امام حسن عسکری(علیه السلام) از چند منظر/بخش اول
در امام عسکری علیه السلام
محمد بن اسماعیل علوی همچنین علی بن عبد الغفار روایت کرده اند که بنی عباس بر صالح بن وصیف زمانی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را حبس کرده بود، وارد شدند و به او گفتند که تا می توانی بر امام حسن عسکری تنگ بگیر و هیچ نوع ترحمی به ایشان نکن.صالح گفت: من با او چه کنم! او را به دو نفر که بدترین افراد بودند یعنی علی بن یارمش و اقتامش سپرده بودم، تا او را شکنجه کنند. اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت به مقام بزرگی رسیده اند.
آنگاه آن دو نفر را آوردند و به ایشان عتاب زد و گفت : وای بر شما! با این شخص چه می کنید؟ گـفتند: «چـه گـوییم در حق مردی که روزها را روزه می گیرد و شبها را تا به صبح به عبادت مشغول است ، سخن نمی گوید، و به کسی کاری ندارد و یکسره مشغول عبادت و هر زمان نظر بر ما می افکند بدن ما می لرزد و چـنان می شویم که مالک نفس خود نیستیم و خودداری نمی توانیم بکنیم.آل عباس چون این را شنیدند، در کمال خواری و با بدترین حال از نزد صالح برگشتند».[۱]
نگرش اجتماعی امام عسکری(علیه السلام) به جامعه شیعیان عصر عباسی
امام و گفتمان شیعه راستین
آن حضرت درباره شیعیان راستین می فرمود:«شِیعَتُنَا الْفِئَهُ النَّاجِیَهُ وَ الْفِرْقَهُ الزَّاکِیَهُ- صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَهِ أَلْباً وَ عَوْناً- وَ سَیَنْفَجِرُ لَهُمْ یَنَابِیعُ الْحَیَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّیرَانِ- لِتَمَامِ الطَّوَاوِیَهِ وَ الطَّوَاسِینِ مِنَ السِّنِینَ».
شیعه ما، گروه نجات یافته و فرقه پاکیزه است، ما را در برابر دشمنان حفظ و حراست مىکنند و در برابر آنان چونان سدى استوار مىایستند. پس از روزگاران سخت و دورانهاى دوزخى، چشمه هاى زندگى، آنان را سیراب خواهند کرد.»[۲]
علامه مجلسى در توضیح این سخنان مىگوید: «هذه حکمه بالغه و نعمه سابغه تسمعها الآذان الصم و تقصر علیها الجبال الشم صلوات الله علیهم و سلامه» «این سخنان حکمتى و پندی گویا و نعمتى سرشار و لبریز است. گوشهاى کر و ناشنوا آن را مىشنود و کوههاى سخت در برابر آن سست و نرم مىگردد. درود و صلوات خداوند بر آنان باد».
سبکهای فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی امام حسن عسکری(علیه السلام)
امام عسکری ـ ع ـ با وجود فشارها و نظارت ها و مراقبت های بی وقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیت های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام می داد که می توان آنها را بدین گونه خلاصه کرد:
۱-تلاش علمی در دفاع از آیین اسلام و رد شبهات مخالفان، و تبیین اندیشه اسلامى؛ در این راستا به مواردی اشاره می کنیم:
امام و جلوگیری از تالیف کتاب تناقض قرآن اسحاق کندی
ابن شهر آشوب از کتاب «الرَّدِّ عَلَى أَهْلِ التَّبْدِیل» ابوالقاسم کوفی نقل کرده که اسحاق کندی که فیلسوف عراق بود در زمان خود نوشتن کتابی در تناقض قرآن را شروع کرد و به حدی که از مردم کناره گیری کرده و در منزل بود و پیوسته به این کار اهتمام داشت. تا آنکه یکی از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)رسید، حضرت به او فرمود:آیا در میان شما یک مرد دانا و بزرگواری نیست که استاد شما کندی را از این شغلی که برای خود قرار داده بازدارد ؟
آن شاگرد گـفت : «ما نمی توانیم در این امور و شبه این امور به او اعتراض کنیم ما خود را در این جایگاه نمی بینیم.»
حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو بگویم به او می رسانی ؟ عرض کرد: آری ، فرمود: برو به نزد او و انس بگیر با او و لطف و مدارا و هم نشینی و یاری او نما سپس این مطلب را به او بگو، که پرسشی روی داده می خواهم بپرسم. آنگاه این را بپرس که اگر نزد تو متکلم به قرآن بیاید و بگوید که آیا جایز است که حق تعالی اراده فرموده باشد از آن کلامی که در قرآن است غیر آن معنی که تو گمان کرده ای و آن را معنی آن گرفته ای ؟ او در جواب خواهد گفت: جایز است زیرا که او مردی است که فهم می کند چیزی را که شنیده است.
وقتی سخنش به اینجا رسید به او بگو شاید که خداوند اراده فرموده باشد در قرآن غیر آن معنی که تو برای آن نموده ای و آن را مراد حق تعالی گرفته ای «فَتَکونُ واضِعا لِغَیرِ مَعانِیه».
پـس آن شاگـرد نزد کندی رفت و با او به مهربانی برخورد کرد تا اینکه فرصتی دست داد و پرسش را پرسید.
کندی گفت : که این پرسش را یک بار دیگر بپرس . او تکرار کرد. در فکر فرو رفت و گفت: بر حسب واژگان و نظر جایز است و احتمال دارد معنی دیگری بدهد.
گفت: تو را سوگند می دهم باید بگویی این سوال را چه کسی به تو آموخته است؟
شاگرد گفت : به دلم افتاد.گفت : نه، این سخن از آن تو نیست، و تو به آن مرتبه نرسیده ای که این گونه مطالب را متوجه بشوی، بگو این مطالب را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت : حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا به آن امر فرمود.کندی گـفت : اکنون حقیقت حال را بیان کردی ، این گونه مطالب فقط از این خانه و بیت بیرون می آید.آنگاه آتشی خواست و همه آنچه نوشته بود را سوزانید.[۳]
شیوه آموزش های دینی بوسیله امام (علیه السلام)
الف) گناه شناسی
ابو هاشم جعفری (ره) که از دوستان و فقهاء و اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، می گوید: در محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم. فرمود:« یکی از گناهان نابخشودنی این است که شخصی (بر اثر غرور و کوچک شمردن گناه) بگوید: «لیتنی لا اواخذ الا بهذا»: «ای کاش برای گناهی جز این یک گناه ، باز خواست الهی نشوم».با خود گفتم : براستی ، معنی این سخن ، بسیار دقیق و ظریف است ، و سزاوار است که هر انسانی ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزی دقت کند که گاهی انسان حرفی می زند و خیال می کند حرف خوبی زده ، غافل از آنکه ، همان حرف ، گناه نابخشودنی است.ناگاه امام حسن عسکری (علیه السلام) به من رو کرد و فرمود: «درست فکر می کنی ای ابو هاشم ، که باید بسار دقت داشت ، بدان که شرک (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن مورچه روی سنگ در شب تاریک ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.»[۴]
ب) امام علیه سلام و بیان احکام
تفاوت ارث زن و مرد
أبوبکر فهفکی پسر ابی طیفور پزشک[۵] که اشکال تراشی های ابن ابی العوجاء یکی از دانشمندان معروف مادی عصر امام صادق (علیه السلام) در ذهن او نیز راه یافته بود،به حضور امام حسن عسکری (علیه السلام) آمد و پرسید: چرا در اسلام ، سهم ارث زن نصف سهم مرد است ؟
آیا چنین قانونی ، به گونه ای ستم به زن بینوا نیست ؟ امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: زن جهاد ندارد و به کسی نفقه نمی پردازد، و تامین معاش نیز بر عهده او نیست، اما همه اینها بر عهده مرد است.
فهفکی می گوید: پیش خود (در ذهنم) گفتم : ابن ابی العوجاء به من گفت : همین سوال را از امام صادق(علیه السلام) نمودم ، او نیز چنین جواب داد،ناگاه امام حسن عسکری (علیه السلام) به من رو کرد و فرمود: آری ، این سوال ، از ابن ابی العوجاء است ، و جواب ما یکی است ، و همه ما امامان به همدیگر مربوط، و مساوی هستیم و لیکن حضرت رسول (ص) و امیر المؤمنین (علیه السلام) مزیت دیگرى هم دارند.[۶]
ج) امام و تبیین مباحث اعتقادی
برکات حجت خدا
احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام قبل از سوال من فرمود:ای احمد بن اسحاق ! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود.عرض کردم : یابن رسول اللّه : امام بعد از شما کیست ؟ امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم ، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.
ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد. عرض کردم : مولای من ! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟ در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت : انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم. احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم : از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم ، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست ؟
امام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست. عرض کردم : یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند. ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است ، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود[۷]
امام و اثرات چشم زخم
از على بن زید روایت شده که گفت: من اسبى داشتم که از آن در شگفت بودم. یک وقت نزد امام حسن عسکرى علیه السّلام رفتم، امام به من فرمود: اسب تو چگونه است؟ گفتم: اسبم درب خانه است، فرمود: اگر مقدور شد قبل از اینکه شب شود آن را عوض کن! من از حضور آن حضرت مرخص شدم، بفکر فروش اسب بودم، از فروش آن خوددارى کردم در صورتى که آن اسب طالب و راغب زیادى داشت آن را بیشتر از قیمتش می خریدند.
وقتى که شب شد نگهبان آن اسب در حال گریه و ناله آمد و گفت: اسب تو مرد، من اندوهگین شدم و بعد از چند روز خدمت امام حسن عسکرى رفتم، با خود در این فکر بودم که آیا اسبى نظیر آن نصیب من خواهد شد؟ امام فرمود: آرى، اسبى مثل آن اسب نصیب تو خواهد شد. بعد از آن بغلام خود فرمود: آن اسب تازى مرا که سوار مىشوم بعلى بده، این اسب از اسب تو زیباتر، عمر آن بیشتر، از اسب تو زرنگتر و قویتر.[۸]
۲–فعالیت های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارت ها و مراقبت های حکومت عباسى؛ در این باره به مواردی اشاره می کنیم:
از على بن محمد بن حسن روایت شده که گفت: پادشاه به جانب بصره خارج شد، امام عسکرى علیه السّلام با شیعیان خود با سلطان خارج شد، ما عدهاى بودیم که بین دو دیوار نشسته بودیم و در انتظار مراجعت آن حضرت بودیم، وقتى که آن بزرگوار برگشت و مقابل ما رسید نزد ما توقف کرد، با یک دست کلاى خود را از سر خود برداشت و دست دیگر را بالاى سر خود نهاد و در صورت یکى از رفقاى ما خندید. آن مرد فورا گفت: شهادت میدهم که تو حجّت و برگزیده خدا هستى. ما جریان را از آن شخص پرسش کردیم؟! گفت: من در باره امامت امام عسکرى شک داشتم، با خود گفتم: اگر آن حضرت برگردد و کلاى خود را از سر خود بر دارد من به امامت او معتقد مىشوم.[۹]
*********************************
پی نوشتها:
[۱]– کلینی، کافی، ج ۱، ص ۵۱۲؛ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۳۳۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج ۴، ص ۴۲۹؛ اثبات الهدی، شیخ حر عاملی، ج ۵، ص ۱۷؛ مسند الامام العسکری، عطاردی، ص ۹۰ .
[۲]– مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۸۷.
[۳]– ابن شهرآشوب، مناقب، ج ۴، ص ۴۲۴.
[۴]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۲۴۹؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۰۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۴۳۹.
[۵]– امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۰۷.
[۶]– کلینی، کافی، ج ۷، ص ۸۵؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج ۲، ص ۶۸۲؛ اربلی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۹۲۵.
[۷]– صدوق، کمال الدین، ج ۲، صص ۳۸۴- ۳۸۵ ؛ طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۴۹ .
[۸]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۲۵۱.
[۹]– مسعودی، همان، ص ۲۵۳.
افزودن دیدگاه جدید