تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 35) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 15 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
بحث را بر مبنای نظام تسخیر در تطبیق بر آیه دوم از سوره مبارکه حجرات آغاز می کنیم:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (حجرات:۲)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، صدای خود را از صدای پیامبر بلندتر، مکنید و همچنان که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او به آواز بلند سخن مگویید، که اعمالتان ناچیز شود و آگاه نشوید.»
می گوید اگر با صدای بلند با پیغمبر صحبت کنید و با او مانند بقیه حرف بزنید عملتان حبط می شود!
مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند بخشی از آیه درباره تأدّب است که انسان باید در برابر پیغمبر ادب را رعایت کند.
اما نکته ی مهم تر این است که چرا خدای متعال می فرماید صدایتان را بالاتر از پیغمبر نبرید؟
وقتی کسی در مقابل فردی صدایش را بالا می برد، این عمل بروز و نماد چیست؟
بلند کردن صدا علامت برتری و تفوق است.
در علم اصول بحثی مطرح است که کسی باید امر کند که استعلا داشته باشد. مولویّت وابسته به استعلا (برتری) است.
میگویند ما سه واژه داریم:
۱-التماس
۲-دعا
۳-امر
وقتی از کسی چیزی می خواهید و از او بالاتر هستید، خواسته شما در حکم ” امر” کردن است!
اگر با او مساوی هستید درخواست شما ” التماس ” است، [التماس به معنای خواهش]
اگر از او پایین تر باشید خواسته شما می شود “دعا”.
تعبیر قرآن در این باره جالب است، از کلمه “دعا” استفاده کرده و می فرماید:
لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا ۚ…(نور:۶۳)
«آن گونه که یکدیگر را صدا مىزنید پیامبر را صدا نزنید. »
گفتیم نظام، نظام تسخیر است و همه با هم در حال معامله و ارتباط و رفع نیاز هستند. حالا آیه می گوید فکر نکنید پیغمبر هم هم سطح شماست که بخواهید با او این طور برخورد کنید، او عقل کل است، نسبت او با شما مانند نسبت مغز با بدن است.
اعضا نسبت به امرِ مغز ادب دارند و فرمان پذیر هستند. و اگر عضوی آسیب ببیند یا معلول باشد در واقع مشکلش این است که از مغز فرمان نمی پذیرد.
قرآن می فرماید اگر نسبتتان با پیغمبر طوری بود که ادب را رعایت نکردید «أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ» کارایی تان را از دست می دهید. مثل اینکه به پا بگویید اگر از فرمان مغز اطاعت نکنی عملت حبط می شود و دیگر خاصیت و کارایی نداری.
هر عضوی در جامعه زمانی کاراست که نسبتش با پیغمبر معلوم باشد.
این برای جامعه دینی است، در جامعه غیر دینی هم نسبت هر عضو باید با ولیّ خودش مشخص باشد. این نسبت، نسبت ولایت پذیری ست. او مولاست و شما تابع هستید.
…فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی…(ابراهیم:۳۶)
«پس هر که از من پیروى کند بى گمان او از من است»
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم» (آل عمران:۳۱)
هرکس ادعا دارد که دوست دار خداست باید به دنبال من (پیامبر) راه بیافتد. اگر می خواهید به کمال برسید لازمه اش تبعیّت از پیغمبر است. تبعیت کردن موجب می شود که عضوِ بیت او و از اهلِ او محسوب بشوید، در جلسات قبل مطرح کردیم که در این باره قرآن می فرماید:
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیها (نور:۳۶)
«(این نور هدایت) در خانههایى است که خدا اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها ذکر شود.»
سلمان عضو این بیت شد و مقام پیدا کرد تا جایی که در ارتباط با او آمده است که : «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ.» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص: ۶۴)
و اهل بیت ع در شان سلمان فرموده اند: «إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ مَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِرا» (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۲، ص: ۳۷۴)، این حرف خیلی عظیم است، سلمان به جایی رسید که او را دروازه خدا می نامند. هر کس به او معرفت پیدا کند مومن است و هر کس او را انکار کند، کافر است.
چطور سلمان رفیع شد و مقام پیدا کرد؟!
رسول الله می فرماید:
فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی. (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۵، ص: ۴۹۶)
«هر کس از سنّت من رویگردان شود از من نیست.»
مفهوم مخالف این عبارت این است؛ هرکس به سنت من روی بیاورد از من هست.
این نسبت ما با پیغمبر[عقلِ کل] است او عقل است، اگر به سنت او روی بیاورید و بر اساس مهندسی او زندگی کنید از اویید و عضو پیکره ای می شوید که مغز و قلبش رسول الله است!
دو سوال مطرح است وقتی خداوند عالَم را آفرید:
۱- اصل و پیچیدگی ماجرای مهندسی خلقت را در چه چیزی قرار داد که همه چیز را خراب کند؟[چه چیز مهندسی خلقت را به هم می ریزد؟]
۲- نقطه عطف مهندسی خلقت در چیست که همه چیز را آباد میکند؟
در جواب این که چه کسی مهندسی خلقت را به هم می ریزد باید بگوییم او «شیطان» است!
شیطان به چه دلیل با این هندسه درگیر شد؟
جواب← چون استکبار دارد.
قرآن می فرماید، ابلیس چون استکبار دارد نافرمانی خدا را می کند:
قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ (ص:۷۵)
«ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبّر کردی یا از برترینها بودی؟!»
و یا در جای دیگر می فرماید:
فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ(بقره:۳۴)
«پس سجده نمودند جز ابلیس که ابا کرد و تکبر ورزید واو از کافران بود.»
همه ماجرا این است، قرآن وقتی داستان تعریف می کند، قصه نمی گوید که به خواب روید او می خواهد شما را بیدار کند. قرآن حقایق را بازگو می کند، خداوند ماجرای سجده نکردن ابلیس را چندین بار در قرآن تکرار کرده است تا روشن کند که درگیری از کجا شروع شد و چه دلیلی داشت! می خواهد بگوید شما اگر در برابر ولایت استکبار داشته باشید همه عالَم به هم می ریزد.
پیامبر فرمود:
« لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع لَمَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ.» (کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج۱، ص: ۹۹)
اگر مردم عالَم حب [ولایت] علی بن ابیطالب را داشتند، خدا جهنم را نمی آفرید.
خدا می فرماید من کسی را برای جهنم نمی آفرینم، آفرینش برای کمال است، اما می دانم انسان آزاد است و این آزادی موجب استکبار می شود و چون انسان استکبار می کند پس جهنم را باید خلق کنم.
ببینید ابلیس با چه درگیر بود :
با قوانین الهی؟با دین؟…یا با شخص؟!
مسئله روی شخص است، می گوید خدا را قبول دارم اما به آدم سجده نمی کنم!
مثل الان که طرف می گوید اصل ولایت را قبول دارم اما روی شخصش مشکل دارم.
حرف شیطان هم همین بود می گفت کلیّت حرفت را می پذیرم اما با شخصِ او مشکل دارم.
وقتی خداوند ولیّ خودش را در قالب جسم می آفریند و به سمت مردم می فرستد امتحان آغاز می شود!
تازه مشخص می شود ما خیلی هم با خدا درگیر نیستیم چون هرکس برای خودش خدایی ساخته است و او را می پرستد. از ولیّ خدا هم ذهنیتی داریم و تا او را نبینیم با او هم خیلی درگیر نیستیم.
اما با کسی که به اسم ولیّ خدا در بیرون مواجه می شویم و او بر ما ولایت دارد با او درگیریم!
یک وقت این ولیّ خودِ معصوم است.
یک وقت نائب معصوم است.
یک وقت نائبِ نائب معصوم است.
اینجا درگیری ایجاد می شود و اینجا ابتلاء، ابتلاء سختی است!
اینجا ادب داشتن و اطاعت کردن هنر می خواهد و جامعه کارا می شود در غیر این صورت اَعمال حبط میشوند.
فرمود اگر کسی بین رکن و مقام هزار سال عبادت کند و در این هزار سال تمام روزها را روزه باشد و تمام شب ها را تا صبح عبادت کند ولی ولایتِ حق را در وجود خود نپذیرفته باشد به اندازه ی سر سوزن و خردلی خداوند اعمال او را قبول نمی کند. (المحاسن، ج۱، ص: ۹۰)
چرا این اتفاق می افتد؟!؟ چون نسبت با مغز قطع شده است!
بهترین و زیباترین دست مصنوعی هم ساخته شده باشد وقتی به تن وصل نمی شود و از مغز فرمان نمی برد کارایی نخواهد داشت.
یک مجموعه هم اگر از هر نظر خوب و سالم باشد وقتی به ولایتِ حق وصل نیست هیچ کاربردی ندارد.
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.