هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 16)

شانزدهمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون (بخش 16)

در این بخش از ضیاءالصالحین، شانزدهمین قسمت از بیانات ارزشمند حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون را با موضوع «هنر بهتر زیستن» به مدت 37 دقیقه با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

متن بخش شانزدهم سلسله مباحث هنر بهتر زیستن / استاد تراشیون

بحث محبت در خانواده و بین همسران واقعاً یک مهارت و تکنیکی لازم دارد. من این چند وقتی که پیامک ها را مطالعه می کردم، می دیدم که گاهی اوقات در لابه لای این پیامک ها پرسش هایی این چنینی بود که همسر من به من محبت نمی کند. به او می گویم که من زن هستم و نیاز به محبت دارم، چرا به من محبت نمی کنید. یکی، دو روزی خوب است ولی دوباره می بینیم که همان رویه و روش سابق را پیش می گیرد یا گاهی اوقات خود آقایان، یک موقعی یک آقایی پیش من آمده بود و گفت که من نیاز به محبت همسر دارم ولی او محبت نمی کند. گاهی وقت ها شب ها که می خواهم بخوابم خود، خود را نوازش می کنم. خب خیلی وقتی با این جملات و این نکات وقتی مواجه می شود، واقعاً ناراحت می شود که زن و شوهری که محوریت رفتاری آن ها باید براساس محبت باشد و همین جوری که قرآن در آن آیه ی شریفه ی بیست و یکم سوره ی رم می فرماید اما یک مقداری این موضوع، موضوع پیچیده ای است و ما باید یک مقداری دقیق تر به آن پرداخته شود و یک مقداری باید توجیه بیش تری را نسبت به خانواده ها داشت که چه باید کرد؟ ضرورت که معلوم است و این که چه کار کنیم که محبت ببینیم. این مهم است. من یک تبیین اولیه ای داشته باشم. ما پدر و مادرهای خود را دوست داریم و ما هم پدر و مادرهای خود را دوست داریم. این ارتباط خونی است، غریزی است یعنی بالاخره پدر و مادر جز وجود ما هستند و ما هم جزئی از وجود آن ها هستیم و از قدیم هم می گفتند که خون، طرف را به سمت خود می کشد لذا این  جوری است یعنی نسبت به فرزندان محبت خود را داریم. قربون صدقه ی آن ها می رویم و دور آن ها می گردیم و پدر و مادر نسبت به فرزند این جوری هستند و فرزند هم وقتی نگاه می کند، می بیند که یک محبت عمیقی به والدین خود دارند و خط قرمزهای آن ها است و حتی خیلی از مواقع در اختلافات زن و شوهرها تأکید می کنیم که به پدر و مادر همدیگر کار نداشته باشید و به پدر و مادر همدیگر جسارت نکنید چون این خط قرمزهای طرف مقابل است. آن چیزی هم که در روایات داریم خداوند متعال یک محبت اولیه ای را در زن و مرد در آن ابتدا قرار می دهد یعنی شروع و آغازگری را خدا شروع می کند که این ها جذبه و کشش به همدیگر وارد کنند و واقعاً آدم این ها را می بیند. یعنی یک موقع می بینید که یک جوان، یک دخترخانمی را می بیند و یک دل نه صد دل علاقمند به او می شود یا بالعکس دخترخانم یک آقاپسری را می بیند. در دوران عقد شیرین ترین زمان ها است که چه قدر به هم محبت می کنند و توجه به همدیگر دارند ولی وقتی زیر یک سقف می روند، انگار این عشق و این محبت دفن می شود. من همیشه می گویم که آن علاقه های ابتدایی زندگی و قبل از ازدواج، مثل یک هلکوپتری که می نشیند، وقتی زیر یک سقف رفتند همان جوری می نشیند. مثل هواپیما هم نیست که فرصت نیاز برای فرود داشته باشد. سریع فرود می آید دلیل آن این است که آن ها از یک خون نیستند و غریزی مثل والدینی که فرزندان خود را دوست دارند، همدیگر را دوست ندارند. خدا رشته ی محبت را بین این ها وصل می کند ولی بعد از آن می گوید که بر اساس ساختار من جلو بروید تا این محبت فزاینده شود و افزایش پیدا کند. ما یک جایی می بینیم که بر اساس آن فرمول الهی جلو نمی رویم. ما این جا می خواهیم روی همین نکات صحبت کنیم که فرمول الهی چه هست و باید چه کار کرد؟ حفظ آن با ما است و این که آن را تقویت کنیم با ما است البته همه ی این ها دست خدا است ولی حرکت ما از ما است و برکت آن از خدا است. زن و شوهر اصلاً با گفتن نمی توانند محبت را جلب کنند. مثلاً من جلوی همسر خود بنشینم و بگویم که خانم من مرد تو هستم و من را باید مثل بابای خود دوست داشته باشی و من را باید مثل داداش خود دوست داشته باشی. این جواب نمی دهد. یا در مشاوره ها همین طور است گاهی اوقات  پیش ما می آیند و خانم می گفت که حاج آقا تو را به خدا این مرد من را نصیحت کنید که یک مقداری به من بیش تر محبت کند. من خیلی مواقع به او می گفتم که مطمئن باش که ما نصیحت می کنیم ولی کمتر از یک هفته برد آن نیست یعنی هفته ی دوم دوباره به سر خانه ی اول برمی گردد. باید ما یک طرح نوئی و یک جریان جدیدی را شکل بدهیم تا بتوانیم محبت را ایجاد کنیم. آن جریان جدید چه هست و آن جریانی که باید شکل بگیرد. ما باید جلب محبت کنیم نه گدایی محبت. یعنی ما باید به گونه ای عمل کنیم که طرف مقابل اصلاً وقتی ما را می بیند آن محبت در او جوشش کند، دوست داشته باشد که ابراز کند.
یعنی ببینیم چه طور دوست دارد ما آن جور رفتار کنیم. یک بخشی این است و یک بخشی هم ممکن است که او یک چیزهایی را بیان نکند و ندانیم که چه دوست دارد. او نرمی که اهل بیت فرمودند عمل کنیم دوست داشتنی می شویم. یک نکته ای که این جا وجود دارد و باید به آن توجه هم کرد این است که ما گاهی وقت ها در آن فضاهای مشاوره ای مثلاً همین خانمی که می گفت که شوهر من به من محبت نمی کند. گفتیم که خب شما الان روی این صندلی نشستید، فرض کنید که ما الان یک صندلی هم این جا بگذاریم و بگوییم که آقای شما این جا بنشیند. اگر به همسر شما بگوییم که این خانم برای شما چه دلخوشی دارد، به نظر شما چه می گوید؟ باور شما می شود که اکثر این ها می گفتند هیچی. بعضی ها هم خیلی سطح پایین را می گفتند که خانم خانه داری هست و کدبانو است و خانه را همیشه تمیز می کند و دستپخت او خوب است. می گوییم نه این کافی نیست، لازم هست ولی کافی نیست. باید یک مقداری فراتر از این زندگی را یا بالعکس همان آقایی که می گفت من خود، خود را نوازش می کنم. گفتم خب الان خانم تو را مقابل تو بنشانیم، بگوییم این آقا برای تو چه دلخوشی دارد، چه می گوید؟ همان در حد همان عابربانک که می رود پول در می آورد. گفتم این کافی نیست، لازم هست ولی کافی نیست. این جا ما باید به سمت آن جلب محبت برویم. راهکارهای آن را بدانیم و مهارت های آن را بدانیم. گاهی وقت ها یک دختر بچه در خانه یک دفعه یک شیرین کاری می کند که از عمق وجود قربان صدقه ی او می رویم. یک جمله ای می گوید که اصلاً ناخودآگاه قربان صدقه ی او می رود. آیا در خانه های ما هم همین می شود و همین رفتارها بین زن و شوهرها داریم، ورژن زنانه و مردانه ی آن. آیا وجود دارد یا نه؟ ما هم صاف می رویم و می آییم و هر کاری هم دل ما می خواهد می کنیم و بعد انتظار داریم که طرف مقابل هم به ما عشق بورزد و ما را دوست داشته باشد. لذا باید این جا این فرمول را بدهیم که باید دوست داشتنی باشیم تا مورد محبت قرار بگیریم. این برای دوست داشتنی شدن راهکار وجود دارد که حالا می خواهیم برخی را بیان کنیم که ببینیم چه هست. اولین نکته همان بحث مهارت ها ی کلامی است. یعنی آدم هایی که خوب حرف می زنند دوست داشتنی هستند. بلد هستند چه طور حرف بزنند دوست داشتنی هستند. دیگران به آن ها علاقه پیدا می کنند و محبت به آن ها می کنند. چرا مخاطبین به جناب آقای شریعتی علاقه دارند؟ چون خوب صحبت می کند این را که نمی شود نادیده گرفت. این همان نکته ای که می شود که جلب محبت می کند ولی خدای نکرده من در محیط خانواده بددهانی کنم و بد حرف بزنم، توهین کنم. خب این ناخودآگاه من را از آن جایگاه خود پایین می آورد. حالا هزار بار به طرف مقابل بگویم که باید من را دوست داشته باشی، نمی تواند این کشش ایجاد نشده است. یک سدی را جلوی محبت گذاشتیم که نمی تواند به سمت ما بیاید با این رفتار ما. ما در روایات داریم که یکی از ویژگی های مرد موفق این است که «النقی طرفین» مرد باید دو تا پاکی داشته باشد. حضرت فرمودند که یکی از این پاکی ها، پاکی زبان است. حالا یکی هم پاکی چشم است. پاکی زبان مدنظر ما است. مردی که زبان او پاک است یعنی این که خوب صحبت می کند و احترام به همسر خود می گذارند در آن کلام خود و زیبا همسر خود را خطاب می کند و درخواست های خود را زیبا بیان می کند تا یک موقعی که من مرد فکر کنم که زن در خانه کلفت من است. یعنی امر و نهی های  آن چنانی و توبیخ های آن چنانی و یک لیوان آب یک کم دیر شود و عصبانی شوم و داد و بیداد کنم خب حالا هم شما بهتر که شب ها هم خود، خود را نوازش کنی. یعنی نوازش طرف مقابل نمی آید چون آن زبان پاک را نداشتی. یا در روایتی از وجود مبارک امام صادق(ع) داریم یا نبی مکرم اسلام که حضرت فرمودند که از بدبختی مرد سه چیز است. حضرت فرمود که یک ـ یک کارفرمای ظالم داشته باشد. دو ـ همسایه ی بد داشته باشد. سه ـ زن بددهان داشته باشد. این بدبختی مرد است. حالا مردی که در خانه بدبخت است و عامل بدبختی او هم زن او است آیا می تواند به این زن محبت کند؟ نمی شود محبت کشش ندارد و به سمت او نمی رود. یعنی اگر یک موقعی هم باشد مصلحتی است. یک موقعی پیش می آید که حالا من مصلحتی به خاطر این که فضای خانه به هم نریزد یک محبت ظاهری را دارم. اگر یاد شما باشد ما در هفته ی گذشته عرض کردیم که محبت هم یک بلوغی دارد و بلوغ آن را از کلام نبی مکرم اسلام بیان کردیم. محبت باید از قلب شروع شود و بر زبان جاری شود و در رفتار تجلی پیدا کند. مرد خوش کلام و زن خوش کلام ناخودآگاه محبت قلبی به او شکل می گیرد. حالا باید روی موضوعات بعدی برویم که بگوییم ابراز هم بکنم و در رفتار خود هم نشان بده. یعنی داریم به آن بلوغ می رسانیم و لذا در خانواده ها نسخه ای غیر از این را دنبال آن نگردند. یعنی شما نه با تطمیع و نه با تحدید و نه با نصیحت و نه با موعظه هیچ چیزی نمی تواند محبت طرف مقابل را به خود جلب کنید باید حتماً بر اساس یک فرمولی جلو بروید که دوست داشتنی شوید تا جلب محبت صورت بگیرد. پس اولی آن احتیاج به کلام است و ارتباط کلامی است. لذا آن قاعده ای که ما چند برنامه ی قبل به آن اشاره کردیم این را همه داشته باشیم. اصل خوب بودن است. من باید خوب باشم. حالا این خوبی یک موقع در کلام تجلی می کند و خود این دارد زیرساخت عاطفی را در خانه شکل می دهد. ممکن است که الان برخی از خانواده ها بپرسند که اگر همسر من این طوری نبود، ما می گوییم تو باش و اگر باشی دوست داشتنی می شویم و اصلاً کار به تدریج درست می شود. او جلب به تو می شود و محبت او به سمت تو می دهد. آن وقت این نگرانی که داری حل می شود. یک جمله ی خوب و زیبایی را حضرتعالی همان ابتدای کلام فرمودید که محبت اکسیری است و واقعاً هم همین است. یعنی یک اکسیری است که تمامی زیرساخت های زندگی بر اساس آن شکل می گیرد. برای همین شما در قرآن با آن عظمت که کلام الهی است وقتی می خواهد فلسفه ی رابطه ی بین زوجین را بیان کند، یکی از آن ها را موده بیان می کند. رحمه بیان می کند. این دوستی و محبت را به عنوان ارکان خانواده بیان می کند و ارتباط بین دو زوج را. پس اولین نکته ارتباط کلامی است. نکته ی دوم ـ توجه داشتن به نیازهای یکدیگر. ما باید در زندگی مشترک نیازها را به آن توجه کنیم که مهم هست. اصلاً شاید یکی از فلسفه های زوجیت و زندگی مشترک این است که ما برخی نیازهایی را داریم که دیگران نمی توانند این را برآورده کنند. زن و شوهر باید برای همدیگر برآورده کنند چون این ها همسر هم هستند و نزدیک ترین انسان هستند. حتی از لحاظ عاطفی. حتی در محبت های ابرازی بچه های ما از یک سنی که عبور می کنند ما دیگر به نوعی محدودیت ارتباط عاطفی با آن ها داریم یعنی یک سری نکات را باید رعایت کنیم ولی شما زن و شوهر را می بینید که نه این محدودیت ها نیست و لذا این نیاز را می توانند به همدیگر پاسخ بدهند لذا این نیازها مختلف است. یعنی ما از دو زاویه نیازهای زن و شوهر را باید بسنجیم. یکی نیازهای عمومی است که حالا ان شاءالله جز مباحث ما است و جلوتر بیان می کنیم. یک کار دیگر که ما کردیم این است که نیازهای اختصاصی هم استخراج کردیم. مثلاً یک نیازها مردانه است یعنی خانم ها باید توجه به این داشته باشند و هفت تا هم بیش تر نیست. باید به آن توجه کنند. خیلی هم راحت است و چیزهای سختی نیست. یعنی ما شروع به گفتن کنیم در ذهن خود خانم های محترم این شکل بگیرد که من یک جای دیگر هم شنیده بودم و بوده است و انجام آن کاری ندارد. نیازهای اختصاصی برای خانم ها حدود بیست تا نیاز است که آن را هم در جای خود بیان می کنیم. ما باید به این نیازهای همدیگر توجه داشته باشیم. شاید الان من این پرسش را اگر از حضرتعالی داشته باشم قطعاً شما همان جوابی را می دهید که من هم خواهم داد که اگر بپرسیم که آدم افرادی که نیازهای او را برطرف می کند، دوست می دارد یا نه؟ صددرصد. زن و شوهری که به نیازهای یکدیگر توجه می کنند در اصل دارند یک ـ محبت خود را نسبت به دیگری انتقال می دهند و دو ـ جلب عاطفی می کنند. من در ابتدای بحث یک تعبیری را به کار بردم که وقتی خانم و آقا را مقابل همدیگر می نشانیم و می گوییم که چه دلخوشی داری. ممکن است که آقا بگوید من در زندگی برای این زن کم و کسری مادی نگذاشتم. می گویم خب این شرط لازم هست ولی کافی نیست. تو فعلاً در حد همان عابربانک داری عمل می کنی. خوب است و من نمی گویم بد است. من مرد باید عملکرد این گونه هم داشته باشم ولی این تمام نیازهای همسر من را پوشش نمی دهد این دارد فقط نیازهای زیستی او را پوشش می دهد. ما یک تعبیری در حوزه ی خانواده و تربیت داریم که می گوییم مشکل ما انسان ها چیست که وقتی نیاز زیستی را به آن توجه می کنیم و برآورده می شود، تازه بعد از آن نیازهای فرازیستی جوشش پیدا می کند و ما باید به این خیلی دقت کنیم. برخی مقایسه هایی که برخی افراد می کنند واقعاً آدم را خیلی ناراحت می کند از سر جهل است و از سر نادانی است و از سر ندانم کاری است. مثلاً چند وقت پیش من دیدم که یک کلیپی از یک مادری که سن و سالی هم از او گذشته بود منتشر شد که توصیه می کرد که برویم به جای بچه داری و بچه  آوردن سگ نگاه داریم، سگ باوفاتر از بچه هست. با چه شور و حالی هم این را بیان می کرد. من این را دیدم و تأسف خوردم. دلایل آن را هم خود او می گفت که بچه های من بی وفایی کردند و فلان کردند. من همان جا یک موقعی در یک جلسه ای همان را تحلیل کردم. گفتم می دانید که اشتباه این مادر چی هست؟ فرق بین انسان و حیوان را نشناخته است. شما اگر به حیوان نیاز زیستی را توجه کنید دیگر دنبال تو است. شما جلوی گربه دو بار شیر بگذار، دیگر تو را ول نمی کند هر جایی بروی دنبال تو می آید. به سگ دو بار استخوان بده، دنبال تو می آید چون نیاز زیستی او که تأمین شود چون حیوان است فراتر از این که نیست. همین نیاز او است و تو را قبله ی آمال تو می داند ولی بچه را وقتی که شکم او را سیر می کنی تازه کار تو شروع می شود و ما فکر می کنیم که حالا رخت و لباس را تن بچه کردیم و یک خوراکی هم به او دادیم خورده است، دیگر باید هر چه ما می گوییم گوش کند. می گوییم نه این جور نیست و تازه کار تو شروع می شود، این را باید تربیت می کردی و احترام را به او یاد می دادی، ادب را به او یاد می دادی، نزاکت را به او یاد می دادی، مراودات اجتماعی را به او یاد می دادی لذا خیلی از ما پدرها و مادرهایی که بی وفایی از فرزندان خود می بینیم بخشی از آن مقصر خود ما هستیم که نتوانستیم این ها را خوب ادب و تربیت کنیم. اصلاً احترام به بزرگ تر را یاد او بدهیم. ممکن است که خود ما هم بی ادبی می کردیم. یک کتابی هست که کتاب خوبی هم هست که تحت عنوان بازار مکافات عمل هست که یک سری ماجراهای واقعی را از زندگی افراد در این کتاب جمع آوری کرده است. تجربیات شخصی آن ها را آورده است. یک جا یک تعبیری دارد که درباره ی پدر و پسری است. می گوید یک موقعی یک پسری خب قدیم ها می دانید که چند نسل در یک خانه زندگی می کردند. می گوید یک موقعی پسری، پدری را داشت می زد و از خانه او را بیرون می کرد و دست های او را هم کشید و داشت او را از خانه بیرون می کرد. به یک جایی که رسید در آن گیر و دار دعوا پدر گفت که بس است تا همین جا که من را کشیدی و زدی. پسر هم با ناراحتی گفت که یعنی چی، من تو را می خواهم بیرون بیندازم. گفت من هم بابای خود را تا همین جا کشیدم. یعنی ببینید پدری که ادب را به بچه ی خود را یاد ندهد و ادب را نیاموخته باشد خب نمی تواند ادب را هم اجرا کند و بچه ی او هم آن ادب را نخواهد داشت لذا ما باید به این نکته توجه کنیم. در زندگی هم همین است. من مرد که وقتی می آیم بالاخره آن سطحی از رفاهیات را در وسع خود در زندگی شکل می دهم تازه کار من شروع شد و نه این که فکر کنم که تمام شد. حالا خانم هم که الحمدلله یخچال او پر است و رخت و لباس او هم خوب است و سر و وضع او هم خوب است. حالا چه غمی داری بیا به من محبت کن. می گوییم این تازه آغاز کار است. باید خوش زبانی هم باشد و توجه به سایر نیازها هم باشد تا بتوانی خود را دوست داشتنی کنی و تو را دوست بدارند. گاهی اوقات اگر ما تدبیر نداشته باشیم خیلی اوقات شخصیت انسان هم می ریزد و خرد می شود که هی محبت را بخواهیم از طرف مقابل التماس کنیم که تو را به خدا یک کم به من محبت کن و او هم می گوید بیا دوستت دارم و برو. یعنی این که فردی که دارد این التماس را در قالب ... و لذا این قلبی شکل بگیرد و راه آن این است. پس اول ـ کلام، دوم ـ توجه به نیازهای یکدیگر. نکته ی سومی که باید توجه کرد این است که باید ما حظ بصری هم از همدیگر در زندگی مشترک ببریم. آن وقت حظ بصری دو شکل و شاخه دارد. یکی همان ظواهر است که باید به ظواهر خود توجه کنیم، دوم ـ رفتارهایی که در مرعا و منظر طرف مقابل است. یعنی گاهی اوقات درست است که خانه ی من است و چاردیواری من است و اختیاری است ولی این به این معنا نیست که هر جوری در آن بچرخم و هر جوری در آن لم بدهم. هر جوری دل من خواست بخوابم.
پیامبر گرامی اسلام گاهی اوقات در زمان خود به نشستن برخی از افراد ایراد می گرفتند و می گفتند که این چه جور نشستن است و به تعبیر ما خود را جمع کن و مرتب بنشین. گاهی اوقات زن و مرد باید در خانه همین نکات را حتی توجه کنند. من نمی گویم که خیلی دست به سینه و رسمی ولی ما می گوییم که این راحت بودن هم تا یک حدی از آن، نه این که بی محابا راحت باشد. حالا اگر بخواهیم یک نظام معیاری هم برای آن بیان کنیم نباید برای طرف مقابل رفتار چندش آور و آزاردهنده بشود و منجر به این شود که شخصیت خود ما پایین بیاید. بالاخره انسان حتی در خلوت خود هم باید شخصیت خود را حفظ کند. خصوصاً این که انسان در محضر الهی هم قرار دارد. یادی هم از مرحوم علامه ی طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) کنیم که در احوالات ایشان هم هست که ایشان می فرمود که سخت ترین لحظات برای من آن لحظاتی بود که بدون وضو بودم. انسان در محضر خدا باشد و بدون وضو. حتی تا کجا را نگاه می کنند یعنی می خواهم بگویم که حتی وقتی ما خود و خدا هستیم باید یک سری نکات را رعایت کنیم. حمام رفتن آداب دارد و این طور نیست که بگوییم در حمام خود من تنها هستم و هر جور خواستم مثلاً بروم. نه آن جا هم یک سری آداب دارد. یک توالت می خواهیم برویم ببینیم چه قدر آداب دارد. باید رعایت شود. یعنی می خواهم یک آداب حتی فردی که در مدل و سبک زندگی دینی و اسلامی وجود دارد چه برسد به این که انسان با انسان های دیگر مراوده داشته باشد. شما می دانید که انسان ها مجموعه ای از عواطف و احساسات و نگرش و افکار هستند یعنی ما باید خیلی به این ویژگی های طرف خود احترام بگذارم خصوصاً آن جنبه هایی که جنبه های مثبت و فطری آن است. زیبا دوستی یک امر فطری است و من باید در محیط زندگی به آن توجه کنیم لذا هر جوری در خانه نچرخم. یک موقعی یک آقای بزرگواری پیش من آمده بود و می گفت که آقای تراشیون، این خانواده ی ما می رود برای خود تیشرت می خرد که در خانه بپوشد، می گفت جینی می خرد. یعنی می گفت شش تا، دوازده تا می خرد دو سال همین ها را می پوشد. می گویم این چه وضعی است. می گوید حالا من به این عادت می کنم دیگر راحت هستم. یعنی خود دیگر توجه ندارم و باید هی التماس کنم که باید من را دوست داشته باشی. خب این التماس جواب نمی دهد. باید به این ها هم توجه کنی. یک بخش هایی هم نوع نزاکت ها و رفتارهایی که در خانه انجام می دهند. مثلاً می گویم که الان یک سفره ی افطاری می خواهد پهن شود. من باید بلند شوم که کمک کنم. همان طور که من روزه گرفتم خانم من هم روزه گرفته است، بچه ها هم گرفته اند و الان نیاز به کمک دارند. همان طور که من خسته هستم آن ها هم خسته هستند. تازه مقاوت ما مردها یک موقعی بیش تر از زن ها هست. خب این جا وقتی که بلند شوم و یک کمکی کنم. حتی بیان کنم دارم به خود احترام می گذارم. دارم به خود رشد می دهم ولی یک موقعی می بینم که نه از کنار آن راحت می گذرم. خب من کار بیرون کردم و کار خانه برای تو است و باید تو خود انجام بدهی. خب این نگاه از آن دوست داشتنی شدن من را پایین می آورد. دوباره شب باید خود، خود را نوازش کنم. یعنی نتیجه ی آن این می شود.
شکل محبت ها خیلی متفاوت است. بچه ها این جور نیستند و گاهی اوقات خطا می کند و فردا یاد آدم می رود. بچه ی او است ولی همسر نه، یک موقع یک خطایی می کند بیست سال بعد به او می گویم که یاد شما هست که فلان وقت، فلان کار را کردی. این دلیل همان تفاوت نسب و سبب است که وجود دارد. این جا را باید دقت کنیم. این جا من یک تعبیری هم به کار ببرم و آن این است که ما در محیط زندگی مشترک همیشه باید شش دانگ حواس خود را جمع کنیم. چه می گوییم و چه طور رفتار می کنیم یک ذره بگذرد این ها تبدیل به یک ملکه ای می شود یعنی آن موقع عادت می کنیم و آن موقع عادت های خوب در ما شکل می گیرد. حالا این که عرض کردم که آن حظ بصری و گاهی اوقات همین جا شکل می گیرد و خانم گاهی اوقات کمک کار آقای خود در یک جایی می شود در یک جایی که می بیند همسر یک نیازی دارد و این که آقا مثلاً بالای یک نردبام رفته است و دارد یک چوب پرده ای می زند. خانم یک پیچ گوشتی بیاور، نگوییم که تو یک وردست هم در کنار خود می خواهی. خب خود تو بیا آن  را بردار. خب این به این معنا نیست که این را بگوییم و فردا دوباره آقا من را دوست داشته باش، بگوید که چشم سراپا تو را دوست دارم. همین ممکن است که یک گوشه ای از ذهن طرف مقابل را به خود مشغول کند که ببین آن جایی که من از او یک درخواستی کردم. پای تلویزیون نشسته بود و می توانست این کمک را به من بکند ولی چرا این کار را نکرد. این جا است که ما می گوییم باید به آن رفتارهای خود هم در محیط خانه توجه کنیم. این سوم شد. اول ـ کلام. دوم ـ توجه به نیازها. سوم ـ حظ بصری بردم. نکته ی چهارمی که ما باید به آن توجه کنیم گاهی اوقات زن و شوهرهایی که گذشته ی مشکل دار همدیگر را فراموش می کنند، دوست داشتنی تر می شوند. اصلاً آدم هایی که بخشنده هستند و باگذشت هستند، این ها دوست داشتنی تر هستند تا آدم های کینه ای و آدم هایی که اهل انتقام گیری هستند. آدم هایی که هی گذشته را نبش قبر می کنند، معمولاً می بینیم که دز عاطفی نسبت به این ها کمتر می شود. لذا در مدل های ارتباطی ما یک اصلی به نام اصل تغافل داریم. نادیده گرفتن است. یعنی باید نادیده بگیریم. ممکن است که یک جایی هم اذیت می شویم یعنی بگوییم، می گوییم که آخی دل ما خنک شد ولی وقتی عبور می کنیم همان کرامت به انسان ارزش می دهد و انسان را دوست داشتنی می کند و این که زندگی مشترک ممکن است که نسبت به سایر موارد خیلی باید تقویت شود. دلیل آن هم می دانید چه هست؟ دلیل آن هم این است که همان طور که عرض کردیم زن و شوهر نزدیک ترین انسان ها به همدیگر هستند و لذا همین که نزدیک تر هستند و با همدیگر بی رودربایستی تر هستند و ممکن است که خطاهای بیش تری هم نسبت به همدیگر انجام بدهند. این جا است که آن اصل گذشت و اصل چشم پوشی و اصل عفو کردن و اصل بخشیدن می تواند خیلی به این کمک کند در این که خود ما دوست داشتنی تر شویم و این که می دانید در خانواده و در محیط های فامیلی آدم هایی که کینه ای هستند و آدم هایی که هی گذشته های تلخ را یادآوری می کنند، آدم ها خیلی به آن ها گرایش ندارند و از او خوششان نمی آید و ممکن است که حتی دنبال نقطه ضعف بگردند. من در راه که به قم می آمدم داشتم به موضوعی که امروز قرار بود گفتگو کنیم فکر می کردم، یک نکته ای که به ذهن من آمد که حتماً با بینندگان عزیز خود مطرح کنم این بود که گاهی اوقات من وقتی روی شما حساس شوم ناخودآگاه دز حساسیت شما را هم نسبت به خود افزایش می دهم. یعنی من اگر شروع به این کنم که از شما ایراد بگیرم خدای نکرده حالا شما نه و آن شمای بعضی ها، او هم شروع می کند که نقطه ضعف از من بگیرد. یعنی این غلط است. یا مثلاً ما در مدل های خانوادگی همین را می گوییم. مثلاً یک موقع پدرخانم و مادرخانم به خانه ی آدم می آید. حالا آقا یک مقداری خسته است و روزه بوده است و ممکن است که یک مقداری گرفته بوده است و نتوانستم گرم از این ها پذیرایی کند و ارتباط برقرار کند بعد شما می بینید که پدرخانم و مادرخانم از در خانه که بیرون می روند خانم در را که می بندد رو به آقا می گوید که حالا نوبت پدر و مادر تو هم می شود. یعنی همان جا شروع می کند و آغازگری می کند و ما می گوییم که این زنجیره، زنجیره ی غلطی است و ته آن یک خیری نیست و ته آن یک مشکلی شکل می گیرد و این جا است که ما باید بگوییم که این زنجیره را قطع کرد. یعنی اگر من روی طرف مقابل خود حساسیت به خرج بدهم دارم حساسیت او را هم نسبت به خود تقویت می کنم. در اصل این جا وارد یک جنگی می شوم. یک میدان نبردی که معلوم نیست که پایان آن هم چه باشد و آن هم بین زن و شوهر. زن و شوهرها مأموریت های بزرگ تر و والاتری دارند. محبت را به عنوان یک هدف در زندگی خود نمی دانیم، ما می گوییم که این یک زیرساخت است که ما بتوانیم مأموریت های اصلی خود را انجام بدهیم. یکی از این مأموریت های اصلی تربیت نسل است. در خانه ای که اختلال عاطفی وجود داشته باشد و خلأ عاطفی وجود داشته باشد، بچه خوب تربیت نمی شود. رغبت وجود ندارد و انگیزه وجود ندارد لذا آن جا این زیرساخت دارد فراهم می شود. وقتی من این محبت را در خانه بالا می برم حتی انرژی برای تربیت فرزند، انرژی برای بندگی خدا، گاهی اوقات شما می بینید که طرف مقابل یک مقداری خلأ عاطفی پیدا می کند و حتی رغبت او به مستحبات و به عبادت و نوافل و نماز شب کم می شود ولی من به او یک انرژی می دهم و به او یک محبتی می کنم. پس ما باید این جا به این نکته توجه کنیم که ورود به گذشته ی تلخ یکدیگر پیدا نکنیم. ما طلبگی را که شروع کردیم یک درسی در حوزه بود که اولین کتابی بود که طلبه ها می خواندند که شرح امثله به آن  می گفتند. بعد آن جا فعل ماضی، مضارع و این ها تعریف می شد. فعل ماضی را وقتی استاد ما تعریف کرد این جوری فرمودند که «الماضی ما مضی وقته و لزم اجل» یعنی ماضی وقت آن گذشته است و اجل آن به سر آمده است. بعد ایشان می گفت که می خواهید بگویم یعنی چی؟ یعنی بر گذشته ها صلوات. یعنی دیگر گذشته را نرویم زنده کنیم و آن را ول کنیم. گذشته دیگر گذشته است و می تواند یک درس و پندی برای حال و آینده باشد ولی این که گذشته را مثل یک چماقی در دست خود بگیریم و نبش قبر کنیم، بر علیه طرف مقابل باشد، این غلط است و این اتفاق نباید در زندگی ما بیفتد. آدم هایی که اهل گذشت هستند و اهل بخشش هستند، دوست داشتنی تر هستند. این هم چهارمی شد. داریم محبت یاد می دهیم. این جا بگویم که آن نکته این است که برخی این ها ممکن است که اول آن سخت باشد چون اصلاً مهارت ابتدای آن سخت است. یک تشبیهی در اولین برنامه هایی که خدمت بینندگان بودیم عرض کردیم، گفتم مثل رانندگی است. ما در رانندگی هم ما اول دنده را باید نگاه کنیم و گاز و کلاج را باید ببینیم که کجا است ولی وقتی که راه افتادیم دیگر نمی فهمیم که دنده و کلاج کجا است. در زندگی هم همین است. اول آن گذشت سخت است، باید اول نگاه کنیم و دقت کنیم که چه کار کنیم و با خود یک شب کلنجار برویم که این را باید گذشت کنم ولی وقتی این یک مهارت شد و یک ملکه شد، دیگر اهل گذشت می شود.
یک نکته ی دیگر که نکته ی ششم باشد این است که همدیگر را آزار ندهیم. این نکته هم خیلی مهم است یعنی چیزهایی که آزاردهنده هست حتی به این ها دقت کنیم که طرف مقابل را نرنجانیم چون از آن دز دوست داشتن ما کم می کند. ویژگی اسلام این است که شما نباید اهل آزار باشید حتی به حیوانات. یاد مرحوم آقای تهرانی افتادم که یکی از علمای مشهد بود و جبهه می رفت و جنگ می رفت. حالا ایشان یک خاطراتی دارد که ببنندگان باید زندگی ایشان را بخوانند. یک بخشی از آن را من می خواهم بگویم. یک موقع یکی از شاگردان ایشان می گوید که استاد یک موقعی وضو گرفتند که به مسجد برای نماز برویم. در همین مسیر که داشتیم می رفتیم یک مرتبه ایشان گفتند که به خانه برویم یک کار کوچکی دارم. گفتم که آقا الان اذان می گویند و دیر می شود. گفت نه هنوز وقت هست. به نماز می رسیم. اصرار کردیم که چرا آقا برگردیم. گفت ایشان یک اشاره ای به عبای خود کردند و گفتند که یک مورچه ای روی این است و من فکر کنم که آن موقع که عبای من به درخت آویزان بود تا وضو بگیرم این آمده است، او را این جا بیندازیم راه خانه ی خود را پیدا نمی کند. این را روی آن درخت بگذاریم و برگردیم. اسلام این جوری است. همین شخصیت در مقابل دشمن هم می رود و پای خمپاره هم می رود و خمپاره هم در سن بالای هفتاد سالگی می اندازد که امام می فرمودند که شما دیگر لازم نیست که به جبهه با این سن و سال خود بروید ولی آن جا آن رأفت و آن مهربانی وجود داشت. گاهی اوقات ما به راحتی همدیگر را می رنجانیم و این به زیان آن محبت و عواطف بین زن و شوهر است. یعنی ما باید این خودسازی را در خود شکل بدهیم که هر چیزی را که می دانیم طرف مقابل از آن می رنجد را از آن بپرهیزیم. بله حالا من این را قبول دارم که برخی موارد ممکن است که من بر اساس یک ندانم کاری یک کاری را انجام بدهم که نمی دانم طرف مقابل من با این رنجیده خاطر می شود و آن موقع هم عذرخواهی را برای این موقع ها گذاشتند ولی آن جا که یقین دارم. یک خانمی می گفت که آقای ما می داند که من روی داداش خود حساس هستم، می گفت هر موقع که از دست من ناراحت می شود به داداش من فحش می دهد. خب این خیلی بد است. وقتی من می دانم که این می رنجد و من تعمدی ورود پیدا کنم و دست روی این ویژگی بگذارم که می دانم که او ناراحت می شود و آزار می بیند. خب این اصلاً به دور از اخلاق است و این جا می شود که شب باید خود، خود را نوازش کنم. محبت به سمت من نمی آید.
یعنی این ها هی دارد ریز ریز آن محبت را جلب می کند و یک هجمه ها و حالا هر چه در این فنون هر چه ماهرانه تر عمل کنیم آن عابر بانک ما پر و پیمان تر می شود و دوست داشتنی تر می شویم و جلب عاطفی بیش تری می کنیم. نکته ای را می خواهم در باب محبت عرض کنم و آن این است که محبت را خود در مورد خود می خریم. محبت را دیگران قرار نیست که به ما اهدا کنند. در پدر و فرزندی و فرزند پدری نه، حساب آن جدا است ولی بین زن و شوهری هم این جوری است که خود ما باید ایجاد کنیم و لذا هر جا دیدیم که داریم کم مورد محبت قرار می گیریم اول خود را باید مورد واکاوی قرار دهیم که باید آن جوری که باید عمل می کردیم، عمل کردیم یا نه. یعنی همیشه طرف مقابل خود را مقصر ندانیم. همان روایتی که وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمودند که برخی آدم ها خار در چشم طرف مقابل را می بینند و تیر در چشم خود را نمی بینند. من الان که محبت نمی شوم واقعاً مقصر اصلی خود من هستم ولی ایراد را از طرف مقابل می بینم. در حالی که اگر خود را یک واکاوی کنم، می بینم که نه خود من ایرادات زیادی داشتم که می توانستم دوست داشتنی شوم ولی این مهارت ها را به کار نبردم.

هنر بهتر زیستن - استاد تراشیون

❖❖❖ جهت دسترسی به سایر قسمتهای سلسله مباحث «هنر بهتر زیستن» حجت الاسلام تراشیون کلیک کنید ❖❖❖

کلمات کلیدی: 
Share