رفتن به محتوای اصلی

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 21)

تاریخ انتشار:
بیست و یکمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»
هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون
: :
: :

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 21)

در این بخش از ضیاءالصالحین، بیست و یکمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 40 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

متن بخش بیست و یکم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون

چه عواملی در محیط خانه منجر به این می شود که یا زن و مرد دوست  داشتنی نباشند و نامحبوب شوند. این ها در هفته ی گذشته شمردیم و بحث مادی گرایی اشاره کردیم که هر یک از زن و مرد اگر زیاد از حد توجه به مادیات داشته باشند اصلاً به صورت طبیعی از چشم می افتند. آدم ها، انسان های مادی خواه و مادی گرا و مادی پرست را دوست ندارند. ما به دو نکته هم اشاره کردیم که من دیدم که مورد استقبال بینندگان محترم قرار گرفت یکی بحث مهریه بود و یکی جهیزیه بود که باید در این مسائل هوشمندانه و دقیق و نگاه به جوان های خود بکنیم. یعنی نباید این ها عامل دیر ازدواج کردن فرزندان ما شود. یک موقع گیر و گورهای جهیزیه و این ها را ما چون با مردم ارتباط داریم و مشکلات خود را می گویند می بینیم. که آقا یواشکی در جلسه ی مشاوره می گوید که دختر من خواستگار دارد ولی توان جهیزیه دادن او را ندارم و لذا مجبور هستم که خواستگارها را رد کنم. یا جوانی که می گوید که من الان می توانم یک زندگی معمولی را اداره کنم ولی وقتی می روم می بینم که مهریه ی آن چنانی از من می خواهند این یک تعهد شرعی است و باید پرداخت شود و هر دفعه طرف مقابل بخواهد باید این را حتماً زمینه ی پرداخت آن را مهیا کنم خب وارد نمی شوند. همین در میان پیامک ها دیدم که یک جوانی دقیقاً به همین نکته اشاره می کرد، می گفت که من وارد زندگی شدم و گفتم که مهریه و حالا به همان تعبیری که کی داده و کی گرفته، نوشته بود که به دو ماه نینجامید که ما مشکل جدی پیدا کردیم و من یک واحد آپارتمان که داشتم و آن را برای مهریه ی خانم فروختیم و بقیه هم قسط و می گفت که الان اول گرفتاری من شده است. خب این ها اتفاقاتی که می افتد لذا ما پدران، مادران، عقلای جامعه و افرادی که دارند کارهای فرهنگی می کنند باید به گونه ای فرهنگ سازی کنیم که در این زمینه ها خیلی سخت نگیریم، بالاخره دختر و پسر وقتی ازدواج می کنند نباید زندگی آن ها بهتر از پدرها و مادرهای آن ها باشد. بالاخره مادر و پدر که بیست سال، سی سال زندگی کردند حالا یخچالی و تلویزیونی چیزی دارند و نقطه ی آغازینی چیزی شروع کنند که تلاش آن ها در کنار همدیگر بتوانند آن زندگی آن ها را ارتقا بدهد. این سخت گیری ها مانع نشود و لذا در برنامه ی قبل هم اشاره کردم بالاخره حاکمیت یک وظیفه ای دارد و افراد جامعه یک وظیفه ای دارند و خانواده ها هم یک وظیفه ای دارند. اگر همه ی این ها به وظایف خود عمل کنند ان شاءالله جوان ها را سروسامان بدهیم و سر خانه و زندگی خود بفرستیم. واقعاً من وقتی پای صحبت پسرهای جوان می نشینم خیلی دوست دارند که زن بگیرند، این ها را باید برداریم. در این گفتگوهایی هم که قبل از انتخابات برای ارائه ی برنامه ها می شد یک توجهی به جوان ها هست. حتی ما باید مشوق های بیش تری را برای جوان های خود بدهیم. این ها بالاخره سرمایه های یک جامعه هستند. وگرنه نباید این ها را کم بگیریم و باید فکر جدی شود. حتی چه اشکالی دارد که یک بزرگواری هفته ی پیشنهاد داد که کسی که رئیس جمهور یک مملکت می شود یک وعده ی منطقی مثل این بدهد که هر جوانی که می خواهد ازدواج کند ما یک قواره  زمین به او می دهیم. کشور ما که کم زمین ندارد. آمارها هم نشان می دهد که ما در سال گذشته حدود پانصد و پنجاه هزار ازدواج در کشور اتفاق افتاده. یعنی نیمی از آن تعهدی که می خواهند برای ساخت مسکن را دولت ها ارائه بدهند، این یک تشویق هایی است. این خیلی خوب هم هست یعنی نارضایتی را کم می کند و علاقمندی و امید را افزایش می دهد. چون می دانید که خانواده اگر خوب شکل بگیرد و درست شکل بگیرد و صحیح هم مسیر خود را حرکت بدهد، جامعه ی ما جامعه ی متعادلی می شود و نسل خوبی را می توانیم تربیت کنیم ولی وقتی در یک خانه ای شما سر یک مهریه یا یک جهیزیه ای بین زن و شوهر حالا پدر و مادر را عرض می کنم، درگیری به وجود بیاید. حتی ممکن است که دختر یا پسرهای خود را زمینه ی بستر ازدواج خوب را نتوانند برای او فراهم کنند. یک موقعی شما می بینید که یک دختر خیلی خوبی را حالا چون یک آقایی آمده است که لزوماً مهریه را پذیرفته است به خاطر همین ما دختر خود را بدهیم. در حالی که جوان خیلی بهتر و برازنده تر، خانواده دارتر آمده ولی ممکن است که مکنت مالی لازم را ندارد و او را رد کنیم. یعنی گاهی اوقات با دست خود فرزندان خود را در یک چاهی می اندازیم که بعداً بیرون کشیدن آن ها از آن چاه خیلی دشوار می شود.

یکی دیگر از عواملی که زن و شوهر را از آن جایگاه حقیقی آن ها می اندازد و به نوعی آن ها را نامحبوب می کند سلطه گری است و این سلطه گری متأسفانه در بعضی از تیپ های شخصیتی انسان ها وجود دارد. یعنی وقتی ازدواج می کنند فرقی هم نمی کند هم در مردها این وجود دارد و هم در زن ها وجود دارد. وقتی ورود به زندگی پیدا می کنند می خواهند طرف مقابل را به نوعی تحت استثمار خود قرار بدهند چون آدم های سلطه گر سه تا ویژگی عمده دارند. یکی از ویژگی های آن ها همین است یعنی می خواهند طرف مقابل را استثمار به نفع خود کنند. یعنی طرف مقابل گوش به فرمان من باشد انگار که رباط من هستی و بنده ی من هستی و لذا با آن حق انتخاب و حق نفس کشیدن و حق زندگی کردن نمی دهند. دومین نکته ای که این افراد سلطه گر دارند این است که نقدپذیر نیستند. یعنی مطلقا این افراد را که بتوانی به آن ها نقد کنی نیستند و بدش می آید و اصلاً واکنش نشان می دهد. شما تا یک نقدی به او می کنید او دنبال صد تا عیب در شما می گردد که به شما برگرداند و بگوید که تو صد پله بدتر از من هستی. این ویژگی را این افراد دارند. این ها می خواهند خود را برتر نشان بدهند که معمولاً آدم های سلطه گر برترخواه هستند و برترجو هستند و می خواهند خود را بر همه ی افرادی که کنار آن ها هستند بهتر ببینند و متکبرانه به آن ها نگاه کنند، لذا نقد را هم نمی پذیرند و عیب خود را هم نمی پذیرند. من همین جا محضر بینندگان عرض کنم که نقدپذیری واقعاً یک ویژگی خوب است ولو سخت است. یعنی من می خواهم بگویم که نقدپذیری یک امر خیلی راحتی است و اگر بنده به این جا آمدم و گفتم که من نقدپذیر هستم هیچ اذیت نمی شوم وقتی من را نقد کنم. قطعاً آدم اذیت می شود و نقد سوهان روح است ولی خوبی آن این است که آدم از دریچه ی نگاه دیگران گاهی اوقات می تواند رفتار خود را ببیند. دیگران آدم را چه طور می بینند و گاهی نقد برآمده از همین خصلت است و ویژگی است. آیا رفتار من خوب هست یا بد هست. شما گاهی اوقات می بینید که فرد به گونه ای رفتار می کند که از زعم خود خیلی رفتار خوبی است ولی همه آزار می بینند. این خصلت را که برخی از آدم ها می گویند که ما خیلی رک هستیم و حرف خود را می زنیم. شاید از نگاه خود رک بودن خیلی خوب باشد ولی وقتی افراد را نگاه می کنیم، می بینیم که از رک بودن او چه قدر آزار می بینند و وقتی او را نقد بکنند و بپذیرد می تواند این رفتار ناپسند را در خود اصلاح کند.

یکی دیگر از ویژگی هایی که این ها دارند خیلی هم منفی نگر هستند. آدم های سلطه گر معمولاً یک نگاه منفی هم به اطرافیان دارند. اعتماد به دیگران ندارند. می گوید که این کار را نمی تواند بکند و این تصمیم را خوب نمی تواند بگیرد، پس من باید این کار را بگویم چه طور انجام بدهی و این تصمیم را من بگویم چه طور بگیری. یعنی معمولاً افراد را در کنار خود خیلی خار و خفیف و ناتوان می بینند. خب این هم خیلی خصلت بدی است و وقتی ما در روایات ما می گوید که وقتی شما با افراد مواجه می شوید بگویید که اگر این بزرگ تر از من است آدم خوبی است و اگر کوچک تر از من است آدم خوبی است و همسن من هم هست خوب تر از من است و دلایل آن را حضرت فرمودند که اگر بزرگ تر است بگویید او بیش تر بندگی خدا را کرده است پس بهتر از من است. کوچک تر از تو است بگو این بهتر از من است چرا؟ چون کمتر گناه کرده است و کمتر گناه کرده. همسن تو است بگو من بر گناهان و اشتباهات خود که آگاه هستم ولی بر عیوب او که آگاهی دقیق ندارم پس او بهتر از من است. این فرهنگ دینی است و در فرهنگ دینی ما نمی گویند که نسبت به دیگران باید نگاه منفی داشته باشیم. لذا در آیات قرآن هم شما می بینید که آیاتی در این زمینه داریم که نباید آن سوءظن نسبت به دیگران باشد که این مثلاً می خواهد من را اذیت کند و این بلد نیست که این کار را بکند. بله یک جایی هست که آدم علم دارد که طرف مقابل اشکالاتی دارد و ایراداتی دارد و ناتوانی هایی دارد آن جا باید به شور ما کنار او بنشینیم و مشورت بدهیم و او را راهنمایی کنیم که تصمیم بهتری را بتواند بگیرد. حالا یک زن و یک مرد اگر خدای نکرده این سه خصلت را داشته باشد و در کنار همسر خود قرار بگیرد قطعاً به همسر خود آسیب می زند یعنی اصلاً کنار این جور آدم های سلطه گر آدم حس خوبی را برای زندگی کردن ندارد. من این را محضر بینندگان خوب عرض کنم که یکی از اهداف ما در این برنامه چه هست؟ این که خانواده را به یک تعادلی برسانیم یعنی هر کسی در جایگاه حقیقتی خود قرار بگیرد. این نباشد که ما توازن را به هم بزنیم و اصلاً مرد وقتی زندگی مشترک خود را با همسر خود شروع می کند، حس کند که بابای این خانم است و بخواهد از بالا نگاه کند. حتی ما به پدرها هم می گوییم که این طور نگاه به بچه ها نکنید و این سلطه گرها معمولاً آن نگاه بالا به پایین را دارند و لذا این نگاه آن ها نمی تواند نگاه صحیحی باشد و آن توازن و آرامش را ندارد ولی خوشش نمی آید چون فطرت انسان خوبی ها را جذب می کند و لذا سلطه گری چون از جنس فطری نیست و لذا انسان پس می زند و نمی تواند با آن خود را عجین کند و همراه کند. لذا هدف ما هم همین است که خانواده را به یک توازن و تعادلی برسانیم. حالا ممکن است که برخی چیزها را بگوییم که آقایان ناراحت شوند و یک جایی خانم ها ناراحت شوند. البته طبیعت مباحث خانواده این است که شما همیشه نمی توانید کل رضایت مخاطب را به دست بیاورید چون بالاخره می بینید که یک عیبی در من هست و سخت است که برای من بپذیرم یا حس می کنم که طرف مقابل هم باید خود را تغییر بدهد. در حالی که ما در نظام خانواده می گوییم که همیشه تغییر از خود شروع کنیم و اول سراغ طرف مقابل نرویم و بخواهیم طرف مقابل را در آن تغییر ایجاد کنیم. یعنی خود را اصلاح کنیم و درست کنیم و بنده معتقد هستم که زن و مردی که خود را اصلاح کنند و طرف در جایگاه خود آن ها قرار بگیرند، هفتاد، هشتاد درصد مسیر زندگی هموار می شود. گاهی اوقات این را می پرسند که حاج آقا من خود را اصلاح کنم و طرف مقابل خود را اصلاح نکند، می شود این جور زندگی کرد؟ بنده این اطمینان را می دهم که اگر شما خود را اصلاح کنید هفتاد درصد حداقل وضعیت زندگی مطلوب می شود یعنی بیش از نیمی از آن مطلوب می شود. این دلایل علمی دارد. اما چرا آدم های سلطه گر آسیب رسان هستند. من دلایلی را می گویم. اولین نکته این است که معمولاً این ها دنبال این هستند که طرف مقابل را از دیگران جدا کنند یعنی آدم های سلطه گر می خواهند طرف مقابل را به نفع خود مصادره کنند. لذا می گوید تو با خانواده ی خود نباش و با دوست خود نباش و حتی گاهی اوقات با بچه ی خود هم نباش. یعنی حتی اگر ببیند که همسر او با بچه ی او یک ذره گرم می گیرد و یک ذره صحبت می کند، حسادت می کند. حتی مقابله می کند. حتی منع می کند که به جای این که برای من وقت بگذاری داری برای او وقت می گذاری. حالا چه برسد بخواهد برای خانواده ی خود یک وقتی بگذارد و واقعاً همین طور هست. مثلاً ما گاهی اوقات در مشاوره ها می بینیم که خانم، خانم خیلی خوبی است و آقا، آقای خیلی خوبی است و برای طرف مقابل هم وقت می گذارند و همدیگر را در زمینه های عاطفی و احترامی و کارهای خانه و خرید اقنا می کنند. حالا این خانم می خواهد یک وقتی برای مادر خود بگذارد، حال آقا بد می شود که تو می خواهی برای مادر خود وقت بگذاری یا بالعکس آقا همه ی امورات خانه را دارد رسیدگی می کند و ارتباط خوبی با همسر خود دارد. یک وقتی می خواهد برای پدر یا مادر خود بگذارد. می بیند که حال خانم بد می شود و ناراحت می شود. این ها روحیه ی سلطه گری است. ما یک وقت هایی افراط در این کار داریم از زندگی خود ما کامل می زنیم و وقت خود را برای یکی دیگر می گذاریم. خب این را هیچ کسی نمی پسندد ولی یک وقت است که ما موجودات اجتماعی هستیم و جمع خواه هستیم. این نیست که انسان سر خود را در برف کند و فکر کند که همه ی زندگی او همین خانواده ی او باشد و لاغیر. گاهی اوقات دوستان و فامیل و پدر و مادر این ها هم بخشی از زندگی ما هستند و لذا ما باید وقت هایی را برای آن ها صرف کنیم ولی آدم های سلطه گر این را اجازه نمی دهند. یعنی طرف مقابل را منحصر به خود می کنند. زندگی آن ها خیلی بدتر از سردتر می شود. یعنی یک موقعی سرد می شوند و یک موقعی می بینید که به مرز تنفر از همدیگر می رسند و این ها را ما در جلسات مشاوره ها می دیدیم که خانم می گوید که باور شما نمی شود که آقای ما اجازه نمی دهد که من حتی تلفن به پدر و مادر خود بزنم. بعد گفتم که حالا پیشینه ای دارد و شما خطایی کردید؟ می گوید تو مال من هستی و زن من هستی. یا آقا همین طور است. یک آقایی آمده بود می گفت که من برای خانم و بچه های خود آدم خوبی هستم. می گفت گاهی اوقات می خواهم یک سری به مادر خود بزنم جرأت نمی کنم و باید یواشکی پنهانی بروم و یک بهانه ای بیاورم و چهار تا کیسه میوه بخرم و به خانه بروم که اگر بگوید چرا دیر آمدی؟ یک دقیقه به خانه ی مادر خود رفتم را نگویم که اگر بگویم ناراحت می شود و زندگی را به هم می ریزد. این ها به مرز تنفر هم می رساند. یعنی علاوه بر آن سرد شدن یک مقداری جلوتر می رود و متنفر می شود. انسان یک موجود تک بعدی نیست و زوایای مختلفی دارد و باید به همه ی این زوایا به طور منطقی توجه شود. ما به آقایان می گوییم که یک خطا این است که وقتی آدم ازدواج می کند بخواهد مثل قبل از ازدواج همان جور رفیق باز باشد ولی این را هم نمی گوییم که وقتی ازدواج کرد به خانم اجازه ندهد که با دوست خود هم سلام علیک کند چون دیگر زن گرفته است و دیگر دوستان تو تعطیل هستند، نه آن هم منطقی و به اندازه باید باشد. اتفاقاً گاهی اوقات همین ارتباطات و مراودات به نفع زندگی خود ما هم محسوب می شود. انرژی می گیریم. البته من یک نگرانی گاهی اوقات که خانم ها دارند و ما مردها باید این جا حواس ما جمع باشد. بالاخره خانه ی رفیق و خانه ی پدر و مادر خودم می رود، خانم می گوید وقتی این برمی گردد می بینم که رفتار او تغییر می کند و منفی می شود. نگاه او به من منفی می شود و برخورد او با من منفی می شود. انگار یک کسی یک کاری یاد او داده است. وقتی می خواهید مراودات را به صورت منطقی داشته باشید این نباید به زبان خانواده تمام شود و باید به نفع خانواده باشد. مردی که مادر خود را می بیند و می آید به خانه، نباید با همسر خود بدرفتار کند. حالا ممکن است که آن مادر بنده ی خدا هم روح او خبردار نیست و هیچی هم نگفته است و خستگی زیاد و ترافیک، می آید این عقده ها را سر خانم خود خالی می کند و خانم فکر می کند که این ها را مادر او یاد داده است و من به بزرگ ترها هم یک نکته ای را عرض کنم. پدر و مادران موفق یا حالا پدرشوهر یا مادرشوهر موفق یا خواهرشوهر یا مادرزن و پدرزن آن هایی هستند که کمک به قوام خانواده ی فرزند خود کنند. نه خدای نکرده جملاتی بگویند که این شیرازه ی زندگی این ها از هم بپاشد و خیلی ما باید مراقب باشیم و حقیقتاً هم ما مسئول هستیم. در برابر کلمات خود مسئول هستیم. در آن آیه ی قرآن خدا می فرماید که در برابر چیزی که می شنوید، می گویید مسئول هستید. یعنی ما فکر نکنیم که اگر یک جمله ای به پسر خود گفتیم و این رفت با زن خود بد شد، فردا برای ما ثواب می نویسند. این از جنس حق الناس است و باید قطعاً مراقبت کنیم. بعضی از اوقات ممکن است که دلسوزانه هم باشد ولی دلسوزی نباید آسیب رسان باشد. دلسوزی باید به گونه ای باشد که رفتار پسر من را به رفتاری که بتواند با همسر خود بهتر برخورد کند، تبدیل کند. سیاست بزرگ ترها در نصیحت کردن جوان ترها باید این گونه باشد. جوان ترها برای پدر و مادرهای خود خیلی احترام قائل هستند و حرف آن ها حجت است. اگر خدای نکرده این پدر و مادر یک نکته ی منفی بگوید و این زندگی را خراب کند و لذا الان هم آمارها همین را نشان می دهد. برخی از آمارها می گوید که بالای پنجاه درصد آسیب هایی که به خانواده می رسد عوامل بیرون از خانواده است. یعنی اگر زن و شوهر با خود باشند و زندگی خود باشند آسیب های آن ها به نصف می رسد ولی عوامل بیرونی که متعدد است. یک موقعی می بینیم که افراد بیرون خانه یک جمله ای را می گویند یا یک حرفی را می زنند، آقا در محیط اداره خیلی از زن خود تعریف می کند، بعد این همکار او دارد می شنود و می بیند که زن من این جوری نیست. می رود خانه با زن خود بد می شود. این عامل بیرونی است و تأثیر می گذارد. حتی این تعریف ها را از همسر خود در محیط کار خود انجام ندهم که منجر به این شود که آن همکار من به خانه برود و با همسر خود بد شود. من یک برگشتی به بحث هفته ی گذشته کنم که یک جایی گفتم که ما نسبت به جامعه  هم در رفتارهای خود مسئول هستیم. ما در جامعه هم نباید خودخواه باشیم و خودبین باشیم یعنی این را باید حتماً به آن دقت کنیم. در محیط زندگی خود هم همین طور خانواده ی داماد و عروس نیست. این ها دیگر یکی شدند و یک خانواده و تشکل و مجموعه هستند یعنی ما باید این گونه ببینیم. وقتی پدر و مادر جمله ای را بگویند که پسر آن ها حرف گوش می کند و شنونده است منجر به رفتار خوب این پسر شود، اتفاقاً عروس خانم می گوید که یک ساعت نمی خواهی خانه ی مادر خودت بروی. چون اثر مثبت آن را می بیند و سعی کنیم که ما هم این ها را ببینیم. من گاهی اوقات در مشاوره ها وقتی انصاف را نگاه می کند می بیند که برخی از خانم ها حق دارند که اجازه ندهند که شوهر ایشان خانه ی مادر خود برود و هر دفعه می رود و می آید می بیند که زندگی او یک هفته به هم می ریزد، خب این دل مشغول نسبت به زندگی خود است. این ها را هم ما باید به آن توجه داشته باشیم. رفقا باید هوای دوستان متأهل خود را داشته باشند. یک مرتبه نیاییم بگوییم که داریم به شمال می رویم. تو زن ذلیل هستی بلند شو بیا.

یک آقایی برای من تعریف می کرد که من رفتم سبزی بخرم. ما در رودربایستی قرار گرفتیم و گفت که خاصیت این سبزی این است و نیم کیلو هم از این ببر. الان این هم دارد فصل آن تمام می شود یک پنج کیلو هم از این هم بخر و پاک کن و نگه دار. همین جوری شروع کرد و یک مرتبه نه، ده کیلو سبزی خریدم. گفتم من این را به خانه ببرم خانم من، من را راه نمی دهد. گفت مرد که نباید این جوری باشد. می بری اگر حرف هم زد در دهان او می زنی. از باباهای خود یاد بگیرید. می گفت یک لحظه به خود آمدم و گفتم که الان اگر من حرف این سبزی فروش را گوش کنم زندگی من به هم می ریزد. گفتم نه آقا همان دو کیلویی که خانم من گفته است را بدهید. یعنی گاهی اوقات طرف حساب نمی کند و آن منفعت سبزی خود را دارد می بیند. گاهی اوقات رفقا هم باید دقت کنند. نگاه اجتماعی این است که دو، سه تا از رفقا متأهل هستند و دو، سه تا مجرد این مجردها هم باید هوای متأهل ها را داشته باشند تا قبل از آن هم اگر مسافرت هایی می رفتند الان به نفع این ها دیگر نروند. این ها را می گوییم حُسن است و این ها را می گوییم روحیه ی جمع خواهی هست و خودخواهانه نیست. ویژگی آدم های سلطه گر این است که می خواهند طرف مقابل را از دیگران جدا کنند.

دومین ویژگی که این ها دارند این است که انتقادات مزمن از دیگران دارند. یعنی چی؟ یعنی اصلاً رویکرد او این است که به کوچک ترین چیزی گیر می دهد، نفی می کند و انتقاد می کند و لذا می بینید که برخی خانم ها و آقایان وقتی طرف مقابل آن ها این روحیه را دارد، اصلاً دست و دل آن ها به کار نمی رود. ما خانم هایی را داریم که می گویند من می خواهم در خانه یک میز جابه جا کنم، جرأت نمی کنم. بیاید صد تا عیب از آن در می آورد. یک موقعی ما یک مراجعی داشتیم که به چه کارهایی کار داشت. خانم می گفت که من تلویزیون را جابه جا کردم و آقای ما همیشه صندلی او یک جای خاص بود و آن را هم یک ذره جابه جا کردم، می گفت همین دعوا شد که تو چرا تلویزیون را جابه جا کردی که نور پنجره به آن می خورد و من خوب نمی توانم ببینم. خب یک بار صندلی خود را جابه جا کن. بگذار همسر تو انگیزه داشته باشد. یا مثلاً یک تشکری بکن و قدردانی بکن. یعنی بالاخره با یک تدبیر هوشمندانه این کار را انجام بدهی ولی این که یک مرتبه در ذوق این بزنی. چون خانم ها خیلی خوششان می آید وقتی یک تغییری ایجاد می شود. همسر آن ها می آید واکنش مثبت نشان بدهند و تشکری کنند و یک شوکه ی تعجبی بشوند ولی تا بیاید بگوید که دوباره بیکار بودی، مگر تلویزیون این جا بود تو را شاخ می زند. شروع می کند که ده تا ایراد بگیرد. همین زن ها از جنس زن های افسرده در آینده می شوند. دست آن ها به کار نمی روند چون یک شوهر سلطه گری دارد که بعد از سی سال از زندگی گذشته باید تلویزیون همین جا باشد و تکان نخورد. حق تکان دادن این را نداری. این جا از جنس سلطه گری است چون از آن انتقاد می ترسد. گاهی اوقات این انتقادات آدم را خسته می کند، انتقاداتی که مستمر باشد و دائمی باشد. گاهی اوقات من در مباحث خانواده می گویم که انتقاد ما گاهی مواقع باشد. نه این که از صبح تا شب همیشه رویکرد ما انتقادی به طرف مقابل باشد و انرژی را انتقاد زیاد می گیرد و لذا این افراد سلطه گر معمولاً این جوری هستند. حالا من این ها را می گویم که خود را اصلاح کنیم چون آدم اگر بخواهد از سلطه گری خارج شود باید همین طوری بخش بخش این ویژگی ها را اصلاح کند. من به همسر خود اجازه بدهم که با خانواده ی خود رفت و آمد داشته باشد و انتقادات ریز را کنار بگذارم و انتقادات گاهی اوقات درشت را هم گاهی اوقات انجام بدهم. دارم از آن سلطه گری فاصله می گیرم.

نکته ی سومی که وجود دارد آدم های سلطه گر تهدیدات آن ها هم زیاد است. زیاد طرف مقابل را تهدید می کنند. این کار را بکنی، مسافرت بی مسافرت. این کار را انجام بدهی قرار بود که برویم خرید کنیم دیگر خرید نمی کنیم. می خواهی این کار را بکنی، می روم مهریه ی خود را اجرا می گذارم. این کار را بکنی تو را طلاق می کنم. یعنی از ابزار تهدید برای رسیدن به خواسته های خود استفاده می کنند. خواسته ها معمولاً دو دسته است، یک سری خواسته های منطقی است. یک دسته خواسته های غیرمنطقی است. ما می گوییم که حتی خواسته های منطقی را باید قشنگ بگوییم. این جا به خواسته های غیرمنطقی می رسد که آن ها را باید کنار بگذاریم. حالا بخواهیم با زور و تهدید خواسته های غیرمنطقی را به کرسی بنشانیم. عرض من این است که ما باید خواسته های غیرمنطقی خود را از خواسته های حقیقی غربال کنیم و کنار بریزیم و نگذاریم که در متن زندگی قرار بدهیم و از این جور خواسته ها متأسفانه الان می بینیم که در خانواده های سلطه گر زیاد است و فرقی هم نمی کند زن یا شوهر باشد. یعنی دو طرف گاهی اوقات از این خواسته ها را دارند. پس ما خواسته را تبدیل به خواسته ی منطقی کنیم. خواسته ی منطقی را هم تازه زیبا به طرف مقابل بگوییم. خواسته های منطقی را چه طوری بگوییم؟ دستوری نگوییم. خواهشی بگوییم. درخواست از طرف مقابل کنیم. اگر صلاح دانستی این کار را بکن. اگر دوست داشتی این کار را هم انجام بدهی خوب است. بعد مطمئن شویم که این جوری کار ما بهتر جلو می رود تا بخواهیم با یک تهدید و ارعابی انجام می شود ولی آن نامحبوبی هم اتفاق می افتد. آن علاقه و صمیمت که باید محور یک خانواده باشد که تعادل را در خانواده ایجاد کند، این اصلاً رخت برمی بندد و می رود. یعنی این سلطه گری اصلاً زمینه ای را فراهم می کند که میل افراد به همدیگر کم شود. زندگی یک امر مشترک است. چرخ آن باید روان باشد. باید دو طرف این را رو به جلو حرکت دهند ولی وقتی سلطه گری می آید کند حرکت می کند. یک جا هم دیگر خسته می شوند. خیلی از کارها را هم کنار می گذارند. طلاق  عاطفی یکی از طلاق هایی است که امروز در دنیا مرسوم است و متأسفانه در کشور ما هم وجود دارد. من نگران این هستم که آمار آن هم نگران کننده است. چه می شود که ما به مرز طلاق خاموش یا عاطفی یا پنهان می رسیم؟ طلاق عاطفی یا پنهان ویژگی آن این است که دیگر این دو نفر کنار همدیگر احساس صمیمیت نمی کنند و آرامش کنار همدیگر ندارند. کنار همدیگر آن عشق و علاقه های خود را نمی توانند ابراز کنند. برخی ملاحظات چی هست؟ برخی به خاطر آبروی خود. گاهی اوقات به خاطر بچه های خود. گاهی اوقات به خاطر مهریه  است. یعنی موانع برداشته شود این تبدیل به طلاق حقیقی می شود. یعنی حاضر نیستند که کنار همدیگر زندگی کنند ولی الان به تعبیر شما یک ملاحظاتی این ها را کنار همدیگر نگه داشته است. دلیل آن همین است که اولین رکن در زندگی مشترک این است که ما باید آن صمیمیت و آن دوستی و محبت شکل بگیرد به همین دلیل است چون این دوستی نیروی محرک زندگی است. آن نیروی پیشران زندگی است و ما می توانیم زندگی خود را جلو ببریم. گاهی اوقات اگر زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند در سخت ترین مواقع زندگی هم کنار هم باقی می ماندند. دنبال بهانه نمی گردند و واقعاً این ها نگران کننده هستند. گاهی اوقات یک فردی مشکل اقتصادی پیدا می کند بالاخره ضرری و زیانی و ورشکستگی اتفاق می افتد خانم دیگر حاضر نیست با این زندگی کند. راحت این بهانه ای برای جداشدن می شود. این نشان می دهد که این عشق و صمیمیت نیست وگرنه اگر بود، پای این زندگی باقی می ماند. گاهی اوقات می بینیم که برای خانم یک اتفاقی می افتد. مثلاً داداش او دچار یک مشکلی می شود و پدر این فرد دچار یک مشکلی می شود. این آقا سریع بهانه می گیرد که همه ی شما مثل هم هستید. این شروع به سرزنش کردن می کند. دلیل آن این است که آن عشق و محبت نیست که این کنار طرف مقابل خود بتواند زندگی خود را ادامه بدهد. پس این تهدید را باید در نظر داشت.

نکته ی بعدی شرطی کردن محبت و شرطی کردن توجه است. از ویژگی های آدم های سلطه گر است. اگر این کار را بکنی تو را دوست دارم. اگر این کار را بکنی به تو می گویم که آدم خوبی هستی چرا؟ چون این ها می خواهند طرف مقابل را حتی در این زمینه ها به میل خود حرکت بدهند و به آن ها توجه کنند. جالب این است که اگرها هم آن اگرهایی است که به نفع خود او است و نه به نفع طرف مقابل. حتی گاهی اوقات نسبت به فرزندان خود این سلطه گری ها را داریم. اگر خوب درس بخوانی. حالا درس بخواند دنبال این نیست که او موفق باشد دنبال این است که خود او در فامیل سربلند باشد. شاید صد چیز دیگر به درد این بچه بخورد و یک اگر برای آن نمی آورد ولی برای این می آورد چون می خواهد آبروداری کند. این ها اصلاً ریشه ی سلطه گری در آن ها شکل می گیرد. پس در زندگی هم نباید این جوری باشیم. ما اصلاً محبت را نباید در زندگی شرطی کنیم. توجه نباید شرطی باشد. آدم طرف مقابل ما اگر آدم خوبی است و رفتار خوبی انجام می دهد باید به خوبی های او توجه کنیم و بعد به جا و به اندازه به او محبت کنیم و نباید او را مشروط به خواسته های خود کنیم. البته برخی از زندگی ها می بینیم که این طور هست و می گوییم چرا به زن خود توجه نمی کنی و چرا به شوهر خود توجه نمی کنی؟ آره به او گفتم که بیا بیرون برویم، نرفت. من را نبرد. حالا من به او توجه کنم؟ این ها افرادی هستند که انتظار دارند طرف مقابل مثل ربات باشد. آدم های سلطه گری آدم های مقابل خود را مثل اشیاء می بینند. انسانی که متشکل از عواطف و احساسات و فکر و اندیشه و روح و روان باشد نمی بینند. یعنی همان ربات می بینند. یعنی می خواهند هی به آن برنامه بدهند بر اساس برنامه حرکت کند. خود سلطه گرها وقتی زندگی را به این سمت می برند اعتماد به نفس را در این زندگی پایین می آورند. عزت نفس را پایین می آورند و شکوفا شدن طرف مقابل و اطرافیان خود را پایین می آورند. آن فرد اصلاً جرأت نمی کرد کاری انجام بدهد که باب میل او است. این استعدادها وقتی می خواهد بروز کند یک نوع ریسک پذیری هم باید در آن وجود داشته باشد و ترس نباید باشد. یعنی اگر من خواستم که فرزند من استعداد او شکوفا باشد نباید هی به او امر و نهی کنم. اگر می خواهم استعداد او شکوفا شود نباید از من بترسد. چون باید گاهی اوقات یک چیزی را خراب کند. این زمینه است. بالاخره شکوفایی یعنی این. وقتی یک خانمی می خواهد آشپزی کند چند بار باید این غذا خراب شود که این تجربه به دست بیاید. این افراد معمولاً در کارهای خود موفق نمی شوند افرادی که سلطه پذیر قرار می گیرند.

گاهی اوقات ما وقتی جنمی نشان نمی دهیم و توانمندی های خود را بروز نمی دهیم و اظهارنظر نمی کنیم. یعنی موجودات منفعلی هستیم و گاهی اوقات این خود منجر می شود که انفعال به این که دیگران به نوعی سوءاستفاده از ما بکنند.

محبت بیش از اندازه چی؟ این هم دوباره یک نکته است یعنی ما طرف مقابل را بدعادت می کنیم. او هر چه می گوید چشم می گوییم ولی میل ما هم نیست. حالا زندگی ما یک سروسامانی بگیرد ولی یک کم جلو می آییم این یک رویه می شود. برخی از خانم ها و آقایان را داریم که اشتباه می کنند و قهر هم می کنند و بعد انتظار دارند که طرف مقابل بیاید منت آن ها را هم بکشد. بعد ریشه ی آن را بررسی می کنید و می بینید که اوایل زندگی این خانم یا آقا همین کار را کرده و طرف مقابل او اشتباه کرده و قهر هم کرده و این بنده ی خدا رفته منت او را هم کشیده.

گذشت باید منطقی باشد. یعنی ببینید که گذشت یک بخش است ولی آن چیزی که مهم تر و در پس گذشت است این است که ما یک زمینه ای را برای اصلاح رفتار طرف مقابل فراهم کنیم ولی اگر هی فرد خطا کرد و ما گذشتیم. بدون این که ما یک فعالیتی داشته باشیم و یک نوع پیشبری داشته باشیم، پیشبری یعنی چی؟ یعنی اگر این خطا کرد برویم ریشه ی آن را بیابیم و فکر کنیم چه طور درمان باید کنیم. این جا می تواند کمک کند و این گذشت ارزشمند است و این گذشت، گذشت فعالی است. چون ما یک گذشت هایی داریم که گذشت های منفعل است و فرد هی اشتباه می کند و من از او گذشتم. دوباره اشتباه می کند و گذشتم. این اصلاً در خطاهای خود می ماند و اصلاً حق خود می داند که اشتباه کند و حق ما می داند که گذشت کنیم ولی یک موقع نه، گذشت اول پشتوانه ای دارد و پشتوانه ی فکری دارد که بروم ریشه ی آن رفتار ناپسند طرف مقابل را پیدا کنم و مشورت کنم و حل کنم که دیگر این تکرار نشود و او بفهمد که این گذشت من پشتوانه ی فکری داشته است و نه از سر یک انفعال نامناسبی شکل گرفته باشد.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

❖❖❖ جهت دسترسی به سایر قسمتهای سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖

موضوع فیلم

برچسب‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا