دانلود فایل | اندازه |
---|---|
درک محبت خدا - استاد پناهیان | 122.62 مگابایت |
مباحث حال خوب (9) | درک محبت خدا - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)
در این بخش از ضیاءالصالحین، نهمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی "حال خوب" حجت الاسلام علیرضا پناهیان را با موضوع "درک محبت خدا" به مدت 44 دقیقه با دوستداران طریق معرفت به اشتراک می گذاریم.
جلسه 9 : درک محبت خدا / حجت الاسلام پناهیان
اوّلین کاری که دین انجام می دهد این است که حال آدم را خوب می کند
ما باید کاری کنیم که تصور مردم از عالمان دینی این طور باشد که تخصص و کارکرد آنها در درجۀ اول، خوب کردن حال مردم است، به حدی که هر کسی خواست حالش خوب بشود پیش یک عالم دینی برود. چون انسان می تواند حال خوب را بیشتر از جانب خدا و ایمان به خدا و معرفت الهی دریافت کند و طبیعتاً این تخصص باید بیشتر کار عالمان دینی باشد، چون آنها از آیات خدا، از خودِ خدا و از اسماء پروردگار، بیشتر از دیگران خبر دارند. اینکه مردم حال خوب شان را از عالمان دینی دریافت کنند آغازی برای اتفاق های خوب بعدی است.
الان تلقّی و تصور مردم از عالمان دینی معمولاً این است که آنها احکام اسلامی را بیان می کنند یا توصیه های اخلاقی دارند و راه و چاه اخلاقی را به انسان نشان می دهند یا آگاهی ها و معارف دینی را آموزش می دهند... ولی این تصور که اوّلین کارکرد یک عالم دینی این است که حال آدم را خوب می کند معمولاً وجود ندارد. شاید این نقص به خاطر عملکرد ضعیف ما طلبه ها باشد. مردم از قرآن این تصوّر را ندارند که اگر کسی می خواهد حالش خوب بشود سراغ قرآن برود. مردم نمی دانند اوّلین کاری که دین انجام می دهد این است که حال آدم را خوب می کند. مهم ترین اثر فوری تمام احکام دینی این است که حال آدم را خوب می کنند. اوّلین اثر و اثر فوری تمام ممنوعیت ها و توصیه هایی که در دین وجود دارد، این است که حال آدم را خوب می کند و مراقبت می کند حال انسان بد نشود. مثلاً اینکه «نگاه حرام نکن، حالت بد می شود؛ غیبت نکن، حالت بد می شود؛ دروغ نگو، حالت بد می شود؛ صدقه بده، حالت خوب می شود؛ کار کن و پول دربیاور، حالت خوب می شود؛ اسراف نکن، حالت خوب می شود و...»
«تقوا» مراقبت کردن از حال خوب است
ما نه فقط در ماه رمضان، نه فقط در عباداتی مثل اعتکاف، روزه، حج، زیارت، دعای کمیل و... بلکه باید به صورت مداوم «هم از حال خودمان مراقبت بکنیم و هم از دین مان، یعنی تقوا» تقوا یعنی مراقبت کردن از نظر خداوند نسبت به خودمان، مراقبت کردن از عواقب شوم گناهان و مراقبت کردن از خود. در واقع تقوا مراقبت کردن از حال خوب است. اگر بخواهید تقوا را عملیاتی کنید، اولین جایی که این مراقبت ها را باید بیشتر اِعمال کنید این است که ببینید «حال تان خوب است یا نه؟» باید بدانیم کارکرد اوّلیه دین، این که حال آدم را خوب می کند. معارف دینی چه کار می کنند؟ حال آدم را خوب می کنند.
ما دشمنی داریم به نام ابلیس که مهم ترین کارش این است که حال آدم را بد می کند؛ مدام آدم را وادار می کند به صحنه هایی نگاه کند و به چیزهایی فکر کند که حالش بد می شود؛ مثلاً اینکه چه کسی بیشتر از من پول و دارایی دارد، اینکه من چه چیزهایی ندارم، اینکه من چه چیزی را نمی توانم به دست بیاورم، اینکه من چه چیزی را از دست داده ام و... مدام کار ابلیس این است و بیشتر از این هم نمی تواند کار دیگری انجام بدهد؛ یعنی همان وسوسه، تلنگر و تذکرهای خیلی خبیثانه ای که آدم را یاد خرابی ها بیندازد.
ریشۀ حال خوب این است که آدم اطمینان داشته باشد خدا دوستش دارد
در مباحث جلسات قبل، دیدیم که هم حال خوب و هم حال بد، عوامل مختلفی دارند؛ وقتی انسان خوبی ها را اجرا می کند حالش خوب می شود و با انواع کار خوب انواع حال خوب را درک خواهد کرد. هر بار که آدم ببیند حالش بد است، متوجه می شود چه ایرادی رو آمده و باید آن ایراد را درست کند و این طوری سازندگی رخ می دهد و جلو می رود.
ریشۀ حال خوب این است که آدم اطمینان داشته باشد خدا دوستش دارد. در جلسۀ قبل عرض کردیم «محبوب بودن» حال آدم را خوب می کند که یکی از قسمت هایش این است که خدا ما را دوست دارد؛ البته اگر آدم به این نکته توجه بکند، دیگر به هیچ کسی نیاز ندارد. اگر به کسی که حالش خوب نباشد دستور بدهند نماز بخوان، بدش می آید و می گوید: چرا کار سخت به من می گویید؟! چون حالش خوب نیست، غلط برداشت می کند. ولی اگر حال انسان خوب باشد، می گوید «وای چه خدای عاشقی دارم...» چون محبت خدا را حس می کند.
کسی که حالش خوب باشد وقتی او را به حجاب توصیه کنند، محبت خدا را در آن می بیند و می گوید «خدا! تو چقدر من را دوست داری...» اگر کسی حالش خوب نباشد وقتی به او بگویند «روزه بگیر» بدش می آید؛ احساس تنگی و فشار و تکلیف و تحمیل می کند. اما کسی که حالش خوب باشد، می گوید «وای خدایا تو چقدر مهربانی که این دستور را به من دادی...»
لازم نیست حتماً عاشقِ خدا بشوی، فقط بفهم که خدا عاشقِ تو است!
کسی که حالش خوب باشد، قرآن را به عنوان عاشقانه ترین نامه ای که به او نوشته شده می خواند. لازم هم نیست عاشقِ خدا بشوی، فقط بفهم که خدا عاشقِ تو است! خیلی ها دنبال این هستند که ما چگونه می توانیم عاشق خدا بشویم؟! یک حسّ عرفانی هم می گیرند که «من دوست دارم جزو عاشقان پروردگار عالم قرار بگیرم!» اینها لازم نیست؛ تو فقط بدان، کسی که واقعاً دوستت دارد کیست و چقدر دوستت دارد؟
وقتی به کسی که حالش خوب نباشد از قیامت بگویی، اعصابش خرد می شود، بعد می گوید «من دیگر سعی می کنم قیامت را فراموش کنم» اما کسی که حالش خوب است وقتی از قیامت با او صحبت کنی حسِ خوبی پیدا می کند. مؤمن طبیعتاً از یادآوری بهشت، حالش خوب می شود. جهنمی هم که در قرآن وصف شده است، برای تهدید کفّار است. دوستان خدا و آنهایی که حال شان خوب است، می روند درِ خانۀ خدا و از جهنم گریه می کنند، گریه کردنِ او مثل یک بچه در بغل مادر است که دارد خودش را برای مادرش لوس می کند. درحالی که هیچ اتفاق هولناکی نیفتاده است؛ اینجا با این گریه کردن ها فقط تقاضای محبت رخ می دهد. گاهی بچه از بس که شدت محبت مادرش را می بیند ناله می کند. مادر هم می گوید خودش را برای من لوس کرده است، می داند که وقتی ناله می زند نازش می کنم. دوستان خدا هم چون می دانند خدا دوست شان دارد از جهنم ناله می زنند که محبت خدا را ببینند، مثل بچه ای که محبت مادرش را تحریک می کند. بندگان خدا این طوری با خدا مناجات می کنند. کسی که حالش خوب باشد نگاهش به دین، درست خواهد بود.
وقتی حالت خوب باشد می فهمی که دین چقدر عاشقانه است
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامۀ 31 نهج البلاغه به جوان شان می فرماید: اگر قلبت صفا یافته به حرف های من گوش بده. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ؛ نهج البلاغه/نامه31) اگر قلبم صفا نیافته باشد، حالم خوب نباشد و قلبم پر از قساوت باشد هرچه حرف های منطقی امیرالمؤمنین علیه السلام را بخوانم، درست نمی فهمم و این طور برداشت می کنم که «عجب خدای سختگیرِ منطقی ای داریم، نمی شود علیه این دین قیام کرد، از بس محکم و درست حرف می زند، ولی دارم خفه می شوم!» اگر حالت خوب نباشد، دین پیش تو زمخت و خشن جلوه می کند؛ هرچند نمی توانی بگویی که «دین غلط است» چون همۀ حرف های دین، منطقی است. پس چرا فرمودند که وقتی حالت خوب بود دین را بخوان؟ برای اینکه وقتی حالت خوب باشد، فقط منطق دین را نمی بینی بلکه لطف خدا را هم می بینی و می فهمی چقدر دین عاشقانه است!
من خیلی برای کودکان مان ناراحتم، اصلاً نمی توانم یک لحظه این وضعیت بدی را که ما (یعنی کلّ جامعه، همۀ پدر و مادرها، آموزش و پرورش، مساجد و...) برای فرزندان مان درست کردیم فراموش کنم؛ وضعیتی که ناشی از معرفی اشتباه دین به بچه ها است. البته نمی گویم که همۀ ما در این زمینه ناموفق هستیم؛ ممکن است یک گوشه هایی یک کسانی موفق باشند. اما تصوّر و برداشتی که می خواهیم از دین منتقل کنیم، چه برداشتی باید باشد؟ باید برداشتی باشد که مخاطب ما از الآن خودش را در بهشتِ «محبت خدا» ببیند.
مهم ترین منفعتی که آدم حاضر است به خاطرش منافع دیگر را کنار بگذارد، محبت است
در روایت هست، وقتی بهشتی ها دارند از نعمت های بهشتی لذت می برند خداوند متعال می فرماید بندگان مخصوص من با من لذت می برند. (قال الله تعالی: «یَا أَحْمَدُ إِنَّ فِی الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤٍ فَوْقَ لُؤْلُؤٍ وَ دُرَّةٍ فَوْقَ دُرَّةٍ لَیْسَ فِیهَا قَصْمٌ وَ لَا وَصْلٌ فِیهَا الْخَوَاصُّ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً فَأُکَلِّمُهُمْ کُلَّمَا نَظَرْتُ إِلَیْهِمْ وَ أَزِیدُ فِی مِلْکِهِمْ سَبْعِینَ ضِعْفاً وَ إِذَا تَلَذَّذَ أَهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ تَلَذَّذُوا أُولَئِکَ بِذِکْرِی وَ کَلَامِی وَ حَدِیثِی ؛ ارشاد القلوب/ ج1/ ص200) بندگان خاص خدا در همین دنیا هم از ذکر خدا لذت می برند (إذا کانَ الغالِبُ عَلَى العَبدِ الاشتِغالَ بی جَعَلت بُغیَتَهُ و لَذَّتَهُ فی ذِکری؛ کنزالعمّال/ ج 1/ص 433)
می دانید «از ذکر من لذت می برند» یعنی چه؟ ما انسان هستیم و انسان خودخواه است. این در ذات انسان هست که هرچه به نفعش باشد دوست دارد و از هرچه به ضررش باشد بدش می آید. فرمود: «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَنْ یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا» (کافی/ج8/ص152) به شما عرض می کنم مهم ترین منفعتی که آدم حاضر است به خاطرش منافع دیگر را کنار بگذارد، محبت است. اگر الآن خدا به شما میلیاردی پول نداده، هرچند وقت یک بار هر کدام از ما یک طوری دچار بحران مالی می شویم، خیلی چیزها را نداریم و حتی بعضی های مان همیشه دچار مشکل هستیم، اینها لطف خداست. چرا لطف خداست؟ چون نمی خواهد لذت محبتش را از دست بدهیم، می فرماید اگر غرق آن لذت بشوی لذت محبت من را نمی بینی.
اگر کسی لذت محبوبیت خودش را پیش خدا لمس بکند دیگر هیچ چیزی نمی خواهد! در فقر دست و پا می زند، در گرسنگی دست و پا می زند و می خندد. البته بنده نمی خواهم به فقر توصیه بکنم؛ ما وظیفه داریم کسب و کار کنیم و پول دربیاوریم، وظیفه داریم جامعۀ اسلامی را ثروتمندتر از جامعۀ کفّار کنیم. وظیفه داریم پول دربیاوریم تا از فقرا دستگیری کنیم و... ولی هنر این است که ثروتمند باشی و به آن نگاه نکنی. وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها کاروان مالی اش را راه می انداخت از کلّ کاروان قریش بزرگ تر بود اما فقط عشقش این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او توجه می کند یا نه! اصلاً مال التجاره پیش محبت پیغمبر صلی الله علیه و آله برایش چیزی نبود! موقعی که داشت از دنیا می رفت این شخصیت والامقام و درجه یک تاریخ اسلام، گفت یا رسول الله ببخشید که من نتوانستم به تو خدمت کنم...
یا حضرت خدیجه سلام الله علیها، مثل اینکه در ذهن شما هیچ چیزی جز محبت پیغمبر صلی الله علیه و آله نیست! اصلاً در دلت به چیز دیگری نگاه نمی کنی. حضرت خدیجه سلام الله علیها هنگام رحلت پول نداشت یک کفن برای خودش کنار بگذارد، ثروتش به نقطۀ صفر رسید. همه به او حق می دهیم، می گوییم کسی که پیغمبر صلی الله علیه و آله را داشته باشد، مال التجاره می خواهد چه کار؟ آن هم یک خانم با کمالی مثل خدیجه کبری سلام الله علیها. همۀ انسان ها این طوری هستند. خدا بین حضرت خدیجه سلام الله علیها و هیچ کدام از ما تبعیض قائل نشده است. هر کدام از ما اگر محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشته باشیم دیگر هیچ چیزی نمی خواهیم. زهد یعنی این، نه اینکه خودت را از همه چیز محروم کنی.
چگونه در بهشت، الی الابد لذت ما بهتر می شود؟ در آن «رابطۀ حبّی» بین ما و خدا/ بیشترین لذت انسان در محبت است
شاید این سؤال پیش بیاید که اولیاء خدا اینها را می دانستند یا نه؟ بله؛ پس چرا این قدر گریه می کردند؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»؛ اتفاقاً اولیاء از محبت خدا به خودشان آگاهی دارند، هرچه خدا به اینها بیشتر محبت می کند اینها بیشتر گریه می کنند و بیشتر ضجّه می زنند چون می خواهند بیشتر لذت ببرند. اگر شما هم محبت خدا را به خودت درک کنی شروع می کنی به گریه کردن و می گویی من بیشتر می خواهم...
شاید الان که هنوز محبت خدا را نچشیده ای بگویی «خدا یک ذره به ما محبت داشته باشد برای مان کافی است!» ولی اگر بچشی دیگر این حرف را نمی گویی. محبت خدا چیزی نیست که آدم بگوید یک مقدار بس است. دنیا هرچه هست یک مقدارش بس است ولی محبت خدا این طوری نیست. انسان تا بی نهایت ظرفیت دارد محبت خدا را بچشد و سیر نشود. این علامت عظمت انسان است! «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»(حجر،29) اینجا معلوم می شود ما موجودات ابدی هستیم!
ما موجودات ابدی هستیم، آیا حوصلۀ مان سر نمی رود تا ابد؟ می دانی ابد یعنی چه؟ ما حافظه هم داریم، در بهشت آلزایمر که نمی گیریم. ما انسان هستیم، مثلاً این طور نیست که ما در بهشت، مثل گوسفندها بشویم که موجودات قابل تکراری هستند. گوسفندها هرچه تکرار می کنند برای شان عیبی ندارد؛ ولی انسان که نمی تواند تکرار بکند! انسان باید دائماً بهتر و بیشتر بشود. اگر در همین دنیا به او خانه بدهی می گوید دو تا می خواهم، سه تا می خواهم، چهار تا می خواهم؛ همین طوری بالا می رود و الّا کلافه می شود. پس در بهشت باید روز به روز عیش و عشرت مان بهتر بشود.
چگونه الی الابد عیش و عشرت مان بهتر می شود؟! در آن رابطۀ حبّی بین ما و خدا. هرچه خدا محبت می کند، فردایش بهتر می خواهیم. دوباره خدا بیشتر محبت می کند... اصلاً بی نهایت بودن خدا را فقط همین جا می شود فهمید! خدا خودش بی نهایت است. خدا می گوید من تو را بی نهایت ساخته ام برای خودم. بیشترین لذت انسان در محبت است. بیشترین لذت انسان به عنوان یک موجود خودخواه، در محبوبیت است. تنها محبوبیتی که آدم را واقعاً اقناع و ارضاء و اشراب می کند، محبت خداست، یک ذره اش را بگیری بیشترش را می خواهی. دو ذره اش را بگیری بیشترش را می خواهی. ناله های اولیاء خدا برای همین است. استغفارهای شان برای این است. این طوری حال آدم خوب می شود. ما هیچ جای دیگر حال مان خوب نمی شود.
مرحوم دولابی: مدام بگو «خدا دوستم دارد؛ اگر دوستم نداشت خلقم نمی کرد»
قرآن می فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (رعد،28) تو فقط با ذکر خدا آرام می گیری. کدام ذکر؟ آقای بهجت می فرمودند هر ذکری که خوشت می آید. حالا من از شما می پرسم کدام ذکر؟ هر کدام از شما ممکن است بگویید: فلان ذکر به من حال می دهد... من یک ذکر به شما پیشنهاد می کنم. آقای دولابی می فرمودند که زبان مؤثر است، این ذکر را زیاد بگو - البته ایشان کلمۀ ذکر را به کار نمی برد، ولی ذکر است- به خودت تلقین کن و دائم بگو که خدا دوستم دارد، اگر دوستم نداشت خلقم نمی کرد. خدا دوستم دارد... هیچ ذکری مثل این ذکر، آرامش بخش نیست و حال آدم را خوب نمی کند. ابلیس خبیث هر لحظه می خواهد ما را به یک دلیلی از این ذکر و محتوای این ذکر جدا کند.
چرا بنده گفتم که برای بچه های مان و برای ذهنیت مردم خیلی ناراحت هستم؟ چون که دین، این چیزی نیست که معمولاً معرفی می شود، غالباً آن تلقّی و برداشتی که از دین وجود دارد، آن تلقّی ای که از خدا وجود دارد، آن تلقّی ای که از قرآن و احکام دینی وجود دارد، واقعاً تلقّیِ غلطی است.
اول حال تان را خوب کنید بعد دین داری کنید
می خواهم در این جلسه عرض بکنم، اول حال تان را خوب کنید بعد بروید دین داری کنید. نروید دین داری کنید که حال تان خوب بشود. مثلاً شما قبل از نماز باید بگویید «...قربة الی الله» بعداً بگویید «الله اکبر» یعنی اول باید نیّت کنید. آن قربة الی الله باید حال آدم را خوب کند و بعد، آدم نماز بخواند. آقای بهجت می فرمودند بعضی ها قبل از تکبیره الاحرام، یک جملۀ زیبا هم اضافۀ می کنند، می گویند «صلّی الله علیک یا اباعبدالله» و بعد نماز را شروع می کنند... چرا یاد امام حسین علیه السلام قبل از شروع نماز، خوب است؟ چون اگر باور نکنم که خدا من را دوست دارد یاد حسین علیه السلام می افتم، می گویم واقعاً خدا من را دوست دارد، ببین حسین علیه السلام را به من داده! اگر خدا من را دوست نداشت حسین اش به خاطر من این قدر به خاطر ما زجر نمی کشید. حال آدم باید خوب باشد.
در نامۀ 31 نهج البلاغه فرمود اول دلت صفا داشته باشد بعد حرف های من را بشنو. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ) یکبار دیگر می خواهم این را اجرا کنم، یا امیرالمؤمنین! اگر دل مان صفا هم نداشته باشد منطق و عقلانیت حرف شما را می فهمیم، شما بفرمایید ما می رویم اجرا می کنیم تا کم کم حال مان خوب بشود. می فرماید من نمی خواهم که فقط منطق حرف من را ببینی! من می خواهم وقتی حرف های من را می شنوی بگویی که خدا عاشق من است.
«بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی خدا ما را دوست دارد
مگر اولِ قرآن نمی فرماید «بسم الله الرحمن الرحیم»؟ به نام خدای رحمن و رحیم، شروع کن. به نام خدای مهربانِ مهربان شروع کن. «بسم الله الرحمن الرحیم» اولِ قرآن و اول زندگی است. هر کاری را با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کنید. برای هر حرکتی باید بگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ یعنی به یادِ مهربانی خدا، کارها را شروع کنیم.
خدایا! وقتی ما به یاد مهربانی شما می افتیم به یاد این نمی افتیم که تو ما را دوست داری؛ این قدر وضع ما خراب است! با ذهن ما چه کار کرده اند؟ دلم می سوزد این حرف ها را می گویم. آقای دولابی می گفت به خودت تلقین کن که خدا دوستت دارد.
یک معنای توحید این است که «من محبوبیت پیش هیچ کسی غیرخدا نمی خواهم»
اگر رحمت خدا برای این نیست که من را دوست دارد، پس به درد ستاره های آسمان می خورد؟! به درد قورباغه های داخل برکه می خورد؟! اگر رحمت خدا برای این نیست که من را دوست دارد، پس به چه درد می خورد؟! آیا خدا من را دوست ندارد بعد می خواهد به من روزی بدهد؟! اصلاً به اخلاق خدا می آید؟ آیا فکر کردی -نعوذ بالله- خدا اخلاقش مثل بعضی از ما آدم هاست که یک کسی را دوست نداریم ولی به او صدقه می دهیم؟ او هر کاری می کند از سر محبت اش است. باید با ما دعوا کنند تا محبت خدا را برای مان جا بیندازند. حال ما خوب نیست.
ما از امشب معنوی تر از شب های گذشته شروع به حرف زدن کردیم، یعنی شب های قبل هم یک کمی سراغ معنویت می رفتیم ولی شما بدون معنویت و دین هم می توانستی آن حرف ها را مرور کنی و پشت سر بگذاری. دیشب بحث این بود که محبوبیت شما موجب می شود حالت خوب باشد. محبوبیت انسان پیش خدا، چقدر موجب می شود حال آدم خوب باشد؟ توحید یعنی چه؟ یعنی خدایا! من با محبوبیتی که پیش تو دارم دیگر محبوبیت پیش هیچ کسی را نمی خواهم و به آن نیاز ندارم. شرک (خفی) یعنی چه؟ یعنی خدایا! من محبت تو را دارم، تو به من علاقه داری، ولی چیزهای دیگر هم می خواهم. چنین کسی شرک خفی دارد.
اگر ما از خلقت خودمان برداشت نمی کنیم که خدا عاشق ما هست؛ یعنی نگاه ما خراب است
باید روی نگرش ها و زاویه دیدمان کار کنیم. زاویه دیدمان خراب است و الّا آیات مربوط به دوزخ که در قرآن هست، بیشتر از آیات بهشت، محبت خدا را به ما نشان می دهد. دستورهای دینی، بیشتر محبت خدا را به ما نشان می دهد تا آنجاهایی که می گوید اینجا آزاد هستی هر کاری خواستی انجام بدهی... آیا یک معلم می تواند برای دانش آموزانش این نگاه را جا بیندازد؟ ما نمی دانیم چه طور باید نگاه کنیم. خدا می فرماید من رحمنِ رحیم هستم، ولی ما از آن برداشت نمی کنیم که خدا ما را دوست دارد. ما از روضۀ امام حسین علیه السلام برداشت نمی کنیم که امام حسین علیه السلام ما را دوست دارد و ما الآن مدیون محبت اش هستیم. ما از اینکه خلق شدیم برداشت نمی کنیم خدا عاشق ما هست، اینها مال نگاه خراب مان است. یک جایی یک کسی باید نگاه ما را درست کند تا حال مان خوب بشود. اول حال مان خوب بشود بعداً هر کار خوبی که می خواهیم انجام بدهیم.
نیّت «قربة الی الله» برایِ قبل از نماز است. نیّت «قربة الی الله» یعنی خدایا من می خواهم به تو نزدیک بشوم؛ چرا می خواهی به خدا نزدیک بشوی؟ یک کمی توضیح بدهید. شما برای چه می خواهید به خدا نزدیک بشوید؟ می خواهید به او نزدیک بشوید که شما را نزند؟ گاهی آدم به موجوداتِ عصبانی نزدیک می شود که او را نزنند. اصلاً تو برای چه می خواهی به خدا نزدیک بشوی؟! تنها توجیه معقول این است که می خواهم بیشتر به من محبت کند، دوستم دارد، می خواهم گرمَم بکند! خدایا! پیش تو آرام هستم. مثل گربه ها هم رفتار نکنیم. گربه ها چه طوری اند؟ این طوری که «می آیم یک چیزی از او بگیرم و در بروم!» خدا در قرآن می فرماید خیلی ها با من این طوری اند، وقتی گرفتار می شوند التماس می کنند بعد از رفع گرفتاری دوباره من را فراموش می کنند «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» (عنکبوت،65). اصلاً می روند که من را فراموش کنند. فکر می کنند باید به من پاسخی بدهند. من چند روز پیش یک نعمت بزرگ از خدا گرفتم الآن می ترسم بروم بگوید با آن چه کار کرد؟! این روحیه و نگاهِ درستی نیست. خیلی باید فکر کنید تا این نگاه عوض بشود. نگاهت را عوض کن، بعد دو خط قرآن بخوان. بعد قرآن را تورّق کن. به آیه ها نگاه کن، آن وقت خدا دلت را می برد.
خداوند به اندازۀ رأفت و رحمت خودش غم زدایی می کند
از بین صدها روایت و آیۀ قرآن دربارۀ مهربانی و محبت خدا کدام را برای تان بخوانم؟ عیسی بن مریم می فرماید: «رَحْمَةَ اللَّهِ بَابُ کُلِّ حَقٍّ» (تحف العقول/ص512)؛ رحمت خدا باب آغاز هر حق و حقیقتی است. در همین کتاب شریف تحف العقول از امام کاظم علیه السلام نقل شده می فرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِه» (تحف العقول/ص399) بدان که خدا آدمِ متواضع را به اندازۀ تواضع او رفعت نمی دهد، بلکه به اندازۀ عظمت و بزرگی خودش به او رفعت می دهد. معامله های خدا عرشی است، تعبیر نجومی و کهکشانی کم است. «وَ لَمْ یُؤْمِنِ الْخَائِفِینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِمْ وَ لَکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدْرِ کَرَمِهِ وَ جُودِه»؛ خداوند به اندازۀ ترس خائفان به آنها امنیت و پناه نمی دهد بلکه به اندازۀ جود و کَرم خودش به آنها پناه می دهد. این طور نیست که خدا به اندازۀ کوچک انسان ها آنها را ناز و نوازش کند. وقتی مادر بچه اش را بغل کند بچه در پناه مادر قرار می گیرد مادر چند کیلو است و بچه چند کیلو؟ مامان چند متر است و بچه چند متر؟ تفاوت مادر و بچه چقدر است؟ این تفاوت نهایتاً به چند کیلو و چند سانتی متر می رسد، آن وقت طبق برخی از تحقیق ها، اگر شش ماه، یک مادری بچه اش را بغل نکند، این بچه می میرد. حالا حساب کنید اگر خدا یک کسی را بغل کند چه می شود؟
در ادامه می فرماید: «وَ لَمْ یُفَرِّجِ الْمَحْزُونِینَ بِقَدْرِ حُزْنِهِمْ وَ لَکِنْ بِقَدْرِ رَأْفَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ» خدا از انسان های غمگین به اندازۀ غم و غصه شان رفع غم نمی کند، بلکه به اندازۀ رأفت و رحمت خودش غم زدایی می کند. «فَمَا ظَنُّکَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِیم»؛ و تو در مورد رئوف رحیم چه فکر می کنی؟ «الَّذِی یَتَوَدَّدُ إِلَى مَنْ یُؤْذِیهِ بِأَوْلِیَائِهِ»؛ او به کسانی که او را آزار می دهند با اولیاء خودش اظهار مهربانی می کند «فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤْذَى فِیه»؛ محبت او چگونه خواهد بود با کسی که در راه خدا اذیت بشود؟! بروید سر قبر شهدا التماس کنید! بگویید شما اذیت شدید و در راه خدا گلوله خوردید! تقریباً هر بار به حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام مشرّف شوم می روم کنار مزار شهدا می گویم اگر یک نفر از شما در کربلا بود و بقیۀ شهدا و سیدالشهدا در جای دیگری بودند، باید برای زیارت شما به کربلا می آمدیم و باید همین زیارت را در کربلا برای شما می کردیم. ما نمی توانیم عظمت شما را درک کنیم.
اگر کسی حالش خوب و سالم باشد احکام خدا را عشقبازی خدا با خودش می بیند
امام صادق علیه السلام می فرماید خداوند متعال به حضرت عیسی فرمود: «مَا أَکْرَمْتُ خَلِیقَةً بِمِثْلِ دِینِی وَ لَا أَنْعَمْتُ عَلَیْهَا بِمِثْلِ رَحْمَتِی» (کافی/ج8/ص135) من هیچ خلقی را به مثل دینم گرامی نداشتم و هیچ نعمتی را مثل مهربانی خودم به بنده هایم ندادم. اگر کسی سالم باشد و حالش خوب باشد، احکام خدا را عشقبازی خدا با خودش می بیند. مادر در کیف بچه اش آذوقه می چیند و می گوید وقتی گرسنه شدی چیزی از بیرون نخور، این را بخور، این سالم است، من خودم درست کردم، خواستی آب بخوری اینجا یک شربت برایت درست کردم. اگر مادر گریه بکند این بچه از محبت مادر آب می شود به شرطی که کمی شعور و وجدان داشته باشد. خدا هم همین کاری را کرده که مادر می کند، منتها به جای خوراکی، در کیفِ زندگی ما احکام می چیند. اگر مادر از محبت بچه اش گریه می کند، خدا چه کار می کند؟ خدا خون گریه می کند، خون حسین اش را پای دین و احکام آن ریخته است. ثارالله خون خداست! خدا به جای اشک برای تو خون ریخته است. اگر آدم این دین را رعایت نکند، باید از خدا عذرخواهی کند. «وَ لَا أَنْعَمْتُ عَلَیْهَا بِمِثْلِ رَحْمَتِی»؛ و هیچ نعمتی را مثل مهربانی خودم به بنده هایم ندادم. رحمت و مهربانی یعنی من را دوست دارد. این روایات می خواهند به ما ذهنیت درست بدهند.
مؤمنی که به عمل خودش تکیه کند دچار عُجب می شود و برای دیگران قیافه می گیرد
امام محمد باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرد که خداوند متعال می فرماید: «لَا یَتَّکِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی» (کافی/ج2/ص71) کسانی که به عمل و عبادت می پردازند تا به پاداش من برسند نباید به اعمال شان تکیه کنند. اگر تمام عمرشان را تلاش کنند و در عبادت رنج بکشند، نمی توانند به کُنه عبادت من برسند و حقّ عبادت من را انجام بدهند و از نعماتم تشکر بکنند. «وَ لَکِنْ بِرَحْمَتِی فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلِی فَلْیَرْجُوا» بلکه باید به رحمت من اعتماد کنند و به فضل من امیدوار باشند. خاک بر سر مؤمنی که به عمل خودش تکیه کند. چرا می گوییم خاک بر سرش؟ چون مؤمنی که به عمل خودش تکیه می کند برای بقیه قیافه می گیرد و عُجب پیدا می کند! او می خواست خوب بشود ولی بدتر شد و دیگران را هم نسبت به دین داران، بدبین کرد.
ما اگر می خواهیم حال مان خوب باشد باید به رحمت و فضل خدا امیدوار باشیم و باور کنیم که «خدا دوستم دارد» کسی که این احساس را نداشته باشد، حالش بد است؛ البته ممکن است گاهی به دلایل مادی یا معنوی، الکی و زورکی حال خودش را خوب بکند اما واقعاً حالش خوب نمی شود.
چه کسی در کربلا حالش بهتر بود؟
من یک کسی را به شما معرفی کنم که طبق علائمی که وجود دارد، در کربلا حالش از همۀ یاران امام حسین علیه السلام بهتر بود. وقتی به حرمش می روی حالت خوب می شود. از بین 72تن شهید کربلا حرم جداگانه برای ایشان ساختند. او اباالفضل العباس علیه السلام قمر بنی هاشم است. چرا حالش از همه بهتر بود؟ همه آمده بودند فدای امام حسین علیه السلام بشوند، آن وقت امام حسین علیه السلام عباس را صدا بزند و بفرماید: «بِنَفسی أنتَ یا أخی» فدایت بشوم ای برادر من! معلوم است که حالش خیلی خوب می شود. در بالای دربِ ورودی حرم اباالفضل علیه السلام کتیبه ای نصب شده که نوشته است: «ارْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی» (ارشاد مفید/ج2/ص90) چقدر این جملۀ اباعبدالله زیباست و چه عشق و محبتی در آن موج می زند!
نگاه مان را عوض کنیم؛ به اینکه خدا ما را دوست دارد، یقین پیدا کنیم؛ این طوری زندگی کنیم، این طوری باشیم؛ آن وقت به خاطرش دین داری خواهیم کرد. اینکه می گویند «اول اعتقادات...» در واقع این اعتقاد و باور به محبتِ خداست که خیلی مهم است؛ بقیۀ اعتقادات را خودمان هم اگر فکر کنیم، می فهمیم. چیزی که باید باور کنیم این است که «خدا ما را دوست دارد» باز هم راهش اباعبدالله الحسین علیه السلام است. اگر نتوانستی از امام حسین علیه السلام بگیری، برو کنار ضریح قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام . بگو یا عباس علیه السلام ، به حقّ آن لحظه ای که امام حسین علیه السلام صدایت زد «بنفسی أنتَ» فدایت بشوم... به حقّ آن لحظه ای که محبت حضرت را چشیدی، یا اباالفضل العباس علیه السلام ، محبتی که امام زمان عجل الله به ما دارد، محبتی که امام حسین علیه السلام به ما دارد، محبتی که خدا به ما دارد، به ما نشان بده..
جهت دسترسی به مجموعه بیانات استاد علیرضا پناهیان کلیک کنید.
همچنین برای بهرمندی بیشتر از سایر جلسات «مباحث حال خوب» استاد پناهیان کلیک کنید