اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 22
پیوست | اندازه |
---|---|
اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 22 | 199.96 مگابایت |
اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 22
※ بیانات حجت الاسلام علیرضا پناهیان درباره ی «اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امام علی علیه السلام» | جلسه بیست و دوم (23 دقیقه)
متن سخنرانی / جلسه بیست و دوم :
دینداری عاشقانه خوب است اما به این سادگی محقق نمیشود!
در این جلسه، آسیبهای معشوقانه دینداری نکردن یا دینداریِ صرفاً عاشقانه را بهصورت فهرستوار عرض میکنم. البته دینداری اگر عاشقانه باشد خوب است اما همانطور که گفتیم، به این سادگی محقق نمیشود. خیلی جاها ما توهّم محبت و عشق داریم، درحالیکه واقعاً آنچنان محبتی نداریم. در اینجا میخواهیم به آسیبهای «معشوقانه دینداری نکردن» بپردازیم، نه اینکه محبتمان را بررسی کنیم و ببینیم که آیا صادقانه هست یا نیست.
میخواهیم ببینیم که اگر دینداری ما معشوقانه نباشد چه آسیبهایی دارد؟ ضمن اینکه ما بحث را به اینجا رساندیم که معشوقانه دیدنِ دین فقط نسبت به پروردگار عالم نیست بلکه یک اتفاق بسیار بزرگ این وسط افتاده است و آن محبت اولیاءخداوند نسبت به ما است.
به این توجه کنیم که غیر از خداوند، اولیاءخدا هم ما را دوست دارند
غیر از خداوند متعال، اولیاء خدا هم ما را دوست دارند، امام زمان هم ما را دوست دارد و ما باید به این مفهوم توجه کنیم. اگر به این محبوب بودنمان نزد اولیاء خدا توجه نکنیم چه آسیبهایی به دنبال دارد؟
وقتی ما فقط از محبت صحبت کنیم، بعضیها اینطور احساس میکنند که میگویند «محبت، زوری نیست که من بخواهم خودم را وادار کنم به دوست داشتن!» راست هم میگویند. بعد هم میگویند: «پس ما مکلّف نیستیم!» یعنی رابطۀ عاطفی یک اتفاقی است که باید در دل بیفتد. ما به این تیپ افراد باید بگوییم: شما قبل از اینکه بخواهی نسبت به محبت داشتن یا نداشتن خودت بررسی بکنی، نگاه کن به اینکه به تو محبت دارند. و بعد نسبت به این محبتی که به تو دارند و حقّی که به گردن تو پیدا میکنند باید عکسالعمل نشان بدهی. این حق خیلی مهم است. اهلبیت(ع) میفرمایند یکی از حقوق ما به گردن شما این است که شما به زیارت قبول ما بیایید. بنده حدود سی سال پیش بعد از شنیدن این روایت، به این فکر میکردم که یعنی واقعاً این وظیفه است؟ تا حالا فکر میکردم این عشق ما است که باید برویم!
مقدمۀ عاشق شدن و محبت پیدا کردن به خدا، غرق شدن در توجّه به معشوق بودن است
این نکتۀ خیلی مهمی است که ما فقط عاشقانه نگاه نکنیم. حالا اینکه آیا ما عشق داریم یا نه و آیا این عشق، صادقانه است یا نه، یک بحث دیگری است. همینکه اهلبیت به ما علاقه دارند یک حقّی را بر گردن ما قرار میدهد. مثلاً همینکه پدر و مادرمان عاشق ما هستند، یک حقوقی نسبت به آنها بر گردن ما میآید؛ غیر از زحماتی که برای ما میکشند، این محبتشان ما را خاکسار میکند.
اصلاً مقدمۀ عاشق شدن، مقدمۀ محبت پیدا کردن، غرق شدن در توجّه به این معشوق بودن است. چرا امام زمان ارواحنالهالفداء هفتهای دو مرتبه پروندۀ اعمال ما را میبینند؟ آیا این یک وظیفۀ اداری است؟ یا مثلاً نعوذبالله میخواهند تجسّس بکنند! این حرفها از شأن ایشان دور است. ایشان چون به ما علاقه دارند پروندۀ اعمال ما را نگاه میکنند. این مقدمۀ محبت است. بعضیها که محبت ندارند همین را مقدمۀ محبت خودشان به امام زمان(ع) قرار بدهند.
اگر صرفاً از محبت خودمان به اهلبیت بگوییم و اینکه «ما چون اهلبیت را دوست داریم به هیئت میرویم، یا چون دوست داریم به زیارت میرویم» وقتی دیگران این را میشنوند، یک تصوّر دیگری در آنها ایجاد میشود.
مجریهای محترم صداوسیما در ایام اربعین یا ایام زیارت، معمولاً میگویند «اینجا عاشقان و محبین آمدهاند و دارند عشق خودشان را نشان میدهند...» البته از صداوسیما نمیخواهم ایراد بگیرم، بلکه این یک فهم عمومی است، این یک ادبیات عمومی است که باید اصلاح بشود. باید بگویند که «این وظیفهمندان آمدهاند به رسم ادب، وظیفۀ خودشان را انجام بدهند و حق خودشان نسبت به اهلبیت(ع) ادا کنند» آیا تا حالا یک چنین تعبیری را در صداوسیما شنیدهاید؟ نه! خُب این باید اصلاح بشود.
صرفاً با محبت، بعضیها خود را مکلّف نمیدانند که نسبت به خدا و اهلبیت، مؤدب باشند
پس اولین آسیب این است که یک عدهای خودشان را مکلّف نمیدانند که نسبت به کسی که آنها را دوست دارد، مؤدب به آداب باشند این خیلی فرق میکند با اینکه همینجوری به صورت حقوقی بگوییم که او به گردن تو حق دارد یا اینکه خدا این امر را وظیفه کرده است.
نکتۀ دوم این است که بعضی از محبین ممکن است مغرور بشوند. در اینباره چون جلسات قبل هم نکاتی را عرض کردم، دیگر مطلبی نگویم. یک نفر آمد از راه دور برای دیدن امام باقر(ع) آمده بود و از نیمههای راه پابرهنه شد. گفت به عشق حضرت میخواهم پابرهنه بروم. وقتی به محضر امام رسید، دیگر پایش پر از زخم شده بود. گفت آقا ببین در محبت تو چگونه شدهام! آقا فرمود شکایت نکن. گله نکن! یعنی این را هم نشان نده و حرفش را نزن (دَخَلَ عَلَیْهِ قَادِمٌ مِنْ خُرَاسَانَ مَاشِیاً فَأَخْرَجَ رِجْلَیْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا جَاءَ بِی مِنْ حَیْثُ جِئْتُ إِلَّا حُبُّکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ...؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص 167) چه درس باعظمتی! حضرت نمیخواهد به او بفرماید که مغرور میشوی؛ ولی فرمود «اصلاً نگاهش نکن» شاید یکی از لوازمش این باشد که در مقابل محبتی که به تو دارند، این چیزی نیست که الآن میخواهی این پای تاولزده را نشان بدهی.
در برخی روایتها سفارش شده است که برای زیارت، پیاده یا پابرهنه بروید، ولی آن کسی که پابرهنه میرود اگر فقط محبت خودش را ببیند، یک ذره غرور به سراغش میآید و خراب میکند. منتها اگر بگوید «حسین جان، من یک ذره از محبت تو را پاسخ ندادهام» این سالم میماند. حتی آنهایی که در رکاب سیدالشهدا شهید شدند آخرش میگفتند: «أ وَفَیتُ یابن رسول الله؟» آیا وفا کردم؟ نه اینکه بگویند «آیا عشق من را به خودت دیدی!» چقدر بین این دوتا فرق هست. در این زمینه باید تولید ادبیات بشود.
محبتِ صرف، ممکن است جلوی جنایت را نگیرد!
سومین آسیب برای محبتِ صرف ما به اهلبیت، بدون مدیون دیدن خودمان و محبوب دیدن خودمان، این است که این محبت حتی ممکن است از برخی جنایتهای بزرگ هم جلوگیری نکند. کمااینکه در مورد برخی از محبین اباعبدالله الحسین اینگونه شد. البته ممکن است بگویید که اینها محبتشان صادقانه نبوده است. درحالیکه اهل بیت عصمت و طهارت همین محبتها را تقسیمبندی کردهاند. یک کسی آمد درِ خانۀ امام صادق(ع) گفت: آقا ما از محبین شما هستیم. فرمود: از کدام دسته از محبین ما هستید؟ بعد حضرت، محبین را به سه دسته تقسیم کرد که فقط یک دسته از آنها محبّ صادق حقیقی بود. (فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى... فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْنَا ؛ تحفالعقول، ص325)
مگر وقتی امام حسین(ع) به سوی کربلا حرکت کرد، برخی نگفتند «قلوبهم معک و سیوفهم علیک»؟ بنده نمیخواهم محبت را کمقیمت کنم. وقتی امیرالمؤمنین در مسجد کوفه نشسته بود خبر از رحلت خود داد و فرمود که رفتنم نزدیک است، تمام مسجد کوفه شروع کردند به گریه کردن. خب اگر اینها همه گریه میکنند، مخاطبان امیرالمؤمنین که فرمود: «یا أشباه الرجال و لا رجال» چه کسانی بودند؟ چرا اینها وقتی که امیرالمؤمنین سخنرانی کرد و فرمود باید بلند شوید و برای نبرد با دشمن حرکت کنید، چرا ساکت بودند و کسی از آنها بلند نشد؟ و بعد هم حضرت خودش تنهایی بلند شد و رفت که برخی از اصحاب آمدند با التماس، جلوی حضرت را گرفتند. مسئلۀ قرآن، ادب نسبت به اولیاء خداست (مثلاً میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ؛ حجرات،2 ) ولی آن مردم نسبت به امیرالمؤمنین(ع) بیادبی میکردند.
پس محبتِ صرف، ممکن است جلوی جنایت را نگیرد. محبت اگر مبنایش دقیق و محکم نباشد، سُست میشود. یک وقتی کسی میگوید «من دوست دارم ولی اگر هم دوست نداشته باشم عیبی ندارد یا اگر عکسالعمل مناسبی هم نداشته باشم عیبی ندارد» این هم محبت است ولی سُست است.
محبتِ صرف موجب نمیشود که مکتب ما عمومی بشود
نکتۀ بعدی این است که ما وقتی به اهل بیت محبت میکنیم، دیگرانی که اهل محبت نیستند کمکم از راه دور ما را یک فرقه میبینند و خودشان هم به فرقههای خودشان ادامه میدهند و میگویند: «خب اینها اهل بیت را دوست دارند ما هم اشخاص دیگری را دوست داریم یا چیز دیگری را دوست داریم و دنبال همان میرویم!» یعنی این موجب نمیشود که مکتب ما عمومی بشود درحالیکه باید نشان بدهیم ما داریم حداقلّ انسانیت را که «کفران نکردنِ نعمت محبت است» رعایت میکنیم. در این صورت، آن کسی هم که آنطرف ایستاده است یک دفعهای به خودش میآید. این محبت در واقع مرزبندی دارد. کسی که این محبت با این مبنای عمیق انسانی را نداشت، آیا میشود او را انسان نامید؟
ممکن است بگویید که لااقل در رسانه، آن کسانی که محبت ندارند را نزنید! درحالیکه قرآن از ابتدا تا انتها اینها را زده است. اصلاً کافر یعنی چه؟ کافر از «کفران» گرفته شده است. چه رفتار زشتی است که انسان کفران نعمت بکند! این قرآن مرزبندی دارد. گفت: «هر که دیوانه ز عشق تو نشد عاقل نیست» البته این شعرهای ما هم نقص دارد. و از این مفاهیم ناب، در ادبیات ما کمتر تولید کردهایم؛ ادبیاتی که یک نهیبی بزند به کسانی که هیئت میآیند و بگوید که «اینجا عشقی نیست! این وظیفه است و اگر نباشد کفران نعمت کردهایم» آنهایی که اهل این رعایت آداب نیستند موجودات خطرناکی هستند.
معاویه به سعد بن ابیوقاص گفت که بیا من را کمک کن. سعد گفت: اگر بنا باشد کسی را کمک کنم علی را کمک میکنم، تو اصلاً قابل مقایسه با علی هستی؟! یعنی سعد کسی بود که فضائل علی(ع) را میفهمید. اما همین کسی که معترف بود به فضائل امیرالمؤمنین(ع) و به سمت معاویه نرفت، پسرش شد «عمر سعد»! مگر میشود کسی امیرالمؤمنین(ع) را بشناسد ولی او را دوست نداشته باشد؟! اما هر محبتی، نجاتبخش نیست. باید بتوانیم این مرزبندیها را تشخیص بدهیم. اگر نخواهیم این مرزبندیها را داشته باشیم آنوقت تولّی داریم اما تبرّی نداریم. ولایت داریم اما عداوت با دشمنان نخواهیم داشت. عداوت با دشمنان خیلی مهم است.
اگر بخواهیم ریشۀ این محبت ما صادقانه باشد، باید آن محبوبیت و مدیون بودنِ خودمان نسبت به اهل بیت را درک کنیم. اگر احساس مدیون بودن و محبوب بودن نباشد، محبت ما سُست خواهد بود و محبت عمیق نخواهد بود. آنوقت گاهی هم اصلاً محبت نمیآید و محبت نداشتن خطرناک است. گاهی میبینید که بعضیها نسبت به امیرالمؤمنین(ع) یا نسبت به امام زمان(ع) بیتفاوت هستند و نسبت به این محبت یا ادبی که باید رعایت بشود بیتفاوت هستند. بعضاً از این افراد، فجایعی سر میزند.
رفتارهای ما نباید صرفاً از سر غلیان محبت باشد
آسیب بعدی یا آسیب پنجم این است که اگر ما فقط از عاشقی بگوییم نه از معشوق بودن و مدیون بودن به محبت مولا-که این مدیون بودن، ما را به رعایت ادب وادار میکند- آن وقت رفتارهای حبّی ما از سر غلیان محبت خواهد بود. مثلاً میگویند «هر موقع دلت هوای کربلا کرد، برو...» خُب شاید دو سال گذشت و شما دلت هوای کربلا نکرد، آنوقت تکلیف چیست؟
بگذارید یک روایت بخوانم. امام صادق(ع) به یکی از دوستانش فرمود: « «بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا یَمُرُّ بِأَحَدِهِمُ السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا یَزُورُونَ الْحُسَیْنَ؟»؛ شنیدم بعضیها یکسال یا دو سال گذشته زیارت حسین نرفتند. حالا امام صادق میداند که این هست. آن طرف گفت: فدایت بشوم خیلیها اینجوری هستند. «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْرِفُ أُنَاساً کَثِیرَةً بِهَذِهِ الصِّفَةِ»؛ بعد حضرت میفرماید: اگر کسی برای نرفتن، عذر و بهانهای نداشته باشد روز قیامت چه جوابی میدهد؟! یعنی بحث از محبت خارج شد، و رفت به سمت ادب! بعد میفرماید اما کسی که نزدیک است، «فَلَا أَقَلَ مِنْ شَهْرٍ»، هر ماه باید برود زیارت. اما کسی که دور است، سه سال نباید بگذرد که حتماً به زیارت برود و الا عاقّ رسول خدا شده و با رسول خدا قطع رحم کرده است. «فَمَا جَازَ الثَّلَاثَ سِنِینَ فَقَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ قَطَعَ رَحِمَهُ» (کاملالزیارات، ص۲۹۶-297)
اصلاً مگر به احساس ما مربوط است؟! یا اباعبدالله، من غلط میکنم نیایم زیارت! این ادبیات باید تولید بشود. اینها روایات ما است، حقایق ما است. اگر ما این آداب را رعایت نکنیم یک آسیبهایی دارد. خصوصاً برای ما که منتظر ظهور حضرت ولیعصر ارواحنالهالفدا هستیم. چرا نفرمودهاند که یاران امام زمان در مقابل حضرت مانند عاشقان حضرت هستند؟ بلکه فرمودهاند مانند خادمان یا کنیزانی در مقابل ارباب خود هستند.
در اربعین، دولت خاکسارانه باید تواضع کند و غبار قدمهای زائران اربعین را توتیای چشم کند، نه اینکه به بهانۀ واهی، هفتصد هزار نفر را از لب مرز برگرداند و بگوید «نمیشود! برگردید!» اینها ساده نیست؛ مگر خدا در این زمینهها با کسی شوخی دارد؟!
ارزش ولایتمداری با دینداری معشوقانه درک میشود
ششمین نکته این است که ارزش ولایتمداری درک نمیشود. مثلاً شما این عبارت زیارت جامعه را ببینید. «بموالاتکم تُقبَلُ الطاعة المفترضه و لکم المودةُ الواجبه»؛ به ولایت شما اعمال واجب پذیرفته میشود و الّا آن اعمال، به هیچ دردی نمیخورد. خب خیلیها برایشان سؤال میشود چرا؟ مثلاً این همه خوبیها داریم، عبادت دارم، جهنمترسی دارم و... حالا ممکن است ولایتمداری من ضعیف باشد. چرا قبول نشود؟ چون شما محبوبی داری که در راه محبت تو رنج کشیده است اما شما به او هیچ پاسخی نمیدهی و بعد میروی نماز میخوانی. پس شما اصلاً انسان نیستی! ملاک ارزشِ ولایت، اینجا معلوم میشود.
امیرالمؤمنین علی(ع) به مردم مصر نامه مینویسند و میفرماید: اگر در رعایت اهل بیت پیامبر(ص) تقوا داشته باشید خدا را عبادت کردید در با فضیلتترین عبادتها «واعلموا عباد الله أنکم ان اتّقیتم ربّکم و حفظتم نبیکم فی اهل بیته فقد عَبَدتُموه بأفضلِ ما عُبِد»؛ بعد میفرماید: اگر حقّ اهل بیت را رعایت کنید از خدا تشکر کردهاید به بالاترین تشکر. «و ذکرتموه بأفضلِ ما ذُکِر و شَکَرتُموه بأفضلِ ما شُکِر» (نهجالبلاغه، نامه27)
علّت حسّاسیت خداوند دربارۀ رعایت ادب نسبت به اولیائش چیست؟
اگر ما ضرورت این شاکر بودن به خاطر محبتی که به ما دارند را درک کنیم، علّت حسّاسیت خداوند را دربارۀ لزوم رعایت ادب نسبت به اولیائش را میفهمیم. در سورۀ حجرات میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ؛ صدایتان را بالا نبرید. اگر این کار را بکنید چه میشود؟ در بخش دیگری از آیه میفرماید: «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ» یعنی اگر صدایت را در مقابل پیامبر(ص) بالا بردی کلّ اعمالت حبط میشود.
خُب این مطلب را چگونه میشود فهماند؟ با آن بحث محبوب بودن و مدیون بودن! بعد میفرماید: حالا ببینید چگونه از کسانی که نزد پیامبر(ص) صدایشان را پایین میآورند، تقدیر میکند! میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی»؛ یعنی عالیترین نوع تقوا مال اینهاست. خدا اینها را برای تقوا آماده کرده است.
نسبت به امام زمان(ع) بیشتر به ادب احتیاج داریم یا محبت؟
ما نسبت به امام زمان(ع) بیشتر به ادب احتیاج داریم یا محبت؟ واقعاً بیشتر به ادب احتیاج داریم. این ادب باید در میان ما منتشر بشود. این ادب اگر باشد، محبت هم میآید. این ادب اگر باشد، آن محبتی که هست اصیل میشود و آن محبتی که هست غرور در ما ایجاد نمیکند.
اجازه بدهید یک روضۀ امام زمان(ع) بخوانم. روضه یعنی ذکر مصائبی که اولیاء خدا در راه محبت به ما بندگان خدا تحمل کردند. یعنی برای هدایت ما تحمل کردند. آیتالله بهجت(ره) این روضه را میخواند و میفرمود که همۀ مصیبتهای عاشورا در یک روز بود؛ ولی امام زمان(ع) هزار سال است و بیشتر که مصائب را تحمّل میکند...
افزودن دیدگاه جدید