هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 24)

بیست و چهارمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 24)

در این بخش از ضیاءالصالحین، بیست و چهارمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 45 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

متن بخش بیست و چهارم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون

زندگی نیاز به هنر دارد و باید حتما هنرمندان عرصه زندگی مشترک باشیم تا بتوانیم به آن شاخصه هایی که قرآن فرموده است آرامش، دوستی و محبت دست پیدا بکنیم برای اینکه این هنر را پیدا بکنیم باید حتما مهارت هایی را در زمینه زندگی زناشویی کسب بکنیم که یکی از ان مهارت ها جلب محبت است یعنی ما فقط نباید انتظار داشته باشیم طرف مقابل به ما محبت کند.
من باید به گونه ای رفتار کنم که دوست داشتنی بشوم چون آدم ها وقتی دوست داشتنی می شوند ناخودآگاه دیگران تمایل دارند که به او محبت کنند و محل محبت دیگران قرار می گیرد ولی گاهی اوقات می بینی نه، من رفتارم به گونه ای است که طرف مقابل رغبتی برای محبت کردن به من ندارد چون دوست داشتنی نیستم، نا محبوب هستم لذا قرار شد ما بگوییم چطور می توانیم محبوبیت به دست بیاوریم که اصلا التماس و گدایی این را نکنیم که آی مردم، مثلا زنم و شوهرم به من محبت بکن. یکی از آن شاخصه هایی که آدم ها را دوست داشتنی می کند همین وفاداری و متعهد بودن است و حقیقتا هم همین است که چند لحظه ای بینندگان عزیز اگر به این موضوع فکر بکنند که ما آدم هایی که وفادار هستند را اصلا دوستشان داریم، به آنان علاقه پیدا می کنیم، له آنان امید داریم، دلبستگی پیدا میکنیم و لذا هر چه محبوبیت بخواهیم افزایش پیدا بکند باید این وفادار بودن و تعهد را نسبت به زندگی مشترکمان به منصه ظهور برسانیم، اثبات بکنیم و راهکارهایی را در این زمینه بیان کردیم اما امروز می خواهیم به راهکار جدیدی اشاره بکنیم و آن راهکار این است که هیچ گاه درباره همسرمان بد صحبت نکنیم حتی اگر او بد است یعنی واگویه کردن بدی های دیگران منجر به خوب شدن آنها نمی شود یعنی من فکر نکنم از زنم نشستم پیش آن و این بدگویی کردم، این خوب می شود، متنبه می شود. مثلا خانم از شوهرش پیش این و آن بدگویی کند، فکر کند که این زمینه ای برای اصلاح رفتار او است، اصلا این اتفاق نمی افتد یا یک تعبیر دیگری بتوانیم اینجا به کار ببریم، چون می دانید که زن و شوهر نزدیک ترین انسان ها به یکدیگر هستند لذا ضعف های همدیگر را خوب واقف می شوند نقاط قوت همدیگر را خوب می توانند درک بکنند و یکسری ضعف ها ممکن است زن و شوهر داشته باشند که از نگاه دیگران پنهان است و آنها این ضعف را در همسر من ندیدند، وقتی می روم این ضعف را برای دیگران بازگو می کنم به نوعی دارم راز زندگی ام را برملا می کنم، شاید دیدیم و شنیدیم در اطرافیان که مثلا خانم یا آقا می رود بدگویی همسرش را پیش کسی می کند و طرف مقابل میگوید عجب، ما اصلا فکر نمی کردیم که این طور باشد یعنی معلوم است که در انظار عمومی نگاه مثبت بوده است به او.
خیلی موارد را دیدم که طرف میگوید اگر دیگران نمی دانستند باز من امید به زندگی داشتم، حالا که رازم جلوی دیگران برملا شد انگار دیگر نمی توانم زندگیم را جمع بکنم، حتی خودم را اصلاح بکنم، باید خیلی مراقبت بکنیم؛ ما در روایات هم داریم حتی که فرمودند «خداوند دوست ندارد زنی را که شروع بکند بدگویی همسرش را عیوب همسرش را پیش دیگران برملا کردن» و گفتند «دوست ندارد خدا این زن را» و مرد هم همین طور، «خدا مردی را دوست ندارد که برود عیب زنش را پیش این و آن شروع بکند به بازگو کردن»، حرمت زندگی خودمان را از بین می بریم، ما یک فرهنگی داریم در زندگی مشترک زن و شوهر، بالاخره پیش همدیگر راحت تر هستند من نمی خواهم بگویم خوب است همه ابعادش لذا ممکن است من عیبی دارم مثلا طرف مقابل می داند زنش مقداری تنبلی هم دارد ولی میان فامیل آبروداری می کند، یعنی هر کسی می آید منزلش می بیند چه خانم منظمی چه پویا چه فعال، حالا من بروم پیش دیگران بگویم خانم من تنبل است خب آبرویش را برده ام، حیثیتش را برده ام و به نوعی نتوانستم آن رازداری را داشته باشم و در فرهنگ زندگی هم داریم که ما گاهی اوقات باید ستارالعیوب باشیم.
یکی از اساتید اخلاق که خدا حفظشان بکند، می فرمودند خداوند متعال گاهی به رفتار انسان ها هم توجه می کند از این جهت مثلا می بیند اگر این فرد ستارالعیوبی دارد، خدا هم این ویژگی را نسبت به این فرد تقویت می کند، یعنی خدا عیوب او را هم می پوشاند ولی اگر ببیند نه، او بی محابا عیوب دیگران را همه جا مطرح می کند، خب خداوند هم عیوب او را برملا می کند، گاهی اوقات انسان باید به این نکات هم توجه داشته باشد که خانه و خانواده به نوعی زمینه و بستر انسان برای آخرت را می تواند فراهم بکند من عیب همسرم را بپوشانم و یکی از ضعف هایی که در خانواده ها وجود دارد که ما عیب یابیمان خیلی قوی است ولی قدرت اصلاحیمان ضعیف است وقتی قدرت اصلاحیمان ضعیف است هی می خواهیم خودمان را تخلیه بکنیم چه طور؟ با بیان عیب آن فرد یا به رخ خودش می کشیم یا در حضور فرزندانمان می گوییم یا در حضور دیگران می گوییم این عیب را و معمولا من تعبیرم این است آدم هایی که عیوب دیگران را بیان می کنند و هی به واسطه آن عیب فرد را سرزنش می کنند اینها خودشان آدم های ضعیفی هستند آدم های قدرت مندی نیستند آدم قدرتمند کسی است که بی سرو صدا عیب طرف مقابلش را بشناسد و در صدد رفعش بر بیاید و این را ما واقعا باید رویش کار بکنیم من البته در ذهنم هست که ان شاءالله خداوند یاری بکند در برنامه های آینده اصلا ورود به این قضیه پیدا بکنیم که آن فرمول های اصلی در رفع عیوب رفتاری زن و شوهر را بیان بکنیم یک فرمول هایی دارد و گاهی اوقات خیلی هم ساده است مثلا ببینید با یک چشم پوشی کردن از عیب یک نفر می توانید به دامن زدن آن عیب کمک نکنید کاری بکنید که ان عیب ادامه دار نشود و واقعا هم همین است وقتی عیب طرف مقابل را می بینم و به او میگویم لجبازی در او شکل می گیرد اصلا تقویت می شود. یک نمونه تربیتی بگویم مثلا فرزند من می رود بیرون یک حرف بدی یاد می گیرد می آید در خانه آن حرف را میزند به هر دلیلی یاد گرفته و تقلید می کند مادر یک واکنش سریع و تندی نشان می دهد بگو ببینم این حرف را چه کسی به تو یاد داد؟ میدونی این حرف چقدر بد است این فلفل است اگر یک برا دیگر از این حرف بزنی سر زبونت می زنم بابات که بفهمد زبانت را می برد چه اتفاقی افتاد این حرف را بچه زد و الان متوجه شد که نه این حرف انگار حرفی است که دیگران را خیلی ناراحت می کند ممکن است آنجا بگوید اشتباه کردم غلط کردم دیگر این حرف را نمی زنم ولی بچه است آستانه تحملش پایین است و فردا می آید به مامانش میگوید مامان کلوچه می خواهم مادرش میگوید نه کلوچه برایت خوب نیست، مامان می خواهم، مامان میگوید نه همین نان و پنیر بهتر از کلوچه است، از بچه اصرار از مادر امتناع بچه عصبی می شود ناراحت می شود میگوید حالا مامانم من را عصبی کرد من هم مامانم را عصبی می کنم چی مامان را عصبی می کند؟
اتفاقا این حرف را میزند مامانش را ناراحت کند حکایت پدری که آماده بود پیش من می گفت آقای تراشیون من یک وقتی یک بچه پنج شش ساله دارم می آید در جمع فامیل میگوید بابا پول می دهی یا فحش بدهم؟ چون می داند من حساس هستم بر این حرف و حساسیتم را نشان دادم و دقیقا این بچه می داند چگونه از من زورگیری کند من هم به او میگویم تو بچه خوبی هستی حرف بد نزن یعنی من هم تسلیمش می شوم. در حوزه خانواده هم همین است گاهی یک تغافل ساده همسر من سهوا یک اشتباهی را انجام داده ولی وقتی من شروع می کنم به اشتباه او گیر دادن هی این کارو از کی یاد گرفتی؟ و عیب را جای دیگر بیان کردن و این قضیه تقویت می شود و به لج می افتد بالاخره انسان هستیم ضعیف هستیم یک موقع هایی می بینی یک چیزهایی منجر به این می شود که آدم اصلا متوجه نمی شود که آیا رفتارش اصلا عاقلانه هست یا نه.
حالا تو عیب من را رفتی به مامانت گفتی حالا من هم میدانم این بد می شود لذا اینجاست که میگوییم وفاداری یعنی عیوب همدیگر را جلوی دیگران نگوییم. البته لا به لای پیامک های هفته گذشته اشاره کردیم خیلی زیبا بود نکاتی که آمد چقدر آقایان و خانم ها از همدیگر قدردانی کرده بودند چقدر نکات زیبایی مثلا آقایی پیامک کرده بود که من سی سال است با همسرم زندگی مشترک دارم من حاضرم هر روز دست همسرم را ببوسم که آنقدر این زن خوب است یعنی این ها را هم ما داریم، بعد نگاه که می کنیم می بینیم همان صبر و گذشت همان عیب پوشی همان مراقبت کردن اینها منجر به این شده که این زن بعد از سی سال زندگی مشترک اینقدر در نگاه شوهرش عزیز باشد حتی جوان هایی پیامک داده بودند با گروه های سنی ازدواج پایینتر ۵ سال ازدواج کردند ۱۰ سال ازدواج کردند چقدر از این موضوع وفاداری می گفتند برخی پیامک داده بودند که من به همسرم از چشم خودم بیشتر اطمینان دارم با اینکه شغلی دارد بیرون است می آید می رود ولی اینقدر این مرد نسبت به زندگی خودش مسئولیت شناس است و این ها را به لطف الهی در جامعه کم نداریم و گاهی اوقات انسان از همین ها الگو بگیرد چه می شود زندگی اینقدر خوب می شود چه می شود آنقدر با نشاط و شاداب .و امید زیبایی به آینده دارند همین نکات دارد رعایت می شود وقتی زن حس بکند که شوهرش اگر جایی عیبی هم داشته عیب او را پوشانده است، ما این را در مشاوره ها هم دیده ایم مثلا خانم میگوید یک موقعی اشتباه بزرگی انجام داده ام اصلا انتظار این را نداشتم شوهرم این را پنهان بکند به نوعی کتمان بکند، حس می کرد این را بگوید به همه ولی دیدم نه چقدر با کرامت از کنار این موضوع عبور کرد، میگوید من خودم را مدیون شوهرم یا زنم بعد از این اتفاق میدانم؛ اینها واقعا ارزش است اگر ما می آییم به عنوان ساختار زندگی دینی به ان اشاره می کنیم همین طور است یک جمله ای عرض بکنم ما باید بیشتر حواسمان به همدیگر باشد به روح همدیگر روان همدیگر من تعبیر به کار می برم میگویم جنس زندگی از جنس قطار و ریل نیست که فکر کنیم این قطار را گذاشته ایم بر روی ریل و خودش دارد می رود، شاید خیلی نیاز نباشد مانند جاده انسان خیلی حواسش باشد جنس زندگی مشترک جنس جاده و ماشین است باید لحظه به لحظه حواسمان باشد.
زن و شوهر باید اینجوری حواسشان به همدیگر باشد مراقب همدیگر باشند توجه به روح و روان یکدیگر داشته باشند من اگر می دانم همسرم وارد خانه می شود این جمله را بگویم او را ناراحت می کند خب الان نگویم چرا میگویم؟ آیا ناراحت کردن او به بهبود زندگی ما می انجامد؟ یعنی همان خویشتن داری، همان گذشت یعنی همان خودکنترلی که می گوییم باید اتفاق بی افتد برعکس آقا وارد خانه می شود ممکن است با مشکلی مواجه بوده است این جمله را اگر به همسرت بگویی ممکن است او را دلسرد بکنی ناامیدش بکنی خب نگویم چرا این جمله را بگویم خویشتن داری بکنم ما یک قواعدی در زندگی داریم که باید تغییرش بدهیم چرا می گویی؟ بگویم که راحت شوم این سبکی به چه بهایی به بهای سنگین کردن دیگران حتی نگاه بکنیم مسئولیت ما نسبت به دیگران باید بیشتر از مسئولیتی باشد که نسبت به خود احساس می کنیم خصوصا در روابط زناشویی اینطور است زن باید بداند یک تکیه گاه عاطفی برای شوهرش باید یک تکیه گاه آرامشی مرد هم باید این را بداند یک تکیه گاه عاطفی و آرامشی باید برای شوهرش باشد کی فرد موفق می شود که خود خواهی را بگذارد کنار که داد می زنم برای چه داد می زنم؟ داد میزنم که راحت بشوم اگر دادن زنم دق می کنم. حالا داد را در بیابان بزن، همسرت می رود در اتاق را ببند، در اتاق داد بزن، نمی گوییم نکن این کار را آرام کن خودت را ما معتقد هستیم راه های آرامش دهنده تر و بهتری هم وجود دارد، گاهی من داد می زنم ممکن است آرام شوم ولی معلوم نیست رشدی هم باشد ولی ممکن است برای آرامشم دو رکعت نماز بخوانم، همین نماز می شود پرواز و رشد، یعنی من برای اینکه خودم را کنترل بکنم وصل می کنم خودم را به یک بی نهایتی؛ عین همان رودخانه است، رودخانه پر تلاطم وقتی به دریا می رسد در نقطه تلاقی چقدر آرام می شود، انسان همین طور است، می تواند گاهی اوقات با توسل و توجه اهل بیت خود را آرام بکند گاهی اوقات می تواند با خدا معامله کند ما در روایات داریم که تو به نامحرم نگاه نکن نگاهت را پایی بنداز ببین خداوند چه پاداشی به تو می دهد قطعا پشیمان نمی شوی گاهی معامله بکنیم با خدا در زندگی معامله گری باید باشد با خدا برای اینکه بتوانیم زندگی را بهبود ببخشیم پس عیب ها را نگوییم به هیچ کس نگوییم حالا یان که خواهرم است اینکه مادرم است اینکه همسایه است و راحت برویم عیب شوهرمان را جلوی دیگران بیان بکنیم یا عیب زنمان را برای دیگران بازگو بکنیم بدانیم عیب درون خانه یا باید آنجا حبسش بکنیم دفنش بکنیم و مهم تر اینکه به جای اینکه دفنش بکنیم حلش بکنیم نکته دوم را خدمت بینندگان عزیز و ارجمند عرض بکنم که امروز ما نمی توانیم بگوییم منابع اطلاعاتی کم در اختیار مان است، امروز رسیدن به منابع اطلاعاتی خیلی راحت است یعنی شما امروز کتاب های گویا می بینید کتاب های دیجیتالی می بینید کتاب های مکتوب می بینید خود رسانه ها را می بینید که خیلی کمک به ما می کند یعنی من می بینم یک عیبی در همسر وجود دارد من خیلی در مشاوره ها از مراجعینم می پرسیدم مثلا می گفت شوهر من خسیس است حاج آقا آرامش من را به هم زده است من اولین نکته ای که می پرسیدم این بود که در این مدت که همسرت خساست داشته است شما چی کار کردی ؟ فقط یک گوشه نشستی و غصه خوردی یا رفتی با او جنگیدی یا رفتی عیبش را به دیگران گفتی شده ده صفحه یک مقاله راجع به آدم های خسیس بخوانی، بله چکار کنم چطور مواجه بشوم با یک فرد خسیس. امروز نمی توانیم بگوییم منابع در اختیار ما نیست بالاخره در عصر حکمرانی رسانه ها هستیم رسانه در خصوصی ترین بخش های زندگی ما وارد شده است و اتفاقا رسانه را باید اینگونه استفاده بکنیم لذا در سواد رسانه وقتی می خواهند هدف رسانه را بگویند یعنی استفاده مفید و هوشمندانه از رسانه ها مثلا می بینم همسرم بداخلاق است خب بیام بنشینم به عنوان یک پروژه تعریف بکنم که یک هفته اصلا مطالعه بکنم کتاب خواهنم مشورت بگیرم که با یک فردی که بداخلاق است باید چطور مواجه شد و گاهی اوقات هم خیلی ساده است حالا ما کارهای مشاوره ای که انجام میدادیم می دیدیدم با یک تغییر رفتار کوچک در محیط خانه بداخلاقی از بین میرفت با یک جمله. امروز صبح یک بزرگواری تماسی داشت گفت گاهی اوقات همسرم دست بزن دارد تندی می کند بداخلاقی می کند گفتم یک کلید واژه وجود دارد شاید مراقب غرور شوهرت نیستی در زندگی این غرور را بپا حس بکند مرد این زندگی است تکیه کاه این زندگی است مطمئن باش اگر این حس در او ایجاد بشود او نقش حمایت گری نسبت به تو دارد چپ هم نمی تواند به تو نگاه بکند چه برسد خودش آتش بیار معرکه باشد اینها فرمول های خیلی ساده ای دارد ولی چون ما نمی رویم دنبالش در معرض مشکل خود را قرار می دهیم فکر می کنیم من بدبخت ترین آدم روزگار هستم.
برخی جاده ها را شیار دار می کنند که راننده هم بر روی همان می رود و با سر و صدایش اذیت می شوی. ما فکر نکنیم زندگی دشواری های عجیب و غریبی دارد و ما نمی توانی آن را حل کنیم، یعنی در سخت ترین شرایط آدم می بیند می تواند با یک هوشمندی با یک زیرکی در مدت زمان کوتاه زندگی را از شانه خاکی دربیاورد و در آسفالت حرکت کند ولی به شرطه ها و شروطه ها که ما حس مسئولیت به زندگی داشته باشیم، راحت صورت مسئله را پاک نکنیم. قدیمی ها یک تعبیری داشتند، این تعبیر را هم می شود منفی برداشت کرد هم مثبت، می خواهم جنبه مثبت را بگویم، دختر وقتی ازدواج می کرد می گفتند باید با لباس سفید بروی با کفن هم برمی گردی، برخی می گفتند این ظلم به دختر نیست که ما بفرستیمش در مشکلات و پشتوانه ای هم برای او ایجاد نکنیم؟ بله از این نگاه جمله منفی است ولی نگاه مثبتی هم می شود داشت که باید بروی پای زندگیت بایستی و تلاش بکنی که مشکلاتش را حل بکنی. من در جلسه ای این جمله را گفتم بعد از آن جلسه یک آقایی آمد پیش من گفت ما یک خواهری داشتیم که با شوهرش مشکل داشت در یک شهری زندگی میکردند و شهر ما هم کمی تعصبی هستند روی این موضوعات، میگفت با شوهرش مشکل پیدا کرد و در همان ماه های اول زندگی چمدانش را بست و قهر کرد آمد خانه پدرم، گفت پدر من هم خیلی متعصب گفت پاتو بذاری در خانه پایت را قلم می کنم، باید بروی پای زندگیت بایستی من هم که برادر بزرگترش بودم مأمور کرد، خواهرم را سوار ماشین کردم و در راه التماس می کرد به من که امشب را تو ببر من را خانه خودت، نبر خانه این مرد، من قهر کردم، حرمتم می ریزد، گفتم نه، بابا گفته، من نم یتوانم روی حرف بابا حرف بزنم، می گفت من خودم هم خیلی ناراحت بودم، بردم پیاده اش کردم، رفت منزل می گفت چند سال بعد خواهرم به من می گفت همیشه بابا را دعا می کنم، معلوم نبود اگر من آن شب می ماندم خانه پدر این زندگی می ماند، همان جا فکر کردم که حالا که دارم تنها میروم، خودم باید مشکلم را حل بکنم، رفتم دیدم که انگار شوهرم انتظار من را می کشید، اصلا نگفت کجا بودی، گفت خوش اومدی، یعنی زندگیمان خوب شد، دیدم از آن به بعد باید روی پای خودم بایستم و مشکلاتم را حل بکنم. گاهی اوقات اینها جواب می دهد، نمی خواهم مطلق گویی بکنم ولی این نگاه باید وجود داشته باشد که زندگی ها باید حل بشود یک نکته ای بگویم، سالها در حوزه مبحث تربیتی در خدمت مردم عزیزمان هستیم گاهی گله مندی می کنم که در این سالها نشده فردی بیاید پیش من و بگوید آقای تراشیون من دختر نوجوانی دارم، جوانی دارم دارد به سن ازدواج نزدیک می شود پنج تا راهکار دلبری از شوهر را به من یاد بدهید که من به این دخترم یاد بدهم وارد زندگی می شود بتواند دل شوهرش را به سمت خودش نرم کند ولی دختر را می برد کلاس تکواندو، ووشو و کاراته، میگوییم برای چه؟ واقعا مواجه بودم میگوید حاج آقا این مردها زبان نفهم هستند باید زور بالای سرشان باشد، یعنی آماده اش می کنی برای میدان نبرد، بعد من میگویم نه این اشتباه است، زندگی اگر می رود به سمت جنگ دیگر روز خوش در آن زندگی نیست، آب خنک از گلوی کسی پایین نمی رود، انسان ها خصوصا در حوزه خانواده که میدانید خداوند یک کششی میان زن و مرد قرار داده در روایت هم داریم که خداوند محبت اولیه را در دل دختر و پسر قرار می دهد که اینها جذب یکدیگر می شوند، یعنی آغازگر خداوند است، ادامه دهنده را ما باید تلاش بکنیم هر چند یاری خداوند هم هست و بدانیم اینجا میدانی است که محبت باید افزایش پیدا بکند به دخترمان به پسرمان یاد بدهیم چطور به همسرت محبت بکن نه حکایت آن آقایی باشد که در گوش پسرش شب ازدواج گفته بود که به زن جماعت نباید رو بدهی باید مرد وقتی وارد خانه می شود جوری زنش را صدا بکند که چهار ستون بدن زن بلرزد، به آقا پسر می گفتم که پدر تو می خواهد از تو یک لولو بسازد مرد این نیست که، اصلا ببین روابط زن و شوهر چه می تواند باشد؟ یعنی دائم در خوف و رجا و ترس و وحشتی هستند از یکدیگر.
من یک چیزی بگویم یا نگویم که او بترسد، ترسی که دائم در آن قرار بگیرد، آدم های ترسو رفتارهایشان دیگر رفتارهای طبیعی نیست اراده ای ندارند اعتماد به نفسشان پایین می آید. ما در زندگی مشترک باید راه های دلبری از یکدیگر را یاد بگیریم راه های اینکه چگونه محبت بکنیم چگونه محبت بشویم، اینها را باید یاد بگیریم تا زندگی ما بتواند به مراحل بعدی برسد. در زندگی زن و شوهر خوب نتوانند به هم محبت کنند به فرزندشان هم نمی توانند خوب محبت کنند فرزندشان را هم خوب نمی توانند تربیت کنند این نیست که ما فکر کنیم تنش بین زوجین می تواند زمینه و بستری فراهم کند که ما بتوانیم بیشتر به بچه ها یمان برسیم.
اصلا تربیت بچه ها در محیط این خانواده افول می کند ممکن است یک جاهایی بچه های خوبی هم بار بیایند ولی آن خوب تر نمی شوند، یعنی اگر این پدر و مادر روابطشان با همدیگر خوب بود می توانست وضعیت بهتر از این باشد، یک بزرگواری پیش من آمده بود می گفت من با کتک های بابام نماز خوان شدم من حرف های ایشان را کامل شنیدم بعد گفتم تویی که با کتک پدرت نماز خوان شدی اگر پدرت روش های تربیت را می دانست، تو یک آیت الله عظمی بهجت می شدی، اگر او بلد بود نه اینکه تو دلت را خوش بکنی که من نماز خوان شدم او اگر بلد بود قطعا تو رشد بیشتری می کردی. ما به این اقل ها راضی نشویم که بچه ی ما خوب است الحمدالله ما دعوا داریم دعواها را ادامه بدهیم، نه، اگر خوب بشوید قطعا بچه هایتان بهتر می شوند، بچه هایتان رشد بیشتری پیدا می کنند من این را خوش بینانه عرض کردم ولی اگر بدبینانه اش را بخواهیم بگوییم معمولا شما ببینید نوجوان ها و جوان هایی که بزهکار می شوند، آسیب پیدا می کنند، اینها را نگاه بکنید یکی از عوامل خانواده است، یعنی خانواده در جایگاه حقیقی خودش عمل نکرده است، این نوجوان و جوانی که می توانند واقعا ظرفیت دارند من وقتی می روم در این کانون های اصلاح و تربیت آدم دلش می سوزد برای اینها، می توانستند خیلی خوب باشند، محیط آلوده بود، محیط پر آسیب بود چه بسا اگر محیط اینها یک محیط سالمی بود محیطی بود که پدر و مادر می دانستند چه کار باید بکنند اینها الان جایشان اینجا نبود باید در بهترین دانشگاه ها می بودند یعنی استعدادش را داشتند توانش را داشتند این کمک اینجا اتفاق می افتاد در تربیت فرزندان و خواهشم از بینندگان آقایان و خانم هایی که الان دارند دنبال می کنند بحث این است که حتما عیب های یکدیگر را به دنبال حلش باشیم نه به دنبال این که سرزنش بکنیم نه به دنبال اینکه بازگو بکنیم برای دیگران نه اینکه در آینده به عنوان یک چماقی استفاده بکنیم دوباره علیه طرف مقابلمان هنر خوب زیستن یعنی این زن و شوهر یاری گر یکدیگر باشند یعنی من مثل یک طبیب برای همسرم باشم نه یک طبیب غیر حرفه ای، طبیب حرفه ای بروم یاد بگیرم مشورت بکنم که باید چه کار بکنم.
خیلی مواقع زن و شوهر ها مچ همدیگر را می خواهند بگیرند عیب های همدیگر را پیدا بکنند در حالی که می توانند همدیگر را یاری بدهند یک یا علی بگویند. پس این هم یک نکته که عیوب یکدیگر را بیان نکنیم. یکی از مصادیق وفاداری در زندگی صداقت است یعنی وقتی زن و شوهر با همدیگر روراست باشند صادق باشند چند تا حسن دارد؛ اگر من زن یا مرد، ایده ام این باشد که نباید به زن و شوهرم دروغ بگویم روی رفتار خودم هم تجدید نظر می کنم مراقبت می کنم خیلی مواقع می بینیم که آدم هایی که حس می کنند می توانند دروغ بگویند خطاهایشان هم بیشتر می شود، من این خطا را می کنم لاپوشانی می کنم این خطا را می کنم یک دروغی میگویم ولی وقتی قرار است من وفادار به همسرم باشم قرار است که روراست باشم و صادق باشم، اگر بستر خطایی هم به وجود آمد سمتش نمی روم. می گویند شخصی امد محضر نبی مکرم اسلام از حضرت درخواست یک نصیحت و یک توصیه کرد آدم خلاف کاری هم بود حضرت فرمودند که برو دروغ نگو گفت، یعنی همین حضرت فرمودند بله متعهد باش و دروغ نگو این شروع کرد دید هر خطایی که می خواهد بکند به یک دروغی ختم می شود، متعهد شده بود دروغ نگوید رفت از دیوار خانه ای بالا گفت الان اگر کسی مرا ببیند و پرسید آمده ای چه کار، باید بگویم آمده ام دزدی دیگر بعد، من را می برند نمی توانم بگویم که کفترم افتاده آمده ام ببرم که. قدیم یک دروغی می گفتم تمام می شد می رفت وسط بیابان آمده ام راهزنی یکی من را دید گفت آمده چه کار؟ باید راستش را بگویم آمده ام راهزنی، می گیرند می برند قبلا می گفتم آمده ام بیابان گردی، اینجا مجبورم راستش را بگویم برای همین است که ما روایت هم داریم که «جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ فِی بَیْتٍ، وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الْکَذِبَ» همه ی بدی ها در یک خانه جمع شده و کلید آن دروغ است. در زندگی مشترک اگر ما بخواهیم درگیر بدی ها نشویم وفادار باشیم و وفاداریمان را به صداقت و راستگویی ختم بکنیم این میتواند کمک بکند زن هم همین طور اگر زنی بخواهد نسبت به شوهرش صادق باشد خطایی نمی کند که باعث دروغ گویی باشد این نکته اول که ما با صداقت و راستگویی می توانیم جلوگیری بکنیم از خطاهای احتمالی .نکته دوم را می خواهم به طرف مقابل بگویم اگر احیانا طرف مقابل من خطایی کرد آمد دروغ هم نگفت راست گفت و برای من هم سنگین بود برای راستگویی او من احترام قائل بشوم، ممنونش بشوم.
چرا گاهی اوقات ما دست به دروغ می زنیم؟چون وقتی راست می گوییم هزینه دارد برایمان پس مجبوریم دروغ بگوییم از آن طرف قرار شد نگوییم ولی بالاخره انسان است ممکن است خطایی بکند حالا خطایش را آمد گفت، من دیدم واقعا اینها را در یکی از برنامه ها هم اشاره کردم آقایی می گفت من هر دفعه به زنم راست میگویم دعوا داریم، دروغ میگویم آرامش داریم، من به این آقا همین را گفتم که چون تو خطا می کنی و به خودت جرات می دهی که به طرف مقابل دروغ بگویی و در آرامش موقتی قرار می گیری و معلوم نیست که کی برملا بشود و وقتی برملا بشود، آتشفشانی است که ممکن است همه چیز را از بین ببرد. از طرفی انسان ممکن الخطا است و مرتکب خطا بشود بیاید به همسرش بگوید خانم متوجه بشود آقا متوجه بشود بپرسد من هم راستش را بگویم و اذیت هم بشوم و اینجا خویشتن داری بکنم یعنی باب راست گویی را نبندم .یعنی اگر هزینه اش را پرداختم و در آن لحظه اذیت شدم بدانم در دراز مدت این اثر خودش را می گذارد و من با شوهری مواجه هستم که دیگر پنهان کاری نمی کند دروغ نمی گوید می داند راست گفت عذرخواهی هم کرد من هم پذیرفتم عذر او را پذیرفتم نه اینکه برگردم راست گویی را برای او سنگین جلوه بدهم پر بها جلوه بدهم که او حس کند با راست گویی باید بها بدهد و دفعه بعدی برود به سمت دروغ گویی و پنهان کاری.
ما باید در زندگی ظرفیت هایمان را خیلی بالا ببریم زن و شوهر چرا گاهی اوقات برخی کتمان و پنهان کاری ها صورت می گیرد چون طرف مقابل حس می کند که من آن ظرفیت را ندارم یا حس می کنم او ظرفیت شنیدن را ندارد یک نمونه بگویم یک آقایی بودند می گفت آقای تراشیون شما الان بیاید زندگی من را ببینید خداییش در زندگی برای زن و بچه ام کم نمی گذارم الحمدالله دستم به دهانم میرسد گاهی اوقات به پدرم مادرم برادرم خواهرم کمک هایی می کنم ولی می گفت خدا نکند خانم من بفهمد می گفت زندگی را برای من جهنم می کند این برای من سوال است اگر از دهان آنها کم بگذارم بدهم از زندگی و شکمشان راست میگوید ولی هیچی در زندگی من کم و کسر نیست و خانواده من در رفاه دارند زندگی می کنند میگویم حالا که خداوند این توفیق را به من داده است دستگیری از خانواده ام بکنم حتی اینکه به خانواده خودش هم کمک بکنم مخالف است می گفت من مجبورم پنهان بکنم این کمک هایی که به خانوادم انجام می دهم چون ظرفیت پذیرش نیست برای من اشکالی ندارد به همسرم بگویم ولی دیدم هم او اذیت می شود هم من لذا پنهان می کنم از آن طرف هم نمی توانم ببینم پدر و مادر و برادرم در سختی هستند در حالی که من توانایش را دارم کمک بکنم مجبورم کتمان بکنم پنهان بکنم لذا یک جاهایی باید ظرف وجودیمان را بالا ببریم.

در تربیت فرزند هم صدق می کند اتفاقا پنهان کاری بچه ها. اینجا هم اثر می گذارد بچه ها هم همین طور می شوند در صورتی ما میگوییم نسبت به فرزندان هم باید زمینه ای را فراهم بکنیم که آنها هم ظرف وجودیشان بزرگ شود در مدلهای تربیتی درست است که میگویی مشکلات زندگی را نباید به بچه ها گفت اتفاقا بخشی را باید گفت مثلا الان اول سال تحصیلی می شود من کفش فرزندم را نگاه می کنم می بینم خوب است میتواند امسال بپوشد به او بگویم بابا جان این کفش خوب است من می توانم یک کفش نو برای تو بخرم ولی میدانی همه مردم نمی توانند این کفش را بخرند تو یک کم ظرفیتت را ببر بالا اینها را ما باید تمرین بدهیم در زندگیمان. من اعتقادم بر این است کسانی که در زندگی می خواهند به آرامش برسند یکی از ابزار آرامش این است که ظرفیت وجودیشان را بالا ببرند؛ ما استادی داشتیم خدا حفظشان بکند ایشان می فرمودند «برخی آدمها ظرف وجودیشان اندازه انگشتدانه است چندتا قطره می ریزی پر می شود، یک عده اندازه یک لیوان یک، عده اندازه یک پارچ، یک عده اندازه یک حوض، یکی یک استخر، یکی یک دریاچه، یکی دریایی است ظرفیت وجودش»، ما باید از این انگشت دانه خارج بشویم یعنی ظرفیت وجودی خودمان را افزایش بدهیم حتی من به همسرم بگویم آقا این پول هایی که داری می خواهی چه بکنی این الان وقتش است و واقعا هم یک روایت داریم که یک روایت بسیار تکان دهنده ای است که عجیب هم هست این روایت؛ می گویند یک عده ای در روز قیامت حسرت می خودند، یکی از گروه هایی که در روز قیامت حسرت می خورند آدم خوبی که از دنیا رفته مال پاکی را بر جا گذاشته فرزند صالحی را هم تربیت کرده بعد فرزند صالح او می آید مال پاک او را در راه خداوند می بخشد این مرد روز قیامت حسرت می خورد می گویند این حسرتت برای چیست ؟ میگوید چون خودم این کار را نکردم، به ارث رسیده به این بچه ها عمده ثوابش را اینها می برند، چرا خودم این کار را نکردم، یعنی آن بچه ظرف وجودیش بزرگ بوده من نه، گفتم حالا مقداری جمع کنم تا ببینیم روز مبادا کی می شود الان روز مبدا بوده باید دست یکی را می گرفتی اینها را ما دقت بکنیم اگر نگاه دینی داشته باشیم به موضوعات که می فهمد آدم. وجود مبارک آقا امیرالمؤمنین که حضرت چقدر چاه حفر کردند یعنی حضرت هنوز از چاه بیرون نیامده بودند رخت و لباسشان به گل های چاه آلوده بود همان جا قلم و کاغذ طلب می کردند و آن را وقف می کردند که نخلستان هایی را آباد کردند این یعنی ظرف وجودی بزرگ که انسان داشته باشد راحت بتواند ببخشد راحت بتواند به دیگران کمک بکند. اولین گام در زندگی ظرف وجودیمان را بزرگ کنیم، ببخشیم، کمک بکنیم به همسرمان به شوهرمان که به دیگران کمک بکند، این ظرف وجودی بزرگی است که یک زن می تواند در زندگی داشته باشد یک مرد می تواند در زندگی داشته باشد.
به یک نکته باید خیلی توجه بکنیم که امروز یک جریانات فکری چه در جهان چه در کشور ما وجود دارد که می خواهد روابط بین زن و شوهر را خیلی ساده نشان بدهد که خب نشد برویم طلاق بگیریم جشن طلاق بگیریم خیلی راحت، درحالی که وقتی ما می بینیم به مبانی دینمان به توصیه های اهل بیت علیهم السلام به موضوعاتی که مرتبط است به زوجیت زن و مرد می بینیم نه این خلی پیوند مستحکمی است که به هر بهایی این را از هم دورش نکنیم، من توصیه ای برای خود مشاورها دارم، راحت طومار زندگی دیگران را نپیچیم، جدایشان نکنیم، معلوم نیست روز قیامت ما بتوانیم جواب بدهیم که خیلی راحت نشد اصلا اشتباه بود ما ازدواج کردیم به همین راحتی. در حالی که ما معتقدیم در نگاه دینی در روایات دینی ما باید تلاش اثباتی صورت بگیرد حتی اگر زن و شوهری مشکل دارند، ما کمک بکنیم این مشکل رفع بشود تا اینها به همدیگر نزدیک بشوند نظام روایات ما این است و شما وقتی روایات را نگاه می کنید هیچ جا دستورالعملی داده نشده که زن و شوهری از همدیگر دور بشوند یعنی همه هست برای اینکه این زن و شوهر را به همدیگر نزدیک بکنند. باید این پس زمینه فکر ما باشد ما مشاورین، مدرسین خانواده، رسانه خود زن و شوهر، اقوام و فامیل همه باید حواسشان به این باشد که جملاتی که می گوییم کلماتی که می گوییم برای نزدیک کردن زن و شوهر به یکدیگر باشد و مطمئن هم باشیم من به این یقین دارم اگر خدایی نکرده ما جمله ای بگوییم رفتاری را نشان بدهیم که زن و شوهری از همدیگر دور بشوند فردای قیامت مسئولیم باید پاسخ بدهیم بیخود حرفی بزنیم نسنجیده حرفی بزنیم. و این اصولی که بنای ما است در این سلسله مباحث مطرح بشود برای همین است که زن و شوهر را به همدیگر نزدیک بکنیم وقتی وفادرای را چند هفته در موردش صحبت می کنیم چون معتقدیم زن و شوهر به همدیگر متعهد و وفادار بشوند اینجا انسجام و استحکام خانواده را بهش کمک میکنیم داریم این را تقویت می کنیم امیدوارم این اتفاق بیافتد همه ما دست به دست هم بدهیم ما الحمدالله در کشوری زندگی می کنیم که زن ها و مردهای بسیار خوبی داریم یعنی حتی آنهایی که با هم مشکل دارند.
ما باید کمک بکنیم نه اینکه تا مشکلی داشتند ما بشویم آتش بیار معرکه، یکی را بکنیم صدتا، مشکلاتشان را زیاد بکنیم، امیدوارم ان شاءالله رقم بخورد و به این مسئولیت ذاتی که داریم به خوبی عمل بکنیم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

❖❖❖ جهت دسترسی به سایر قسمتهای سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖

کلمات کلیدی: 
Share