مجموعه اشعار مداحی حضرت زینب علیهاالسلام - بخش چهارم
در این بخش از ضیاءالصالحین، مجموعه اشعار مداحی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را به مناسبت سالروز رحلت آن بانوی بزرگوار اسلام تقدیم پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام می نماییم.
« مجموعه اشعار مداحی حضرت زینب علیهاالسلام »
در چشمهای منتظرم نا نمانده است
یک چشم هم برای تماشا نمانده است
از بس که گریه کرده ام و خون گریستم
اشکی برای دختر زهرا نمانده است
نزدیک ظهر و بستر زینب در آفتاب
جانی ولی در این تن تنها نمانده است
چیزی برای آنکه فشارم به سینه ام
جز این لباس کهنه خدایا نمانده است
غارت زده منم که پس از غارت دلم
زلفی برای شانه زنها نمانده است
ای شاه بی کفن، کفنم کن برادرم
با دست خود به چادر مشکی مادرم
آه از خیام شعله ور و از شراره ها
از خنده ها،هلهله ها و اشاره ها
غارتگران پس از تو به ما همله ور شدند
بستند پیش ما همه ی راه چاره ها
غارت شدند جوشن و پیرآهن و علم
حتی زخیمه ها همه ی گاهواره ها
در دستها نبود به جز تازیانه ها
بر پنجه ها نبود به جز گوشواره ها
چیزی نمانده بود که معجر بخوانیش
بر گیسوان شعله ور از تکه پاره ها
در پیش چشم مادر و خواهر به روی نی
می خورد تاب سر شیر خواره ها
از بس زدند بال و پر کودکان شکست
از بس زدند چوب تر خیزران شکست
حسن لطفی
زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش
کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته
شمسه کاخ جلال و رفعتش از فرط نور
مِهر عالم تاب را، از آب و تاب انداخته
دختر مرد دوعالم، آنکه گاهِ خشم خویش
رَعشه بر این چارمام و هفت باب انداخته
این همان بانوست، که از نطق و بیان همچون علی
انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته
گر زبانش ذوالفقارحیدری نَبود چرا؟
خصم را دردل شرر،همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوی خیبر گشای حیدریست
بارگاه کفر، را در انقلاب انداخته
کشتی دین، کربلا شد غرق از طوفان کفر
همت زینب زنو آنرا بر آب انداخته
حِلم او،صبر و توانایی زدست صبر برد
عِلم او،از دست هر دانا کتاب انداخته
تا قیامت وصف او "موزون"اگر گویی کم است
زان که حق او را چو خود در احتجاب انداخته
موزون اصفهانی
ای مهین دخت مرتضی زینب
اسوه ی مکتب رضا زینب
انجم آرای آسمان قَدَر
محور گردش قضا زینب
روشنی بخش دیده ی زهرا
زیب آغوش مرتضی زینب
تا صف حشر عالم هستی است
با پیام تو کربلا زینب
اوّلین دخت حیدر و زهرا
دومین عصمت خدا زینب
کیستی ای به خاک مقدم تو
پدر و مادرم فدا زینب
خطبه های تو آتشین امّا
کلمات تو جانفزا زینب
این عجب نیست روز عاشورا
گر بگوید حسین، یا زینب
آنکه بوسید دست زهرا را
بوسه زد چهره ی تو را زینب
شش برادر جدا شد از تو، ولی
صبر از تو نشد جدا زینب
چه بگویم که هر چه گویم هست
در ثنای تو نارسا زینب
تا ابد اهل آسمان و زمین
بتو دارند التجا زینب
دل ببام تو مرغ سرگردان
جان بخاک درت گدا زینب
صابرین را بهر بلا آید
از تو در گوش جان ندا زینب
همچو زهرا شفاعت از امّت
میکنی در صف جزا زینب
مهر جز مهر تو حرام حرام
راه جز راه تو خطا زینب
زورق صبر را تو راندی تو
ز ابتدا تا به انتها زینب
گر نبد پایداری تو نبود
رکن توحید پا بجا زینب
شرح صبر تو در کتاب خداست
کاف و ها ویا و عین و صادگو است
ای تو را از خدا امامت صبر
وی بخاک درت اقامت صبر
هم به پایت جبین حلم و رضا
هم بدستت زمام دولت بر
روی دوشت ستاده کوه بلا
زیر پایت شکسته قدرت صبر
به همه آیه های صبر قسم
همه در وصف تو است صحبت صبر
زیر پای تو خُرد قدرت کفر
پیش صبر تو طاق طاقت صبر
مظهر صبر مادری به خدا
بابی انت، ای حقیقت صبر
بعد مادر به اقتدار پدر
بر سر دوش تو است رایت صبر
پا بپای قیام عاشورا
بوده در قامتت قیامت صبر
صبر از همّت تو فاتح شد
نه تو را بر سر است منّت صبر
نیست در نقل استقامت تو
غیر افسانه ای حکایت صبر
جای هر تازیانه بر بدنت
یک نشان است از علامت صبر
ز تو شایسته درس حلم و رضاست
از تو زیبد همی ز عامت صبر
در ثنای تو هست و امّ و ابت
هرچه نازل شده است آیت صبر
بولّی خدا تو دادی صبر
ای تو را از خدا ولایت صبر
سرنگون از تو کاخ ظلم و ستم
پایدار از تو سر و قامت صبر
ای در آغوش تو رضا را، رُشد
وی بدامان تو ولادت صبر
تو به اسلام آبرو دادی
در دیار بلا ز شدّت صبر
شرح صبر تو در کتاب خداست
کاف و ها و یا و عین و صاد گواست
ای گل ناز پرور زهرا
وی بهشت معطّر زهرا
مهر سر تا بپای پیغمبرi
ماه از پای تا سر زهرا
بتو زیبد بتو، امامت صبر
که تو هستی تو دختر زهرا
از دم کفر سوز تو خیزد
نطق اسلام پرور زهرا
عاشق آفتاب طلعت تو
ماه در خون شناور زهرا
باغ سرسبز آرزوی علی
نخل امید پرور زهرا
بودی از کودکی به خانه ی وحی
مونس و یار و یاور زهرا
که ز طفلی همواره می گشتی
دور زهرا چو مادر زهرا
کس نداند که این توئی یا او
چون نشینی برابر زهرا
فاطمه کوثر محمد و تو
تا صف حشر کوثر زهرا
گفته مدح تو را خداوندی
که بود مدح گستر زهرا
وصف تو مدح تو فضائل تو
کلمات مکرّر زهرا
از تو نوشند تا قیامت آب
همه گلهای پرپر زهرا
راه زهرا و تو است هر دو یکی
ای سراپای مظهر زهرا
محمل و قتلگاه سنگر تو
به تو و باب و شوهر زهرا
بندای مقدّس قرآن
بروان مطهّر زهرا
به جبین شکسته ی تو قسم
به جراهات پیکر زهرا
شرح صبر تو در کتاب خداست
کاف و ها و یا و عین و صاد گواست
ای خداوند صبر مفتخرت
وی رسولان عشق خاک درت
مکتب صبر حاصل سخنت
آیت فتح رایت ظفرت
نخل امید انبیائی تو
جوشش خون اولیا ثمرت
میگرفتی هماره پیغمبر
همچو ز هرای خویشتن به برت
اسوه ی استقامتی که خدا
کرده در پیش هر بلا سپرت
پدر و مادرم فدات که هست
فاطمه مادر و علی پدرت
ای به یک روز مادر دو شهید
ای فدای دو نازنین پسرت
ای که در طول کمتر از یکروز
ماند هفتاد داغ بر جگرت
چرخ از بار غصّه تو خمید
تو که بودی! که خم نشد کمرت
آبروی حسین بودی تو
بخدا شد حسین مفتخرت
تاب هجر تو را نداشت از آن
با سر خویش گشت هم سفرت
خواستی خون بپای او ریزی
چوب محمل از آن شکست سرت
به جهاد مقدّس روزت
به نماز نشسته سحرت
بر دل خصم آتش افکندی
با وجودی که بود خون جگرت
کربلا از تو کربلاست هنوز
ای دو صد کربلا به هر خبرت
تا ز قرآن کنی تو دفع خطر
هیچ بیمی نبود از خطرات
انقلابی عظیم بر می خواست
افتادی به هر مکان گذرت
مظهر صبر حیّ دادگری
گفته مدح تو حیّ دادگرت
شرح صبر تو در کتاب خداست
کاف و ها و یا و عین و صاد گواست
نه فقط یاور حسینی تو
که پیام آور حسینی تو
تن تنها بموج دشمن ها
یارو هم سنگر حسینی تو
در مقام خطابه و ایثار
پدر و مادر حسینی تو
جاودان است تا ابد نورت
شمع روشنگر حسینی تو
در تو باید حسین را دیدن
مُظهر و مَظهرَ حسینی تو
مادر و دختر چهار شهید
قهرمان خواهر حسینی تو
به چه خواهر، که بایدت گفتن
مادر دیگر حسینی تو
اولین یار و آخرین گلاب
تا دم آخر حسینی تو
لاله ات پرپر و گلاب افشان
بر گل پرپر حسینی تو
در ریاض بخون نشسته ی عشق
نخل بارآور حسینی تو
خون جگر با شهادت دو پسر
بر علی اکبر حسینی تو
چه بدوش نبی چه بر سر نی
همه جا یاور حسینی تو
شهر عشق و محبت است حسین
به حقیقت در حسینی تو
سینه در پیش سنگ کرده سپر
حامی دختر حسینی تو
جان به کف برگرفته در گودال
زائر پیکر حسینی تو
دست از جان خویشتن شسته
هم سفر با سر حسینی تو
در سپهر بلند صبر و رضا
برترین اختر حسینی تو
به تو و عزم و همتت نازم
که بقا پرور حسینی تو
شرح صر تو در کتاب خداست
کاف و ها و یا و عین و صادگو است
قدرت عالم آفرین داری
دست داور در آستین داری
هم خدا در تو خویش را دیده
هم تو چشم خدای بین داری
قَدَرَت از یسار در فرمان
با قضا حکم در یمین داری
برتری برتری ز حدّ گمان
پای بر قلّه ی یقین داری
درس ناخوانده گِرد خرمن علم
نسل در نسل خوشه چین داری
زینبی زیب امّ و زین ابی
روی آن، آبروی این داری
تو بخوان خطبه ای خطیبه حق
که به لب آیت مبین داری
کلماتت دل کلیم بَرَد
نفس عیسی آفرین داری
آبرو بخش چهره ی دین است
نقش خونی که بر جبین داری
راستی دختر علی هستی
که این چنین عزم راستین داری
پدر و مادرم فدات که خود
پدر و مادری چنین داری
ای سماوات بنده ات ز چه رو
چهره بر دامن زمین داری
کاش گردد سپهر خاکستر
که تو فریاد آتشین داری
چون بویرانه ات مکان دادند؟
ای که افلاک در نگین داری
کورم ار روی ناقه ات بینم
جای بر چشم حور عین داری
کوه صبری و پیش سیل بلا
پاس از زین العابدین داری
راستی راستی تو حقّ حیات
از ازل تا ابد بدین داری
به محمّد قسم تو قرآن را
زنده تا روز واپسین داری
شرح صبر تو در کتاب خداست
کاف و ها و یا و عین و صاد گواست
غلام رضا سازگار
چشمان تو ادامه ی دریای کربلا
زینب شدی و زینت بابای کربلا
با خطبه هات مثل علی میشوی ولی
با گریه هات حضرت زهرای کربلا
ای سر بلند از تو حسین بن فاطمه
ای سر به زیر پیش تو سقای کربلا
دیروز اگر نبود دم آتشین تو
بیهوده بود قصه ی فردای کربلا
وقت قنوت نافله های شبانه ات
شد ملتمس ترینِ تو مولای کربلا
دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد
در چنگ توست پهنه ی صحرای کربلا
بانوی آب و آینه بانوی آسمان
اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان :
هنگام پر کشیدن و وقت سفر شده
اشک نگاه آخر من بی ثمر شده
با یاد پاره های تنت گریه میکنم
با آه سینه ام جگرم شعله ور شده
این بازوی سپر شده ام را شکسته اند
حالا ببین که خواهر تو بی سپر شده
حتی توان سینه زدن هم نمانده است
این بازوی شکسته عجب درد سر شده
بعد از گذشت لحظه ی گودال رفتنت
یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده
با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین
زخمی که داشتم به دلم تازه تر شده
بر حال من نسوخت دل دشمنت حسین
عمداً مرا زدند کنار تنت حسین
گودال بود و غربت بی انتهای من
شد خیمه گاه مروه و مقتل صفای من
از بس که ازدحام در آنجا زیاد بود
جایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من
یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند؟
بر روی حنجر تو برادر به جای من
یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفت
یک کعب نی رسید به داد صدای من
پیراهن تن تو پر از رد پا شده است؟
یا اشتباه می کند این چشم های من
با تازیانه ها بدنم خوب آشناست
من را زدند پیش تو ای آشنای من
دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدند
مانند مادرِتو مرا بی هوا زدند
حسن لطفی
دل گرفتار بلای زینب است
تا قیامت مبتلای زینب است
او خودش ثاراللهی در پرده است
پس خدا هم خونبهایِ زینب است
در مناجاتت فراموشم مکن
چشمِ آقا بر دعای زینب است
روز عاشوراست آنچه میرسد
در همه عالم صدای زینب است
قیمت این اشکها گر شد بهشت
چون فقط در اقتدای زینب است
نیست قبرش در مدینه یا که شام
کربلا کرب و بلای زینب است
سربلندی مثل ماهِ کربلا
سر به زیر خاک پای زینب است
مبدأ فیض است چشمانِ ترش
گریه ها از گریه های زینب است
ما همه تحت لوایِ کربلا
کربلا تحتِ لوای زینب است
این همه ماتم به رویِ یک جگر؟!
روز عاشورا عزای زینب است
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نماند حسین بی عباس
به جای خواهری آن جا برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر؟ که مادری کردی
تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون شناوری کردی
به روی نیزه سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردی و سروری کردی
چه زخم ها که نزد خطبه ات به خفاشان
زبان گشودی و روشن سخنوری کردی
زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود
سخن درست بگویم تو حیدری کردی
تویی مفسر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امت! پیمبری کردی
بدل به آینه شد خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا؟
تو ای بزرگ! خودت ذره پروری کردی
مرتضی امیری اسفندقه
کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است
اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل
دل که شد بیت الحسین نقش ونگارش زینب است
شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی
ناشرش باشد حسین، آموزگارش زینب است
هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین
جان زهرا این حسین دار و ندارش زینب است
ابراهیم صاحبی
ساکنان نُه فلک حیران ز کار زینب است
در سما فوج ملائک با شعار زینب است
ای سلیمان از چه مینازی به جاه و حشمتت
صد هزاران چون سلیمان ریزه خوار زینب است
نهضت سرخ حسینی پایدار از نام اوست
سکه ی صبر و متانت با عیار زینب است
عزت دخت علی بین، همت زینب نگر
سیّد سجاد در هر جا کنار زینب است
داد قربانی دو کودک در منای کربلا
احسن احسن فاطمه آموزگار زینب است
زن بدین لحن و بلاغت زن بدان شرم و حیا
فتح شام و کوفه هر دو شاهکار زینب است
لحظه ای در شام بر غاصبگران فرصت نداد
انهدام کاخ ظلم از اقتدار زینب است
زن بدان عزم و صلابت زن بدان قلب قوی
بر ستمکاران شدن تسلیم عار زینب است
گرچه دور افتاده از قبر برادر قبر او
در عوض روح حسین شمع مزار زینب است
کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر
چون کلید کربلا در اختیار زینب است
نوحه خوانی گر کنی (خوشزاد) تقوی پیشه کن
نوحه خوانی در حقیقت یادگار زینب است
سید حسن خوشزاد
زینب که از خدا صلوات مکرّرش
زیبد که بعد فاطمه خوانند کوثرش
آن شیر دخت شیر الهی که گفته اند
در خاندان شیر خدا شیر دیگرش
زهرای دوّمی که نشد در تمام عمر
عبّاس بی اجازه نشیند برابرش
مرد آفرین زنی که توان خواند در جلال
آیینه تمام نمای پیمبرش
این است آن نیابت عظمای فاطمه
کز رهبرش نمود حمایت چو مادرش
این است آن سلاله ی زهرا که انبیا
گلبوسه می نهند به قبر مطهّرش
این است آن بزرگ زنی کز جلال و قدر
مردانگی به خاک افتد در برابرش
زهرا که افتخار خدا و رسول بود
می کرد افتخار که این است دخترش
علاّمه ی معلّمه نادیده ای که بود
تیغ سخن به خطبه چو شمشیر حیدرش
این است آن ستم کُش دوران که در نبرد
کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرش
دارد نشان ز همّت و ایثار فاطمه
هر جای تازیانه که باشد به پیکرش
هفتاد داغ بر جگرش بود باز هم
لرزید کوفه از کلمات چو تندرش
وقتی که لب گشود و ندا داد اُسکتوا
لرزید کوفه، صاعقه بارید بر سرش
رأس حسین خطبه ی او را چو می شنید
می کرد افتخار که این است خواهرش
از خشت خشت مسجد کوفه ندا رسد
این شیر زن علی ست به بالای منبرش
اعجاز وحی داشت پیام مقدّسش
آیات نور بود کلام منوّرش
کوفه مدینه ی نبوی بود و مسجدش
گویی که بود حضرت زهرا سخنورش
خواند از بنی امیّه و بیداد و ظلمشان
گفت از حسین و قاسم و عبّاس و اکبرش
چون مدح شیر دختر شیر خدا کنم؟
جایی که هست شیر خدا مدح گسترش
زینب، کدام زینب؟ آنکو که زنده ماند
خون حسین با نفس روح پرورش
زینب، کدام زینب؟ دختی که مصطفی
در چهره دید صورت زهرای اطهرش
کرب و بلا و کوفه نه، شهر دمشق نه
گردید کلّ عالم هستی مسخّرش
آن گونه در لباس اسارت عزیز بود
که آمد امیر شام، ذلیل و محقّرش
آن شب که در خرابه نماز نشسته خواند
آن شب که ریخت خون دل از دیده ی ترش
آن شب که دفن کرد یتیم سه ساله را
با گریه خاک ریخت بر اندام لاغرش
آن شب که کرد صرف نظر از غذای خویش
تا کودکان گرسنه نخوابند در برش
هفت آسمان خروش بر آورد کیست این؟
این زینب است یا که پدر یا که مادرش
گردون به یاد فاطمه افتاد تا که دید
زینب نماز خواند و خاکیست معجرش
سوغات از برای پیمبر به شهر شام
موی سفید بود و کبودیّ منظرش
از بس تنش در آتش غم آب گشته بود
آمد برای دیدن و نشناخت شوهرش
از لحظه ی ولادت خود یا حسین گفت
با نام او گذشت نفس های آخرش
روحش پرید سوی بهشت و هنوز بود
آثار تازیانه به جسم مطهّرش
او لاله ی بهشت علی بود و روزگار
بگذاشت داغها بدل و کرد پرپرش
تنها انیس و مونس او بود وقت مرگ
پیراهنی ز یوسف در خون شناورش
از حق سلام باد بر آن بانویی که هست
حقّ حیات بر شهدا روز محشرش
«میثم» چو شرح داغ روی داغ او کند
جو شد ز دیده گوهر و از سینه آذرش
غلام رضا سازگار
ای که اخلاص، در آمیخته با ایمانت
صبر و ایثار، در آویخته از دامانت
روح روحانی تو از دم روح القدسی است
نفس رحمانی تو، از نفس رحمانت
ای خدای عظمت! قبله ی مردان خدا
بانوی هر دو جهان، جان جهان قربانت
زینبی، زینِ ابی عالمه ای فاضله ای
تو که هستی؟ که ستوده است تو را یزدانت
چه مبارک سحری داشت علی با زهرا
شب قدری که درخشید رخ تابانت
شب میلاد تو آن گاه که خندید حسین
تازه شد روح شفاعت ز لب خندانت
ای بهار چمن وحی و بهشت پرهیز
که گلاب عظمت می چکد از دامانت
هیچ کسی ای مثل فاطمه نشناخت تو را
که خدا ساخته در پرتو خود پنهانت
هرکرامت که علی داشت بُوَد درخور تو
هر فضیلت که حسن داشت، بود شایانت
بهترین وقت تو، هنگام نماز است و دعا
کمترین نقدِ تو، در یاریِ قرآن، جانت
گفت مولا به نماز شبت از من کن یاد
چه نمازی است تو را، اهل دعا قربانت
حلم بر روی تو مشتاق و ادب مجذوبت
عشق در کار تو مبهوت و خرد حیرانت
فضل را مرکز پرگاری و بیرون نبود
خطی و نقطه ای از دایره ی احسانت
ناظم گردش منظومه ی شمسی، نظرت
آفتاب آینه گردان رخ رخشانت
گرچه عبداللَّه جعفر به کرم مشهور است
کرم او کمی از رحمت بی پایانت
خواهری لیک فداکاری مادر باشد
با حسین بن علی بیشتر از امکانت
دختر دختر وحی ای که به هر ملکه بود
پسر شیر خدا همره و هم پیمانت
قامتت قائمه ی عرش شهادت شد و ماند
جای گلبوسه ی داغ شهدا بر جانت
غصه از قصه ی تو، سر به گریبان همه عمر
صبر گوید: که شوم کاش بلا گردانت
جگری نیست که گویم چه ستم ها دیدی
طاقتی نیست که خوانم زغم هجرانت
سر آن قافله سالار شهیدان بر نی
سوخت، ای قافله سالار اسیران جانت
نور معشوق چو بر حجله ی محمل تابید
عشق، از خون جنین کرد حنا بندانت
از سکوتی که ز فریاد تو در کوفه فتاد
منعکس شد اثر معجزه ی فرمانت
زینب! ای قافله سالار همه خوبی ها
خوب شد آمده ام باز کنار خوانت
به امید سفر کرب و بلا بار دگر
التفاتی، که شوم در حرمت مهمانت
سر بلندم بنما وقت سرازیری قبر
روشنی بخش، شبم را، ز رخ تابانت
باز ای بحر کرم! مرحمتی تا برسد
به دل و جان موید نمی از بارانت
سید رضا موید
مطالب مرتبط:
مجموعه اشعـار مداحی حضرت زینب علیهاالسلام - بخش اول