیغمبر چیست! آن را یک نور مقدس می داند یا یک قوه عاقله ی رئیس!؟ خداوند می فرماید:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ …(نساء:۶۴)
«و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى آنکه با اذن خداوند فرمان برده شود…»
هر پیغمبری که فرستادم برای این بود تا رئیس باشد. متاسفانه اینچنین ذهنیتی برای ما جا نیافتاده، فکر می کنیم به پیامبر نیاز داریم چون باید یک نفر باشد تا از او حاجت بگیریم.
اگر پیامبر و معصوم نباشند شب های قدر چه بگوییم؟ این تعاریف غلط است، چون پیغمبر رئیس است.
اگر جایگاه پیغمبر را بدانید، با نبود او احساس خلاء می کنید، فارابی می گوید اگر پیغمبر در جامعه نبود چه باید کرد؟! جواب این است که چون جامعه بر مبنای علم است، اگر پیغمبر نبود فرد دیگری که تالی تلو (مانند) اوست باید در جایگاه رئیس باشد!
از نظر فارابی در نبود پیغمبر ریاست باید به افاضل برسد، تعبیر فقهی افاضل همان ولایت فقیه است. او میگوید ولایت افاضل یعنی هر کس که قوه عاقله اش را متصل کرده است به قوه عاقله نبوت پس می تواند رئیس باشد.
ببینید این حرفها متعلق به فارابی است آن هم در قرن سوم هجری…این جا روشن می شود که ولایت فقیه یک امر روشن و بدیهی است و اگر کسی ذهنیتش به دین و جامعه و پیغمبر درست باشد، در نبود ولیّ معصوم برای اداره جامعه به ولیّ فقیه روی می آورد و اینچنین چیزی برایش جزیی از واضحات است.
(ادامه نظریه ی مدینه فاضله ان شاالله در جلسات پیش رو مطرح خواهد شد)
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.