رفتن به محتوای اصلی

مباحث حال خوب (8) | احساس ارزشمندی - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)

تاریخ انتشار:
دانلود هشتمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی «حال خوب» از استاد پناهیان؛ این بخش: احساس ارزشمندی

پخش فیلم

پخش

مباحث حال خوب (8) | احساس ارزشمندی - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)

در این بخش از ضیاءالصالحین، هشتمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی "حال خوب" حجت الاسلام علیرضا پناهیان را با موضوع "احساس ارزشمندی" به مدت 43 دقیقه با دوستداران طریق معرفت به اشتراک می گذاریم.

مباحث حال خوب - استاد پناهیان

جلسه 8 : احساس ارزشمندی / حجت الاسلام پناهیان

احساس حقارت، حال بدی به آدم می دهد

یکی از مصادیق و عوامل بسیار مهم حال خوب این است که انسان احساس ارزشمندی بکند، این احساس به معنای تکبر و عجب و غرور نیست که اتفاقاً اینها حال بدی به انسان می دهند، بعداً هرکدام را مختصراً توضیح می دهم تا فرق اینها با احساس ارزشمندی معلوم بشود. اگر یک نفر دائماً توسط دیگران تحقیر و سرزنش بشود یا اینکه صریحاً او را سرزنش و تحقیر نکنند بلکه مدام بگویند «چنین کسی حقیر است...» و او بفهمد که آنها دارند این حرف ها را به او می گویند و منظورشان او و امثال اوست، آن وقت در این شخص احساس حقارتی به وجود می آید که حال بدی به آدم می دهد. نباید این حال در کسی باشد. سعی می کنم مختصراً راه رهایی از این احساس را هم عرض کنم.
در مقابل احساس حقارت، یک احساس «خود برتر بینی» کاذب هم داریم که به آن تکبر می گویند؛ تکبر حالتی است که انسان می خواهد از یک طریق غیرمعقول و ناصحیح، خودش را بزرگ کند و به رخ دیگران بکشد. اتفاقاً خیلی وقت ها آدم های تحقیر شده تکبر می کنند چون می خواهند پیش کسی تحقیر نشوند بنابراین به صورت کاذب و غلط و از راه های دروغین، خودشان را پیش دیگران بزرگ نشان می دهند؛ این می شود تکبر. غرور در زبان فارسی نزدیک به همین معنا است، اما غرور در زبان عربی یعنی «فریب خوردگی». آدم هایی که خودشان را بزرگ می بینند معمولاً مغرور هم هستند یعنی فریب خورده اند. مثلاً یک اصطلاحی هست که می گویند «گول هیکلت را نخور...» یعنی این فرد، به خاطر یکی از ویژگی هایش، فریب خورده و مغرور شده است. کلمۀ مغرور به آن بُعد از تکبر اشاره دارد که با فریب به اینجا رسیده است. عُجب هم خودپسندی است، یعنی انسان خودش را بیشتر از حد و نابجا می پسندد.

وقتی محبت، ابراز بشود آدم دلگرم می شود و احساس خوبی از خودش پیدا می کند

باید چه کار کنیم که خودمان را بیش از حد و نابجا نپسندیم، خودمان را بیش از حد و ناب جا بزرگ نبینیم؟ چه کار کنیم که دچار غرور و تکبر و فریب و عجب نشویم و در عین حال، خودمان را حقیر هم ندانیم؟ یکی از راه ها برای اینکه انسان خودش را حقیر نبیند و به این خاطر، حال بد نداشته باشد این است که «محبوبیت» داشته باشد، کسی که مادرش او را دوست داشته باشد نیاز نیست خودش را بزرگ بداند تا احساس خوبی از خودش دارد. اگر کسی همسر و بچه اش، او را دوستش داشته باشند احساس خوبی از خودش پیدا می کند. لذا گفته اند کسی را جلوی خودش تعریف نکنید ولی اگر به کسی محبت داشتید به او ابراز کنید، باید به او بگویی که من به شما علاقه دارم. (إِذَا أَحَبَّ أَحَدُکُمْ‏ صَاحِبَهُ‏ أَوْ أَخَاهُ فَلْیُعْلِمْهُ ؛ محاسن/ج1/ص266)
نباید بگویی «من شما را خیلی آدم خوبی می دانم، شما فوق العاده هستی...» این حرف تکبر و غرور می آورد. اما چیزی که دلگرمی می آورد این است که بگویی: «من شما را خیلی دوست دارم» می فرماید اصلاً این را پنهان نکن و اظهار کن.
خیلی توصیه شده است که در خانواده، افراد به هم ابراز محبت کنند؛ پدر و مادر نسبت به فرزندان و به ویژه دخترشان ابراز محبت کنند و همچنین همسر به همسرش ابراز محبت کند. البته طبیعتاً ابراز محبت در محرم و نامحرم محدودیت دارد و باید رعایت شود. چرا باید این علاقه را ابراز کرد؟ به طور کلی به ویژه در خویشان و نزدیکان و برادران دینی وقتی محبت ابراز بشود آدم دلگرم می شود و احساس خوبی از خودش پیدا می کند.
این احساس خوب عجب و خودپسندی نیست، من بدون اینکه خودم را بپسندم، می روم درِ خانۀ خدا و استغفار هم می کنم، خودم را کم می بینم ولی رفقایم دوستم دارند، به همین دلیل برای محبوبیت هم دعا می شود، مثلاً در زیارت امین الله آمده است «محبوبةً فی ارضِک و سَمائِک» خدایا، مرا در زمین و آسمان محبوب قرار بده.. یا در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم: «اَعِزَّنی فی عشیرتی و قومی» خدایا من را پیش خویشان خودم عزیز و محبوب قرار بده...
 آدم به این دلگرمی نیاز دارد. این طوری آدم احساس ارزشمندی از خودش دارد، این احساس ارزشمندی حلالاً، طیبّاً، طاهراً است و اثر منفی هم ندارد. البته همه چیز می تواند برای انسان اثر منفی داشته باشد وقتی که آدم با آن، بد رابطه برقرار بکند.

سرزنش، انسان را خیلی تحقیر می کند و احساس ارزشمند بودن را نابود می کند

پس ما یک احساس ارزشمندی داریم که از دلِ دلائلِ درست، به دست می آید و این احساس ارزشمندی، آدم را دچار فریب و تصور باطل در مورد خودش نمی کند، این احساس ارزشمندی عیب های انسان را نمی پوشاند ولی آدم را در اثر عیب هایش، له شده و تحقیرشده و سرزنش شده قرار نمی دهد. در روایات فرموده اند: شما حق ندارید گنه کار را سرزنش کنید (مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَهُ؛ کافی/ج2/ص356) حتی اگر خواستی یک گنه کار را نصیحت کنی، در میان جمع این کار را نکن، چرا؟ چون نصیحت در جمع، اسمش سرزنش است، شما خواستی دلسوزی کنی ولی چون دیگران شنیدند، درواقع له اش کردی.
سرزنش کردن گنه کار ممنوع است. آدم نباید حتی به کسی که دارند می برند اعدامش بکنند، بگوید «خاک بر سرت، بدبخت! ببین با خودت چه کار کردی!» بنا بود اعدامش کنند، بنا نبود که سرزنشش کنند و له اش کنند. سرزنش فوق العاده وحشتناک است، انگار آدم تا در این دنیا چوبش را نخورد خدا رهایش نمی کند. سرزنش، انسان را خیلی تحقیر می کند و احساس ارزشمند بودن را که باید هرکسی داشته باشد نابود می کند. البته انسان خودش درِ خانۀ خدا، می تواند خودش را سرزنش بکند، درِ خانۀ خدا رفتن احساس خوبی پدید می آورد.

هرچه تعداد افراد خانواده بیشتر باشد احساس ارزشمندی بیشتر تأمین می شود

ما موجودات ارزشمندی هستیم. به چه دلیل ارزشمند هستیم؟ اصل ارزشمندیِ انسان در اثر معرفت به خداست، خدایی که مرا خلق کرد و دوستم دارد، خدا کسی است که باعث شده در خانواده، پدر و مادرم مرا دوست داشته باشند و بچه هایم به من وابسته بشوند و مثلاً بگویند «پدر، مادر! ما کسی را غیر از شما نداریم...» انسان با همین چیزهای ساده در روابط، احساس ارزشمندی می کند. یکی از فوائد مهم صلۀ رحم، همین است که افراد با نشان دادن محبت و دوستی نسبت به هم، به یکدیگر احساس ارزشمندی می دهند. همچنین وقتی کسی از دنیا می رود، این خویشاوندانش هستند که دور او جمع می شوند و غریبه ها معمولاً از کنارش رد می شوند و می روند.
یکی از جایگاه ها و پایگاه های اساسی برای احساس ارزشمندی -قبل از اینکه به ارتباط انسان با خدا برسیم- خانواده است و هرچه تعداد افراد خانواده بیشتر باشد این احساس، بیشتر تأمین می شود، هم برای پدر و مادر، هم برای فرزندان نسبت به همدیگر، هم برای فرزندانِ فرزندان نسبت به همدیگر. فرض بفرمایید یک خانواده ای  فقط دوتا بچه داشته باشد، اینها به مرور زمان در زمینۀ احساس ارزشمندی دچار نقص و کمبودهایی می شوند که شاید نتوانند جبرانش کنند، درحالی که اگر فرزندان زیاد باشند احساس ارزشمندی و انرژی گرفتن از محبت افراد خانواده خیلی بیشتر است. خدا به لطف خودش بلای خانمان سوز کم فرزندی را- اگر در خانه ای هست- برطرف کند.

رفیق یعنی انرژی، رفیق یعنی احساس مثبت، رفیق یعنی حال خوب

بعد از خانواده که اولین تجربه برای احساس ارزشمندی است رفقای آدم هستند، محیط آدم است، این محیط می تواند محیط کار باشد، ولی محیطی مثل مسجد و هیئت واقعاً جایگزین ندارد. امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: یکی از فواید مسجد این است که آدم رفیق پیدا می کند «مَنْ أَدَامَ الِاخْتِلَافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَى ثَمَانٍ آیَةً مُحْکَمَةً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً و...»(تحف العقول/ص235) رفیق یعنی انرژی، رفیق یعنی احساس مثبت، رفیق یعنی حال خوب. آدم به مرور زمان انس پیدا می کند، اگر رفیق هیچ کمکی هم به آدم نکند، آدم وقتی کسالت پیدا کند به عیادتش می آید، یا هنگام گرفتاری همدردی  می کند، یک رفیق لااقل با انسان همزبانی می کند. چیز دیگر را نمی شود جای رفیق قرار داد، نه با تلویزیون و نه با تفریحات و نه با خیلی از موفقیت ها، انسان نمی تواند جای رفیق را پر کند، همان طور که جای خانواده به این سادگی پر نمی شود.
در روایاتی که تقسیم بندی وقت و برنامه شبانه روز مومن بیان شده است، همان طور که اولیاء خدا یک  وقتِ جداگانه برای خانواده تعیین کرده اند و یک وقتِ جداگانه برای عبادت و یک وقتِ جداگانه برای تأمین درآمد و مایحتاج زندگی، معمولاً یک وقت هم برای گفتگو با رفقا و دید و بازدید دوستان گذاشته اند: «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّم‏» (تحف العقول/ص409)
خانواده و دوستان دوتا از منابع احساس ارزشمندی هستند بدون اینکه آدم را دچار تکبر یا غرور و عجب کنند. اگر دعا می کنیم: خدایا، مرا در زمین و آسمان محبوب قرار بده «محبوبةً فی ارضک و سمائک» این حب مقام نیست، محبت وجود انسان را گرم می کند و به انسان احساس ارزشمندی می دهد. انسان موجودی است که محبوبیت در زمین و آسمان را می خواهد و الا غریب خواهد بود و غربت موجب می شود حال آدم بد شود.
آنچه احساس ارزشمندیِ اصیل به انسان می دهد رابطه با خداست/ چطور باور کنم که خدا دوستم دارد؟  
غیر از ارتباط با اطرافیان، چیزی که احساس ارزشمندیِ اصیل به انسان می دهد رابطۀ با خداوند است و اینکه خدا چگونه پشت سر من هست؟ چرا خدا من را خلق کرد؟ این باید با تفکر به دست بیاید. ما باید آن  قدر فکر کنیم تا بفهمیم خدا عاشق ما است. برای ما یک مقدار سخت است که باور کنیم خدا عاشق ما است چون خدا انسان را به صورت فیزیکی بغل نمی کند که نوازشش را ببینیم، صدایش را هم با گوش مان نمی شویم، معمولاً اتفاق هایی در زندگی مان رقم نمی خورد که معجزه وار محبت خدا را ببینیم، معجزه کم پیش می آید.
پس چطوری باید باور کنم خدا دوستم دارد؟ اگر محبت خدا را باور کنم جایگزین محبت پدر و مادر، جایگزین محبت فرزند و اهل و عیال و جایگزین همه خواهد شد. همان طور که مادرها با ادبیات خاص خودشان محبت شان را نشان می دهند، مثل جانم، عزیزم، قربانت بروم و... یا رفقا برای ابراز محبت به همدیگر ادبیات و اصطلاحات خاص خودشان را دارند، خدای بزرگ هم وقتی می خواهد به بنده اش محبت کند محبتش را با ادبیات خاص خودش نشان می دهد و این ادبیات خاص را می توان در قرآن دید.

اگر کسی با قرآن، انس بگیرد هیچ وقت احساس تنهایی نمی کند

یکی از راه هایی که بفهمیم خدا ما را دوست  دارد خواندن قرآن است، قرآن نامۀ عاشقانۀ خدا به بنده هایش است، اصلاً همین که خداوند به ما توجه کرده و با ما حرف زده است خیلی مهم و معنادار است. مقدار تأکیدهایی که در قرآن هست، مقدار اصرار هایی که برای انتقال مفاهیم به ذهن مخاطب هست و اصلاً حجم آیات قرآن، شدتِ محبت خدا به بندگانش را نشان می دهد.
در روایات فرموده اند اگر کسی با قرآن انس بگیرد هیچ وقت احساس تنهایی نمی کند. (مَنْ أَنِسَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ لَمْ تُوحِشْهُ مُفَارَقَةُ الْإِخْوَان‏؛ غررالحکم/ح 8790) چرا؟ چون قرآن ابراز محبت خدا به بندۀ خودش است و قرآن وجود آدم را از محبتی که نیاز دارد پر می کند. خودتان بروید تجربه کنید. آنهایی که هزاران هزار آدم دورشان بود، تنهایی خودشان را با قرآن خواندن برطرف می کردند.

بگو «خدا دوستم دارد و از این محبت دلگرم هستم»

انسان خیلی موجود بی مزه ای خواهد بود اگر بخواهد در همان محبتِ مادر و پدر و اطرافیانش باقی بماند و گدای محبت دیگران باشد و از این گدایی خارج نشود و به این بلوغ نرسد که بفهمد «خدا من را دوست دارد» و الا اصلاً برای چه مرا خلق کرد؟ اگر آدم یک کمی فکر کند به اینجا می رسد که خدا عاشق ما است. چقدر برای ما وقت می گذارد، اصلاً خواب ندارد، شب ها ما می خوابیم او بالا سر ما است، هرجا می رویم با ما می آید، می گوید من تنهایت نمی گذارم. خیلی در این باره باید فکر کرد.
احساس ارزشمندی با این احساس که «من خیلی هنرمندم، من کارهای بزرگی انجام دادم و...» خیلی فرق می کند. بگو خدا دوستم دارد و از این محبت دلگرم هستم. نماز خواندن هم این احساس را در انسان بالا می برد، می فرماید در حالت سجده، رحمتی از خدا وجود تو را خواهد گرفت که اگر یک ذره  از این رحمت را درک کنی دیگر نمی خواهی از سجده بلند بشوی. (لَوْ عَلِمَ الْمُصَلِّی مَا یَغْشَاهُ مِنْ الرَّحْمَةِ لَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ ؛ غررالحکم/ 7592)

نظام سرمایه داری مدام به انسان ها تلقین می کند که «اکثر شما ارزشمند نیستید!»

در جهانی که در آن زندگی می کنیم، فرهنگی حاکم است که نود درصد آدم ها در زندگی شان احساس ارزشمندی نمی کنند. چون به آنها تلقین می شود «انسان ارزشمند انسانی است که پول از پارویش بالا برود» وقتی ارزش انسان به موقعیت اجتماعی  و ثروت او صدها ملاک دیگر باشد که همه اش غلط است، من حتماً آدم ارزشمندی نیستم. دنیای ما با این فیلم ها و با این فضای فرهنگی  که نظام سرمایه داری بر آن حاکم است، مدام به انسان ها تلقین می کند اکثر شما ارزشمند نیستید. امروز یک نظام برده داری نوین در جهان حاکم است. ما احساس ارزشمندی را برای اولین بار بعد از ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا تجربه خواهیم کرد، در آن زمان است که تک تک مان واقعاً «آدم» به حساب می آییم.
فرهنگ زمانۀ ما به برخی از امتیازات ارزش می دهد، البته آن امتیازات را هم زود از آدم می گیرد و برای هیچ کسی این امتیازات، به طور دائمی باقی نمی ماند. باید با این فرهنگ مبارزه کرد، از این فرهنگ فرار کرد. چون ما در این فرهنگ داریم زندگی می کنیم، همین طوری که همه ماسک می زنند تا ویروس کرونا نگیرند، پدر و مادرها باید مواظب بچه های شان باشند تا دچار احساس حقارت درونی نشوند. به همۀ پدر و مادرهای محترم عرض می کنم، معمولاً بچه های شما تا دیپلم بگیرند خیلی در معرض آسیب «احساس حقارت» قرار گرفته اند، حالا فکر کنید در چنین فضای آلوده ای، چطوری این بچه باید از احساس حقارت بیرون بیاید؟ ممکن است بگویید هیچ کس بچۀ ما را سرزنش نکرده، آن وقت می گویم «هیچ کس هم احساس خوب ارزشمندبودن را به او نداده است»

خدا می فرماید: ما انسان را در اوج زیبایی و تعادل آفریدیم

احساس خوب ارزشمندی یک امر بسیار عمیق است، هر انسانی باید این را احساس کند که «من ذاتاً موجود ارزشمندی هستم» خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏» (اسراء،70) ما به بنی آدم احترام گذاشتیم، بعد از نعمات خودش برای انسان ها ذکر می کند که این نعمت ها در اختیار حیوانات نیست .
خداوند می فرماید اینها علامت احترام ما است، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏» (تین،4) ما انسان را در بهترین حالت آفریدیم. در جای دیگر می فرماید: ما انسان را در اوج زیبایی و تعادل آفریدیم «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس،7) مدام خداوند متعال انسان را تکریم می کند، وقتی که خدا انسان را آفرید، چنین می فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین‏» (مومنون/14) خدا بهترین خلق کننده است، ببین چه چیزی آفریده! به این سادگی ها ما از چشم خدا نمی افتیم، شیطان خیلی دوست دارد به ما بگوید «مگر تو پیش خدا، کی هستی و چه ارزشی داری؟!» همه اینها حرف های شیطان و القائات مسموم او است.

برخی آثار احساس کرامت و ارزشمندی در بیان امیرالمومنین علیه السلام

بگذارید یک کمی از آثار احساس خوبِ ارزشمندی برای تان بگویم. أمیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة» (تصنیف غررالحکم/ص231) کسی که احساس کرامت و ارزشمندی بکند، خودش را با گناه خوار نمی کند، مثلاً حاضر نیست دروغ بگوید، چون می گوید «آن وقت از خودم بدم می آید» این حس خوبی است؛ عجب و تکبر هم نیست.
می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُه‏» (تصنیف غررالحکم/ص231) کسی که برای خودش احترام قائل بشود می تواند شهوتش را به راحتی کنترل بکند، شهوات چیزهای بی ارزش هستند، این خودش است که ارزش دارد. ارزش خودش را از بین نمی برد. یا می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُه‏» (تصنیف غررالحکم/ص231) کسی که برای خودش احترام قائل باشد زیاد اهل درگیری و بگومگو نیست و وارد اختلاف ها نمی شود. مثلاً رسانه هایی که خیلی اهل اختلاف افکنی هستند، بدانید آنها انسان های حقیر و پستی هستند، خودشان هم خودشان را آدم حساب نمی کنند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «النَّفْسُ الْکَرِیمَةُ لَا تُؤَثِّرُ فِیهَا النَّکَبَاتُ» (تصنیف غررالحکم/ص231) بلاها روی کسی که خودش را آدم ارزشمندی بداند اثر نمی گذارند و او را از پا در نمی آورند. انسانی که دارای حس ارزشمندی است، دشواری ها، روابط اجتماعی، گناه و... را کنترل و اصلاح می کند. یا می فرماید: «مَنْ شَرُفَتْ نَفْسُهُ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ» کسی که احساس شرافت بکند اهل عاطفه و محبت می شود. چه کسی به دیگران محبت نمی  کند؟ کسی که خودش را حقیر می پندارد.
از خانواده هایی همسر بگیرید که پدر و مادر به بچه  ارزش قائل شده اند، همین! این خیلی مهم است. گاهی یک خانواده  به ظاهر پر از شعائر و علائم مذهبی هستند، اما پدر و مادر، بچه را تحقیر کرده اند، با این بچه نمی شود زندگی کرد. گاهی هم ممکن است یک خانواده  ای زیاد سر و صدای مذهبی نداشته باشد، اما بچه  در این خانواده، خیلی عزت مندانه بزرگ شده، خیلی با احساس کرامت و شرافت بزرگ شده باشد؛ با این بچه می شود زندگی کرد. احساس شرافت و ارزشمندی آثار خیلی زیادی دارد. روایت دیگری می فرماید: «ذُو الشَّرَفِ لَا تُبْطِرُهُ مَنْزِلَةٌ نَالَهَا وَ إِنْ عَظُمَتْ کَالْجَبَلِ الَّذِی لَا تُزَعْزِعُهُ الرِّیَاحُ وَ الدَّنِیُّ تُبْطِرُهُ أَدْنَى مَنْزِلَة» (تصنیف غرر الحکم/ص342) اگر آدم شریف و عزتمند اگر به مقام برسد، خراب و سرمست نمی شود، مثل کوهی است که بادها نمی توانند آن را تکان بدهند اما آدمی که شریفی نیست با کوچک ترین پست و مقام، خراب می شود.

فاجعۀ مدیریت و ریاستِ آدم های غیرشریف!

برخی از مدیران کلان دوست دارند به آدم های ذلیل و دنی، پُست بدهند ولی حاضر نیستند در مجموعۀ خودشان به آدم های شریف، پُست بدهند، این کار باعث می شود فاجعه  رخ بدهد. می گویی چرا فلان اداره را به این آدم عزتمندِ شریفِ کار بلدِ باتجربه نمی دهی؟ می گوید «او حرف من را گوش نمی کند، اگر ببیند که من اشتباه می کنم جلوی من می ایستد!» آن وقت این مدیر کلان، می رود کسی را می آورد که آدم شریفی نیست و آرزو می کند به او پست بدهند، چنین فردی می گوید «آقا من نوکرت هستم، هرچه بگویی گوش می کنم!» آن مدیر، آدم های غیرشریف را در اداره های زیردست خودش می گذارد که تابعش باشند، بعد فکر می کند اینها راحت کار می کنند. بالاخره بعد از شما، یکی از همین افراد غیرشریف باید مدیر کل بشود. شما باب مدیریت و ریاست را برای یک آدم غیرشریف باز کردی، حالا این آدمی دَنیّ، چه خواهد کرد؟!
دشمنان ما مثلاً صهیونیست ها، هیئت حاکمۀ خبیث آمریکا و به ویژه انگلیسی ها عادت شان این است که می بینند در یک جامعه ای، چند نفر واقعاً مؤثر هستند؟ آنها را یا می خرند، یا می کشند یا تخریب شخصیتی می کنند، بعد هم چند نفر آدمِ خبیثِ دنیِ ذلیل را بجای آنها می گذارند و با همین چند نفر افراد دنیّ و ذلیل، هفتاد هشتاد میلیون نفر را اداره می کنند. رضاخان را از سر اسطبل آوردند چون حرفِ آنها را گوش می کرد، با چنین آدمی یک مملکت را اداره کردند. طواغیت با آدم های رذل، کار می کنند اما ملائک زمینیِ عرصۀ مدیریت و سیاست، دوست دارند آدمِ عزتمند و شریف، در کنار خودشان بیاورند، امام زمان ارواحنا له الفدا سیصد و سیزده نفر می آورد، چه نفراتی! هرکدام شان به تنهایی می توانند یک عالم را اداره کنند.

کسانی را برای مدیریت انتخاب کن که در خانه به او احترام گذاشته اند

آدم عزتمند با «قدرت» خراب نمی شود، اینکه می گویند قدرت فساد می آورد، قدرت برای آدم پست، فساد می آورد، برای آدم سالم و باصفا ابداً فساد نمی آورد. اتفاقاً برای آدم باصفا، قدرت تواضع بیشتر، ترحم بیشتر و عاطفۀ بیشتر می آورد، هرچه به او قدرت بدهی پاک تر می شود، دقیق تر نظر می دهد، می گوید اگر بنا است من نظر بدهم بگذارید مطالعه و بررسی بکنم، همین طوری از سر شکم و هوای نفس نظر نمی دهد.
احساس ارزشمندی در عرصۀ سیاست خیلی مهم است. باید بررسی کرد این کسی که می خواهد وارد عرصه سیاسی بشود، آیا احساس ارزشمندی دارد؟ آیا آدم عزتمندی هست؟ امیرالمؤمنین علی  علیه السلام به مالک می فرمود: برای مدیریت، آدم هایی را از «بیوتات صالحه» و از خانه های خوب، انتخاب کن (وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ؛ نهج البلاغه/نامه 53) آدم هایی را برای مدیریت انتخاب کن که در خانه به او احترام گذاشته اند، نه اینکه در خانه به او احترام نگذاشته اند و حالا متکبر شده است، یعنی دنبال جمع کردن احترام از راه قدرت است. این آدم شریفی نیست، او دنیّ و لئیم است که بعداً مردم و جامعه را بیچاره می کند.

اولیاء خدا عامل احساس ارزشمندی هستند/ کاش بدانی امام زمان علیه السلام چقدر دوستت دارد

تا اینجا سه مورد را عرض کردیم: خانواده، رفقا و خداوند، راه های کسب احساس ارزشمندی هستند. غیر از منشأ اصلی احساس ارزشمندی که پروردگار عالم است، یک عامل دیگری را هم معرفی کنم که اولیاء خدا هستند. اولیاء خدا عامل احساس ارزشمندی هستند. کاش بدانی امام زمان عجل الله چقدر دوستت دارد!
امام زمان علیه السلام برای چه ما را دوست دارد؟ خیلی سخت است آدم برای خودش جا بیندازد که پیش امام زمان علیه السلام ارزش دارد و حضرت دوستش دارد. وقتی رفتیم درِ خانۀ امام رضا علیه السلام بگوییم: آقا ممنونت هستیم، یا وقتی رفتیم درِ خانۀ امام حسین  علیه السلام بگوییم: آقا ممنونت هستیم، مانده ام چرا شما به من محبت دارید؟
شما اگر به مجلس روضه آمدی، شما را دوست  داشتند که بیایید و در مجلس روضه شان باشید. خدا می فرماید اگر من بنده ام را دوست نداشته باشم نمی گذارم به جلسۀ دعا بیاید، اگر بخواهد بیاید برایش گرفتاری درست می کنم نتواند بیاید. وقتی آدم به این مجالس خوب می رود احساس ارزشمندی بهتری پیدا می کند.
آیا واقعاً امام زمان ارواحنا له الفدا ما را دوست دارد؟ امیدوار هستم یک روزی این ایمان به غیب حاصل بشود، پرده ها از جلوی چشم انسان کنار برود، آقا و مولای مان، خودش با یک نگاه این مطلب را با ما در میان بگذارند. فرق  آدم های خوب با آدم های بد این است که آدم های خوب فهمیده اند امام زمان دوست شان دارد و غصه شان را می خورد، ولی آدم های بد این مطلب را نفهمیدند.
باور کنید اهل بیت علیه السلام بیست و چهار ساعته به فکر ما هستند، امام زمان ارواحنا له الفدا می فرماید ما هیچ وقت شما را فراموش نمی کنیم.«إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم‏» (احتجاج طبرسی/ج2/ص497) شخصی به نام «حسن بن جَهْم» به امام رضا علیه السلام گفت: «لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاء» من را از دعا فراموش نکن. آقا توبیخش کرد و فرمود: چرا فکر می کنی تو را فراموش می کنم... (کافی/ج2/ص652)

امام حسین علیه السلام راضی نیست شما اذیت بشوید؛ از همین جا احساس ارزشمندی پیدا کن

أباعبدالله الحسین علیه السلام در گودی قتلگاه به عمرسعد محبت کرد، عمرسعد با خنجر آمد که خودش کار را تمام کند، امام حسین علیه السلام فرمود بدبخت تر از تو در این لشکر نیست که تو خودت را داری بیچاره می کنی؟ آن وقت چطور ممکن است امام حسین علیه السلام دست ما را نگیرد، به ما تذکر ندهد و ما برایش مهم نباشیم؟ مگر  چنین چیزی ممکن است؟ آیا شما باور می کنید؟ برای چه علی اصغرش را روی دست گرفت؟ برای ما! حتماً می توانید اینها را درک کنید. ما در مجالس روضه خیلی شرمندۀ امام حسین علیه السلام می شویم، عالم عالمِ ساکتی است، ممکن است حقایق را با صدای بلند بیان نکند، اما زینبِ حسین علیه السلام به خاطر ما خاک نشین و خرابه نشین شد، برای ما، نگویید «برای خدا» اگر ما نبودیم که نیاز نبود زینب علیه السلام برای هدایت ما مصیبت بکشد، اگر ما نبودیم نیاز به پیام حسین علیه السلام نبود، چرا خدا بنده های خوب و اولیاءش را به زحمت بیندازد؟
هرکسی برای هرکسی بیشتر زحمت بکشد بیشتر به او محبت پیدا می کند، مادری که برای بچه اش بیشتر به زحمت بیفتد بیشتر به بچه اش علاقه دارد! لذا همین طوری که شما دل ندارید مصیبت امام حسین علیه السلام را بشنوید و برایش گریه می کنید، امام حسین علیه السلام هم دل ندارد مشکلات شما را ببیند و نمی تواند تحمل بکند. آیا راضی هستی بچه های اباعبدالله الحسین علیه السلام را کتک زدند؟ نه والله! به خدا! امام حسین علیه السلام هم راضی نیست شما اذیت بشوید، از اینجا احساس ارزشمندی کن، ناب، خالص!
در سوریه یک نوجوانی که می خواست برای جنگ با داعشی ها برود، یک شب به مادرش می گوید من در مورد نحوۀ شهادتم خوابی دیدم، مادر طاقت نمی آورد و می گوید نمی خواهم بگویی. تا سه بار این ماجرا تکرار می شود و مادرش نمی گذارد تعریف کند، نوجوان به یکی از رفقایش می گوید سه شب است یک خوابی را دارم می بینم، مادرم نمی گذارد برایش تعریف کنم، بگذار برایت تعریف کنم و من می دانم که این خواب تحقق پیدا می کند. می گوید سه شب است امام حسین علیه السلام را در خواب می بینم، به من می فرماید اگر خواستند سر از بدنت جدا کنند نترس، سر از بدن من هم جدا کردند، فکر نکنی دردی دارد. حضرت سه شب به خوابش می آید تا این نوجوان را برای شهادت آماده کند.

انسان کریم اگر زورش به کسی برسد، او را می بخشد

دهۀ اول ماه رمضان دارد تمام می شود و ما هنوز هیچ بهره ای نبردیم. فرموده اند اگر احساس بدی از خودت پیدا کردی بیا با استغفار درِ خانۀ خدا در میان بگذار. وقتی با استغفار درِ خانۀ خدا می روی و احساس بدی را که نسبت به خودت داری در میان می گذاری حالت خوب می شود، احساس ارزشمندی می کنی. می توانی بعدش سرت را بالا بگیری بگویی خدای کریم دستم را گرفت.
آن اعرابی آمد گفت یا رسول الله «مَنْ یُحَاسِبُ الْخَلْقَ یَوْمَ الْقِیَامَة» چه کسی روز قیامت اعمال مردم را حساب می رسد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود خداوند «اللَّهُ عَزَّ وَ جَل‏». اعرابی گفت: «نَجَوْنَا وَ رَبِّ الْکَعْبَة» به خدای کعبه! نجات پیدا کردیم. از او پرسیدند چرا می گویی نجات پیدا کردیم؟ گفت «لِأَنَّ الْکَرِیمَ إِذَا قَدَرَ عَفَا» اگر کریم زورش به آدم برسد می بخشد. (تنبیه الخواطر/ج1/ص9) حالا چقدر خوب می شود اگر امام حسین علیه السلام هم آنجا ایستاده باشد و بفرماید: من گریه هایش را دیدم، درِ خانۀ ما هم آمده است...

مباحث حال خوب - استاد پناهیان

جهت دسترسی به مجموعه بیانات استاد علیرضا پناهیان کلیک کنید. 

همچنین برای بهرمندی بیشتر از سایر جلسات «مباحث حال خوب» استاد پناهیان کلیک کنید

دیدگاه‌ها

زهرا ناجیان د., 03/25/2024 - 20:55

عالی بود

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا