علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

موضوع: 
تعداد کلمات 1595 / زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو
در ۱۹۲۴م، شرق شناس روسی، و. بارتولد، در سخنرانی اش در دانشگاه باکو اظهار داشت که این نام تنها به دلایل سیاسی انتخاب شده است تا این کشور نوپا بتواند در آینده ادعا کند که آذربایجان ایران بخشی از سرزمین خودشان است.

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

در این بخش از ضیاءالصالحین، به بررسی علل و دلائل ایران ستیزی جمهوری باکو می پردازیم. در ادامه با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بخوانید.

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

در ۲۷ مه ۱۹۱۸م، هنگامی که نام از قبل موجود آذربایجان به یک کشور نوبنیاد داده شد تمامی روشنفکران و سیاستمداران ایرانی آذربایجان در صدد مخالفت با آن برآمدند. حتی شیخ محمد خیابانی، رهبر این مخالفان، پیشنهاد کرد که نام استان آذربایجان ایران را به آزادستان تغییر دهند تا از کشور همسایه متمایز شود.

در ۱۹۲۴م، شرق شناس روسی، و. بارتولد، در سخنرانی اش در دانشگاه باکو اظهار داشت که این نام تنها به دلایل سیاسی انتخاب شده است تا این کشور نوپا بتواند در آینده ادعا کند که آذربایجان ایران بخشی از سرزمین خودشان است.

این پیش بینی بعدها، یعنی هنگامی که طی ۱۹۴۵ـ۱۹۴۶م سرکردگان آذربایجان ایران که از ۱۹۴۱م تحت سلطۀ ارتش شوروی در آمده بود در تلاش بودند تا از ایران جدا و به اتحاد جماهیر شوروی بپیوندند، به حقیقت پیوست. این به اصطلاح “اتحاد” مجدداً در ۱۹۹۲م در دستور کار قرار گرفت، هنگامی که رئیس جمهور آذربایجان ایلچی بیگ به ایرانیان آذربایجان ندا داد تا به برادران خود، که از مدتها پیش از آنها جدا شده بودند، بپیوندند، چرا که جدایی آذربایجان شمال و جنوب یک جدایی مصنوعی است.

با فروپاشی شوروی روشنفکران جمهوری آذربایجان به منظور مقابله با بحران هویت به وجود آمده به فکر ساختن پیشینۀ تاریخی برای سرزمین خود برآمدند و به نوعی از تاریخ نگاری روی آوردند که مبتنی بر اسناد، منابع و مدارک معتبر تاریخی نبود. با توجه به اینکه دانش آموزان به دنبال کندوکاو گسترده برای اثبات واقعیت ها نیستند کتاب های تاریخی نوشته شده برای دانش آموزان در جمهوری آذربایجان جولانگاه ناسزاها، تهمت ها و اظهارات خلاف ادب، علم و دین بوده است.

تفکر حاکم بر مؤلفان کتب درسی همان رویکردهای شرق شناسانۀ شوروی ولی با حذف رنگ و لعاب کمونیستی و پاک کردن گرایشات روس محور بوده است که از زمان روی کار آمدن ابوالفضل علی اف معروف به «ایلچی بیگ» شروع شد. باکو، سرخورده از شکست های قرا باغ و نگران از هضم شدن در فرهنگ ایرانی، سعی در ایجاد مبانی فکری برای وحدت ملی مستقل خود نمود. این رویکرد تدافعی و پیشگیرانه در زمان ایلچی بیگ، همراه با موج پان ترکیسم و افراط گری قومی، جمهوری آذربایجان در مقابله با ایران و جمهوری ارمنستان کشور را تا آستانۀ فروپاشی پیش برد اما در دورۀ بعد از وی، با تمسک به اندیشۀ وحدت آذربایجان، این مفهوم با نام «آذربایجان چیلیق» مورد بازنگری قرار گرفت و برای ساماندهی هویت جدید، مبانی ذیل به ترتیب اهمیت مد نظر قرار گرفت:

۱- هویتی مستقل از هویت تاریخ ایران
۲- انسانی متمایز از انسان شوروی
۳- پیوند ندادن هویت خود با ترکیه
۴- عدم تعارض سیاست ها با بحران قرا باغ و مسائل قومی آن کشور از جمله تالشان، لزگی ها و آوارها.

در راستای اجرای این سیاست کوشش شد این نکته به اثبات برسد که «آذری هویتی متفاوت از ایران است» زیرا چنین تصور می شد که هدایت مفهوم آذری در حیطۀ جمهوری آذربایجان پاسخگوی نیازهای هویتی این کشور نیست چون آذری های ایران همواره نقش انکارناپذیری در فرهنگ و مذهب مسلمانان قفقاز داشته اند. بنابراین، برای پیشگیری از تداوم این تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل، از همان فرمول ابداعی شوروی استفاده کردند؛ یعنی، آذربایجان ایران را «آذربایجان جنوبی» معرفی کردند و موضوع ستم ملی فارس ها بر ترک ها بعنوان مسئله ای حیاتی، در سیاست آن کشور، جایگاه رفیعی پیدا کرد.

براین اساس «آذربایجان چیلیق»، بدون آذری های ایران، صرفاً یک سیاست قوم گرایانۀ تک پایه خواهد بود که بر زبان ترکی بعنوان عنصر وحدت تأکید می کند و برای احیای سیاست های قومی باید با تفکر چند لایه از ملیت ایرانی، که شامل زبان فارسی، تشیع، فرهنگ و آداب و رسوم مشترک می باشد، مبارزه کرد. در نتیجه، در این عرصه عنصر زبان اهمیت خاصی پیدا می کند و تاریخ نیز آنچنان دستکاری می شود که باعث بهت و حیرت می شود. بروز صحنه هایی از سوزاندن کتا ب های پرفسور اقرار علی اف در دانشگاه باکو ـ که خود استاد بی بدیل آن دانشگاه بود ـ نشان از این واقعیت دارد که این تفکر بر مبنای آموزه های بلشویکی می باشد که به جای استفاده از تعامل افکار و مناظرات علمی قصد دارد از راه جنجال و تهدید مفهوم جدیدی از هویت را مطرح کند؛ به تعبیر دیگر، می توان گفت به اعتبار سنت زندگی در زیر حکومت ایدئولوژیک، «آذربایجانچیلیق» به ایدئولوژی حکومت تبدیل شد.

در مجموع می توان گفت مهم ترین ویژگی های کتاب های درسی و تاریخی در جمهوری آذربایجان عبارت اند از:

 نشان دادن آذربایجان بعنوان یک کشور باستانی با تاریخ چند هزار ساله
✓ تثبیت نام آذربایجان به منزلۀ نامی که قرنهای متمادی به این سرزمین تعلق داشته، به خصوص، به سرزمینهای شمال رود ارس.
✓ ثابت کردن اینکه ارمنیان بومی در اصل تنها مهاجرانی به این سرزمین هستند.
ثابت کردن اینکه تمامی بناهای تاریخی مسیحی منطقه در واقع ارمنی نیستند بلکه به دست آرانیان قفقازی بنا شده اند.
ادعای ارضی برای تشکیل آذربایجان بزرگ (آذربایجان ایران و قراباغ)
تلاش برای ایجاد آذربایجان نوین
مواضع ضد دینی (شیعه هراسی و مسیحی ستیزی)
ایران ستیزی و ارمنی ستیزی
تلقین برتری نژادی ترک بر سایر نژادها خصوصا ارمنی و ایرانی
مصادرۀ شخصیت های علمی، فرهنگی ایرانیان و ارمنیان
مصادره اماکن و یادمان های باستانی ایران و ارمنستان
ثابت کردن اینکه تمامی بناهای تاریخی اسلامی، ایرانی و ارمنی منطقه در حقیقت آذری هستند.
ترویج افکار پان تورانیستی

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان، ابوالفضل ايلچی بيگ دستمزد پشتيبانی های نيروهای فاشيست ترکيه را با برگزيدن اسکندر مجيداوغلو حميداُف (رهبر شاخه آذربايجانی سازمان گرگهای خاکستری و دوست نزديک آلپ ارسلان تورکش، بنيانگزار اين سازمان در ترکيه) به وزارت کليدی داخله، داد

درباره ارمنستان و روسيه، بايد گفت که بر زبان آوردن سخنانی چون: «اگر تا اکتبر امسال يک ارمنی در باکو مانده باشد، ما او را در ميدان شهر بدار خواهيم آويخت» و همچنين کينه ژرف ايلچی بيگ از روسها (که خود را پيشتر از آن نيز نشان داده و او را بسال ۱۹۷۵ بزندان افکنده بود) و بدتر از همه نزديکی بی پروا و آشکارای او به نيروهای فاشيستی ترکيه، و بويژه پافشاری بر بيرون راندن هرچه زودتر نيروهای روسی از آذربايجان، روسيه زخمی از فروپاشی امپراتوری سرخ را که اکنون از گسترش ناسيوناليسم ترک نيز می ترسيد، به دشمنی با آذربايجان کشانيد. درباره ايران ولی داستان چيز ديگری بود

ايلچی بيگ که از سويی دل به سخنان درون تُهی تندروهای ترکيه (که گروهی از آنان مانند حزب جنبش ملی آلپ ارسلان در خود ترکيه نيز ممنوع شده بودند) خوش می داشت و از ديگر سو گمان می کرد ايران نيز دير يازود به سرنوشت شوروی دچار خواهد شد، هيچ تلاشی در پنهان کردن گرايشهای ايران ستيزانه خود نمی کرد. برای نمونه او در گفتگويی با خ. بهادر در دوازدهم سپتامبر ۱۹۹۱ که در روزنامه آزادليق چاپ شد باز شدن مرز ميان ايران و آذربايجان را گامی درست در راستای پايان دادن به حسرتی ناميد، که شمال و جنوب آذربايجان ۱۷۴ سال است در آن می سوزند. او همچنين پيشگوئی کرد که ايران تا سال ۱۹۹۸ از هم خواهد پاشيد (ايلچی بيگ در سال ۱۹۹۸، دو سال پيش از مرگش در ترکيه، به ايرانيان چهار سال ديگر نيز بخشيد و سال ۲۰۰۲ را سال فروپاشی ایران ناميد). برای آنکه نشان دهم ايلچی بيگ در ايران ستيزی خود تا بکجاها پيشرفته بود، فرازهايی چند از سخنان او را در دهه پايانی زندگانيش در اينجا می آورم .

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

۱۹۹۳، گفتگو با روزنامه نگاران در آنکارا (پس از سرنگونی)

هفتاد ميليون ترک ترکيه و چهل ميليون ترک آذری (ترک های جمهوری آذرببایجان و ترک های ایران) بايد به هم بپيوندند و کشوری يکصد و ده ميليونی برپا کنند و به جهانيان بگويند که بدون بازی دادن اين کشور، هيچکاری در اين منطقه شدنی نيست .

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

۱۹۹۶، گفتگو با روزنامه “موخاليفت”، سی ام مارس

دشمنی (ايرانيان) دنباله خواهد داشت. جبهه خلق آذربايجان تشکيلاتی است که در راه آزادی و استقلال آذربايجان جنوبی مبارزه می کند. دوم اينکه من خود را هم تبريزی و هم باکوئی می دانم، هم گنجه ای و هم شماخی و هم قزوينی، ميهن من آذربايجان يکپارچه است … پس از آزادی آذربايجان جنوبی، قره باغ را نيز آزاد خواهيم کرد.اين ميهن يکی شدنی است و اگرچه امروز بدست فارس ها، روسها و ارمنی ها افتاده است، اين ميهن از آن من است و آنرا به زور هم که شده از دست آنان بدرخواهم آورد.

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

۱۹۹۸، گردهمائی (قورولتای) جبهه خلق، يازدهم مارس

شکستهای ما در نبردمان با ارمنيان در دهه های ۸۰ و ۹۰ ريشه در دوپاره شدن آذربايجان داشته است. البته آزادی جنوب تنها در راستای رودررويی با ارمنی ها نيست.اين پُرسمان سرنوشت ما به نام يک ملت است. يکپارچگی و همبستگی، حق ملت ماست. اين حقی است که خدا آن را بما داده است. اين يک رويا، يک آرزو و يک آرمان است که از هستی ملی مان برمی خيزد. … اين پاسخ ماست به کسانی که می گويند: ما نتوانستيم قره باغ را باز پس بگيريم اما شما سخن از برافراشتن پرچم مان بر فراز تبريز می زنيد؟ ما اگر می خواهيم قره باغ را آزاد کنيم، می بايست نخست تبريز را آزاد کنيم.برای نجات قره باغ، نخجوان، زنگيلان، کلب اجار، قبادلی، آغدام، فيضولی و جبرالی، ما می بايست تبريز را رهائی بخشيم.

علل و دلایل ایران ستیزی جمهوری باکو

نویسنده: خاچیک وسکانیان

منابع:

1- احمدی ، حسین،بازنگری کتابهای درسی جمهوری آذربایجان با تاکید بر کتابهای تاریخی فصل نامه پیمان شماره ۵۹ -۱۳۹۱
2- اتابکی ، تورج،آذربایجان واقعی کجاست،تاریخ و زبان آذری کدام است ،احمد خلیل الله مقدم تهران،انتشارات یکان ۱۳۸۴
3- گالچیان، روبن،تاریخ ساختگی،چاپ ایروان ،۱۳۹۱

Share