ولایت در کلام، عرفان و فقه
ولایت در کلام، عرفان و فقه
عرفا بحث ولایت را از معنای لغوی خودش آغاز می کنند که ولایت به معنای قرب و نزدیکی است. نزدیکی نیز یک مفهوم دارای اضافه است یعنی نزدیکی نسبت به چه کسی را ولایـت می گویند؟ در نزد عرفا ولایت یعنی نزدیکی به حضرت حق و قربت به الله!
در سه علم عرفان، کلام و فقه از ولایـت بحث شده است. در عرفان ولایـت را به سه قسم ولایـت الهیه، ولایـت بشریه و ولایـت ملکیه تقسیم کرده اند، و ولایـت بشریه را نیز به دو قسم ولایت عامه و ولایـت خاصه تقسیم کرده اند.
مراد از ولایـت عرفانی به شکل مطلق همان ولایت بشریه خاصه است. به عقیده عارفان، عارف در سلوک معنوی خود پس از طی منزل «سفر از خلق به حق» به مقام رفیع «فنای در حق» می رسد.
ولایت مطلقه، رفیع ترین مرتبه ولایت بشری و از فروع ولایت مطلقه الهیه است.{قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 147} عارفان مسلمان، ولایـت محمدیه را مصداق اتم ولایت مطلقه دانسته و آن را ولایـت خاصه می نامند و ولایت دیگر سالکان عامه نامیده می شود. عارفان شیعه ولایـت ائمه معصومین علیهم السلام را از سنخ ولایـت محمدیه می دانند.{سید حیدر آملی، نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، تصحیح هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، (تهران، 1367 ش)، ص 168} به عقیده عارفان زمین هرگز از وجود صاحب ولایـت مطلقه خالی نمی ماند. صاحب ولایـت ممکن است ظاهر و آشکار باشد و ممکن است از دیده ها غایب باشد.}شمس الدین محمد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 231{
صاحب ولایـت مطلقه تنها از جانب خداوند تعیین می شود و علاوه بر ولایـت تکوینی، صاحب تدبیر دولت ظاهری و دنیای مردم نیز می گردد.{قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 148 - 149}
اما در «کلام» شیعه، ولایـت غالباً به معنای امامت به کار می رود. بر این اساس ولایـت یک مسأله اعتقادی و کلامی است نه یک مسأله عملی و فقهی. مراد از ولایـت در علم کلام استمرار کلیه شؤون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به استثنای نبوت، در جانشینان بر حق ایشان است. شرایط جانشینان بر حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عبارت است از: عصمت، علم غیب و نصب خاص.
در علم کلام از ولایـت فقیه به صراحت سخن به میان نیامده است، اما در اثبات ضرورت امامت به قاعده لطف تمسک شده و عده ای از متکلمان قاعده لطف را به گونه ای تقریر کرده اند که هم ضرورت امامت را در عصر حضور اثبات می کند و هم ضرورت ولایـت فقیه را در عصر غیبت. لیکن عمده بحث های ولایـت کلامی مربوط به عصر حضور است که از حوزه مباحث ولایـت فقیه خارج است. لذا متون کلامی از منابع درجه دوم ولایـت فقیه محسوب می شود.
سومین علمی که ولایـت در آن به کار رفته علم فقه است. در ابواب مختلف فقه از ولایت سخن به میان آمده است.{از جمله در «احکام اموات» از اولیای میت که در قیام به امور میت از قبیل غسل، کفن، دفن و... ولایت دارند ودر کتاب «صلاة» از ولایـت پسر بزرگتر در ادا کردن نماز و روزه های فوت شده پدر مرحوم. در «شروط متعاقدین» از ولایـت پدر و جد پدری بر فرزندان صغیر، سفیه و مجنون، در کتاب «قصاص» از ولایت اولیای دم نسبت به قصاص یا دیه، در کتاب «وصیت» از ولایت وصی در امور تعیین شده در متن وصیت نامه، در کتاب «وقف» از ولایت متولی وقف در اوقاف عامه و در بسیاری از ابواب فقه از ولایت حاکم شرع در امور حسبیه یا در کلیه شؤون سیاسی، اجتماعی مردم بحث شده است.}
طرح ولایـت فقیه در متون فقهی در مواردی است که اجرای یک حکم اسلامی منوط به حضور حاکم عادل و در حوزه اختیارات حاکم عادل باشد. به عقیده فقیهان شیعه در عصر حضور امامان معصوم علیهم السلام تنها مصداق حاکم عادل امامان هستند و در عصر غیبت امامان معصوم علیهم السلام، بسیاری از فقیهان، فقیه عادل را مصداق حاکم عادل معرفی کرده اند. مباحث فقهی که می توان این موضوع را در آن جستجو کرد عبارت است از اقامه نماز جمعه، گردآوری زکات و خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، اجرای حدود و تعزیرات، اجرای قصاص، وصیت، ارث، خراج اراضی و...
افزودن دیدگاه جدید