رفتن به محتوای اصلی

ماجرای غزوه خیبر/ آیت الله سبحانی

تاریخ انتشار:
حضرت بسوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. در این لحظه در قلعه باز گردید، و پهلوانان یهود از آن بیرون ریختند. در اثنای نبرد چون سپر از دست "علی" افتاد در خیبر را از جا بر کند و از آن به عنوان سپر استفاده کرد...
ماجرای غزوه خیبر , آیت الله سبحانی

ماجرای غزوه خیبر/ آیت الله سبحانی

در این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به ماجرای غزوه خیبر از کتاب فروغ ابدیت، حضرت آیت الله جعفر سبحانی (دام ظله) که به مناسبت فتح خیبر تقدیم حضورتان میکنیم.

 

غزوه خیبر

وادی خیبر جلگه وسیع حاصل خیزی در شمال مدینه، به فاصله 32 فرسنگی آن است که پیش از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ملت یهود دژهای هفت گانه محکمی در آن ساخته بودند، آمار جمعیت آن ها بالغ بر 20هزار بود.

پیمان شکنی یهود خیبر در جنگ احزاب، و نیز دعوت از سلاطین ممالک علیه اسلام، پیامبر (صلی الله علیه وآله) را بر آن داشت که این کانون خطر را برچیند.

لذا در سال هفتم هجری فرمان داد که مسلمانان برای تسخیر آخرین مراکز یهود آماده شوند و فرمود: فقط کسانی افتخار شرکت دراین نبرد را دارند که در صلح «حدیبیه» حضور داشته اند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) «غیله لیثی» را جانشین خود در مدینه قرار داد، و پرچم سفیدی به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) داد و فرمان حرکت صادر نمود.

اسامی دژهای هفتگانه خیبر

نام های دژهای هفت گانه «خیبر» به قرار زیر بود: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم.

نخستین دژی که از خیبر به دست ارتش اسلام افتاد، دژ «ناعم» بود. پس از آن سربازان متوجه قلعه «قموص» که ریاست آن با «ابن ابی الحقیق» بود شدند. در فتح این قلعه بود که «صفیه»، دختر «حیی بن اخطب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار گرفت، اسیر گردید.

این دو پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد. پس از فتح قلعه های مزبور، سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وطیح» و «سلالم» یورش آوردند. ولی مسلمانان با مقاومت سرسختانه یهود، روبرو شدند. تا این که «ابو بکر بن ابی قحافه» مأمور فتح قلعه گردید اما موفق نشد و فردای آن روز عمر هم به همین سرنوشت مبتلا گردید تا این که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحب اللهَ و رسولَه و یحبه اللهُ و رسولُه، یفتح اللهُ علی یدیه، لیس بفرّار»؛ « پرچم را فردا به دست کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند. خداوند این دژ را به دست او می گشاید. او مردیست که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی کند ».

بنا به نقل طبرسی و حلبی چنین فرمود: کرار غیر فرار، یعنی به سوی دشمن حمله کرده، و هرگز فرار نمی کند.

بدین سان همه در انتظار بودند که مراد آن حضرت از این شخص کیست؟ تا این که صبح روز بعد فرمود: علی (علیه السلام) را بیاورید. گفتند علی به درد چشم گرفتار است. چون علی (علیه السلام) آمد پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستی بر دیدگان او کشید، و درد چشم وی (علیه السلام) را شفا بخشید و دستور حرکت داد.

امیرمؤمنان (علیه السلام) ، به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. در این لحظه در قلعه باز گردید، و پهلوانان یهود از آن بیرون ریختند. در اثنای نبرد چون سپر از دست "علی" افتاد در خیبر را از جا بر کند و از آن به عنوان سپر استفاده کرد.

یعقوبی، در تاریخ خود می نویسد: در قلعه از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود.

نویسندگان سیره مطالب شگفت انگیزی درباره کندن باب خیبر نوشته اند که هرگز با قدرت های بشری وفق نمی دهد. آن حضرت در پاسخ شخصی که از کندن در پرسیده بود چنین فرمود: «من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نکندم، بلکه در پرتو نیروی خداداد و با ایمانی راسخ به روز باز پسین این کار را انجام دادم.»

مورخان منصفی مثل ابن هشام و ابوجعفر طبری جریان فتح خیبر را در سیره خودشان آورده اند.

برخی معتقدند که محمدبن مسلم خیبر را فتح کرد که مورخان آن را افسانه ای جز نمی دانند. این افسانه تاریخی با حدیث متواتری که از پیامبر درباره فتح خیبر توسط علی (علیه السلام) نقل شده مخالف است فرمود: «یعنی این پرچم را به دست کسی می دهم که فتح و پیروزی به دست او صورت می گیرد»

«حلبی» و «ابن اثیر» سیره نویسان معروف می گویند: «در این که مرحب به دست علی (علیه السلام) از پای درآمد، شکی نیست.»

پس از فتح خیبر، یهودیان تقاضا کردند در سرزمین خیبر سکنی گزینند اما نیمی از درآمد آن را به مسلمانان بپردازند و پیامبر آن را پذیرفت.

ماجرای غزوه خیبر/ آیت الله سبحانی

رفتار لجوجانه یهود:

در برابر این عواطف، یهود از خیانت خود دست برنداشته بود. آنان زن یکی از اشراف یهود را به نام «زینب» فریب دادند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مسموم سازد. آن زن سردست مسموم گوسفندی را برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) آورد. اما فرشته وحی ایشان را از این خیانت آگاه نمود. برخی مورخین رحلت آن حضرت را در اثر لقمه ای می دانند که از آن گوشت خورده بودند.

 

منبع : سبحانی، آیت الله جعفر، فروغ ابدیت

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا