مجموعه قانون، برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائیه و مجری احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون یعنی احکام شرع یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در رأس تشکیلات اجرائی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت.علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد.در آن زمان مثلا به بیان قانون جزا اکتفا نمی کرد بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت، دست می برید، حد می زد، و رجم می کرد. پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد.رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که خلیفه تعیین کرد فقط برای بیان عقاید و احکام نبود بلکه همچنین برای اجرای احکام و تنفیذ قوانین بود .وظیفه اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدی مهم گردانیده بود که بدون آن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «ما بلغ رسالته» رسالت خویش را به اتمام نمی رسانید .زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز به کسی احتیاج داشتند که اجرای قوانین کند، نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین شود.
اصولا قانون و نظامات اجتماعی، مجری لازم دارد.در همه کشورهای عالم و همیشه اینطور است که قانونگزاری بتنهائی فایده ندارد.قانونگزاری بتنهائی سعادت بشر را تأمین نمی کند.پس از تشریع قانون بایستی قوه مجریه ای بوجود آید.قوه مجریه است که قوانین و احکام دادگاهها را اجرا می کند و ثمره قوانین و احکام عادلانه دادگاهها را عاید مردم می سازد.بهمین جهت، اسلام همان طور که قانونگزاری کرده قوه مجریه هم قرار داده است. «ولی امر» متصدی قوه مجریه هم هست. (1) سنت و رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است.زیرا اولا خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهی میدهد که تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است، والی به اطراف می فرستاده، به قضاوت می نشسته و قاضی نصب می فرموده، سفرائی به خارج و نزد رؤسای قبائل و پادشاهان روانه می کرده، معاهده و پیمان می بسته، جنگ را فرماندهی می کرده و خلاصه احکام حکومتی را به جریان می انداخته است. ثانیا برای پس از خود بفرمان خدا تعیین حاکم کرده است وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعیین حاکم میکند باین معنی است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز لازم است و چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ می نماید ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند.
بدیهی است ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز ادامه دارد.طبق آیه شریفه، احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست، و تا ابد باقی و لازم الاجرا است.تنها برای زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیامده تا پس از آن متروک شود و دیگر حدود و قصاص یعنی قانون جزای اسلام اجرا نشود یا انواع مالیاتهای مقرر گرفته نشود یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد.این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است. بنابراین، چون اجرای احکام پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تا ابد ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت می یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همه جریانات و فعالیت های افراد را از طریق اجرای احکام تحت نظام عادلانه در آورد هرج و مرج بوجود می آید و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پدید می آید.پس برای اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود چاره ای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه اموری که در کشور جریان می یابد.
بنابراین، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و زمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است. (2) دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام احکام شرع است. ماهیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است.
اولا احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد .در این نظام حقوقی، هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرق معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشوئی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزائی تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی .برای قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور می دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیر خوارگی چه وظائفی بر عهده پدر و مادر است و بچه چگونه باید تربیت شود، و سلوک مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد.برای همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند، انسان کامل و فاضل، انسانی که قانون متحرک و مجسم است و مجری داوطلب و خودکار قانون است.معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام می ورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت در آید.
قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد. در «کافی» فصلی است بعنوان «تمام احتیاجات مردم در کتاب و سنت بیان شده است» ، (3) و کتاب یعنی قرآن «تبیان کل شی ء» (4) است روشنگر همه چیز و همه امور است. امام سوگند یاد می کند طبق روایات که تمام آنچه ملت احتیاج دارد در کتاب و سنت هست، و در این شکی نیست. (5) ثانیا با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.
مالیاتهائی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته نشان میدهد تنها برای سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است .
مثلا خمس یکی از درآمدهای هنگفتی است که به بیت المال می ریزد و یکی از اقلام بودجه را تشکیل می دهد. طبق مذهب ما از تمام منافع کشاورزی، تجارت، منابع زیرزمینی و روی زمینی و بطورکلی از کلیه منافع و عواید بطرز عادلانه ای گرفته می شود، بطوریکه از سبزی فروش درب این مسجد تا کسی که به کشتیرانی اشتغال دارد یا معدن استخراج می کند همه را شامل می شود. این اشخاص باید خمس اضافه بر درآمد را پس از صرف مخارج متعارف خود به حاکم اسلام بپردازند تا به بیت المال وارد شود.بدیهی است درآمد به این عظمت برای اداره کشور اسلامی و رفع همه احتیاجات مالی آن است. هرگاه خمس درآمد کشورهای اسلام یا تمام دنیا را اگر تحت نظام اسلام درآید حساب کنیم معلوم میشود منظور از وضع چنین مالیاتی فقط رفع احتیاج سید و روحانی نیست، بلکه قضیه مهم تر از اینهاست. منظور رفع نیاز مالی تشکلات بزرگ حکومتی است.
«جزیه» (6) که بر «اهل ذمه» (7) مقرر شده، و خراج که از اراضی کشاورزی وسیعی گرفته می شود درآمد فوق العاده ای را بوجود می آورد. مقرر شدن چنین مالیات هایی دلالت دارد بر این که حاکمی و حکومتی لازم است. وظیفه حاکم و والی است که بر «اهل ذمه» بر حسب استطاعت مالی و درآمدشان مالیات سرانه ببندد یا از مزارع و مواشی آنها مالیات متناسب بگیرد، همچنین خراج یعنی مالیات بر اراضی وسیعی را که «مال الله» و در تصرف دولت اسلامی است جمع آوری کند. این کار، مستلزم تشکیلات منظم و حساب و کتاب و تدبیر و مصلحت اندیشی است و با هرج و مرج انجام شدنی نیست.این بعهده متصدیان حکومت اسلامی است که چنین مالیات هایی را به اندازه و به تناسب و طبق مصلحت تعیین کرده سپس جمع آوری کنند و به مصرف مصالح مسلمین برسانند.
ملاحظه می کنید که احکام مالی اسلام بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد، و اجرای آن جز از طریق استقرار تشکیلات اسلامی میسر نیست. (8) بسیاری از احکام از قبیل دیات که باید گرفته و به صاحبانش داده شود، یا حدود (9) و قصاصی (10) که باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود و بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی تحقق نمی یابد .همه این قوانین مربوط به سازمان دولت است و جز قدرت حکومتی از عهده انجام این امور مهم بر نمی آید. (11) از طرف دیگر احکامی که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد.مثلا این حکم: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل» (12) که امر به تهیه و تدارک هر چه بیشتر نیروی مسلح و دفاعی بطور کلی است، و امر به آماده باش و مراقبت همیشگی در دوره صلح و آرامش.
هرگاه مسلمانان باین حکم عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامی به تدارکات وسیع پرداخته بحال آماده باش کامل جنگی می بودند مشتی یهودی جرأت نمی کردند سرزمینهای ما را اشغال کرده مسجد اقصای ما را خراب کنند و آتش بزنند، و مردم نتوانند به اقدام فوری برخیزند .تمام اینها نتیجه این است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق نداده اند.اگر حکومت کنندگان کشورهای اسلامی نماینده مردم با ایمان و مجری احکام اسلام می بودند اختلافات جزئی را کنار می گذاشتند دست از خرابکاری و تفرقه اندازی بر می داشتند و متحد می شدند و «ید واحده» می بودند.در آنصورت مشتی یهودی بدبخت که عمال آمریکا و انگلیس و اجانبند نمی توانستند اینکارها را بکنند هر چند آمریکا و انگلیس پشتیبان آنها باشند.این از بی عرضگی کسانی است که بر مردم مسلمان حکومت می کنند.
آیه و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة... دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند.ما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دستخوش تجاوزات بیگانه شده و می شویم و ظلم می بینیم. (13) ما برای این که وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای این که وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست نشانده آنها خارج و آزاد کنیم راهی نداریم جز این که تشکیل حکومت بدهیم.چون بمنظور تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان بایستی حکومتهای ظالم و دست نشانده را سرنگون کنیم و پس از آن حکومت عادلانه اسلامی را که در خدمت مردم است بوجود آوریم.تشکیل حکومت برای حفظ نظام و وحدت مسلمین است، چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه خود می فرماید که «امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است» . (14) استعمارگران بدست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شده اند نظامات اقتصادی ظالمانه ای را تحمیل کرده اند و بر اثر آن مردم بدو دسته تقسیم شده اند: ظالم و مظلوم. در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیتهائی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گرد و فاسدند. مردم گرسنه و محروم کوشش می کنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات بدهند تا زندگی بهتری پیدا کنند و این کوشش ادامه دارد، لکن اقلیتهای حاکم و دستگاههای حکومتی جائر مانع آنهاست.ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم.ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم .همین وظیفه است که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می فرماید: «و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.
علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت بسر ببرند.امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید من حکومت را باین علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند: «اما و الذی فلق الحبة و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها و سقیت آخرها بکأس اولها و لا لقیتم دنیا کم هذه ازهد عندی من عفطة عتر...» (15) سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن نمی گشتم و می دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایی تان در نظرم از نمی که از عطسه بزی بیرون می پرد ناچیزتر است! امروز چطور می توانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عده ای خائن و حرامخوار و عامل بیگانه بکمک اجانب و بزور سرنیزه ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده اند و نمی گذارند از حداقل نعمتها استفاده کنند؟ وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند. (16) چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن تسلط حکام خائن و فاسد بطور دسته جمعی و بالاتفاق قیام نکردیم و بعضی سستی بخرج دادند و حتی از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامی مضایقه نمودند بلکه بعکس به دعا گوئی حکام ستمکار پرداختند این اوضاع بوجود آمد، نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد، ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانی گشت، احکام اسلام بی اجرا ماند و در آن تغییر و تبدیل واقع شد، استعمارگران برای اغراض شوم خود بدست عمال سیاسی خود قوانین خارجی و فرهنگ اجنبی را در بین مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب زده کردند.اینها همه برای این بود که ما قیم و رئیس و تشکیلات رهبری نداشتیم.ما تشکیلات حکومتی صالح می خواهیم.این مطلب از واضحات است. (17) و آقایان ائمه جمعه و جماعات و همه خطبای کشورهای اسلامی باید این مطلب را به مردم برسانند که بنابر منطق این طایفه که می گویند «باید مسلمان در سیاست دخالت نکند» و او را طرد می کنند و شاید لعن بکنند باید [العیاذ بالله ] رسول الله را طرد کنند.رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است و سایر خلفای اسلام تا آنجائی که به انحراف کشیده نشده بود در صدر اسلام.باید همه آنها را نفی کنند، باید آنها را این آخوندهای درباری و این سلاطین نوکرم آب باید پیغمبر اکرم و خلفای اسلام را طرد کنند و بگویند که آنها مسلم نبودند، برای اینکه آنها دخالت در سیاست می کردند.سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود.پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود دراطراف عالم و عالم را دعوت می کرد به اسلام و دعوت می کرد به سیاست اسلامی و حکومت تشکیل داد و خلفای بعد حکومت تشکیل دادند .
در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند، این آخوندهای درباری و این به اصطلاح سلاطین آمریکائی یا شوروی یا باید پیغمبر و پیغمبران را و خلفای پیغمبر و پیغمبران را تخطئه کنند یا باید خود و حکومتهای خود را تخطئه کنند.امر دایر بین این دو است و از این خارج نیست.نمی شود منطقی که در مکه از [دخالت در] سیاست ما را تخطئه می کند و مسلمین را که می خواهند بر ضد ستمگران شعار بدهند جلوگیری می کند و در سایر بلاد که بعضی از ائمه درباری، ائمه جمعه درباری و ائمه جماعت درباری در یک دو راهی واقع هستند، هر کدام را می خواهند اختیار کنند. یا اختیار کنند که اسلام را نه رسول الله و نه بعد از او خلفا و نه آنهائی که متصدیان امور اسلام بوده اند از اصحاب و از وابستگان به آنها در صدر اسلام آنها مسلم نیستند یا اقرار کنند که خودشان و حکومت هایی که در بلاد خودشان هست مسلم نیستند.جمع ما بین این دو نخواهد شد.
گرفتاری مسلمین هم در همین است که به آنها تزریق کرده اند، تبلیغ کرده اند که روحانیون باید بروند در کنج مدرسه ها و مسجدها بعضی مسائل اسلام را بگویند، نه همه را، اساس مطلب اینجاست که اسلام آیا دین سیاست است و با سیاست به همه ابعاد، با مسائل اجتماعی ملت ها به همه ابعاد، با مسائل اقتصادی و فرهنگی و...توأم است یا اینکه اسلام باید منزوی باشد و در صدر اسلام آنهائی که حکومت دادند همه در اشتباه بودند! (18) مسلمین باید بیدار بشوند، مسلمین از سیره انبیا و خصوصا از سیره پیغمبر اکرم باید مطالعه کنند، ببینند چه کرده است و ما باید تأسی کنیم. اگر پیغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدینه نشسته بود و قرآن را ذکر کرده بود و دیگر کاری هم نداشت، ما هم می رفتیم همین کار را می کردیم. ما تأسی می کردیم. اما کسی که آمده است، از همان اولی که آمده است در مکه مشغول مبارزه بوده است تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد، مبلغ فرستاد، حکومت فرستاد در همه جا، آن جایی که دستش می رسید، ایشان مژده داد به مردم که ما می گیریم دنیا را، همه [ظالمین] را از بین می بریم، روم را از بین می بریم، ایران را از بین می بریم، یعنی از آن وضعی که آنها دارند که بت پرستی می کنند یا آتش پرستی می کنند، این را از بین می برند. همین مدت کوتاهی که پیغمبر اکرم زندگی کرد احیا کرد بشر را. مسلمین باید تأسی کنند به او که چه کرد، ما هم باید آن کار را بکنیم، او حکومت تشکیل داد ما هم باید حکومت تشکیل بدهیم، او جنگ کرد ما هم باید جنگ بکنیم، او دفاع کرد ما هم باید دفاع کنیم. (19)
ماهیت، اصول و اهداف حکومت اسلامی
حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست. مثلا استبدادی نیست که رئیس دولت مستبد و خود رأی باشد، مال و جان مردم را ببازی بگیرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف کند، هر کس را اراده اش تعلق گرفت بکشد و هر کس را خواست انعام کند و بهر که خواست تیول بدهد و املاک و اموال ملت را به این و آن ببخشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر خلفا هم چنین اختیاراتی نداشتند.حکومت اسلامی نه استبدادی است، نه مطلقه، بلکه مشروطه است.البته نه مشروطه به معنی متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود.از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است.فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در همین است که نمایندگان مردم یا شاه در این گونه رژیمها به قانونگزاری می پردازند در صورتیکه قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است.شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است.هیچکس حق قانونگزاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان بمورد اجرا گذاشت .
به همین سبب در حکومت اسلامی بجای مجلس قانونگزاری که یکی از سه دسته حکومت کنندگان را تشکیل می دهد مجلس برنامه ریزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب می دهد و با این برنامه ها کیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر کشور تعیین می کند. (20) مجموعه قوانین اسلام که در قرآن و سنت گرد آمده توسط مسلمانان پذیرفته و مطاع شناخته شده است.این توافق و پذیرفتن، کار حکومت را آسان نموده و به خود مردم متعلق کرده است .در صورتیکه در حکومتهای جمهوری و مشروطه سلطنتی، اکثریت کسانی که خود را نماینده اکثریت مردم معرفی می نمایند هر چه خواستند بنام قانون تصویب کرده سپس بر همه مردم تحمیل می کنند .
حکومت اسلام حکومت قانون است.در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حکم خدا است.قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد .همه افراد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده است.اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلافت را عهده دار شد به امر خدا بود.خدای تبارک و تعالی آن حضرت را خلیفه قرار داده است: «خلیفة الله فی الأرض» نه این که به رأی خود حکومتی تشکیل دهد و بخواهد رئیس مسلمین شود. (21) اسلام مثل حکومت های دیگر نیست.اینطور نیست که اسلام [تنها] فرقش با حکومت های دیگر این است که این عادل است و آنها غیر عادل، فرق های زیاد بین حکومت اسلام و اسلام هست با رژیم های دیگر، یکی از فرق هایش هم این است که حکومت اسلام یک حکومت عادل است.آن اوصافی که در حاکم است چیست، آن اوصافی که در پلیس است چیست، آن اوصافی که در لشگری است چیست، آن اوصافی که در مثلا سایر کارمندان دولتی است باید چه باشد، این یکی از فرق هاست، یک فرق نازلی است و بالاتر از این، آن چیزهائی است که انسان را رو به معنویات می برد .اسلام آمده است که این طبیعت را بکشد طرف روحانیت، مهار کند.طبیعت را به همان معنائی که همه می گویند، اسلام هم می گوید، این جور نیست که به طبیعت کار نداشته باشد، اسلام تمدن را به درجه اعلایش قبول دارد و برای تحققش کوشش می کند و لهذا حکومت هائی که در اسلام بوده اند یک حکومت هائی بوده اند که همه جور تمدنی در آنها بوده است اما نظر به این نبوده است که در عین حالی که همان چیزهائی که در ممالک متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و کوشش هم برایش می کند، در عین حال آنها به این نگاه می کنند و همین است، او به این نگاه می کند که بکشدش طرف روحانیت، بکشدش طرف توحید.از این جهت فرق است ما بین اسلام و غیر اسلام، بین حکومت اسلامی و حکومت های غیر اسلامی، بین آن چیزی که مکتب اسلام آورده با مکتب های دیگر، مکتب های دیگر یک مکتب های ناقص هست که خودشان خیال می کنند خیلی کامل است لکن حدودش تا همین دیدی است که دارند، بیشتر از این نیست.مکتب اسلام دیدش تا آخر است طبیعت را به آن دنیا می گویند، در لسان انبیا دنیا یعنی خیلی پست، پس کلمه دنیا یعنی خیلی پست، اسفل سافلین هم که در قرآن هست همین طبیعت است و آثار طبیعت، بالاتر است اعلی علیین است خدا می خواهد مردم را به اعلی علیین برساند از اسفل سافلین بکشاندشان تا اعلی علیین و این در غیر رژیم های انبیا جاهای دیگر اصلا مطرح نیست.
چکار دارند به اینکه مردم بشوند یک مردم الهی، به ما چه ربط دارد، اینجا خلاف نظم نکنند، اینجا کاری نکنند به حکومت ما ضرر بزند، هر چه می خواهد باشد.انبیا اینطور نیستند، انبیا به شما کار دارند، توی صندوقخانه هم که هستی به تو کار دارند، هیچ کس نیست، لکن حکم خدا هست دنبال شما. آنها می خواهند یک انسانی تربیت کنند که خلوتش و جلوتش فرقی نداشته باشد، همانطوری که خیانت نمی کند در جلوت و در پیش مردم برای اینکه از مردم ملاحظه می کند، انبیا می خواهند که انسانی درست کنند که پیش مردمش و غیاب مردمش دیگر فرقی نباشد، هر دویش آدم باشد، وقتی که آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بین مردم هم آدم است.نظرشان به این معنا هست و ما میلمان این است، آرزومان این است که یک همچو مکتبی در خارج بشود. تحقق پیدا کند، میل انبیا هم همین بوده است، میل همه ما این است که ما یک حکومتی داشته باشیم، همانجور حکومت هائی که در صدر اسلام بود که عدالت بود، همه اش عدالت بود و زائد بر او آن مسائلی که در قرآن کریم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چیز و حالا راجع به جمهوری اسلامیش که اول قدم است و تا حالا، الان، اسلام، جمهوری اسلامی الآن رژیم ماست.برای اینکه رای دادند، تمام شد، رژیم رفت، دفن شد تا ابد.دفن شد و حالا رژیم شما رژیم اسلامی است، در این رژیم اسلامی الان ما خیلی مسؤولیت داریم.مسؤولیت بزرگ داریم و آن حفظ آبروی اسلام است. (22) در دنیای امروز که گفته می شود دنیای صنعت است، رهبران فکری می خواهند جامعه بشری را نظیر یک کارخانه بزرگ صنعتی اداره کنند.در حالی که جامعه ها از انسان ها تشکیل شده است که دارای بعد معنوی و روح عرفانی است و اسلام در کنار مقررات اجتماعی، اقتصادی و غیره، به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه می کند و در هدایت جامعه از این بعد بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل می کند.اگر ایمان به خدا و عمل برای خدا در فعالیت های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و سایر شؤون زندگی بشر وارد شود، پیچیده ترین مشکلات امروزی جهان به آسانی حل می شود، امروز دنیا، هم در این بن بست گرفتار شده است و هم نمی خواهد به نوع هدایت انبیا تسلیم شود ولی سرانجام چاره ای جز تسلیم ندارد. (23) ما هم که حکومت اسلامی می گوئیم، می خواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهایی که با تو بیعت کردند.با خدا بیعت کردند «انما یبایعون الله» (24) یک همچو دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد، در جنگ هم وقتی که تیری انداخته است و رمیی کرده است باز خدا بفرماید که «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» (25) تو تیر نینداختی، خدا تیر انداخت، دست او را دست خدا بدان.ظل الله باشد، یدالله باشد حکومت، حکومت الهی باشد.ما حکومتی را که می خواهیم یک همچو حکومتی می خواهیم.آرزوی ما این است که یک همچو حکومتی سر کار بیاید که تخلف از قانون الهی نکند.پیغمبر اکرم از باب اینکه دستش دستی بود که در تمام عمرش از کارهائی که خدا فرموده بود تخلف نکرده بود، این دست دست خدا می شود، بیعت، بیعت با خداست.از آنجائی که کارهائی را که کرده بود اراده اش تابع اراده خدا، کارش تابع کارهای خدا، حکومتش حکومت الهی است به او گفته می شود که تو تیر نینداختی، وقتی که تیر انداختی تو نبودی، خدا تیر انداخت.با اینکه پیغمبر تیر انداخته بود اما ظل خدا بود.هیچ حرکتی از خود نداشت، هرچه داشت تبع قانون بود، پیغمبر قرآن مجسم بود، پیغمبر قانون مجسم بود.ما یک حکومتی می خواهیم که قانون باشد، تبع قانون باشد، نه یک حکومتی که تبع شیطان باشد. (26) از جمله تحولاتی که باید بشود و شما آقایان باید کوشش کنید، این است که به این کلمه فرماندار مغرور نشوید که شما فرماندار هستید.این کلمه فرماندار مال وقتی است که فرمان باشد و فرمانبر باشد و برادری نباشد و طبقه ای طاغوتی باشد و مردم دیگر فرمانبردار آنها .در صورتی که در اسلام مطرح نیست.آنهایی که سرتاسر کشور اسلامی را اداره می کردند، آن هم آن کشوری که از حجاز تا مصر و آفریقا و عراق و ایران و همه این ممالک اسلامی که می بینید، اروپا هم یک مقدارش، تحت فرمان بود، معذلک اینطور نبود که معاملاتشان با رعیت، معامله فرمانفرما و فرمانبر باشد.خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وضعشان با مردم مثل یکی از سایرین بود، یکی از اشخاص بود، نه یک منزل فرمانفرمائی داشتند و نه در محافلی که بودند، یک امتیازی بود که مردم ببینند که این بالا نشستن و پائین نشستن.این مسائل مطرح نبود.
بعضی از این عرب ها که از خارج می آمدند و وارد مسجد می شدند و پیغمبر را با سایرین نشسته بودند، وضع جوری بود که نمی شناختند کدام یکی پیغمبر است و کدام یکی اصحاب...حضرت امیر المومنین علیه السلام همان روزی که با وی بیعت کردند، بیعت به خلافت رسول الله، همان روز بیل و کلنگش را برداشته و رفت سراغ یک جائی که کار می کرد، خودش کار می کرد، دستش پینه داشت. وضع این سردارهائی که حکومت های بلاد بودند با مردم وضع فرمانفرمائی و فرمانبرداری نبوده است، وضع خدمت بوده است که فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. (27) عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است.حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر می ارزد؟ گفت: هیچ.فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزش تر است، مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم. (28) پس، نفس حاکم شدن و فرمانروائی، وسیله ای بیش نیست، و برای مردان خدا اگر این وسیله بکار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید هیچ ارزشی ندارد.لذا در خطبه نهج البلاغه می فرماید : «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم باین کار نشده بودم آن را (یعنی فرماندهی و حکومت) را رها می کردم. (29) » بدیهی است تصدی حکومت، بدست آوردن یک وسیله است نه این که یک مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود کسی نمی توانست آنرا غصب کند یا رها سازد.هرگاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پیدا می کند و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر می شود.
بعضی از مردم چون دنیا چشمشان را پر کرده خیال می کنند که ریاست و حکومت فی نفسه برای ائمه علیه السلام شأن و مقامی است که اگر برای دیگری ثابت شد دنیا بهم می خورد.حال آنکه نخست وزیر شوروی یا انگلیس و رئیس جمهور آمریکا حکومت دارند منتهی کافرند.کافرند اما حکومت و نفوذ سیاسی دارند و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسی را وسیله کامروائی خود از طریق اجرای قوانین و سیاستهای ضد انسانی می کنند.
ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند.صرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد، منتهی چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است.
حضرت علی علیه السلام درباره این که چرا حاکم و فرمانده و عهده دار کار حکومت شده تصریح می کند که برای هدفهای عالی، برای این که حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد.فرمایش امام این است که خدایا تو می دانی ما برای بدست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است.آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم این بود که «خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهره مندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند» (30) یا می فرماید: «اللهم انک قد تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام» (31) خدایا! تو خوب می دانی که آنچه از ما سرزده و انجام شده رقابت برای بدست گرفتن قدرت سیاسی یا جستجوی چیزی از تمتعات و درآمدهای زائد نبوده است.
و بلافاصله درباره این که پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش می کرده اند می فرماید : «و لکن لنرد المعالم من دینک، نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک...» بلکه برای این بود که اصول روشن دینت را باز گردانیم و به تحقق رسانیم و اصلاح را در کشورت پدید آوریم تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنی یابند و قوانین (یا قانون جزای) تعطیل شده و بی اجرا مانده ات به اجرا در آید و برقرار گردد . (32) ماهیت حکومت جمهوری اسلامی این است که با شرائطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکاء به آراء عمومی ملت، حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلام می باشد. (33) حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام الهام خواهد گرفت و متکی به آراء عمومی ملت می باشد و نیز شکل حکومت با مراجعه به آراء ملت تعیین خواهد گردید. (34) ما تابع آراء ملت هستیم.ملت ما هر طوری رای داد ما هم از آنها تبعیت می کنیم.ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است.پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. (35)
رهبری در حکومت اسلامی (ولایت فقیه)
شرایط رهبری
شرایطی که برای زمامدار ضروری است مستقیما ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است.پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر 2 شرط اساسی وجود دارد که عبارتند از:
1: علم به قانون
2: عدالت
چنانکه پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی در آن کس که باید عهده دار خلافت شود اختلاف پیدا شد باز در این که مسؤول امر خلافت باید فاضل باشد هیچگونه اختلاف نظری میان مسلمانان بروز نکرد.اختلاف فقط در موضوع بود.
1: چون حکومت اسلام حکومت قانون است برای زمامدار علم به قوانین لازم می باشد چنانکه در روایت آمده است. نه فقط برای زمامدار بلکه برای همه افراد هر شغل یا وظیفه و مقامی داشته باشند چنین علمی ضرورت دارد.منتهی حاکم باید افضلیت علمی داشته باشد.ائمه ما برای امامت خودشان بهمین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد.اشکالاتی هم که علماء شیعه بر دیگران نموده اند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند نتوانست جواب بگوید، پس لایق خلافت و امامت نیست.فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد پس لایق امامت نیست... (36) قانوندانی و عدالت از نظر مسلمانان شرط و رکن اساسی است.چیزهای دیگر در آن دخالت و ضرورت ندارد، مثلا علم به چگونگی ملائکه، علم به اینکه صانع تبارک و تعالی دارای چه اوصافی است، هیچ یک در موضوع امامت دخالت ندارد.چنانکه اگر کسی همه علوم طبیعی را بداند و تمام قوای طبیعت را کشف کند یا موسیقی را خوب بلد باشد شایستگی خلافت را پیدا نمی کند و نه باینوسیله بر کسانی که قانون اسلام را می دانند و عادلند نسبت به تصدی حکومت اولویت پیدا می کند.آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلم بوده این است که حاکم و خلیفه اولا باید احکام اسلام را بداند یعنی قانوندان باشد و ثانیا عدالت داشته از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد.عقل همین اقتضا را دارد، زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است نه خود سری و نه حکومت اشخاص بر مردم.اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند لایق حکومت نیست.چون اگر تقلید کند قدرت حکومت شکسته می شود و اگر نکند نمی تواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد.و این مسلم است که «الفقهاء حکام علی السلاطین» . (37) سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها در آیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند.در اینصورت حکام حقیقی همان فقها هستند، پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق بگیرد نه به کسانی که بعلت جهل بقانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.البته لازم نیست که صاحب منصبان و مرزبانان و کارمندان اداری همه قوانین اسلام را بدانند و فقیه باشند بلکه کافی است قوانین مربوط به شغل و وظیفه خویش را بدانند.
چنانکه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام اینطور بوده است. مصدر امور باید دارای این دو امتیاز باشد لکن معاونین و صاحب منصبان و مأمورانی که به شهرستانها فرستاده می شوند باید قوانین مربوط بکار خود را دانسته و در موارد دیگر از مصدر امر بپرسند.
2: زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد.کسی که می خواهد حدود جاری کند یعنی قانون جزای اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدی بیت المال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیت کار نباشد: «و لا ینال عهدی الظالمین» (38) ، خداوند تبارک و تعالی به جائر چنین اختیاری نمی دهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیاتها و صرف صحیح آن، و اجرای قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد، و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیت المال مسلمین را صرف اغراض شخصی و هوسرانی خویش کند. (39) در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی فقهی در زمینه های مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزی کند که وحدت رویه و عمل ضروری است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشدولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و بطور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد. (40) حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ علی مشکینی دامت افاضاته پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم.هر گونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند، من دخالتی نمی کنم.فقط در مورد رهبری.ما که نمی توانیم نظام اسلامی مان را بدون سرپرست رها کنیم.باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست.مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند.اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است.در این صورت او ولی منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است.
در اصل قانون اساسی من این را می گفتم ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم.من در آن هنگام می دانستم که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست، (41)
الگوی رهبری
در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد، یک زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابیطالب سلام الله علیه حکومت می کرد.در این دو مورد بود که ارزش های معنوی حکومت می کرد.یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذره ای از قانون تخلف نمی کرد.حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدانگونه سراغ نداشته باشیم، حکومتی که ولی امرش که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیر می کنند در مقابل قانون با پائین ترین فردی که در آنجا زندگی می کنند علی السواء باشد.در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است.حتی قضیه ای از حضرت امیرالمومنین علیه السلام در تاریخ است: در وقتی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهای بسیاری دیگر بسط داشت، قضات هم از طرف خودش تعیین می شد، در یک قضیه ای که ادعائی بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنی که آن هم از اتباع همان مملکت بود قاضی حضرت امیر را خواست.در صورتی که قاضی دست نشانده خود او بود، و حضرت امیر بر قاضی وارد شد و قاضی خواست به او احترام بگذارد، امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علی السواء باشیم. و بعد هم که قاضی بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روی گشاده قبول کرد .
این حکومتی است که در مقابل قانون همگی علی السواء حاضرند، برای اینکه قانون اسلام قانون الهی است و همه در مقابل خدای تبارک و تعالی حاضرند، چه حاکم، چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم. (42) حاکم اسلام مثل حاکم های دیگر از قبیل سلاطین یا رؤسای جمهوری نیست.حاکم اسلام، حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه می آمد و به حرف های مردم گوش می کرد و آنهائی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می کردند و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می آمد نمی فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند.لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پائین ترین افراد ملت، بر شخص اول مملکت ادعائی داشت و پیش قاضی می رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار می کرد و او هم حاضر می شد. (43) شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی خواهد به مردم زورگوئی کند.اگر یک فقیهی بخواهد زورگوئی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد.اسلام است، در اسلام قانون حکومت می کند.پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمی توانست تخلف بکند.خدای تبارک و تعالی می فرماید که اگر چنانچه یک چیزی بر خلاف آن چیزی که من می گویم تو بگوئی من ترا اخذ می کنم و «وتینت» را قطع می کنم. (44) اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او می ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می تواند باشد.اگر امیرالمؤمنین سلام الله علیه یک آدم دیکتاتوری بود، آنوقت فقیه هم می تواند دیکتاتور باشد.دیکتاتوری در کار نیست، می خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم.ولایت فقیه ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود، نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور که مبادا یک پای خطائی بردارد، نظارت کند بر نخست وزیر که مبادا یک کار خطائی بکند، نظارت کند بر همه دستگاه ها، بر ارتش که مبادا یک کار خلافی بکند.جلو دیکتاتوری را ما می خواهیم بگیریم، نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضد دیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است، نه دیکتاتوری. (45) فقیه مستبد نمی شود، فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی که غیر از عدالت اجتماعی [مصطلح ]، عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت می اندازد، یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می اندازد، یک همچو آدمی نمی تواند خلاف بکند، خلاف نمی کند. (46)
اختیارات رهبری و حکومت
اگر فرد لایقی که دارای ایندو خصلت [شرایط رهبری ] باشد بپاخاست و تشکیل حکومت داد همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر از حضرت امیر المومنین علیه السلام بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر المومنین علیه السلام بیش از فقیه است باطل و غلط است البته فضائل حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیش از همه عالم است.و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر المومنین علیه السلام از همه بیشتر است.لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد.همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه صلوات الله علیهم در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است، منتهی شخص معینی نیست، روی عنوان، «عالم عادل» است.
وقتی می گوئیم ولایتی را که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام داشتند بعد از غیبت، فقیه عادل دارد برای هیچکس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه علیه السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است.ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است.نه این که برای کسی شأن و مقام غیرعادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.بعبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره بر خلاف تصوری که خیلی افراد دارند امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است.
ولایت فقیه از امور اعتباری عقلانی است و واقعیتی جز جعل ندارد، مانند جعل (قرار دادن و تعیین) قیم برای صغار.قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد .مثل این است که امام علیه السلام کسی را برای حضانت، حکومت یا منصبی از مناصب تعیین کند.در این موارد معقول نیست که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام با فقیه فرق داشته باشد.
مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود (یعنی قانون جزای اسلام) است .آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟ حد ذاتی که صد تازیانه است اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جاری کند 150 تازیانه می زند و حضرت امیر المومنین علیه السلام 100 تازیانه و فقیه 50 تازیانه؟ یا این که حاکم، متصدی قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جاری کند، چه رسول الله باشد و چه حضرت امیر المومنین علیه السلام یا نماینده و قاضی آن حضرت در بصره و کوفه، یا فقیه عصر.
دیگر از شئون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیر المومنین علیه السلام اخذ مالیات، خمس، زکات، جزیه، و خراج اراضی خراجیه است.آیا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اگر زکات بگیرد چقدر می گیرد؟ از یک جاده یک و از یکجا بیست یک؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه شدند چه می کنند؟ جنابعالی فقیه عصر و نافذ الکلمه شدید چطور؟ آیا در این امور، ولایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فقیه فرق دارد؟ خداوند متعال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را «ولی» همه مسلمانان قرار داده و تا وقتی آن حضرت باشند حتی بر حضرت امیر المومنین علیه السلام ولایت دارند.پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان حتی بر امام بعد از خود ولایت دارد، یعنی اوامر حکومتی او درباره همه نافذ و جاری است و می توانند والی نصب و عزل کند.
همانطور که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند. (47) لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند.این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی (48) است وگرنه واجب کفائی (49) است، در صورتی هم که ممکن نباشد ولایت ساقط نمی شود، زیرا از جانب خدا منصوبند.اگر توانستند باید مالیات، زکات، خمس، و خراج را بگیرند و در مصالح مسلمین صرف کنند، و اجرای حدود کنند.اینطور نیست که حالا که نمی توانیم حکومت عمومی و سراسری تشکیل بدهیم کنار بنشینیم، بلکه تمام امور که مسلمین محتاجند و از وظائفی است که حکومت اسلامی باید عهده دار شود هر مقدار که می توانیم باید انجام دهیم. (50) اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم یک پدیده بی معنی و محتوا باشد .اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد، مثلا خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گران فروشی، قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدر و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است بنابر [این ] تفسیر خارج است و صدها امثال اینها.
حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است.حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند.حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرار داد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است جلوگیری کند.حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند. (51) در اسلام اموال مشروع و محدود به حدودی است.یکی از چیزهایی که مترتب بر ولایت فقیه است و مع الاسف این روشنفکرهای ما نمی فهمند که ولایت فقیه یعنی چه، یکی اش هم تحدید این امور است مالکیت را در عین حال که شارع مقدس محترم شمرده است، لکن ولی امر می تواند همین مالکیت محدودی که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معینی و با حکم فقیه از او مصادره بشود. (52) از شؤون فقیه هست که اگر چنانچه یک مردی با زن خودش رفتارش بد باشد او را اولا نصیحت کند و ثانیا تأدیب کند و اگر دید نمی شود اجراء طلاق کند.شما موافقت کنید با این ولایت فقیه.ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است.منجمله همین معنائی که شما سؤال کردید و طرح کردید که زن هائی که الان شوهر دارند اگر چنانچه گرفتاری هائی داشته باشند چه باید بکنند؟ آنها رجوع می کنند به آنجائی که فقیه است، به مجلسی که در آن فقیه است به دادگاهی که در آن فقیه است و فقیه رسیدگی می کند و اگر چنانچه صحیح باشد، شوهر را تأدیب می کند، شوهر را وادار می کند به اینکه درست عمل کند و اگر چنانچه نکرد طلاق می دهد.ولایت دارد برای این امر که اگر چنانچه به فساد می کشد، یک زندگی به فساد کشیده می شود طلاق می دهد و طلاق اگر چه در دست مرد است لکن فقیه در جائی که مصلحت اسلام را دید، مصلحت مسلمین را دید و در جائی که دید نمی شود به غیر این، طلاق بدهد.این ولایت فقیه هست. (53)
پی نوشت ها:
1 ولایت فقیه ص 34 .26
2 ولایت فقیه ص 34 .26
3 «الکافی فی الحدیث» گرانقدرترین کتابهای چهارگانه شیعه است توسط ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (متوفی 328 ه ق) نوشته شده است.این تصنیف شامل 34 کتاب و 326 باب است و احادیث آن را تا/16000 شمار کرده اند، که در مجموع 199 حدیث بیش از کتابهای شش گانه اهل سنت حدیث دارد.
4 اصول کافی، ج 1، ص 76 80، «کتاب فضل العلم» باب الرد الی الکتاب و السنة...و جمیع ما یحتاج الناس الیه...»
5 اصول کافی، ج 1، ص 76 77، «کتاب فضل العلم»«باب الرد الی الکتاب و السنة...» ، حدیث .1
6 جزیه مالیاتی است که از اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان، زردشتیان) در مقابل زندگی در کشور اسلامی گرفته می شود.جزیه یا بر افراد یا بر زمین های آنان سالانه قرار داده می شود، و تعیین مقدار آن به عهده حاکم اسلامی است که با توجه به شرایط وضع می کند.جواهر الکلام، ج 21، ص 227.تحریر الوسیلة، ج 2، ص 448 450
7 اهل ذمه، پیروان کتابهای آسمانی هستند که با بستن پیمان با مسلمین در جامعه اسلامی زندگی می کنند.
8 ولایت فقیه ص 34 .26
9 حد در شرع اسلام بر آن دسته از مجازاتهای بدنی اطلاق می شود که به سبب ارتکاب معاصی خاصی مقرر می گردند، اندازه این مجازاتها در تمام موارد از سوی شارع تعیین شده است.
10 قصاص در فقه اسلام، عبارتست از آنکه به حکم قانون، عین جنایت خواه قتل باشد یا قطع عضو و یا ضرب و جرح، در مورد جانی اعمال شود، در صورتی که مجنی علیه یا اولیای او تقاضای قصاص نمایند و از اخذ «دیه» امتناع ورزند.شرح لمعه، ج 2، ص 372 ریاض المسائل، ج 2، کتاب القصاص.
11 ولایت فقیه ص .39
12 «در برابر دشمنان، هر آنچه از سلاح و اسبان آماده می توانید فراهم سازید.» (انفال/60) .
13 ولایت فقیه ص 38 .36
14 کشف الغمه، ج 2، ص .109
15 ولایت فقیه ص 45 .42
16 نهج البلاغه، ص 977، نامه .47
17 نهج البلاغه.ص 52، خطبه .3 (ص 48 50 صبحی صالح) .
18 ولایت فقیه ص 45 .42
19 ولایت فقیه ص 51 .50
20 بیانات امام خمینی در دیدار با مسئولین مملکتی صحیفه نور جلد 17 ص 139 138 تاریخ : 12/10/ 61
21 بیانات امام خمینی در جمع رؤسای سه قوه و مسئولین مملکتی صحیفه نور جلد 20 ص 159 158 تاریخ: 19/8/ 66
22 لازم است توضیح داده شود که تخصیص اختیار وضع قانون به حق تعالی مغایرتی با برنامه ریزیها و وضع ضوابط برای دستیابی به آن موازین توسط مجالسی از نوع مجلس شورای اسلامی در ایران ندارد هر چند اصطلاحا به این ظوابط نیز لفظ قانون اطلاق شود.زیرا در این نوع مجالس بر خلاف مجالس قانونگذاری معمول، اصول و قوانین شریعت مقدس، به عنوان مبنا و پایه هر مصوبه و قانون تلقی می گردد و نمایندگان نمی توانند بر خلاف آن موازین به وضع قانون بپردازند.برای تحقق این هدف در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود شورای نگهبان پیش بینی شده است که به تشخیص آن شورا مصوبات مغایر با موازین شرع مقدس اسلام یا قانون اساسی جهت اصلاح به مجلس عودت داده می شود.
23 ولایت فقیه، ص 54 52
24 بیانات امام خمینی در جمع پاسداران آباده صحیفه نور جلد 7 ص 285 284 تاریخ: 13/4/ 58
25 مصاحبه امام خمینی با خبرنگار روزنامه ایتالیایی لوتاکونتینوا صحیفه نور جلد 4 ص 190 تاریخ: 19/10/57 (پاریس نوفل لوشاتو)
26 «همانا با خدا بیعت کرده اند» . (فتح/10) .
27 ص 59، پاورقی .6
28 بیانات امام خمینی در جمع ایرانیان (پاریس نوفل لوشاتو) صحیفه نور جلد 3 ص 111 تاریخ: 21/8/ 57
29 نهج البلاغه، ص 111، خطبه .33
30 ص 96، پاورقی .1
31 بیانات امام خمینی در جمع گروهی از فرمانداران کشور و...صحیفه نور جلد 8 ص 145 تاریخ: 26/4/ 58
32 ص 96، پاورقی .1
33 نهج البلاغه، ص 406 407، خطبه 131 ص 188، 189 صبحی صالح.
34 ولایت فقیه، ص 71 69
35 مصاحبه امام خمینی با روزنامه لبنانی النهار صحیفه نور جلد 3 ص 105 تاریخ: 20/8/58 (پاریس نوفل لوشاتو)
36 مصاحبه امام خمینی با مجله عربی المستقبل صحیفه نور جلد 3 ص 27 تاریخ: 15/8/57 (نوفل لوشاتو)
37 بیانات امام خمینی در دیدار با نماینده پاپ پل ششم صحیفه نور جلد 10 ص 181 تاریخ : 19/8/ 58
38 بحار الانوار، ج 25، ص 116، نهج البلاغه، ص 558، خطبه 172، الاحتجاج، ج 1، ص .229
39 مستدرک الوسائل، ج 17، ص 321، «کتاب القضاء» ، «ابواب صفات قاضی» ، باب 11، حدیث .33
40 بقره/ .124
41 ولایت فقیه، ص 61 58
42 پاسخ حضرت امام به نامه حجة الاسلام حاج شیخ محمد علی انصاری صحیفه نور جلد 21 ص 47 تاریخ: 10/8/ 67
43 پاسخ حضرت امام به نامه آقای مشکینی در مورد متمم قانون اساسی صحیفه نور جلد 21 ص 129 تاریخ: 9/2/ 68
44 مصاحبه حضرت امام با خبرنگار شبکه رادیو تلویزیون آلمان صحیفه نور جلد 10 ص 169 168 تاریخ: 17/8/ 58
45 بیانات امام خمینی در دیدار با جوانان دختر و پسر فرانسوی صحیفه نور جلد 3 ص 84 تاریخ: 18/8/ 57
46 اشاره به آیات مبارکه 44 46 الحاقه است که می فرماید: و لو تقول علینا بعض الأقاویل لأخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین. «و اگر (محمد) به ما به دروغ سخنانی را می بست، قطعا ما او را به قهر می گرفتیم و شاهرگش را قطع می کردیم.»
47 بیانات امام خمینی در دیدار با علمای غرب تهران صحیفه نور جلد 10 ص 29 تاریخ: 30/7/ 58
48 مصاحبه حضرت امام خمینی با پروفسور حامد الگار صحیفه نور جلد 11 ص 133 تاریخ: 7/10/ 58
49 ولایت فقیه، ص 65 63
50 ولایت فقیه، ص 93 92
51 واجب عینی، واجبی است که بر یکایک مکلفین لازم است و با انجام دیگر افراد، تکلیف از عهده مکلف ساقط نمی شود، مثل نماز، روزه و...
52 واجب کفایی، واجبی است که مطلوب در آن خود عمل است از هر کسی که صادر شود.بنابراین با انجام آن توسط بعضی افراد از عهده دیگران ساقط می شود.مثل امر به معروف و نهی از منکر، غسل و کفن و نماز میت و...
53 ولایت فقیه، ص 67
54 پاسخ حضرت امام به نامه رئیس جمهور صحیفه نور جلد 20 ص 170 تاریخ: 16/10/ 66
55 بیانات امام خمینی در دیدار با دانشجویان اصفهان صحیفه نور جلد 10 ص 138 تاریخ : 14/8/ 58
56 بیانات امام خمینی در دیدار با خانواده شهدای پانزده خرداد سال 42 صحیفه نور جلد 10 ص 88 87 تاریخ: 9/8/ 58
افزودن دیدگاه جدید