اسرار قیام فاطمی و سکوت علوی
گاهی ممکن است شخصیتی بزرگ به سبب شرایطی خاص سخنی را مطرح نکند؛ اما سکوت او به معنای جواز سکوت دیگران نیست؛ دیگران باید وظیفه ی خویش را انجام دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. در اینجا بود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به پا خاست و حقایقی الهی را افشا کرد. در ادامه با اسرار قیام فاطمی و سکوت علوی ما را همراهی کنید.
خطبه مبارک حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با مضامین بلند و در عین حال زیبای خویش که تالی تلو وحی قرآنی است، «فدکیه» نامیده میشود و یکی از بهترین و افتخارآمیزترین منابع شیعی به شمار می آید. این خطبه از نظر فصاحت و بلاغت، اتقان مطالب و شیوه استدلال، جدال و مناظره در اوج است و چکیده ای از عقاید مذهب شیعه به شمار می آید. این خطبه شریف آنقدر زیبا و در اوج فصاحت و بلاغت است که حتی متخصصان فن هم از بیان دقایق نکات رعایت شده در این عبارات ناتوان هستند. انسان وقتی این خطبه شریف را میخواند، زیبایی خاص آن را درک میکند. برخی متن ها به قدری زیبا هستند که انسانِ بی خبر از دنیای ادبیات نیز زیبایی آن ها را درمی یابد؛ همانند زیبایی قرآن که گرچه انسان با شنیدن آن به درستی نمیفهمد این زیبایی ناشی از چیست، خوب میفهمد که زیباست. زیبایی قرآن به قدری محسوس است که حتی بسیاری از کسانی که ایمان به اسلام هم ندارند، آن را درک کرده اند. چه بسا کسانی که بر اثر جاذبه زیبایی قرآن به اسلام گرایش یافته اند.
ماجرای ایراد این خطبه شریف به حوادثی باز میگردد که پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روی داد. در آن برهه زمانی، برخی مسلمانان درباره ی سرزمین فدک با اهل بیت گرامی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رفتاری کردند که رنجش محبوبه قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را به همراه داشت، همین امر، سبب شد تا حضرت به میان جمعیت مسلمانان آمده، مسائل بسیار مهمی را بیان فرمایند که این مطالب به ویژه در آن عصر، تنها از زبان مبارک حضرت زهرا علیها السلام قابل بیان بود. بدین ترتیب بسیاری از حقایق، دست کم برای آیندگان روشن شد. اگر کسی بگوید این خطبه ی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ضامن بقای مذهب تشیع شد، سخنی به گزاف نگفته است.
شاهکار دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
ماجرای تصرف فدک به دلیل این شبهه بود که اقدام کنندگان گمان میکردند خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند و اکنون وظیفه آنهاست که این اموال را بین فقرا تقسیم کنند حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را به واکنش شدید واداشت. آنچه در این میان عجیب مینماید، سطحی نگری برخی است که گمان کرده اند حضرت فاطمه زهرا علیها السلاما را بسیار رنج میداد، از دست رفتن مشتی درهم و دینار بود. این گمان کوتاه، گاه در مرثیه خوانی ها خود را نشان میدهد و بر زبان این چنین آشکار میشود که حضرت فرمودند: « نان بچه هایم را گرفتند!» اگر بگوییم این کوتاه نظری یکی از بزرگ ترین ظلم هایی است که ما شیعیان در حق اهل بیت علیهم السلام روا میداریم، سخن گزافی نیست. چگونه کسانیکه همه ثروتهای عالم را در دید بلند آن ها به اندازه ای تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا نگران میشوند؟! مگر این ساده اندیشان سخن امیرالمؤمنین علیه السلام را در نهج البلاغه ندیده اند که میفرماید: و ما أصنع بفدک و غیر فدک؛ «من را با فدک و غیرفدک چه کار؟!»(1)
آیا واقعاً آن گریه ها، ناله ها و دادخواهی ها برای متاع اندک دنیا بود؟! چنین تصوری خام بیجا و نابخردانه است.
حقیقت امر این است که این مسئله دست مایه ای بود تا بانوی بزرگ اسلام علیها السلام حقایقی را چنان افشا کنند که تا قیامت نور آن آشکار بماند و کسی را یارای فرونشاندن آن نباشد. این حقایق به گونه ای بود که جز فاطمه علیها السلام هیچ کس حتی شخص امیرالمؤمنین علیه السلام توان بیان صریح آن ها را نداشت! امیرالمؤمنین علیه السلام خود در طرف دعوا با خلفا قرار داشتند و خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله را حق خویش میدانستند؛ از این رو هر سخنی از ایشان صادر میشد، ایشان را متهم به دفاع از منافع شخصی میکردند؛ اما حضرت فاطمه زهرا علیها السلاما حقایق را با لحنی بیان فرمودند که حتی امروز هم کسی جرأت آن صراحت بیان را ندارد. در آن شرایط خاص، این شاهکار تنها از دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بر می آمد و حضرت در اندک فرصتی که داشت چنان درخت حقیقت را آبیاری کرد که برای همیشه مانع از خشکیدن آن شد.
تدبیر بی نظیر
پیش از ورود به خطبه مبارک بانوی یگانه جهان آفرینش، باید این اندیشه خام را از ذهن شسته و گمان نکنیم نزاع قدیسه عالم وجود با مدعیان خلافت بر سر متاع ناچیز دنیا بود؛ بلکه اقدام شجاعانه حضرت بهانه ای بود برای ماندگاری حقایق در دل تاریخ، تدابیر بعدی ایشان نیز در راستای تأمین همین هدف اندیشیده شد. اگر فاطمه علیها السلام با وصیتش مانع شرکت برخی تشییع جنازه شریف خویش شد، نغوذ بالله از سر کینه توزی به این امر مهم اقدام نکرد؛ بلکه این وصیت سیاستی بی نظیر بود تا بر ادعاهای ناحق خط بطلان کشد. برخی چه کودکانه از این وصیت حکیمانه سوءاستفاده کرده، آن را دست مایه ی تسویه حسابهای شخصی میکنند و هنگامیکه با شخصی از خویشان یا غیرخویشان اختلافی دارند به استناد این سفارش حضرت، وصیت میکنند که « من راضی نیستم آن شخص در تشییع جنازه من شرکت کند ». چه مغالطه عجیبی! هدف حضرت فاطمه زهرا علیها السلاما این بود که با اثبات نهایت خشم و غضب خویش نسبت به برخی، آنها را مصداق این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی کنند که فرمودند: اِنَّ اللهَ یَغضِبُ لِغَضبِ فاطمه و یَرضِی لِرِضاها؛ « حقیقتاً خداوند عزوجل به سبب غضب فاطمه غضب میکند و به خاطر رضایت او راضی میشود». (2)
دفن مخفیانه جسم شریف دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله این هدف را دنبال میکرد که همه تاریخ بدانند فاطمه علیها السلام هیچگاه از آن افراد راضی نشد. این هدف کجا و کینه توزی کجا! به یقین آیینه رحمت و مهربانی الهی اگر کوچک ترین امیدی بر هدایت دشمن ترین دشمنانش هم داشت، از هدایت آن ها مضایقه نمی کرد؛ اما کار به جایی رسیده بود که اگر فاطمه علیها السلام این تدبیر را نمی اندیشید، چراغ حق خاموش میشد و ما امروز اسلام و تشیع را نمیشناختیم. اگر امروز چشم دل میلیونها انسان با حقیقت آشناست، برکتی از تدبیر بی نظیر حضرت فاطمه زهرا علیها السلامست. بی شک میتوان گفت اگر آن افراد به واسطه شرکت در تشییع جنازه حضرت زهرا علیها السلاما هدایت شده، از خطای خویش توبه می کردند، حضرت فاطمه علیها السلام بر شرکت آن ها در تشییع پیکر پاکش اصرار می ورزید. اما فاطمه علیها السلاما میدانست کسانیکه آشکارا به مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام برخاستند، به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حق نخواهند شد. از این رو تدبیری اندیشید تا آیندگان بفهمند جریانی در امت اسلامی نمایان شد که برخلاف مسیر واقعی اسلام و برخلاف مقاصد و سفارشهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل کرد و در پرتو این فهم، اگر خواستند راه حق را برگزینند توان قدم نهادن در آن مسیر را داشته باشند.
قیام فاطمه و سکوت علی
ممکن است گفته شود اگر مبارزه با حکومتی که پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر سر کارآمد پس چرا امیرالمؤمنین علیه السلام خود به این امر اقدام نفرمود؟حقیقت این است که قیام مسلحانه امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر عمل انجام شده در سقیفه، هم اشکال سیاسی داشت و هم اشکال امنیتی، اشکال سیاسی آن این بود که مردم کوتاه نظری که به آسانی دست از حمایت علی علیه السلام برداشتند، به سرعت قضاوت میکردند که حضرت علی بخاطر رسیدن به ریاست و محکم کردن جایگاه خویش چنین کارهایی را انجام میدهد و با وجود چنین قضاوتی در فضای عمومی جامعه اسلامی، اهداف والایی که امیرالمؤمنین علیه السلام به دنبال آن بودند، تأمین نمیشد. اشکال امنیتی این کار نیز این بود که به راه انداختن جنگ داخلی در جامعه اسلامی، فتنه ای عظیم و تفرقه ای شدید در جامعه به راه می انداخت که موجب طمع دشمنان برای نابودی دین اسلام و جامعه نوپای اسلامی میشد و بدین ترتیب تمام زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله بر باد میرفت. شرایط سیاسی و امنیتی اقتضا میکرد که امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر دستگاه خلافت به پا نخیزد و از وقوع فتنه ای عظیم که اساس اسلام را به خطر می انداخت پیشگیری کند.
با این حال دختر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وظیفه ای دیگر داشت که به خوبی بدان اقدام فرمود. اگر قیام زهرای اطهر علیها السلام برخلاف موازین و مصالح اسلام بود، امیرالمؤمنین علیه السلام از آغاز باید مانع او میشد. مگر ممکن است صدیقه کبری علیها السلام برخلاف خواست امام خویش، امیرالمؤمنین علیه السلام رفتار کند؟! بی شک حرکت بانوی دو عالم صددرصد موافق نظر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است و حضرت با قیام خویش حقانیت شیعه را اثبات فرمود. البته حرکت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در امر یاری دین منحصر به چند روزی نیست که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رحلت فرمود؛ بلکه فاطمه زکیه در طول رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنان یاوری برای پدر بزرگوار خویش بود که «ام ابیها» لقب گرفت. بنابراین ممکن است امر به معروف و نهی از منکر در شرایطی خاص برای شخص محذور داشته باشد و مفسده ای که بر انجام آن مترتب میشود، بیش از مصلحت آن باشد؛ اما سکوت او وظیفه را از عهده ای دیگران بر نمیدارد و آن باید وظیفه امر به معروف و نهی از منکر خویش را انجام دهند.
شاهد این حقیقت، این است که گاه در زمان امام علیه السلام ، برخی از بهترین شیعیان ایشان کارهایی میکردند که امام معصوم، خود از انجام آن خودداری می ورزید؛ اما آنان را از انجام آن کار باز نمیداشت. نمونه بارز این معنا، جناب ابوذر است. در ایام خلافت خلیفه سوم، اسراف فراوانی در مصرف بیت المال صورت میگرفت؛ اما امیرالمؤمنین علیه السلام تنها به تذکراتی دوستانه بسنده میفرمود و برخوردی تند با خلیفه وقت نمیکرد. حتی هنگامی که مردم برای قتل خلیفه سوم اجتماع کردند، ایشان از این کار جلوگیری فرمود و هنگامی که آب را به روی خلیفه بستند، ایشان به او آب رساند؛ اما جناب ابوذر برخوردهای تندی با خلیفه و عوامل حکومتی وقت داشت. با این حالتی یک مورد هم در تاریخ نیامده است که امیرالمؤمنین علیه السلام، ابوذر را به رفتاری آرامتر دعوت فرموده باشد. یکی از کسانی که با ابوذر اختلاف فکری داشت، شخصی به نام کعب الاحبار بود که از دین یهود به اسلام گرویده بود و با دستگاه خلافت همکاری فراوانی داشت. در مجلسی نزد خلیفه که ابوذر حضور داشت، کعب الاحبار فتوایی برای مباح دانستن ثروت اندوزی آنان حکمی صادر کرد که ابوذر را به شدت به خشم آورد؛ به گونه ای که برخاست و با عصای خویش محکم بر سر کعب الاحبار زد و گفت: ای پسر زن یهودی کافر! تو کجا و فتوا دادن در احکام مسلمانان کجا؟! سخن خدا از سخن تو صادق تر است که فرمود:
یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الأحبار والرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب والفضه ولا نفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند؛ و کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازاتی دردناک بشارت ده. (3)
هنگامی که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای قضاوت در این باره دعوت کردند، امام علیه السلام به ابوذر نفرمود چرا متعرض مسلمانی شدی و این روش امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ بلکه در تأیید او حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرمود که «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: آسمان بر مردی سایه نیفکنده و زمین مردی روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد». در نهایت خلیفه وقت ابوذر را به ربذه (سرزمینی که ابوذر از آن نفرت داشت؛ چراکه پیش از اسلام آوردن در آنجا بود) تبعید کرد. در هنگام تبعید ابوذر نیز، امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه فرزندان خود امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام برای مشایعت او آمدند. این در حالی بود که خلیفه وقت، ابوذر را به منزله شخصی خاطی از مدینه بیرون میکرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:ای اباذر! به راستی تو تنها برای خداوند سبحان خشم گرفتی، پس به همان کسی امید داشته باش که برای او خشم گرفته ای، این مردم از تو برای دنیای خویش هراسیدند؛ اما تو از کارهای ایشان بر دین خود هراسناک شدی و از این رو آن ها تو را از پیرامون خویش راندند و به بلایت گرفتار آوردند. به خدا سوگند اگر همه ی آسمان ها و زمین به روی بنده اش بسته باشد و آن بنده تقوای خدا را پیشه کند، خداوند برای او گشایشی مقرر فرماید. پس مبادا چیزی جز حق و راستی تو را به انس و همدمی گیرد و جز باطل و نادرستی به هراست افکند.
بنابراین گاهی ممکن است شخصیتی بزرگ به سبب شرایطی خاص وظیفه نداشته باشد و سخنی را مطرح کند؛ اما سکوت او به معنای جواز سکوت دیگران نیست و آن ها باید وظیفه ی خویش را انجام دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. ما باید این حقیقت را درک کنیم که چرا امام علی علیه السلام مانند حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اقدام نکرد. آری، اگر امام علیه السلام کاری را حرام شمارد و دیگران را از انجام آن منع کند، البته در این صورت همه باید مطیع باشیم. همچنین اگر رهبر جامعه اسلامی حکمی حکومتی میدهد و همه را از انجام کاری نهی میفرماید، همه باید با جان و دل فرمان او را پذیرا بوده، بدان عمل کنیم و معنای ولایت هم چیزی جز این نیست؛ اما گاه ایشان حکم حکومتی نداده و دیگران را از امر به معروف و نهی از منکر باز نداشته اند. در این صورت دیگران باید وظیفه خویش را انجام دهند و از نادانی است که بگویند اگر این کار خوب بود، رهبر خود بدان اقدام میفرمود. باید با دقت و بصیرت بفهمیم که چرا رهبر به آن کار اقدام نمیکند. بنابراین برای ترک امر به معروف و نهی از منکر که حکم قطعی اسلام است، حجتی شرعی لازم است و حجتی که میتواند موجب ترک واجب شود، حکم حاکمی مبنی بر این است که در این موقعیت، امر به معروف خلاف مصلحت اسلام است و من از آن نهی میکنم. حال اگر چنین حکمی نبود، تنها به استناد رفتار شخصی حاکم نمیتوان تکلیف را از روی دوش خود برداشت.
منابع و پی نوشتها :
1- نامه 45/نهج البلاغه
2- کنزالعمال/ج12/ص 111
3- سوره توبه/ آیه 34