دزدی که عاقبت به خیر شد - صابر خراسانی (فیلم، صوت، متن)
دزدی که عاقبت به خیر شد - صابر خراسانی (فیلم، صوت، متن)
در این بخش از ضیاءالصالحین، ماجرای «دزدی را که عاقبت به خیر شد» در بیان صابر خراسانی به مدت 3 دقیقه به صورت آنلاین مشاهده و در صورت نیاز دانلود کنید.
❖ متن شعر صابر خراسانی ❖
ظاهراً ما که در سفر بودیم
سارقی رفته بوده خانه ی ما
وقتی از خانه آمده بیرون
اهل کوچه گرفته اند او را
قسمت جالبش ولی اینجاست
کار آن دزد تا رسیده به مو
سر اصرار خادم مسجد
در نهایت گذشته از او
با خودم گفتم
از هر آنچه گذشت
جز خدا یک نفر خبر دارد
میروم پیش خادم مسجد
تا از این راز پرده بردارد
اولش طفره رفت
اما بعد ناگهان سفره دلش وا شد
دست هایش به لرزه افتاد و
چشم هایش دو کاسه دریا شد
گفت پنجاه سال پیش از این
پدرم مرد لنگ نان بودم
پسرم من هم از قضا روزی
سارقی مثل این جوان بودم
یک شب اما شب عجیبی بود
وارد خانه ای شدم که نپرس
با چراغی که داشتم گشتم
همه جا را دقیق با دلی قرص
قاسه بشقاب ها همه نقره
تابلو فرش ها گران
آن بین نورم افتاد روی دیوار
روی تمثالی از امام حسین
سست شدم دستمو چراغ افتاد
بعد چند سال بغض من شکست
ریختم عقده هام را بیرون
گفتم آقا چه وقت دیدار است
تو مگر نور نیستی
پس کو دور تا دور من تاریک است
تو چراغ هدایتی اما
من یافتم تو را چراغ به دست
ببرم حرمت تو میشکنم
نبرم خالی است سفره نانم
به خدا از همه فقر تر است
آن که عشق تو را فروخت به نان
ناگهان کل خانه روشن شد
دستی از پشت زد به شانه من
گفت امشب چه روضه ای خواندی
نور دادی جوان به خانه من
تا که وارد شدی تو را دیدم
گیر افتادی و نفهمیدی
هرچه برداشتی حلال برو
حال نور حسین را دیدی
پسرم کل ماجرا این بود
عشق راه مرا عوض کرده
راستی آن جوان خبر دارم
رو به کسب حلال آورده
افزودن دیدگاه جدید