گلایه های امام علی علیه السلام از برخی یاران
گلایه های امام علی علیه السلام از برخی یاران
پرسش : امام علی علیه السلام چه گلایه هائی از برخی یاران خود کرده است؟
پاسخ اجمالی :
امام علی علیه السلام در جملاتی پر درد در انتقاد از برخی یارانش می فرماید: «دشمن در یارى از باطل شان متّحد و شما در راه حق متفرّقید... خداوندا! [از بس نصیحت کردم] آنها را ناراحت و آنها نیز مرا خسته کردند». «روى شما به مرد مى ماند ولى مرد نیستید! اى کودک صفتانِ بى خرد و عروسان حجله نشین! کاش شما را ندیده و نمى شناختم». «چقدر با شما مدارا کنم؟!». «اى اهل کوفه! من به سه چیز [که دارید] و دو چیز [که ندارید] مبتلا شده ام: گوش دارید و کَرید، سخن مى گویید و گُنگید، چشم دارید و کورید. نه هنگام نبرد صادقید و نه وقت آزمایش، قابل اعتماد ...».
پاسخ تفصیلی :
یاران امام على(علیه السلام) از سه گروه تشکیل مى شدند.
✔ گروهى از آنان مخلصان و مؤمنان حقیقى و فداکار و جان برکف بودند که همچون پروانگان، گِرد شمع وجودش مى گشتند و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشتند؛ مانند «مالک اشتر»ها، «عمّار یاسر»ها، «رُشید هَجَرى»ها، «میثم تمّار»ها و «کمیل بن زیاد»ها؛ که [این گروه] در میان یاران امام(علیه السلام) بسیار ممتازند!
✔ گروه دیگرى نادان بودند که نه مقام امام(علیه السلام) را درک مى کردند و نه شرایط زمان و مکان را در نظر مى گرفتند؛ نه از خطرات معاویه و حکومت او در شام آگاه بودند و نه به هنگام نبرد به میدان مى آمدند؛ افرادى بهانه جو، کوته فکر، دهن بین، متلوّن و دم دمى مزاج که در هیچ امرى از امور اجتماعى، قابل اعتماد نبودند.
✔ گروهى کینه توزِ لجوج که به حیف و میل اموال مسلمین در عصر عثمان خو گرفته بودند و از امام على(علیه السلام) نیز همان را مى خواستند و جز به مقام و مال و ثروت - از هر طریقى که باشد- نمى اندیشیدند و در همه جا کارشکنى مى کردند و بسیارى از آنها جاسوسان معاویه و عوامل خود فروخته او در کوفه بودند.
با این که امام على(علیه السلام) تا آنجا که امکان داشت، به خاطر حفظ مصالح جامعه اسلامى با آنها مدارا مى کرد؛ ولى گاه که قلب او را شدیداً به درد مى آوردند، زبان به انتقاد از آنها مى گشود و گوشه اى از سوز درونى خود را در قالبِ الفاظ، بیرون مى ریخت؛ شاید به خود آیند و به راه راست بازگردند.
نمونه هایى از این گله ها را مى توان در خطبه هاى زیر مشاهده کرد:
1. در خطبه بیست و پنج مى فرماید: «وَ إِنِّی وَ اللّهِ لاَظُنُّ أَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ... اَللّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی»؛ (سوگند به خدا! مى دانستم اینها به زودى بر شما مسلّط خواهند شد؛ زیرا آنان در یارى از باطلشان متّحدند و شما در راه حق متفرّقید... بارخداوندا! [از بس نصیحت کردم] آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نیز مرا خسته کردند. من آنها را ملول و آنها نیز مرا ملول ساختند).
2. در خطبه بیست و هفتم مى فرماید: «فَیَا عَجَباً عَجَباً! - وَ اللّهِ - یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِماعِ هؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحَاً... یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الاَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ»؛ (شگفتا! شگفتا! - به خدا سوگند! - این حقیقت قلب انسان را مى میراند و غم و اندوه مى آفریند که آنها در مسیر باطل این چنین متّحدند و شما در راه حق این چنین پراکنده. روى شما زشت و همواره غم و غصّه قرینتان باد!... اى کسانى که به مرد مى مانید ولى مرد نیستید! اى کودک صفتانِ بى خرد و عروسان حجله نشین! اى کاش هرگز شما را نمى دیدم و نمى شناختم).
3. در خطبه بیست و نهم مى خوانیم: «أَیُّهَا النَّاسُ! الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، کَلاَمُکُمْ یُوهِی الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاَعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِی الْمَجَالِسِ: کَیْتَ وَ کَیْتَ، فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِیدِی حَیَادِ!»؛ (اى مردمى که بدن هایتان جمع و افکار و خواسته هاى شما پراکنده است؛ سخنان داغ شما، سنگ هاى سخت را درهم مى شکند ولى اَعمالِ سستِ شما، دشمنانتان را به طمع مى اندازد؛ در مجالس و محافل مى گویید: چنین و چنان خواهیم کرد؛ امّا هنگام جنگ، فریاد مى زنید: اى جنگ از ما دور شو!).
4. در خطبه شصت و نهم مى فرماید: «کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَةُ! کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ»؛ (چه قدر با شما مدارا کنم! همچون مدارا کردن با شتران تازه کار که از سنگینى بار، پشتشان مجروح مى شود و همچون جامه کهنه و فرسوده اى که هرگاه گوشه اى از آن را بدوزند، از سوى دیگر پاره مى شود).
5. در خطبه نود و هفتم آمده: «أَیُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ المُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ... یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ! مُنِیتُ مِنْکُم بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَیْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَمٍ وَ عُمْىٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلاَءِ!»؛ (اى کسانى که بدن هایتان حاضر است و عقل هاى شما پنهان و خواسته هایتان متفاوت و اى کسانى که زمامدارانتان به شما مبتلا شده اند،... اى اهل کوفه! من به سه چیز [که در شما هست] و دو چیز [که در شما نیست] مبتلا شده ام: گوش دارید امّا کَرید، سخن مى گویید امّا گُنگید، چشم دارید؛ امّا کورید. نه هنگام نبرد آزادمردانِ صادقید و نه به هنگام آزمایش، برادرانِ قابل اعتماد!).
6. در خطبه یکصد و نوزدهم آمده است: «مَا بَالُکُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟!... مَا بَالُکُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَ لَا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ»؛ (شما را چه مى شود؟ مگر لالید [چرا سخن نمى گویید؟]... چرا چنین هستید؟ هرگز به راه راست موفّق نشوید! و هیچ گاه در راه حق قدم مگذارید!).
7. در خطبه یکصد و بیست و یکم مى خوانیم: «أُرِیدُ أَنْ أُدَاوِىَ بِکُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِی کَنَاقِشِ الشَّوْکَةِ بِالشَّوْکَةِ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا! اَلّلهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هذَا الدَّاءِ الدَّوِىِّ»؛ (من مى خواهم به وسیله شما بیمارى ها را مداوا کنم، امّا شما خود دردمندید! من به کسى مى مانم که بخواهد خار را به وسیله خار بیرون آورد، با اینکه مى داند خار همانند خار است. بار خداوندا! طبیبان این درد جانگداز خسته شده اند!).
8. در خطبه یکصد و بیست و سه مى فرماید: «وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِیشَ الضِّبَابِ لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَیْماً»؛ (گویا مى بینم که به هنگام [فرار] همهمه مى کنید، همچون صدایى که از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى آید، نه قادر به گرفتن حقّى هستید و نه به جلوگیرى از ظلم و ستمى).
9. در خطبه یکصد و بیست و پنج آمده: «أُفٍّ لَکُمْ! لَقَدْ لَقِیتُ مِنْکُمْ بَرْحاً، یَوْماً أُنَادِیکُمْ وَ یَوْماً أُنَاجِیکُمْ، فَلَا أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ النِّذَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ»؛ (اف بر شما باد! چه قدر ناراحتى از شما دیدم، یک روز با صداى رسا و آشکارا با شما سخن مى گویم و روز دیگر مخفیانه و به گونه آهسته و نجوا، ولى نه آزادمردان راستگویى به هنگام فریادید و نه برادران مطمئن و رازدارى به هنگام نجوائید!).
10. و در خطبه یکصد و سى و یک آمده: «أَیَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُکُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الاَسَدِ»؛ (اى روح هاى پراختلاف! و اى قلب هاى پراکنده! شما که بدن هایتان حاضر و قلب هایتان پنهان است؛ من شما را به سوى حق مى کشانم؛ ولى همچون گوسفندانى که از غرّش شیر فرار کنند، مى گریزید».(گردآوری از کتاب: پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 شمسی، چاپ: اول، ج 3، ص 152.
)
افزودن دیدگاه جدید