تقسیم تربیت به دو بخش عقلانی و اخلاقی، در فلسفة جدید تعلیم و تربیت نیز مورد توجه قرار گرفته است. ژان پیاژه، یكی از متخصصان این فن، ضمن تأكید بر همراهی حیرت آور این دو بخش از تربیت، ایجاد تفكر منطقی را در انسان مستلزم پرورش او می داند و بر تربیت عقل و قلب اصرار می ورزد. به نظر وی:
«اولین وظیفة تربیت تشكیل و بنا كردن عقل است... حق بهره مندی از تربیت اخلاقی همانند برخورداری از پرورش عقلی، در این است كه آدمی حق داشته باشد، عقل و اخلاق را واقعا در خود بسازد یا لا اقل در تهیه و ساختمان آنها سهیم باشد و آن متضمن چیزی بالاتر از كسب معرفت ها یا گوش دادن به درس و اجبار به اطاعت است. این حق در واقع، حق سفتن و پرداختن لوازم معنوی گران بهایی است كه ساختن آنها در گرو محیط اجتماعی مخصوصی است».[14]
خواجه نصیر طوسی می گوید:
در صورتی انسان به سعادت واقعی نایل می شود كه شهوت و غضب و آمال و آرزوهای خویش را تحت فرمان خرد قرار دهد و خرد را به فرمان دین در آورد و ارادة خویش را در مشیت خداوند فانی سازد.[15]
انسان موجودی است اثر گذار و تأثیر پذیر؛ ولی اثر پذیری او باعث شده است كه موجودی قابل انعطاف باشد. نفس انسان در آغاز سالم، صاف و بی آلایش است و می تواند تحت تعلیم و تربیت های گوناگون قرار گیرد. همچنین چون انسان دارای قدرت اختیار، انتخاب و ارادة آزاد است؛ هم مسؤول است و هم می تواند ماهیت های متفاوت و مختلف پیدا كند و این تعلیم و تربیت است كه آینده و سرنوشت انسان را می سازد و مسیر زندگی وی را تعیین می كند. اگر تربیت و تعلیم بر اساس فطرت پاك و استعدادهای درونی عالی او باشد، در این صورت او یك انسان پاك و وارسته و متخلق به اخلاق اسلامی به بار خواهد آمد و اگر تربیت شخصی، مبتنی بر فساد اخلاقی و معیارهای غیر الهی باشد، از وی فردی فاسد و بی ایمان ساخته خواهد شد. یكی از متفكران معاصر می نویسد:
«عقل و قلب آدمی یا به عبارت دیگر این دو نوع فعالیت درونی، موقعی است كه نورانیت روح را ـ كه روشنایی خود را از مبدأ اعلی (نور السماوات و الارض) گرفته است ـ بپذیرد؛ كلیه احكام و فعالیت های آنها نورانی می شود و اگر آن دو پدیده به همین روشنایی های طبیعی قناعت بورزند و رابطه خود را از روح و نورانیت آن قطع كنند، مانند حواس طبیعی كه داریم، تنها پدیده ها و روابط صوری جهان طبیعت را درمی یابند؛ چنان كه چشم را این نور حالی بین كند، همچنین جسم و عقل و روح را گرگین كند».[16]
عقل و دل ها بی گمانی عرشی اند
در حجاب از نور عرشی می زیند
عقل باید نور ده چون آفتاب
تا زند تیغی كه نبود جز صواب
این یك نكته كلیدی و مهم است كه در عصر ظهور مورد توجه بایسته و شایسته قرار می گیرد و انسان با دو بال علم و اندیشه و تربیت و تزكیه، به رشد و كمال می رسد. او با ابزار علم و خرد، بر جهان بدعت و جهالت ویرانگر خود فائق می آید و با تهذیب و تزكیه نفس، هر چه بیشتر با خود و خدای خود آشنا شده، بر نفس پیروز می گردد و به كمال شایسته خود (عبودیت و بندگی) می رسد. این، یعنی: شكوفایی ظرفیت های روحی و معنوی انسانی، فزونی حیرت انگیز ایمان و تقوا، فضیلت محوری، بالا بردن سطح دانایی و خرد ورزی و در نتیجه، رسیدن به «بصیرت اخلاقی».
این نظریه مبتنی بر نگرش چند بعدی و جامع به انسان و امور مختلف او بوده و در صدد تبیین این انگاره است كه انسان با روشن بینی پارسایانه و اخلاق و ایمان، می تواند تمامی مسائل خود را سامان درست ببخشد و در پرتو بصیرت واقعی، به خیر مطلق و سعادت برین (قرب الهی و عبودیت) نایل آید؛ چنان كه در روایت زیبایی آمده است: «الخیر كلّه فی ذلك الزمان یقوم قائمنا و یدفع ذلك كله»؛[17] «همه خیرها در آن زمان است؛ وقتی كه قائم ما قیام كند و زشتی ها را از میان بردارد».
یكی از ابعاد مهم این نظریه، تكیه بر فزونی دانایی و پارسایی انسان و تغییر و تحولات گسترده فرهنگی و درونی در او و جامعه است. پی بردن به باطن و عمق پدیده ها، به خصوص كاستی های اخلاقی و رذایل فردی و اجتماعی، و مشاهدة واقعیات هستی و بایسته های اخلاقی و ایمانی و... از دستاوردهای این نوع نگرش است. به عنوان نمونه بحث عدالت در عصر ظهور مؤلّفه ای مهم و فراگیر است؛ به طوری كه در ابعاد مختلف زندگی محقق خواهد شد (حتی در ابعاد اخلاقی). برای اینكه انسان ها از مزایا و زیبایی های عدالت آگاه شوند، باید با تمام وجود آن را درك كنند و به عمق و ژرفای آن پی ببرند و در واقع با دل و جان پذیرای آن باشند. به همین جهت در روایات آمده است: حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه واقعیت عدل را به تمام معنا برای مردم جلوه گر خواهد ساخت و آنان نیز با بصیرت خود، آن را مشاهده خواهند كرد: «فیریكم كیف عدل السیرة».[18]
حتی در كنار این می توان به روایتی اشاره كرد كه خداوند بر وسعت بینایی و شنوایی مردم می افزاید (اذا قام مدّالله لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم)؛[19] این وسعت بینایی، می تواند علاوه بر امور ظاهری، در امور معنوی و باطنی نیز كاربرد داشته باشد.
چرایی بصیرت اخلاقی
برای پاسخ به این پرسش كه چرا فرض «بصیرت اخلاقی» در جهت تغییر و تحوّل رفتارها و گفتارها و پندارها در عصر ظهور مطرح شده و چرا توجه ویژه ای به رشد فكری و اخلاقی گشته است، چند انگاره و دلیل را می توان بیان كرد:
یك. كنه شناسی و پاسخ های چند سطحی
ابتدا باید دید ـ علم به خصوص فلسفه ـ به دنبال چیست؟ شناخت وجود؟ شناخت حقیقت؟ شناخت اندیشه؟ شناخت تجربه؟ شناخت بودن؟ شناخت مشكل و...؟ پاسخی هم كه به دنبال آن می گردد، چیست؟ به نظر می رسد به جهت تعدد آرا و اندیشه ها، هیچ وقت نتوان پاسخ روشن و قاطعی به آنچه كه باید باشد، داد؛ زیرا پاسخ ها متفاوت و متعدد و مشكلات و كاستی ها فراوان است ... این عدم رسایی و كارآمدی، نشان می دهد كه باید مسیر دانش ها را عوض كرد و به دنبال ریشه یابی واقعی مشكلات و كاستی ها بود؛ آن وقت متناسب با این دریافت ها (كه ممكن است در سطوح مختلفی به ریشه و علت آنها رسید)، پاسخ های مختلف و چند سطحی ارایه كرد؛ یعنی، یك مشكل و پدیده سیاسی یا اجتماعی، ممكن است دارای ریشه ها و عوامل به وجود آورنده متعددی ـ آن هم در سطوح و مراحل مختلفی ـ باشد. ما باید ابتدا برای هر سطح از این عامل ایجادی، پاسخ های درخوری (كوتاه مدت، میان مدت و مادی و صوری) ارائه بدهیم. آن گاه ریشه و عامل اصلی آن را یافته و پاسخ كامل، بنیادین و بلند مدتی برای رفع آن ارائه كنیم. این «كنه شناسی» و پاسخ های چند سطحی است كه می توان در آموزه های دینی، به خصوص آموزه های عرفانی، اخلاقی و سیاسی، آن را مشاهده كرد و به راه حل ها و پاسخ های روشن و بنیادین آن پی برد.
به عنوان مثال جنگ و كشتار یكی از پدیده های مهم زندگی سیاسی و از اساسی ترین مشكلات بشر است. در «كنه شناسی جنگ» ابتدا به عواملی چون اختلافات ژئو پولیتیكی (جغرافیایی)، تضادهای نژادی، منفعت طلبی مادی و استعمار دیگران و... پی می بریم. در این سطح می توان به كمك سازمان های فرا ملّی و یك سری قواعد حقوقی، تا حدی جنگ را كنترل كرد. اما در سطح بعدی ما با روحیه استكباری، زیاده خواهی، افكار مازوخیستی، تجاوزگری، سفاكی و... رو به رو هستیم كه پاسخ آن جهاد و مبارزه و استقامت و از بین بردن ظالمان و سفاكان است.
اما در سطح بالاتر به كنه این مشكلات و ناهنجاری ها پی می بریم و آن عدم تهذیب انسان، قوت گرفتن خوی حیوانی و شیطانی، رشد اخلاق ذمیمه (حرص و آز) و دوری از تعالیم دینی و اخلاقی و... است.
در این سطح به بایستگی تربیت و تعلیم انسان، تزكیه و تهذیب او و از بین بردن رذایل اخلاقی و حاكمیت ورع و تقوا پی می بریم. این همان چیزی است كه پیامبران برای آن مبعوث شده و صالحان و امامان برای آن تلاش كرده اند و منجی موعود نیز برای تحقق آن ظهور خواهد كرد (یزكیهم و یعلمهم).
پس «كنه شناسی»، در صدد ریشه یابی واقعی مشكلات و كاستی های زندگی فردی و اجتماعی بشر و یافتن سطوح مختلف عوامل به وجود آورنده این مشكلات است. پس از پی بردن به كنه و ریشه مشكلات، پاسخ های متناسب در سطوح مختلف ارائه می شود؛ اما مهم ترین و بنیادی ترین پاسخ، پس از یافتن ریشه و كنه اصلی و واقعی مشكلات و پدیده ها ارائه می شود (نهایی ترین پاسخ ممكن).
یكی از علما و بزرگانی كه به دقت این مسأله را مورد توجه قرار داده، امام خمینی است كه در اینجا به چند مورد از دیدگاه های ایشان دربارة ریشه وكنه ناراستی ها و مشكلات اشاره می شود:
1. حب دنیا
«ریشه تمام اختلافاتی كه فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حب دنیا بر می گردد و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است كه حبّ دنیا را از دل بیرون نكرده اید. مردان خدا كه حب دنیا را از دل بیرون كرده اند، هدفی جز خداوند ندارند، هیچ گاه با هم بر خورد نداشته، چنین مصایب و مفاسدی به بار نمی آورند. اگر تمام پیامبران الهی امروز در یك شهر گرد آیند، هرگز با هم دوییت و اختلاف نخواهند داشت؛ زیرا هدف و مقصد یكی است. دل های همه متوجه به حق تعالی بوده، از حب دنیا خالی است».[20]
2. عدم تربیت و تزكیه
«... چنانچه خودمان را تربیت بكنیم، مشكلات مان همه رفع می شود. همة مشكلات از این است كه ما تربیت نشده ایم؛ یك تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به واقع همة این كشمكش هایی كه شما ملاحظه می كنید، همه این كارشكنی ها... همة اینها برای این است كه تربیت در كار نیست، تزكیه نیست».[21]
و نیز «گرفتاری همه ما برای این است كه ما تزكیه نشده ایم، تربیت نشده ایم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شده اند، تربیت نشده اند. تفكراتشان عمیق است، لكن تربیت نشده اند... غایت بعثت این تزكیه است. غایت آمدن انبیا این تزكیه است و دنبالش آن تعلیم».[22]
3. جهالت و فقر فرهنگی
«.... تمام گرفتاری هایی كه ما در طول مدت تاریخ داشتیم، بهره برداری از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار داده اند و بر خلاف مصالح خودشان تجهیز كردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممكن نبود كه مخربین بتوانند آنها را به یك جهتی كه بر خلاف آن مسیری است كه مسیر خود ملت است، تجهیز كند. علم و سواد است آن جهتی كه باید به او توجه كرد كه می تواند ملت را از همه گرفتاری ها نجات بدهد».[23]
علل ناراستی های قبل از ظهور
یكی از صاحب نظران تصویری از انگیزه ها و علل انحراف در جامعه پیش از ظهور را چنین ارائه كرده است:
1. فرهنگ سازی ضد دینی از سوی دولت ها (و مكاتب) برای به انحراف كشاندن نسل های رو به رشد در مدارس و دانشگاه ها و نیز رسانه های ارتباط جمعی؛
2. اعمال فشار از سوی حكومت ها برای وضع و اجرای قوانین مخالف با عدالت اسلامی؛
3. نیاز مالی به طور عام و رقابت های سود جویانه به طور خاص كه باعث می شود فرد برای رسیدن به ثروت به هر كاری دست بزند؛
4. رقابت های كور اجتماعی و تجمل گرایی در مسكن و لباس و اسراف در خوراك و نیز استفاده از امكانات مدرن به دلیل راحت طلبی و فخر فروشی؛
5. تحریك غریزه جنسی انسان ها در اشكال مختلف و... .[24]
با بررسی روایات مربوط به دوران قبل از ظهور، می توانیم ریشه و كنه بسیاری از مشكلات و ناهنجاری ها را در گزینه ها و انگاره های زیر شناسایی كنیم:
1. قساوت و ناراستی قلوب
«هنگامی که مردم بر روی دلهای درنده خوی خود جامة میش بپوشند، دلهای آنها از مردار گندیدهتر و از خار، تلختر است» و«دل مرد را قساوت میگیرد و همانند بدنش میمیرد» و «دلها را قساوت میگیرد، دیدهها خشک میشود و تلاوت قرآن بر زبانها سخت میگردد».
2. نبود حق و عدالت
«حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است... جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است» (رَأَیتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد) [25] و « دلها را قساوت میگیرد و زمین پر از ستم میشود». «ستم و تباهی فراوان و منکر آشکار می شود» (كَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْكَر) [26] و« زمین با جور و ستم پیشوایان ظالم و گمراه میمیرد» (بعد موتها بجور أئمة الضلال ).[27]
3. كفر و تباهی جوامع
«زمین با کفر اهل آن میمیرد» (بعد موتها بکفر اهلها) و« کافران ... از مشاهدة فساد و تباهی جهان در پوست نمی گنجند» (رَأَیتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا یرَى فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یرَى فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد) [28] و «فاسق ترین مردمان بر آنان حکومت میکند و پستترین مردم، پیشوایان میشوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام می باشند و غنا و موسیقی علنی میگردد. هر ملتی، ملتهای پیش را لعن میکنند».
4. مرگ انسانیت و اوج شیطنت ابلیس
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آمیخته و همراه خون، در شریانهایشان حرکت میکند. همواره انسان ها را به تهمت و افترا تشویق میکند تا فتنهها افق شهرها را فرا گیرد... » و «اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بینوایان آنها چون مردگان افسرده باشند» (وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)[29].
«زمانی بر امت من میآید که در آن زمان درون آنها پلید میشود؛ ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته میگردد».
5. ضعف ایمان و دینداری
«دلها از ایمان تهی میگردد و مؤمن در میان آنان به هر گونه ذلت و خواری دچار میشود» (قُلُوبُهُمْ خَالِیةٌ مِنَ الْإِیمَان )[30] و «مردم از دین خدا دسته دسته بیرون میروند، آن چنانکه دسته دسته به آن داخل شدهاند» (سَیخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا). [31] «اهل زمانه دگرگون میشوند ... دلها را شک و تردید فرا میگیرد. رشته دین از گردن آنها خارج میشود و پیوند آنها با دین قطع میگردد».
6. نبود اخلاق و معنویت
«نمازها تباه می شود ]و انسان ها[ به دنبال شهوت ها رفته و از هوای نفس پیروی میکنند» (إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ) [32] و خودپرستی در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدن ها نفوذ میکند [و باعث مرگ می شود] (دَبَّ الْكِبْرُ فِی الْقُلُوبَ كَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَان )[33]. «راستی و درستی، کمیاب و نادر میشود و دروغ همه جا را فرا میگیرد» و....
7. كم رنگ شدن خردورزی و دانایی
«ضلالت و گمراهی فراوان میشود و هدایت کمیاب میگردد» و «زمانی ظاهر میشود که علم [واقعی] رخت بر میبندد و نادانی ظاهر میشود» (یكُونُ ذَلِكَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل). [34] «جهالت بر سریر قدرت مینشیند و زنگ باطل پس از یک دوره سکوت به صدا در میآید. مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر میدهند» (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَه )[35] و ... .
با بررسی این موارد ما به صراحت در می یابیم كه مشكل اساسی و همیشگی بشر، در همة ابعاد زندگی فردی و اجتماعی اش، وجود خلأ «اخلاق» است. مشكل بشر، فقر دانش نیست؛ فقر اخلاق و عدم پیوند علم و عقل با اخلاق انسانی است. یك نگاه گذرا كافی است تا این حقیقت را اثبات نماید كه سوختن صدها میلیون انسان جهان سومی در ورطه های فقر، اعتیاد، بیماری های مدرنی چون ایدز و ... عاملی جز خلأ اخلاق ندارد. اخلاق ضرورتی است كه خلأ آن در میان همه جوامع احساس می شود؛ اما این آتش افتاده به جان انسان های مستضعف، بیشتر معلول فقر اخلاقی در میان جوامع پیشرفته و به ویژه رهبران و سردمداران آنها است.
انسان بدون اخلاق و تربیت واقعی و بدون شكوفایی استعداد های درونی و ابعاد روحی و فطری؛ یعنی، انسان فاقد همه چیز. هر چه پیشرفت علم و صنعت بیشتر باشد، نیاز به رعایت اخلاق شدید تر می شود.[36]
پس از شناخت این ریشه ها و عوامل است كه می توان تصویری واقع بینانه از عصر ظهور و پاسخ های متناسب برای رفع مشكلات و راه حل هایی چند سطحی برای اداره امور ـ كه در روایات به صراحت به پاره ای از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.
*********************************
پی نوشتها:
[14] . ژان پیاژه، تربیت به كجا ره می سپرد، ترجمه منصور و دیگران، ص 53.
[15] . نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 142.
[16] . محمد تقی جعفری، نقد و تفسیر و تحلیل مثنوی، ج7، ص 272.
[17] . شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 437.
[18] . نهج البلاغه، خطبه 138.
[19] . كلینی، كافی، چ8، ص 34، ج329.
[20] . امام خمینی، جهاد اكبر، ص 30.
[21] . صحیفه نور، ج13، ص 267.
[22] . همان، ج14، ص 254.
[23] . همان، ج 13، 331.
[24] . سید محمد صدر، تاریخ پس از ظهور، ص 456.
[25] . كلینی، كافی، ج8، ص36.
[26] . مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص70.
[27] . نعمانی، الغیبه، ج2، ص17.
[28] . كلینی، كافی، ج8، ص38.
[29] . مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص239.
[30] . همان، ج52، ص262.
[31] . همان، ج24، ص219.
[32] . همان، ج6، ص305.
[33] . همان، ج52، ص262.
[34] . همان، ج51، ص70.
[35] . همان، ج34، ص239.
[36] . ر. ك: علم اخلاق اسلامی، ج1، ص 42، آشنایی با اخلاق اسلامی، ص 15.