بررسی اخلاق و تغییر مناسک آن با توجه به جریان تولی و تبری/بخش اول
متن زیر جلسه هفدهم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 27 مهرماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان با اشاره به بحث جلسه گذشته که اخلاق و نسبت آنرا با جریان ولایت و رسول اکرم توضیح دادند و اینکه اینکه مسیر توحید و اخلاق توحیدی از طریق این ذوات مقدسه است امری اعتباری نیست. و با نگاه جریانات و مناسک اخلاقی و سلوکی متفاوت خواهد شد.
سوال: خب بحث اخلاق بر محور توحید بود. به حدیث عقل و جهل اشاراتی شد. ابتدا چکیده و جمع بندی در مورد بحث اخلاق در محور توحید بفرمایید تا بحق را ادامه دهیم.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از دغدغه های مومنین رسیدن به طهارت اخلاقی است. در این مورد کتابهای مختلفی وجود دارد که مبانی و روش های مختلفی هم دارند. اگر ما توحید و طریق تحقق آن که ولایت نبی اکرم و اهل بیت است را در اخلاق وارد بکنیم، اولویت های اخلاقی تغییر می کند و راه رسیدن به تهذیب هم عوض می شود. ممکن است که معنای تهذیب نفس تغییر کند. کما اینکه اگر شما توحید را وارد اخلاق کردید، همه کمالات اخلاقی باید در فروع توحید باشد و نمی شود در عرض توحید کمال اخلاقی را تعریف کرد. اگر ولایت را هم طریق تحقق توحید بدانیم، نمی توانیم کمال اخلاقی بدون ولایت را تعریف کنیم. این محور کلی بحث ما بود.
اضافه کردیم که گرچه خدای متعال مجبور نیست، ولی همان طور که طریق معرفت خودش را، معرفت معصومین قرار داده است و طریق معرفت نبی اکرم و اهل بیت طریق معرفت خداست که «من عرفکم فقد عرف الله و من احبکم فقد احب الله و من اطاعکم فقد اطاع الله»(1)؛ طریق اخلاق حمیده هم از طریق نبی اکرم و اهل بیت است. در کافی از امیرالمومنین نقل کرده است که بعد که فرمودند: ما اعراف هستیم و خدا جز از طریق معرفت ما شناخته نمی شود که «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِینَ لَا یعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا»(2) و خدای متعال مجبور نبوده که ما را طریق معرفت قرار بدهد و اگر می خواست بدون حجاب ما می توانست خودش را به بندگانش معرفی کند، ولی مشیت خدا به این کار تعلق گرفته است که ما وجه و طریق به سمت خدا باشیم.
در اخلاق هم همینطور است و اگر کسی گفت که رسیدن به اخلاق کریمه جز از طریق نبی اکرم ممکن نیست، منظورش این نیست که خدای متعال نمی توانسته اخلاق کریمه را مستقیما به بندگانش بدهد. ولی خدا همه خلق ها را به نبی اکرم داده است که «ادب نبیه علی محبته»(3) که بالاترین اخلاق محبت است و همه اخلاق ایشان فرع محبت ایشان است. یعنی صبر، رضا، یقین، توکل، ایمان و زهد حضرت فرع بر محبت خداست. محبت حضرت خیلی بالاست که ذیل این صفات همه صفات کریمه محقق می شود. و علامه طباطبایی هم در سوره مبارکه بقره به نزدیک به این را توضیح داده اند.
اشاره شد که از حدیث عقل و جهل و ادله دیگر استفاده می شود که خداوند، صفات کریمه را ذیل و فرع بندگی نبی اکرم به ایشان داده است. قوایی است که خدا، پیامبر را به این قوا مسلح کرده است تا هم خودش خدا را بندگی کند و با این قوا، بندگی خدا را در عالم منتشر کند و گسترش بدهد. پس پیامبر واجد همه اخلاق هاست و ما هر خلقی که بخواهیم بدست بیاوریم، باید از پیامبر بدست بیاوریم. باید تجلی از نور ولایت ایشان در وجود ما بیاید. پس همه اخلاق کریمه بسط وجودی امام و انتشار نور امام در قلب مومن است. در زیارت جامعه کبیره داریم که ائمه «عناصر الاخیار» یا «عناصر الابرار، نور الاخیار» هستند. اخیار همان ابراهیم خلیل و مانند ایشان است. نوری که در وجود آنهاست شعاعی از نور امام است.
بهترین تعبیر همین حدیث سلسلة الذهب است از امام رضا(ع) که حدیث هم در سند و هم در معنا فوق العاده است و اگر سلسله الذهب می گویند چون سلسله سند آن همه معصوم هستند. وقتی امام از مرو بیرون می رفتند، علما دور حضرت را گرفتند و کاغذ بدست گفتند که یک حدیث از جدتان برای ما نقل کنید. امام این حدیث را از پدرانشان تا پیامبر و بعد جبرئیل که از جانب خدا می گوید لذا سند از این بهتر نمی شود. لذا بعضی اهل سنت گفته اند این حدیث داروی مجانین است. و حتی بعضی از علمای اهل سنت، خواندن این حدیث با سندش را در بالای سر مجنون توصیه می کردند.
امام در این حدیث می فرماید: «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» یعنی کلمه لا اله الا الله حفاظی است که هر کس وارد این حفاظ بشود از عذاب خدا در امان است و آنجا وادی ایمن است و هیچ عذابی نخواهد بود. بعد حضرت فرمودند: «بشروطها و انا من شروطها»(4) توحید شروطی دارد که من از شروط آن هستم. همین نکته در ذیل آیه فطرت «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»(روم/30) هم آمده است که فطرت الهی به توحید تعبیر شده است. و در روایتی که علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل کرده است که می فرماید: این سه حقیقت در فطرت انسان است: «اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیاً ولی الله» یعنی گرایش به توحید، نبوت و ولایت در فطرت انسان است. اینکه خدا اینها را که عهد الهی است از ما خواسته که به آن وفا کنیم؛ اگر این دعوت در فطرت ما نبود این دعوت، دعوت بی وجهی بود. مثل اینکه در دانه گندم استعداد روییدن قرار ندهید، هر چند که شرایط طبیعی را فراهم کنید چیزی نمی روید. باید در درون آن تقاضا و طلبی گذاشته بشود. در درون ما تقاضا و طلب نسبت به توحید، نبوت و ولایت گذاشته شده است و خدا این تکلیف را از همه می خواهد.
بعد حضرت فرمود: فطرت همه توحید است و نبوت و ولایت هم جزئی از آن است و همه در فطرت است. لذا ما در ادیان در عرض توحید هیچ دعوتی نداریم. لذا اگر کسی وارد وادی توحید شد و تبدیل به موحد شد، هیچ نقصی ندارد. پس اینکه می گوییم که نماز بخوان، غیبت نکن، دروغ نگو، صفات رذیله را از خود دور کن و صفات حمیده در خودت محقق کن، یا انجام مستحبات و دوری از مکروهات، پذیرش ولایت نبی اکرم و اهل بیت، انجام واجبات و ترک معاصی چیست؟ در واقع اینها ذیل توحید هستند و بدون اینها توحید محقق نمی شود. اینها مناسک توحید هستند. پس پذیرش نبوت نبی اکرم و ولایت خلفای الهی ادامه توحید و پذیرش الوهیت خداست.اگر کسی از نبی اکرم و دینش اعراض کند، از الوهیت خدا اعراض کرده است. اگر کسی بخواهد لا اله الا الله را قبول کند، چطور آنرا قبول کند؟
پس بعضی ها که دین را به یک معنویت مبهم تعبیر می کنند تا حدی که حتی عرفان های هندی تا عرفان های سرخپوستی آمریکایی و ... در آن معنویت می گنجد؛ این با اسلام تناسبی ندارد و ربطی به دینی که پیامبر آورده است ندارد. این یک دین جدیدی است که بعضی از روشنفکران هم از این جور سلوکها دفاع می کنند. پیغمبر این دین ها رسول اکرم نیست. دینی که نبی اکرم آورده است، توحید، نبوت، ولایت و اخلاق و مناسک شریعت است؛ مستحبات و مکروهات و حدود و شرائع است. این دین یک معنویت مبهم نیست که هر کس بتوانند وارد آن بشود و همه مسلمان و موحد باشند. رسول خدا غیر توحید هیچ نیاوردند و دین همان توحید و تسلیم بودن در مقابل خداوند است. ولی این تسلیم خدا بودن از طریق تسلیم نبی اکرم بودن و عمل به شرایع محقق می شود.
سوال: یعنی این تنها طریق است یا طرق دیگری هم وجود دارد؟
جواب: این تنها طریق است و مشیت خدا بر این است که «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْه» یعنی راه مستقل قرار نداده است. این راه هم یک قرارداد اعتباری نیست که بتوان آنرا بهم زد یعنی نظام هستی اینگونه است. در روایتی مفضل از امام صادق(ع) داریم: «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ یطَاعَ بِطَاعَتِهِم»(5) یعنی خدا دوست داشته که از طریق مردانی شناخته شود (همان رجالی که «علی الاعراف رجال» و «رجال لاتلهیهم») و از طریق طاعت آنها طاعت شود و اینگونه دوست داشته است و این در حکمت الهی است و ممکن بعضی وجوه آن را هم نفهمیم. و خدا آنها را سبیل قرار داد. یعنی تکویناً امام را سبیل خودش قرار داده است یعنی اعتباری نیست. خدا این طور عالم را آفریده است و امام را صراط قرار داده است. و نیز امام را «وجه» قرار داده است. چون معرفت او از طریق امام است لذا او را وجه الله قرار داده تا هرکس می خواهد خدا را بشناسد باید از طریق وجهش خدا را بشناسد. وجه خدا، چهره خداست که از طریق آن خدا متوجه مخلوق می شود و مخلوق هم از طریق او متوجه به خدای متعال می شود. پس اگر کسی می خواهد به معرفت برسد باید به معرفت وجه الله برسد. اگر کسی می خواهد در راه توحید حرکت کند باید در سبیل توحید حرکت کند. خدا این رجال و مردان و خلفاء را سبیل و وجه خودش قرار داده است.
خدا این طور قرار داده که توحید محقق نمی شود مگر با پذیرش ولایت نبی اکرم و ولایت امیرالمومنین و عمل به دستورات آنها و شرایع. اگر کسی نماز نخواند در توحیدش لطمه وارد می شود. نمی تواند بگوید که من خدا را قبول دارم ولی نماز نمی خوانم. این نقص در توحید است. حتی اگر کسی مکروهی انجام بدهد، این نقص در توحید است. حضرت در خطبه قاسعه می فرماید: خدا کبریا و عزت را مخصوص خودش قرار داده است و قرقگاه دارد و حق ندارید داخل آن بشوید. امتحان شما به کبریا و عزت است. کسی که مکروهی انجام می دهد، به همان اندازه دارد از محیط خدا بیرون می رود و برای خودش عزت و کبریای قائل است. مثلا اگر گفته فلان چیز را اینگونه نخور، چرا گوش نمی دهی؟! اگر برای خودش عزت و کبریایی قائل نبود، دستورات خدا را گوش می کرد. این فراماسونرها دینی برای خود درست کرده اند و می گویند: همه دین نوع دوستی و خدمت به بشر است. در حالیکه این درست نیست. بله بخشی از دینداری خدمت به بندگان خداست و گاهی این کار جزو افضل اعمال هم بحساب می آید که به عیال الله رسیدگی کنی. ولی این دین نیست بلکه بخشی از دین است. پرا دین را محدود می کنید؟! دین نماز، روزه، حدود، دیات و قصاص و احکام اقتصادی و سیاسی دارد. البته اخلاق هم دارد.
بالاتر از آن تولی و تبری دارد و بالاتر خشوع و خضوع در برابر خدا را هم دارد. بدون اینها دین محقق نمی شود. پس در قوس نزول، اولوهیت خدا از طریق ولایت نبی اکرم و ائمه جاری می شود. وقتی می خواهد ولایت خلفاء جاری بشود مناسکی دارد که مناسک آن اخلاق، عقاید و رفتار است. کسی که می خواهد تحت ولایت نبی اکرم باشد، اخلاقش می شود اخلاق حمیده و جنود عقل. اعتقاد او همان می شود که به او گفته اند. مناسک آن می شود نماز، روزه و حج. اگر ما بخواهیم به توحید برسیم حتما باید ظاهرمان آراسته به مناسک شریعت باشد. کسی که نماز نمی خواند نمی تواند بگوید که من موحد هستم. بله ممکن است که در مواقعی نماز موحد در اثر غفلت قضا بشود یا از اول وقت به تاخیر بیفتد که این غفلت است ولی نباید نسبت به نماز بی مبالات باشد. نمی شود کسی خدا را قبول داشته باشد ولی محرمات را قبول نداشته باشد. نمی شود کسی بخواهد به کمال و توحید برسد ولی به خوب و بد کاری نداشته باشد. کبر و حسد و بخل در او باشد و باز موحد باشد!
پس موحد شدن از این طرف یعنی عمل به شرایع. یعنی عمل کردن به واجبات و ترک محرمات، عمل به مستحبات و ترک مکروهات، اجتتاب از صفات بد و جنود جهل. و دارا شدن صفات حمیده مانند توکل و رضا و یقین. و بالاتر باطن این اعمال تبری و تولی است. یعنی پذیرفتن ولایت نبی اکرم و تسلیم بودن در برابر آن حضرت با تمام قوا. از عقل، فکر و ظاهر و باطن. آنوقت سِّر تولی و تبری می شود خضوع و خشوع در برابر خداوند.
پس کلمه لا اله الا الله اگر حصن است، یک کلمه نیست بلکه حقیقت توحید است که در عالم جریان دارد. وقتی ما بخواهیم موحد بشویم باید وارد این حصن بشویم. یعنی اینکه به شریعت عمل کنیم، اخلاق حمیده داشته باشیم، اخلاق رذیله را کنار بگذاریم، تولی و تبری داشته باشیم، و سجده تام داشته باشید. این ورود به کلمه توحید است. البته لفظ یکی از مقامات توحید است که انسان ذکر لا اله الا الله را بگوید. خود این ذکر فضیلت های بی حسابی دارد. مثلاً داریم: هرکس صد بار ذکر لا اله الا الله را بگوید، هیچ کس بیشتر از او ثواب نکرده مگر اینکه این ذکر را بیشتر گفته باشد. پس خود این ذکر اثر دارد. ولی کلمه لا اله الا الله یک لفظ نیست. این کلمه طیبه است که شجره طیبه است. و فرمود اصل این شجره طیبه، نبی اکرم است و بدنش امیرالمومنین است و فروعش ائمه هستند و میوه های آن علم ائمه هستند. در جای دیگری داریم که اصلش خود ائمه است و فرعش ولایت ائمه است. پس این کلمه یک حقیقتی در عالم است وبرای وارد شدن به وادی توحید باید ظاهر، باطن و سِّر شما وارد وادی توحید بشود. ما عوالمی داریم و فقط عالم جسم را نداریم. عالم روح ما هم عوالمی دارد. ما سِّر و عقل لب و مانند اینها داریم. پس باید همه عوالم ما باید وارد توحید بشود.
***********************************
پی نوشتها:
(1) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 617
(2) الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 184
(3) الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 265
(4) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 135
(5) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 531.
افزودن دیدگاه جدید