بهائیان از پهلوی ها چه می خواستند؟
در دوران رژیم منحوس پهلوی، بهائیان همه جا بودند؛ فعالان اقتصادی مشهور بودند، امرای ارتش بودند و کارمندان وزارتخانه ها و نهاد های مهم بودند. چرا و چه می خواستند؟ می پنداشتند که: «ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهاییان شود».
فهرست بلندبالایی از بهاییان وجود دارد که در دوره پهلوی کار های مملکت دستشان بود. خیلی هایشان افراد مشهوری هستند که نامشان به گوش ها آشناست، ولی کمتر کسی می داند که بهایی بودند. «هژبر یزدانی» مفسد اقتصادی بزرگ و «پدر کلاهبرداری بانکی ایران» که البته می گویند کارآفرین و این حرف ها بود، بهایی بود و «حبیب الله ثابت» معروف به «ثابت پاسال» که بزرگ ترین سرمایه دار ایران بود و مشهور بود که مالک 10 درصد همه چیز ایران است، بهایی بود.
البته بهائیان خیلی زیادتر بودند و «عبدالکریم ایادی» هم که سپهبد ارتش و پزشک مخصوص دربار بود، از بهائیان بود و بسیاری معتقدند او بود که از دوستی و روابط نزدیکش با پهلوی دوم و درباریان برای تشویق حضور بهائیان در مشاغل مهم و حساس استفاده می کرد و حامی بهائیان در دولت و ارتش و حکومت ایران بود.
در دوره پهلوی وضعیت این گونه بود که در میان امرای ارتش 65 بهایی شناخته وجود داشت؛ سه ارتشبد داشتند در ارتش شاهنشاهی و 17 سپهبد داشتند و 11 سرلشکر و 34 سرتیپ. در وزارتخانه ها و نهاد های مهم هم وضعیت همین طوری ها بود و در شرکت ملی نفت ایران این گونه بود که از مدیرعامل این شرکت نقل شده است: «تعداد بهائیان در شرکت نفت بسیار زیاد است».
داستان بهائیان در دوره پهلوی را ارتشبد «حسین فردوست» رفیق پهلوی دوم به طور خلاصه برای تاریخ تعریف کرده است و گفته است که بهایی ها ایران را «ارض موعود» خود می پنداشتند. وی در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» ماجرا را چنین شرح داده است: رضاشاه با بهاییت روابط حسنه داشت تا حدی که «اسدالله صنیعی» را که یک بهایی طراز اول بود به آجودانی مخصوص ولیعهد خود منصوب کرده بود... در دوران محمدرضا، بهاییت در ایران توسعه عجیبی یافت و آن ها بر مبنای انگیزه و نقاط ضعف، به شدت افراد را جذب می کردند. چند مورد مطمئن به اطلاعم رسید که فرد مقروض بوده و سازمان بهاییت قروض او را پرداخته تا بهایی شد. زن نیز از وسایل مهم جلب افراد بود و ترتیبی می دادند و از طریق دختران بهایی به عنوان مبلغ عمل می کردند...
نفوذ اصلی بهاییت در دوران «عبدالکریم ایادی» بود. ایادی از خانواده طراز اول بهاییت بود. او به این دلیل نام فامیل «ایادی» داشت که پدرش از «ایادی امرالله»، یعنی چند نفر خواص اطراف «عباس افندی» بود. ایادی با نفوذی که نزد محمدرضا کسب کرد بهایی ها را به مقامات عالی رساند... در زمان هویدا دیگر کار بهایی ها تمام بود و مقامات عالی مملکت توسط آن ها به راحتی اشغال می شد... تنها یک بار موقعیت بهاییت به خطر افتاد و آن زمانی بود که فلسفی (واعظ معروف) حملات شدیدی را علیه بهاییت شروع کرد و محمدرضا برای آرام کردن مردم دستور تخریب حضیره القدس، مرکز مقدس بهایی ها در تهران را داد و دستور داد که ایادی مدتی از ایران خارج شود. او نیز حدود 9 ماه به ایتالیا رفت و وقتی آب ها از آسیاب افتاد به ایران بازگشت.
به طور کلی در دوران محمدرضا و نفوذ ایادی در دربار، بهایی های ایران بسیار ترقی کردند و ثروتمند شدند و آن ها و ایادی در انحطاط اقتصاد مملکت تلاش کردند.
به یاد دارم زمانی (شاید حوالی سال51 یا 52) ایادی، سرلشکر ضرغام را به ریاست اتکا (سازمان تدارکاتی ارتش) منصوب کرد و سپس به او دستور داد که کلیه مایحتاج خود را از خارج وارد کند. ضرغام استنکاف کرد، چون این اجناس با قیمت ارزان تر در ایران قابل تهیه بود. ایادی او را از کار برکنار کرد و افسر دیگری را به این سمت گمارد و او اجناس مورد لزوم اتکا را مستقیما از خارج وارد می نمود.
بهاییان بدون اجازه عکا [مرکز بهاییان در عکا در فلسطین اشغالی] حق ندارند مشاغل سیاسی را بپذیرند و تنها باید تلاش کنند که در فعالیت های تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند. بر اساس همین اصل، روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم چگونه شما شغل سیاسی پذیرفته اید؟ پاسخ داد: از عکا سؤال شده و اجازه داده اند که در موارد استثنایی و مهم این نوع مشاغل پذیرفته شود.
در واقع، بهاییت جهانی این تصور را داشت که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهاییان شود و لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی در این کشور منعی نداشتند...
بهاییانی که به مقامات حساس می رسیدند از موقعیت خود برای ثروتمندشدن جامعه بهاییت استفاده می کردند تا از این طریق اقتصاد مملکت را به دست گیرند. بهاییانی که می شناختم همه بسیار ثروتمند بودند...
به یاد دارم در حوالی سال 1354، شکایتی از دفتر مخصوص شاه (به ریاست معینیان) به دستم رسید مبنی بر اینکه هژبر یزدانی در سنگسر به مراتع چوپان ها تجاوز کرده و برای آنان مزاحمت ایجاد می کند... دو افسر دفتر را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکی از این بود که اهالی [یکی از دهات]... در ارتفاعات سنگسر همه بهایی ها هستند و رییس آن ها هژبر یزدانی است و آن ها همه مراتع ده مجاور را که مسلمان نشین است، به زور تصرف کرده اند. مدارک مستند جمع آوری شد و آلبومی نیز تهیه و ضمیمه گزارش شد و مستقیما به اطلاع محمدرضا رسید. فردای آن روز سپهبد ایادی تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه هم گفتم و ایشان دستور داده که مجدداً هیأت بی غرضی را اعزام دارید. پاسخ دادم گزارش هیأت مستند است و اعزام مجدد مفهومی ندارد... به هر حال یزدانی به کار خود ادامه داد.
یک سال بعد، متوجه شدم که او در تهران معاملات بزرگ انجام می دهد و همیشه دو مرد مسلح او را همراهی می کنند. چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم... یک روز سمیعی، رییس بانک توسعه کشاورزی، به من شکایت کرد که فرد بی تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل، بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته نامش یزدانی است و می خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود...
به هر حال، هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در باختران و مازندران و اصفهان و ... در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهاییت است و این معاملات را یزدانی برای آنها، ولی به نام خود انجام می دهد.
ایران بعد از آمریکا بیشترین تعداد بهایی ها را داشت. بهائیان در آمریکا بسیار قوی هستند و مراکز متعددی از جمله در شیکاگو دارند.