حکومت در سیره امام حسن عسکرى علیه السلام

موضوع نوشتار: 
رسول جعفريان؛
امام حسن عسکری

ولادت، وفات 

امام حسن بن علي عسکري عليه السلام يازدهمين امام شيعيان، بنا به نقل مرحوم کليني در ماه رمضان يا ربيع الآخر 232 ق چشم به جهان گشود و 28 سال زندگي کرد.  
ابن خلّکان تولد ايشان را روز پنجشنبه يکي از ماه هاي سال 231 ق دانسته و قول ديگري نيز که ششم ربيع الآخر از سال 232 باشد، نقل کرده است.  
شيخ مفيد و سعد بن عبدالله، ربيع الآخر را پذيرفته‌اند. مسعودي سن آن حضرت را به هنگام شهادت 29 سال دانسته است بنابراين، او بايد تولد آن حضرت در سال 231 را معتبر دانسته باشد. 
رحلت امام عسکري (علیه السلام) بنا به گزارش اکثريت روات، هشتم ربيع الاول از سال 260 ق اتفاق افتاده و جمادي الاولي همين سال نيز به عنوان قولي ديگر در اين مورد نقل شده است. 
از آنجا که رحلت امام هادي (علیه السلام) در سال 254 ق اتفاق افتاده، طبعاً دوران امامت حضرت عسکري(علیه السلام) طبق روايت شيخ مفيد، شش سال و براساس نقل سعد بن عبدالله پنج سال و هشت ماه بوده است. 
در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد نيز بوده گزارشهاي مختلفي وجود دارد. در برخي از مصادر، «حديث» يا «حديثه» و در برخي ديگر نام آن بانو «سوسن» ذکر شده است.  
عيون المعجزات نام صحيح او را«سليل» دانسته و با عبارت «کانْت مِن العارفات الصّالحات» وي را ستوده است. 
القاب خود آن بزرگوار را «الصّامت»، «الهادي»، «الرّفيق»، «الزّکي» و «النّقي» ذکر کرده‌اند و برخي از مورخين لقب «الخالص» را نيز بر القاب آن حضرت افزوده‌اند.  
«ابن الرضا» نيز کنيه‌اي بوده که امام جواد و امام عسکري(علیه السلام) هر دو با آن مشهور شده بودند.  
چنانکه امام هادي و امام عسکري(علیه السلام) به لقب عسکريين معروف شده‌اند.  
نقش انگشتري امام عسکري(علیه السلام) به دو صورت«سبحان من له مقاليد السّموات والارض» و«إنّ الله شهيد» ذکر شده است. 

امامت آن حضرت 

با رحلت امام هادي (علیه السلام) در سال 254ق و به تنصيص آن حضرت، فرزندش امام عسکري (علیه السلام) به سمت امامت شيعيان اثني عشري منصوب گرديد.  
رواياتي که در وصيت و تنصيص امام هادي(علیه السلام) درباره امامت فرزندش وارد شده در بسياري از کتب حديث و تاريخ شيعه، فراوان به چشم مي‌خورد و با نظر به اين وصيت و تنصيص که از نظر شيعيان نشانه صحت امامت است، آنان امام حسن عسکري(علیه السلام) را به امامت پذيرفتند. 
بنا به نقل سعد بن عبدالله جز عده‌اي که به امامت محمد بن علي ـ که در زمان حيات پدرش امام هادي(علیه السلام) وفات کرد ـ گرويدند و تعداد انگشت شماري که جعفر بن علي را امام خود دانستند، اکثريت ياران امام هادي(علیه السلام) به امامت حضرت عسکري گردن نهادند.  
پيروان جعفر بن علي «جعفريه خُلَّص» لقب يافته‌اند. مسعودي، جمهور شيعه را از پيروان امام عسکري و فرزندش مي‌داند که اين فرقه در تاريخ به لقب «قطعيّه» معروف شده‌اند. 
حضرت امام هادى و امام عسکرى (علیهم السلام) ، على الاجبار به سامراء به سر مى بردند که در آن زمان پایتخت خلافت بود، و در محلى به نام العسکر که محل نظامیان و پادگان نظامى بود، خانه براى شان انتخاب کرده بودند. 
حضرت امام عسکرى (علیه السلام) مدت شش سال اقامت خود در سامراء، یا در حبس بود و یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع الملاقات بود. زیرا روایات متعددى از زندانى شدن امام عسکرى (علیه السلام) خبر مى دهد، از جمله آن که المعتز بالله خلیفه عباسى، به سعید حاجب دستور داده بود که امام (علیه السلام) را به حبس ببرد.  
ابو الهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام (علیه السلام) نوشت: و آن حضرت در جواب نوشت که پس از سه روز گشایش حاصل مى شود، و پس از سه روز المعتز کشته شد. 
آوردن و ماندن هر دو امام هادى و امام عسکرى (علیه السلام) در سامراء به اکراه و اجبار، از جهاتى مانند سیاست مامون در آوردن امام رضا (علیه السلام) به نزد خود بوده است، تا بتوانند از نزدیک روابط امام (علیه السلام) را با شیعیانش کنترل نمایند، زیرا آنان که در سرتاسر جهان اسلام پراکنده بودند، با امام هادى و امام عسکرى (ع)، ارتباطات عمیق داشتند، بخصوص در دوره امام عسکرى (علیه السلام) که شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) به میلیونها نفر رسیده بودند، و همه به این عقیده بودند که حق امامان شان از طرف حکام ظالم غصب شده است، ازین رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه خود را به آن حضرت مى فرستادند و هئیت هایى از نمایندگان مردم وارد سامراء مى شدند و ضمن فراگیرى احکام شرعى، اموال و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى کردند. 
بدینسان پیشرفت و گسترش شبکه ى منظم و متشکل شیعیان که از قبل شکل گرفته بود، براى حاکمیت عباسى ها خطر آفرین بود، لذا حضرت امام عسکرى (علیه السلام) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود که تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند، و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه ى بوده است که مردم نمى توانسته اند بطور مستقیم با امام (علیه السلام) ملاقات نمایند. 
موقعیت اخلاقى و اجتماعى امام (علیه السلام) در میان مردم و حتى در میان افراد حکومت مشهود بود، و کسى در وقار و عفاف، و زیرکى و بزرگ منشى چون او نبود. 
و در یوم النویة یعنى روز رفتن امام عسکرى (علیه السلام) به دارالخلافه، شور و شعفى در مردم بوجود آمده و خیابان ها مملو از جمعیت که سوار بر مرکب هاى خود بودند، مى شد.  
وقتى امام (علیه السلام) مى آمد همه هیاهوها خاموش مى گردید، و امام عسکرى (علیه السلام) از میان آنان عبور مى کرد و به دارالخلافه وارد مى گردید. 
اغلب این افراد مى توانستند از شیعیانى باشند که از مناطق مختلف براى دیدار امام (علیه السلام) به سامراء مى آمدند. 
افزایش شیعه و رفت و آمدهاى هیئت هاى نمایندگى مردم، و اموال و دارایى فراوانى که به امامان (علیه السلام) مى رسید، موجب مى شد که خلفا نسبت به امامان سخت گیرى نمایند و همین موجب شد که ائمه معصومین (علیه السلام) به پنهان کارى و کتمان و تقیه دست زنند.  
سخت گیرى ها و فشارها در زمان امام عسکرى (علیه السلام) بیشتر شد و امام عسکرى (علیه السلام) با مشاهده این وضعیت بیشتر امر خود را از دید خلفا و عمال آن مى پوشاند، و تقیه را پیشه خود قرار داده بود.  
شدت تقیه و کتمان امور به اندازه اى بود که امام عسکرى (علیه السلام) به شیعیان خود دستور داد که وقتى به طرف کاخ خلیفه مى رود به آن حضرت اشاره نکنند، سلام نکنند، زیرا تحت تعقیب قرار مى گرفتند، و کار به حبس وکشتن شان کشانده مى شد. 
على ابن جعفر از حلبى در این زمینه نقل مى کند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکرى (علیه السلام) در روز رفتن به مرکز حکومت بودیم که نوشته اي از امام (علیه السلام) به ما رسید بدین مضمون که کسى بر من سلام نکند، و بر من اشاره نیز نکند، زیرا شما بر خود ایمن نیستید: 
«الا لا یسلمن احد و لا یشیر الى بیده ولایؤمى فانکم لاتومنون على انفسکم» 
این سخن امام به خوبى مى رساند که حکام براى کنترل روابط امام (علیه السلام) با شیعیان تلاش فراوانى مى کردند. البته هم امام و هم شیعیان در فرصت هاى بسیارى همدیگر را ملاقات مى کرده اند و حتى این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغن فروش و ... صورت مى گرفته است. 
مراقبت نسبت به امام عسکرى (علیه السلام) آن چنان شدید بود که شب هنگام و بى خبرانه به خانه امام عسکرى (علیه السلام) هجوم مى بردند و خانه آن حضرت را تفتیش مى کردند. چنان که بطحایى علوى پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه عسکرى (علیه السلام) گردآورى شده است.  
سعید حاجب گوید: شب به سوى خانه او شدم و نردبانى پشت خانه گذاشتم و بالاى بام آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر مى کردم چگونه در این تاریکى وارد خانه او شوم که صدایى شنیدم: سعید همانجا باش تا شمعى برایت بیاورم کمى درنگ کردم که شمعى برایم آوردند و با روشنایى آن وارد خانه شدم و جبه از پشم و کلاه و سجادهء روى حصیر انداخته شده دیدم، و یقین کردم امام (علیه السلام) در آن زمان نماز مى خوانده است، پس برایم گفت: اینک خانه و اطاق هایش را ببین و هر چه تفتیش کردم در آن چیزى نیافتم . 
خلفا به دستگیرى و زندانى کردن امامان اکتفاء نمى کردند، بلکه یاران آن حضرت را نیز دستگیر و زندانى مى کردند، در سامراء گروهى از اصحاب امام عسکرى (علیه السلام) را دستگیر کرده بودند که از جمله آنان بود: ابوهاشم جعفرى، داود ابن قاسم، حسن ابن محمد عقیقى، محمد ابن ابراهیم عمرى و غیر ایشان که زیر نظر صالح ابن وصیف قرار داشتند. 
با ملاحظه این وضعیت چاره اي نبود جز این که امامان (علیه السلام) اسرار خود را کتمان نمایند و تقیه پیشه سازند و شیوه پنهان کارى را طى نمایند، ابوهاشم جعفرى از داود ابن اسود روایت کند که گفت: مولایم حسن العسکرى (علیه السلام) مرا بسوى خود خواند و تخته چوبى را که مانند پایه در، دراز و مدور بود به من داد و گفت : این چوب را براى عثمان ابن سعید عمرى که وکیل آن حضرت بود برسان. به راه افتادم و در اثناي راه به یک نفر که استرى داشت برخوردم، و استر او مزاحم راه رفتن من شد، و با چوبى که با خود داشتم بلند کردم و استر را با آن زدم، و چوب شق شد و کاغذ نوشته هاى را در میان شکستگى چوب نگریستم، و بسرعت آن را در میان چوب گذاشتم و چوب را در آستین خود پنهان کردم. 
اما در برگشت وقتى به نزدیک خانه امام (علیه السلام) رسیدم، عیسى خادم مرا استقبال کرد و گفت: مولا مى گوید: چرا استر را زدى و چوب را شکاندى ؟ گفتم : نمى دانستم که در داخل آن چیست؟ گفت : چرا کارى بکنى که بعداً به توجیه و عذرخواهى محتاج شوى؟ مبادا دیگر مثل این کار تکرار شود، هرگاه شنیدى کسى مرا دشنام مى دهد، راهى را که به رفتن آن مأموریت یافته اي، در پیش گیر و مبادا واکنش نشان بدهى، و یا خود را معرفى نمایى که کیستى، احوالت به من مى رسد. 
وجود یک دستگاه منظم که هم پل ارتباطى باشد بین امام (علیه السلام) و مردم، و هم وجوهات و مالیات از نقاط دور دست جمع آورى شود و بدست امام (علیه السلام) برسد، ضرورى و لازم بود. و این دستگاه با تعیین وکلا از ناحیه ائمه (علیه السلام) ایجاد گردید و با ارتباطى که بین امام و وکلا به وجود آمد، سعى شد تا راهنمایى هاى لازم دینى و سیاسى ارائه شود و این حرکتى سابقه دار بود که امام عسکرى (علیه السلام) نیز در گسترش این دستگاه و استفاده از آن مى کوشید و افرادى با پیشینه ى علمى و ارتباط محکم با امامان پیشین یا با خود آن حضرت براى وکالت گمارده مى شدند، و در نامه ى خود به وکلاء توصیه مى کرد که نامه ها و مراسلات را از شیطان ها پوشیده نگهدارند و براى دوستانش ارائه دهند. 

 

منبع: رسول جعفريان، اندیشه حکومت دینى، ج 1 صص 576 – 571.
---------------------------------------------
پى نوشت ها:
1.شذرات سیاسیة من حیاة الائمه (علیه السلام) : شبر، حسن ، ص 342 
2.حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه : ج 2 ص 282به نقل از الغیبه  
3.همان ، ص 129 
4.همان ، ص 187به نقل از الغیبة : ص 129 
5.همان ، ص 183 182به نقل از الخرایج و الجرایح : ج 1 ص 439; پیشین ، شبر به نقل بحارالانوار : ج 5 ص 269 
6.پیشین ، شبر به نقل از ارشاد: ص 110; فصول المهمه : ص 298 
7.همان ، ص 208ـ 207به نقل از بحارالانوار : ج 56 ص 132 
8.ر.ک : پیشین ، جعفریان ، ج 2 ص 197ـ 193.

Share