مهندسی فکر/ جلسه یازدهم
مهندسی فکر/ جلسه یازدهم - اثر «تلقین» در مهندسی فکر
نکته ای که در بحث مهندسی فکر حائز اهمیت است، این است که انسان خود، باید شرایط تفکر را فراهم کند. شرایطی مثل خلوت کردن، تلقین و استفاده از ابزاری که فکر را به کار می اندازد و بخصوص در آغاز کار و اوایل راه انسان به «تلقین» خیلی نیاز دارد.
حضرت امام خمینی رضوان الله علیه می فرمودند: انسان بدون تلقین به جایی نمی رسد. هر کس می خواهد به جایی برسد و رشد کند، باید حتماً از قدرت تلقین استفاده کند. اگر بخواهی قلبت را حرکت ندهی و از وسائل و ابزار تلقینی استفاده نکنی و بگذاری مسیر، خودش طی شود، طی نمی شود. چون ما در واقع با تلقین های منفی زیادی در محیط زندگی، دوستان، دیدنی ها، شنیدنی ها و گاهی محیط های آموزشی، تلویزیون، سریال ها و فیلم ها و ... روبه رو هستیم و هیچ کس هم نمی تواند بگوید این تلقین های منفی در من اثرگذار نیست.
ما باید در تقابل با تلقینات منفی، از تلقینات مثبت استفاده کنیم و حتماً برای خودمان شرایطی را ایجاد کنیم که فکر ما به کار بیفتد.
برای «تلقین» از چه عواملی استفاده کنیم؟
عوامل تلقینی که باید استفاده کنیم، ممکن است خواندن یک کتاب و گاهی«شنیدن» باشد. به قدری مسأله شنیدن مهم است که خداوند تبارک و تعالی در قرآن اول مسئولیت «گوش» را بیان می کند:«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولً ا[سوره اسراء/36] گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» گاهی «دیدن» و زمانی «عبرت گرفتن» است که همه اینها منتج به تفکر می شود.
اتومبیلی که در هوای سرد، یخ زدگی دارد، هر چقدر استارت بزنید روشن نمی شود. شما هیچ وقت به این اتومبیل نمی گویید، چون روشن نمی شود، پس خراب است و رهایش کنیم یا به تعمیرگاه بفرستیم؛ بلکه در صدد رفع یخ زدگی آن برمی آیید. قلب ما نیز چنین است. گاهی حالت یخ زدگی دارد که با تلقین باید آن را کم کم رفع کنیم. فکر نکنیم ما همیشه با نشاط هستیم و همیشه خوب فکر می کنیم. زمان هایی وجود دارند که سردی ها، احساس های بد و حالت های خنثی که خیلی هم خطرناک هستند در ما به وجود می آیند. ما نباید این حالت ها را به رسمیت بشناسیم و به حال خود رها کنیم. چون با رها کردن به حال خود، این احساس ها از بین نمی روند و یا خود به خود خوب نمی شوند. مثل سرماخوردگی یا بی میلی هایی که نسبت به غذا و نوشیدنی ها ایجاد می شود و اگر از ابزار و لوازم تلقینی استفاده نکنیم، چه بسا این بیمیلی آنقدر طول بکشد که بدن آسیب های کاملاً جدی ببیند.
«تفکر تاثیرگذار» چه شرایطی دارد؟
در مورد فکر کردن، باید گفت اگر بخواهیم تفکر تاثیرگذار باشد و به انسان کمک کند، چه شرایطی باید داشته باشد؟ می خواهیم راجع به فکر کردن و شرائط فکر کردن صحبت کنیم. ما برنامه ریزی های متعددی در زندگی برای خودمان می کنیم و تصمیم های گوناگونی می گیریم. برای اینکه تصمیم گیری درستی انجام شود، شرایطی دارد.
قبل از بیان شرایط، به بحثی که در جلسات اول بیان شده اشاره ای کوتاه می کنیم و آن این است که انسان در گذر زمان، از گرفتن بعضی تصمیم هایش پشیمان می شود. کمتر آدمی را ما سراغ داریم که تصمیم بگیرد و بعد نسبت به تصمیمی که گرفته پشیمان نشود. گفتیم اگر از شما بپرسند که اگر به گذشته برگردید، آیا با همین شخصی که الان همسر شماست، ازدواج می کنید؟ اکثراً می گویند نه؛ در مورد انتخاب رشته تحصیلی، شغل، محل زندگی، دوست و ... هم اکثراً جواب منفی است. این نشان می دهد که ما درست فکر نکرده ایم و در نتیجه، تصمیم غلطی گرفته ایم. اوضاع زمانی وخیم می شود که تصمیماتی که برای آخرت می گیریم نیز، غلط از آب درآید. گاهی انسان تصمیم هایی می گیرد که حیات ابدی خود را به خطر می اندازد. قرآن پشیمانی های ابدی را اینگونه بیان می کند:«یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا [سوره فرقان/27] = اى کاش با پیامبر راهى برمى گرفتم.»
امروزه کسانی هستند که اصلاً مذهبی نیستند، اصلاً فکر نمی کنند که نیاز به مذهب، ارتباط با خدا و ماوراء طبیعت داشته باشند. اگر به آنها بگویید، شما به خدا و معنویت و مذهب نیاز دارید و به عبادت نیاز دارید، آنها اصلاً منطق شما را نمی پذیرند و می گویند آنهایی که خدا، معنویت، مذهب و عبادت را ندارند چه ضرری کرده اند؟ دارند زندگی شان را می کنند. شما هرچه بگویید آنها اصلاً ضرورت این چیزها را احساس نمی کنند و زیر بار نمی روند. آنها هم در واقع دارند فکر می کنند و تصمیمی برای زندگی شان می گیرند، به نظر خودشان هم خوشبختند و فکر و تصمیم شان درست است. اما وقتی لحظه مرگشان فرا برسد، تازه آنجا می فهمند که افکار و تصمیماتش غلط بوده است. کسانی هستند که به علت فکر اشتباه در مسائل اقتصادی به زندان افتاده اند.
چه شروطی برای فکر کردن لازم است؟
یکی از شرایط لازم برای فکر کردن این است که آن فکر حتماً مصلحت «منِ حقیقی» را در نظر داشته باشد. و شرط دیگر این که خود و منِ حقیقی را وقتی شناخت، همیشه آن را در نظر داشته باشد و فراموشش نکند.
این «من» کیست؟ این منِ طبیعی نیست که یک نقطه آغاز به نام تولد و یک نقطه پایان به نام وفات داشته باشد. اگر کسی خودش را فقط در همین محدوده منِ طبیعی تعریف کند، تمام انتخاب ها، ارتباط ها، رفتار و افکارش مطمئناً غلط از کار در می آید و حتماً در نهایت پشیمان می شود.
مثلاً قرار است شما با اتومبیل به تعطیلات تابستانی در یک منطقه کوهستانی بروید. در این شرایط فکر صحیح چیست؟ باید به این فکر کنیم که ما می خواهیم کجا برویم؟ چه مسیرهایی را باید برویم؟ چه مقدار هزینه و مخارج لازم داریم؟ بعضی ها چون به این مقوله فکر نمی کنند، در وسط سفر پول کم می آورند و به مشکل بر می خورند. مسئله بعدی اتومبیل است که باید لاستیک های اتومبیل، روغن ترمز و ترمز و ... را بررسی کنیم که ایرادی نداشته باشند. حال یکی به جای بررسی بخش های اصلی اتومبیل، آن را به کارواش می برد، صندلی ها را تودوزی می کند، آیا این فکر او درست است؟ خیر. باید روی لاستیک ها و ترمز و روغن ترمز کار کند، موتور را بررسی کند تا سلامتی خود و خانواده اش در سفر حفظ شود. گاهی اصلاً اتومبیل او به درد این سفر نمی خورد. بارها اتفاق افتاده افراد به خاطر انتخاب نادرست وسیله نقلیه، جان خود را از دست داده اند. گفتیم در شکل گیری شخصیت ما 4 عامل انتخابها، ارتباط ها، رفتارها و افکار نقش دارند. الان زندگی ما هر طوری هست و ما هر کسی هستیم، این چهار عامل روی زندگی ما اثر گذاشته اند. از این به بعد، در مسیر آینده تا قیامت و بعد از قیامت باز این چهار عامل تاثیرگذار خواهند بود.
پس هر وقت فکر می کنیم، حتماً «من حقیقی» خود را در نظر بگیریم. یعنی مقطع قبل از دنیا را که من چه کسی بودم؟ از کجا آمدم؟ و دیگر این که به کجا خواهم رفت؟ این مقطع برزخ و قیامت و قبر را در نظر بگیریم. مقطع 50 سؤال روز قیامت را در نظر بگیریم که 50 هزار سال است. در هر هزار سال یک ایستگاه دارد.
مثلاً خانمی که می خواهد کفش بخرد، فکر می کند که کفش باید راحت باشد، زیبا باشد، قیمتش مناسب باشد، این از نظر دنیایی. حال اگر بخواهد آخرت را هم در نظر بگیرد، می گوید کفش نباید فتنه انگیز باشد، پاشنه هایش صدا ندهد. چون در آموزه های دینی گفته شده، کفشها نباید صدادار باشند. اما آن کسی که «خود طبیعی» اش را در نظر می گیرد، اصلاً برایش مهم نیست که کفش صدا بدهد یا ندهد. کسی که ابدیت را در نظر بگیرد، برایش مهم است. در خریدن لباس، خریدن خانه که در چه محلی باشد تا مورد رضایت خداوند باشد.
برای امام سجاد علیه السلام لباس فاخری آوردند. حضرت لباس را پوشید. دیدند حضرت بعد از قدری تأمل لباس را درآورد. گفتند: چرا؟ گفت:«کأنّی لَستُ بِعَلی بنِ الحُسین= انگار من در این لباس علی بن الحسین نیستم». طور دیگری شدم، این لباس به درد من نمی خورد. یک موقع کسی اتومبیل می خرد، عادی است و در آن می نشیند و اینطرف و آنطرف می رود. ولی یک موقع است یک اتومبیل می گیرد که خودش تحت تأثیر اتومبیل قرار می گیرد.یعنی در واقع شخصیتش تابع اتومبیلش می شود. آدمهای زیادی هستند که همه شرافتشان به چیزی غیر از خودشان است. پس یکی از شروط این است که در هر مرحله از «انتخاب، رفتار، ارتباط و افکار» باید «منِ اصلی» را در نظر بگیریم.
قیمت «خود» را بشناس
پس از در نظر داشتن خود اصلی، شرط دیگری که در تفکر خیلی مهم است، این است که همراه با خودشناسی باشد. یعنی قیمت خودمان دستمان باشد. شما وقتی می خواهید یک انگشتر را بخرید، اگر قیمت دستتان نباشد، ممکن است سرتان را کلاه بگذارند.
حتماً باید اول فکر کنم که دچار خود فروشی در این تصمیم نشوم. خودم را بشناسم. خودم را در این فکر در نظر بگیرم. نکته مهم در این که قیمت خودم را در نظر بگیرم، این است که این تصمیم، من را از خودم دور نکند.
یک موقع است «قیمت» را در نظر می گیرم و می گویم قیمت من این نیست. یا گاهی ممکن است «من را از خودم دور کند». مثلاً اگر کسی شما را به مهمانی دعوت کند و غذایی آماده کند که شما دوست ندارید. معلوم است که دلتان نمی خواهد به آن مهمانی بروید. یا اگر کسی که بهداشت را رعایت نمی کند، اگر شما را به مهمانی دعوت کند، باز هم شما به آن مهمانی نخواهید رفت. چون دوست ندارید جسم تان با آلودگی و عدم رعایت بهداشت، دچار بیماری شود. حال اگر چیزی بخواهد روح ما را آلوده و خراب کند، به طریق اولی نباید آن کار را انجام دهیم، یا به آنجا برویم. یک موقع ما را به عروسی دعوت می کنند. اگر من در آن عروسی شرکت کنم، یقیناً گناه می کنم. پس نباید بروم. اصلاً رفتن به چنین جایی حرام است. یا به یک جشن تولد دعوتم می کنند و من می دانم اگر به آنجا بروم، چشمم، گوشم، قلبم باید آلوده شود. پس نمی روم. آدم مگر احمق باشد دچار خودفراموشی بشود و پایش را در چنین مجالسی بگذارد. شما می روید آنجا طرف را راضی می کنید، اما خشم خدا و فرشته ها و امام زمان علیه السلام را می خرید. من سراغ داشتم پدری را که عروسی بچه خودش نرفت. گفت: پسرم عروسی گرفته و به او گفتم از این بازیها آنجا در نیاورید. او هم گفت عروسی است. مگر می شود معصیت نکرد؟ الان اینطوری شده است.
حضرت می فرماید کمترین مقدار 100 سال باید در جهنم بماند. برای اینکه یک شب عروسی رفته. آیا می ارزد که برای یک شب عروسی با گناه، انسان صد سال در جهنم در حبس باشد؟ اصلاً در جهنم نه؛ در یک جای بهشت هم حبسش کنند، باز نمی ارزد. انسان چون قیمت دستش نیست، نمی فهمد با یک مجلس اینطوری چه هزینه ی وحشتناکی ذخیره آخرتش می کند. دچار خود فراموشی شده. مثل مسافرتی که مثال زدم. وقتی داریم می رویم نباید به جای این که به فکر موتور باشیم، به بوق ماشین اهمیت بدهیم. بوق هم خوب است، ولی موتور لازمتر است. اگر پولی داریم، به جای اینکه خرج تودوزی بکنیم، باید خرج تعمیرات اساسی اتومبیل بکنیم. چون در جاده احتیاج به آن داریم. پس تصمیمات، نباید ما را از خودمان جدا بکند.
غفلت از خود، انسان را در گرداب های هلاکت فرو می برد
هر اندازه که شناختن خود و تفکر و تلقین در این مورد انسان را می سازد، غفلت از خود، انسان را به تباهی می کشاند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:«مَن شَغَلَ نَفسَهُ بِغَیرِ نَفسِهِ تَحَیَرَ فِی الظُّلُمات و ارتَکَبَ فِی الهَلَکات= هر کس خودش را به غیر از خود مشغول کند، در تاریکیها سرگردان و در گرداب هلاکتها فرو می رود».
مثلاً برای بعضی ها شغل شان آنقدر مهم است که اهمیتی نمی دهند به این که در این شغل، چقدر گناه کنند و چقدر مرتکب حرام شوند؟ می گوید کار من این است. جوابش این است که «این کارت را کنار بگذار». پیشنهاد اینکه تو کارت را کنار بگذار، برای یک عده خیلی تعجب انگیز است. می گوید این شغل جد در جد ما بوده، چطور آن را عوض کنیم؟ به فرمایش قرآن اجداد شما همه در اشتباه بودند:« وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُون [سوره بقره/170] = و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى گویند نه؛ بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمی کرده اند و به راه ثواب نمى رفته اند [باز هم در خور پیروى هستند]».
خیلی کم هستند آدم هایی که عبرت بگیرند و از پول بگذرند و بروند سراغ شغلی که یک پنجم شغل فعلی شان درآمد داشته باشند. باید گفت: من با سختی می سازم، اما با یک روح سالم زندگی می کنم و خشم خدا را نمی خرم.
امام علی(علیه السلام) می فرماید: آدم عاقل وقتی می خواهد با یک آدم جاهل برخورد کند، باید رفتارش مثل برخورد طبیب با مریض باشد. برخورد طبیب با مریض چگونه است؟ آیا مریض برای پزشک دوست داشتنی است یا نه؟ بله دوست داشتنی است. آیا وظیفه پزشک خدمت به مریض است یا نه؟ بله. آیا اگر به مریض خدمت کند، پول دریافت می کند یا نمی کند؟ بله. ولی هیچ کدام از اینها، پزشک را از خودش غافل نمی کند. حواسش هست که بیماری مریض مسری نباشد و او را بیمار نکند. برای همین از دستکش و ماسک و محیط ایزوله استفاده می کند.
بالاترین عقل، «خودشناسی» است
بالاترین عقل، این است که آدم خودش را بشناسد. پس شرط تفکر درست، یکی این است که خودمان را بشناسیم. دیگر این که خودمان را علاوه بر این که شناختیم، شخصیت اصلی خود را حتماً در نظر بگیریم. برای همین حضرت فرمود: هر کس خودش را بشناسد، خوب تعقل می کند و عقلش به کار می افتد. اما اگر کسی خود را نشناسد، گمراه می شود. یعنی به محض این که اطلاعاتت غلط باشد، حتماً به انحراف می افتی.
بنابراین، حواس مان باید باشد که اگر بخواهیم جلو برویم، حتی دلسوزی هم بکنیم، به قیمت جهنمی شدن خود ما نباشد. هیچ چیز نباید ما را از خود حقیقی و ابدی ما جدا بکند. امام علی(علیه السلام) فرمود: «أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ، فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ، ومَن جَهِلَها ضَلَّ= برترین خرد، شناخت آدمى به خویش است. هرکه خود را شناخت، خرد ورزید و هرکه نشناخت گمراه شد.» «أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه [غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۲۳۲] = برترین معرفتها این است که انسان خود را بشناسد».
مثلاً دیده اید بعضی ها چند نوع گل برای منزل شان می خرند. بعد از مدتی می بیند که گل پژمرده شد. برای اینکه او گل را نمی شناسد. بعضی گل ها مینیاتوری هستند و اندازه شان تغییر نمی کند. اگر آنها را با طراوت هم نگه دارید، رشد نمی کنند و فقط زیبا هستند.
حضرت می فرماید:«مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ= کسی که خودش را می شناسد، می تواند تعقل کند». اما «وَ مَن جَهِلَها ذَلَّ= کسی که خودش را نمی شناسد، حتماً اشتباه می کند. ما خیلی وقتها جهنم را می خریم و دنیای ما هم آباد نمی شود. چون خوب تعقل نمی کنیم.
نشناختن خود، باعث گم گشتگی و گمراهی می شود
وقتی کسی خودش را نشناسد، راه را اشتباهی می رود. مثل کسی که اصلاً مسیر را نمی شناسد و گم می شود. هر تصمیم، فکر، انتخاب و ارتباطی برقرار کند، حتماً به سمت جهنم می رود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَجاۀ وَ خَبَطَ فِی الضَلالِ وَ الجَهالات= هر کس خودش را نشناسد، از راه نجات دور می شود و در وادی گمراهی و نادانی قدم می زند.»
مقدار زیادی از خوشبختی یا بدبختی های همه مردم دنیا، به خاطر ارتباط هایشان است. تا اینجا راجع به افکار و انتخابها صحبت می کردیم. حالا یک مقدار راجع به ارتباط ها بگوییم. خیلی وقتها بدبخت شدن آدمها یا خوشبخت شدن های شان به خاطر این است که آدم های خاصی سر راه شان قرار می گیرد. با آدم خاصی دوست، همسایه، شریک می شوند، یا با آدم خاصی ازدواج می کنند. آدم خاصی را بعنوان استاد و مربی انتخاب می کنند. ارتباط ها در بدبخت شدن یا خوشبخت شدن خیلی مؤثر است. این موضوع، در آیه ای از قرآن بیان شد:« یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً = ای کاش من با پیغمبر یک راهی را انتخاب می کردم». خداوند در ادامه می فرماید:« یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلً [ سوره فرقان/28.] = اى واى! کاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم.» ای کاش من هیچ وقت با فلانی دوست و همسایه و شریک نمی شدم. برای این که انتخابی که می کنی، تأثیر دارد. یک موقع یک آدم ناجنس را انتخاب می کنی و می بینی که روحیه آدم را خراب می کند و آدم را تا جهنم می برد. پس در ارتباط ها هم باید آن دو شرط خودشناسی و در نظر داشتن خود را رعایت کنیم.
حضرت علی علیه السلام می فرماید:«کَیفَ یَعرِفُ غَیرَهُ مَن یَجهَلُ نَفسَه= چگونه دیگران را می شناسد، کسی که خود را نمی شناسد.» بنابراین، ما خیلی وقتها که گول آدم ها را می خوریم، برای این است که خودمان را نمی شناسیم. فریب می خوریم. اگر می خواهیم در ازدواج و در ارتباط و در مشارکت و همراهی بادیگران، سرمان کلاه نرود، باید حتماً اول خودمان را بشناسیم. تا وقتی که خود را نشناسیم، دیگران را هم نمی شناسیم.
---------------------------
مطالب تکمیلی:
مهندسی فکـر/ جلسه اول
مهندسی فکـر / جلسه دوم
مهندسی فکـر / جلسه چهارم
مهندسی فکـر / جلسه پنجم
مهندسی فکـر/ جلسه ششم
مهندسی فکـر/ جلسه هفتم
مهندسی فکـر/ جلسه هشتم
مهندسی فکـر/ جلسه نهم
مهندسی فکـر/ جلسه دهم
-------------------------
منبع: بحث مهندسی فکر (11) ، ۱۳۸۸/۴/20؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی/ منتظران منجی
افزودن دیدگاه جدید