شرح کتاب الحجه کافی جلسه 93 | صحیحه عمر بن اذینه و روایات تسلیم و فروعات آن در نسبت ایمان انسان - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، نود و سومین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «صحیحه عمر بن اذینه و روایات تسلیم و فروعات آن در نسبت ایمان انسان» را به مدت 57 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
طریقیت معرفت امام و معرفت الله
بحث در روایات باب معرفت الامام بود و عرض کردیم که یک نکته در روایات این باب مسئله طریقیت معرفت الامام برای معرفه الله است. شناخت خدا با استدلال و برهان نیست بلکه با معرفت امام و ایمان به اوست که معرفه الله حاصل می شود. و این فقط بحث سیر معرفتی نیست بلکه حقیقت معرفت خدا همان معرفت امام است. اینکه عده ای خیال کرده اند که ما با امام سیر می کنیم به سمت قرب و بندگی و بعد از وصال دیگر از امام مستغنی می شویم این حرف غلطی است. هیچ وقت انسان در سیرش مستغنی از امام نمی شود. اصلاً معنای برای از معرفت و ایمان قابل تصور نیست الا اینکه نور امام آنجا وساطت می کند.
و باید توجه کرد که این شان امام فقط برای دنیای ما هم نیست بلکه در عوالم بعد هم هر مواجهه و معرفتی که انسان دارد باز هم نور امام است. ما منزلت های مختلفی از معرفت الله را در عوالم خواهیم دید – مثل مقام اعراف و...- که همه اینها معرفت امام است. لذا سیر در درجات معرفت در واقع سیر در درجات معرفه الامام است. حتی زیارت الله در بهشت هم در روایت به زیارت نبی اکرم معنا شده است. معنای صراط و سبیل و وجه بودن امام همین است.
در صحیحه اباصلت هروی در عیون اخبارالرضا فرموده: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَ مُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَ زِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ وَ قَالَ النَّبِيُّ مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَعَالَى وَ دَرَجَةُ النَّبِيِّ فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ فَمَنْ زَارَهُ فِي دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الحدیث»(1) در این روایت به همین نکته اشاره می کنند که حتی زیارت خدا در بهشت زیارت نبی اکرم است که بالاترین درجه بهشت را دارا هستند. این هم حد دیگری از معرفه الله است که در بهشت حاصل می شود. پاداش معرفه الله در دنیا اینطور داده خواهد شد.
خدا اسماء الحسنی خود را آفرید که از طریق آنها بندگی در عالم محقق شود. درک ما از معرفت و بندگی به اندازه تلقی ما از مقام اسماء است. و باطن این اسماء حضرات معصومین هستند. این آیه شریفه همین را فرموده: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُون»(اعراف/180) جریان معرفت و ایمان و بندگی از طریق همین اسماء الحسنی است و بدون آن معنایی برای بندگی نیست. درک و ارتباطی ما با خداوند بدون این اسماء نداریم. اگر کسی این اسماء را رها کند و یا اسم دیگری را جایگزین کند - به تعبیر آیه شریفه الحاد در اسماء کند - کافر شده است. در صحیحه عمار فرمود: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»(2) در این روایت هم حضرت از معرفت امام صحبت کرده اند که بدون آن توحید و ایمان و معرفت الله نیست.
امام در مقامی است که زیارت او زیارت خداست؛ اطاعت او اطاعت خداست؛ رضای او رضای خداست و... در معتبره محمد بن زید طبری در کافی و کتب دیگر فرموده: «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْد عَن مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الطَّبَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الرِّضَا بِخُرَاسَانَ وَ عِنْدَهُ عِدَّةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ فِيهِمْ إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِيسَى الْعَبَّاسِيُّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»(3) در این روایت حضرت فرمودند شما بنده ما نیستید و باید خدا را بندگی کنید ولی برای اینکار باید از ما اطاعت کنید. اطاعت ما اطاعت از خداست. این مقام است که آنها را در شانی قرار می دهد که باب و صراط و سبیل و وجه می شوند و معرفت آنها در ساحت نوری آنها، معرفت خداست.
در روایت مهمی که در باب معنای صراط در معانی الاخبار بیان شده است فرموده: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى بْنِ أَبِي مَرْيَمَ الْعِجْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ الْعَرْزَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِيُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(4) در این روایت هم صراط را طریق معرفت بیان کرده است و در ادامه حقیقت صراط در دنیا به امام برگشت می کند و در آخرت هم همان مقام اعراف می شود که با معرفت انسان عبور می کند و اگر معرفت امام نداشته باشد سقوط خواهد کرد. این همان معرفت الله است و مقصود ما از طریقیت همین بود.
روایات تسلیم؛ معتبره یحیی بن زکریا
اما بحث در جلسه قبل به صحیحه عمربن اذینه رسیده بود و بحث ایمان و تسلیم را گفتگو می کردیم. در صحیحه ابن اذینه فرموده بود: «عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا أَنَّهُ قَالَ: لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ ثُمَّ قَالَ كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ»(5) در این روایت هم فرموده ایمان به خدا مبتنی بر معرفت به خدا و رسول و ائمه است. در ضمن این ایمان نیاز به تسلیم و رد همه امور به امام دارد. باید امام مرجع او در تمام امور باشد.
برای تنقیح بیشتر این بحث قدری به روایات تسلیم و اهمیت آن اشاره شد. چند روایت دیگر هم اضافه می کنیم. در معتبره یحیی بن زکریا انصاری در کافی شریف فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَبِيعٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَسْتَكْمِلَ الْإِيمَانَ كُلَّهُ فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِي عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِي»(6) کمال ایمان در این است که انسان در هر مسئله ای نظر و قول امام را دنبال کند. چه این نظر امام به ما رسیده باشد یا نرسیده باشد؛ چه این نظر امام در سرّ و خفاء به ما رسیده باشد و یا اینکه حضرت در فضای علنی آن را فرموده باشد. این تسلیم بودن به امام مهم است. حرف آنها برای ما حجت است؛ حرف و اعتقاد قلبی انسان باید همین باشد که هرچه هست در قول امام است. میزان و شاقول انسان باید امام باشد.
صحیحه ابابصیر؛ صلوات و تسلیم
در روایت دیگر که صحیحه ابابصیر است در محاسن برقی آمده است: «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً قَالَ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ جَاءَ بِه»(7) در این روایت فرموده دستور در آیه شریفه سوره احزاب به شما مومنین این است که صلوات بر حضرت داشته باشید و تسلیم او باشید.
بعید نیست گفته شود که این صلوات مقدمه این تسلیم است. صلوات انسان اعتراف ما به مقامات حضرت و تجدید عهد ماست. کسی اگر معترف باشد که حضرت واجد همه حقیقت توحید است و هر آنچه در عالم از رحمت الهی نازل می شود ذیل ولایت نبی اکرم است، این اعتراف انسان را به تسلیم می کشد. در ضمن اگر انسان همه خیرات را در دست حضرت ببنید، حتماً این مقدمه تسلیم انسان است. ما وقتی از مقام تسلیم بیرون می آییم که احساس کنیم که جای دیگری رزقی برای ما هست. اگر همه خیر الهی در دست حضرت است چرا من تسلیم نباشم؟!
در روایت دیگری که شبیه همین مضمون را دارد در معانی الاخبار مرحوم صدوق فرموده: «ابْنُ مَسْرُورٍ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَفْصٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً فَقَالَ الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ وَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ تَزْكِيَةٌ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً فَإِنَّهُ يَعْنِي التَّسْلِيمَ لَهُ فِيمَا وَرَدَ عَنْهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ قَالَ تَقُولُونَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ خَلْقِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»(8) این تصویر از رسول خدا انسان را تسلیم او می کند و در همه چیز انسان دنبال قول و حکم او خواهد رفت. در ادامه هم حضرت از کیفیت خاص از صلوات بر حضرت پرده برداری می کنند.
صحیحه زید الشحام؛ تسلیم و اخبات
در صحیحه زید شحام در کافی شریف هم فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ عِنْدَنَا رَجُلًا يُقَالُ لَهُ كُلَيْبٌ فَلَا يَجِي ءُ عَنْكُمْ شَيْ ءٌ إِلَّا قَالَ أَنَا أُسَلِّمُ فَسَمَّيْنَاهُ كُلَيْبَ تَسْلِيمٍ قَالَ فَتَرَحَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِيمُ فَسَكَتْنَا فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِم »(9) در این روایت بحث از یکی از اصحاب می شود بنام کلیب؛ این فرد اینطور بوده است که قولی از امام برای اصحاب نقل نمی شده است الا اینکه او به سرعت قبول می کرده و تسلیم بوده است به نحوی که معروف به «کلیب تسلیم» شده است. حضرت برای او دعای به خیر و رحمت می کنند.
اما در ادامه حضرت از مقام تسلیم تعریف خاصی می کنند که اهمیت خاصی دارد. فرمودند مقام تسلیم همان «اخبات» انسان در مقابل خدا و اولیاء الهی است. و به این آیه شریفه استشهاد می کنند: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(هود/23) در معنای اخبات گفته شده که وضعیت و خضوع و خشوعی است که همراه با اطمینان و عدم اضطراب است. گاهی انسان تسلیم کسی شده است ولی آرام نیست. آرامش ندارد. نگران است که او با من چه می کند. منافع من از بین نرود و ضرر به من وارد نکند. اما گاهی خضوع و وضیعت انسان به نحوی است که آرام زیرا مطمئن است که این فرد من را به مقصد می رساند. از هرجهت به او وثوق هست.
لذا در آیه شریفه سوره نساء هم فرموده تسلیم حقیقی وقتی است که انسان نسبت به حکم رسول الله تنگی و حرجی نداشته باشد. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما»(نساء/65) انسان تا به این آرامش و اطمینان قبلی در مقابل حضرت نرسد، هنوز به حقیقت ایمان و تسلیم نرسیده است. هنوز تعلقات دیگری دارد که قلب او را واجد تنگی در مقابل دستورات حضرت می کند. لذا در صحیحه عبدالله بن یحیی کاهلی که در جلسات قبل خواندیم فرموده بود: «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِين» اگر در قلب انسان تنگی و حرج باشد این نشانه عدم ایمان است.
در سوره مبارکه زمر در این بحث آیه مهم است و روایاتی هم دارد. آنجا فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلا»(زمر/29) در این آیه دو نفر را با هم مقایسه می کند. یکی کسی است که شرکاء متشاکس و متضاد دارد و هرکدام او را به سمتی می برند. کسی هم هست که تسلیم به دیگری شده است. ایندو نفر یکی هستند؟! در روایات این دو رجل به امیرالمومنین و دشمن حضرت معنا شده است. از یک طرف امیرالمومنین است که تسلیم رسول خدا بود و به سکونت و آرامش رسیده است. تسلیم محض بود. یک طرف هم تسلیم رسول نشدند ولی دچار شرکاء متشاکس بودند.(10)
اینکه اطمینان قلب و تسلیم به رسول و امام از نشان های ایمان است در روایت مکرر دیگری نیز بیان شده است. در آیه مهم سوره رعد فرمود: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»(رعد/2) این ایمان حقیقی انسان است که انسان را متذکر خدا و رسول می کند و اطمینان آور است. در مقابل کسانیکه این اطمینان را ندارند نشان دهنده عدم ایمان قلب است. در روایات این ذکر به رسول خدا تفسیر شده و در واقع کسی که به مقام اطمینان رسیده است امیرالمومنین خواهد بود؛ کسی که تسلیم محض رسول خدا بوده است.
در معتبره ابوعمرو زبیری که حقیقت ایمان و انتشار آن در قوای انسان را توضیح می دهد فرموده: «فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِيمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِيمُ بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ نَبِيٍّ أَوْ كِتَابٍ فَذَلِكَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً وَ قَالَ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ قَالَ الَّذِينَ آمَنُوا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ قَالَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ فَذَلِكَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ رَأْسُ الْإِيمَان»(11) حقیقت ایمان همین باطن قلبی است که اطمینان به خدا و رسول در آن هست. همین است که تسلیم و رضا ایجاد می کند. اطمینان به ایمان است که حقیقت ایمان قبلی است و در مقابل هم حرج و ضیق در قلب است.(12)
روایت سالم بن عبدالرحمن؛ اعتماد به امام
در روایت دیگری که از سالم بن عبدالرحمن در بصائرالدرجات نقل شده است فرمود: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ السَّمَنْدَلِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ الْأَشَلِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا سَالِمُ إِنَّ الْإِمَامَ هَادٍ مَهْدِيٌّ لَا يُدْخِلُهُ اللَّهُ فِي عَمَاءٍ وَ لَا يَحْمِلُهُ عَلَى هَيْئَةٍ لَيْسَ لِلنَّاسِ النَّظَرُ فِي أَمْرِهِ وَ لَا التَّخَيُّرُ عَلَيْهِ وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالتَّسْلِيمِ»(13) یعنی امام کسی است که هدایت گر شماست ولی بدانید خود او هدایت شده است. دست او را گرفته اند که دستگیر همه عالم شده است. لذا بدانید هیچ وقت شما را وارد عمی و تاریکی و ضلالت نمی کند؛ هیچ وقت شما را بر مسیر ناهموار وارد نمی کند. در بعض نسخه ها بجای «هیئه» لفظ «سیئه» آمده است. این یعنی حرکت امام در بصیرت کامل است. فرمود: «قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»(یوسف/108) در راه توحید رسول و امام ما را ذره ای منحرف نمی کنند.
بعد حضرت فرمودند حال که امام در چنین مقامی است، مردم نظر و رای در امر ما ندارند. اینطور نیست که شما حق دخالت در امر دین و هدایت داشته باشید. امامت مقامی از جانب خداست و ما را نشاید که وارد این معرکه شویم. «وَ لَا التَّخَيُّرُ عَلَيْهِ» مردم حق انتخاب و اختیار در مقابل فرمان و امر امام ندارند. اینکه ما هم نظر بدهیم و... مجاز نیست. عجیب است بعضی این حرف ها را خلاف کرامت انسانی می دانند! این امام است که دستش به دست خداست. به ما اختیار ندادند که در مقابل او سرکشی کنیم. اختیار دادند که تولی و تبری معرکه پیدا کند. ایمان ما به او معنادار شود. بعد حضرت فرمودند «إِنَّمَا أُمِرُوا بِالتَّسْلِيمِ» دستوری که شما دارید همین یک کلمه است. تسلیم.
صحیحه محمد بن مسلم؛ تسلیم و اقتراف حسنه
در روایت دیگر که صحیحه محمد بن مسلم در کافی شریف است فرمود: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً قَالَ الِاقْتِرَافُ التَّسْلِيمُ لَنَا وَ الصِّدْقُ عَلَيْنَا وَ أَلَّا يَكْذِبَ عَلَيْنَا»(14) در این روایت حضرت اقتراف حسنه را به تسلیم مطلق در مقابل امام معنا می کنند. و البته یکی از مهم ترین ساحت های تسلیم این است که حرف امام را عوض را نکند و از خود در حدیث و دین چیزی را اضافه و کم نکند که این را حضرت از دروغ بستن بر امام می دانند.
این روایت در واقع معنا کردن آیه شریفه است که فرموده: «ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُور»(شوری/23) این آیه که در مورد مودت فی القربی و اجر رسالت است، در ادامه فرموده این مودت در واقع حسنه ای است که اگر کسی اقتراف کند و آنرا بدست آورد، این مورد غفران و زیادتی خداوند خواهد بود و خداوند این حسنه او را زیاد کرده و رویش می دهد. در واقع این حسنه ای است که رویشی دارد و حسناتی با آن متولد می شود. با این حسنه هم خطاهای انسان مغفور می شود و هم حسنه بر انسان افزایش پیدا می کند. این حسنه ویژه است که در واقع همان ایمان و محبت به امام است.
لکن در روایت مذکور حضرت این ایمان و محبت و مودت را به تسلیم معنا می کنند. کسی به این مودت رسیده است که تسلیم امام باشد. این همان رکن حقیقت ایمان بالله است که مورد بحث ما بود. اقتراف هم به معنی عبور از قشر و پوسته و رسیدن به حقیقت شیء است. نفوذ به وادی محبت و ولایت امام است. اگر کسی حقیقتاً مومن باشد این به تسلیم رسیده است.
بررسی تتمه صحیحه ابن اذینه
تا اینجا در نسبت بین ایمان بالله و معرفت و تسلیم امام بودن بحث شد. اما ذیل صحیحه عمربن اذینه فرموده: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ ثُمَّ قَالَ كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ» یعنی این ایمان و معرفت و تسلیم به امام باید تا «امام زمان» کشیده شود. نیز فرموده چطور می شود آخری را کسی معرفت داشته باشد ولی اولی را نشناسد؟! این عبارت چند جور معنا شده است.
مرحوم ملاصالح فرمودند دو معنا محتمل است. معنای اول این است که معرفت امام بدون معرفت الله معنایی ندارد. یعنی معرفت امام یک سیر است که با معرفت الله و رسول شروع می شود و به آن ختم می شود. ایشان برای تثبیت این معنا فرمودند این همان نکته است که در روایات دیگر خصوصا روایت بعدی همین باب که صحیحه زراره است اشاره شده است. در صحیحه زراره که بعد باید مفصل بررسی کنیم فرموده معرفت امام بر همه واجب نیست؛ بلکه برکسی واجب است که ایمان به خدا آورده باشد و بعد مومن به نبی اکرم شده باشد و ایشان را تصدیق کند؛ چنین کسی از او ایمان به امام و معرفت الامام از او خواسته می شود.
ولی خود مرحوم ملاصالح در شرح خود معنای دیگری را احتمال داده اند و فرمودند این معنای دوم به تعبیر روایت نزدیک تر است. معنای دوم این است که در روایت بعد از اینکه تعبیر از معرفت به کل ائمه مطرح شده است که باید تا معرفت امام زمان کشیده شود، فرموده: «كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ» یعنی کسی که امام اول را نشناسد حتماً معرفت امام آخر را پیدا نمی کند. اینطور نیست که کسی بگوید امام زمان را که شناختم و مهم نیست ائمه قبلی را بشناسم یا خیر. اصلاً بدون معرفت و ایمان به امیرالمومنین نمی شود کسی مومن و عارف به امام زمان شود.
در توضیح این ارتباط هم دو وجه ذکرشده است. وجه اول اینکه طریق معرفی امام بعدی، امام قبل است. امامت مقامی است که با معرفی امام قبل اثبات می شود. لذا چطور کسی امام اول را نشناسد، می تواند عارف به امام بعدی شود؟! وجه دیگر اینکه اگر بگوییم شناخت امام از طریق آثار هم ممکن است، گفته می شود این آثار در ائمه قبلی هم بوده است پس چطور آنها را نشناخته ای؟! لذا این معرفت ها با هم همراه است.
اقول: ما منکر این وجوه نیستیم ولی اینها بحث های ظاهری است. باطن اتصال این معرفت ها به هم بحث دیگری است. این جریان امامت به هم پیوسته است و قابل تفکیک نیست. معنا ندارد که یک قسمت از این نور را کسی بخواهد مومن شود و دیگری را انکار کند. نور امام زمان از وجود نبی اکرم و امیرالمومنین است. این جریان نور است. «نورٌ علی نورٌ» همانطور که جریان انبیاء را نمی شود از هم جدا کرد؛ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصير»(15) این جریان هدایت یک پارچه است که باید به همه آن حقیقت مومن باشید. این بحث مهمی است که قدری به آن خواهیم پرداخت. والحمدالله...
پی نوشت ها:
......................................................................
(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 115
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144. استاد می فرمودند اینکه در ابتدای شروع زیارت فرمودند بگویید «باسم الله و بالله و الی الله و الی ابن رسول الله» یعنی حرکت به سمت امام، حرکت به سمت خداست.
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187
(4) معاني الأخبار، النص، ص: 32
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 180
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 391
(7) المحاسن، ج 1، ص: 271
(8) معاني الأخبار، النص، ص: 368
(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 391
(10) در صحیحه اباخالد کابلی فرمود: «عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا قَالَ أَمَّا الَّذِي فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ فُلَانٌ الْأَوَّلُ يُجْمِعُ الْمُتَفَرِّقُونَ وِلَايَتَهُ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَأَمَّا رَجُلٌ سَلَمُ رَجُلٍ فَإِنَّهُ الْأَوَّلُ حَقّاً وَ شِيعَتُه الحدیث» الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 224. در این باب روایات دیگری هم وجود دارد. فراجع به کتاب شریف البرهان ذیل آیه شریفه.
(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 35.
(12) برای تکمیل این بحث نگاه کنید به آیه شریفه «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُون » سوره مبارکه انعام آیه 125 و روایات ذیل آن در کتاب البرهان که این ضیق وحرج را توضیح داده است.
(13) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 523
(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 391
(15) سوره مبارکه بقره آیه 285. در سوره مبارکه بقره آیه 136 و آل عمران آیه 86 شبیه این محتوی بیان شده است. برای تکمیل این بحث می توانید روایات ذیل این آیات را بررسی نمایید.