متن درد و دل با شهدا

تعداد کلمات 1103 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
متن درد و دل با شهدا
ما تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم...

متن درد و دل با شهدا

ما تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم... نمونه هایی از متن های درد و دل با شهدا را مرور می کنیم. با ما همراه باشید.

متن درد و دل با شهدا

بیشتـر بـخوانید: چند شعر زیبا درباره جبهه و جنگ، دفاع مقدس، یادواره شهدا

شما شهیدان از نفس افتادید تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردید تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادید تا ما به خاک نیفتیم.

متن درد و دل با شهدا

دلتنگ که میشوی بهترین مأوا مقبره شهدای گمنام است

گمنامی شان غم هایت را محو می کند

گمنامی شان زندگی را برایت حقیرمی کند

همان زندگی که برای دنیایت آخرت را می دزدد

آری آنجاست که کوچکی افکارت به چشم دلت دیده می شوند و تو میمانی واندوهی از سرآگاهی 

میروی تا دنیا را در این آرامگاه کوچک دوربریزی وکمی آخرت  وام بگیری ازآنهایی که تمام دنیارابه آخرت فروختند

کاش قدر ارزنی از عشقشان را بفهمیم 

کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود

کاش ....

*******

هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون شما شهیدان است.

*******

مکه برای شما، فکه برای من

بال نمی خواهم

این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند.

*******

باور کن، شهید دوستت دارد

همین که بر مزارشان ایستاده ای، یعنی تو را به حضور طلبیده اند

همین که اشک هایت روان می شود ، یعنی نگاهت می کنند

همین که دست می گذاری بر مزارشان، یعنی دستت را گرفته اند

همین که سبک می شوی از ناگفته های غمبارت، یعنی وجودت را خوانده اند

همین که قول مردانه می دهی، یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند

باور کن، شهید دوستت دارد

که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری....

اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک

متن درد و دل با شهدا

فقط به نام شهید

شهید! فقط به نام تو می‏شود سکه پیروزی زد که بعد از تو، هر که مانده، در توهم زندگی شناور است. نام تو ای لاله سرخ، معنای زندگی‏ست و غربت بعد از تو، دامن اهالی کوی شجاعت را گرفته؛ ماییم و دلی که جز به بهای خون، نه فروخته می‏شود و نه خریداریش هست.

کاش بودید!

چفیه های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته اند. در لایه های زیرین هستی، غوغایی است. قسم به نام سرخ شهادت که پس از جنگ، راهی که شما به خون گلو پیموده اید، به خون دل می رویم. ما هر روز، در راه مولای شهیدان روی زمین، فلسفه می خوانیم و هر شام، عده ای پشت سیم خاردار ابتذال گیر می کنند. هر روز، روز شماست؛ کاش بودید!

هر روز، برایم شعر می خوانی

هر روز، در خاکریز فکرم شهید می شوی، پشت سنگر احساسم تیر می خوری و از قرارگاه فکرم، پر می کشی. به سوی کربلای آرزوهایم به راه می افتی و من هر روز، شادی ام را تشییع می کنم و زندگی مردانه را به خاک می سپارم. من هر روز از شما دور می شوم؛ در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم. هر روز عهد می کنم که دلم بر سر مزار شما بماند تا شیون مادران فرزند مرده را در هیاهوی تبلیغات خوردنی ها و آشامیدنی ها گم نکنم.

شعری سروده ام به نام خاک و تو بر روی بیت هایش، با نعش خون آلود افتاده ای. کتابی نوشته ام که پلاکت را در همه صفحاتش آویزان کرده‏ای. هر روز برایم سخنرانی می کنی؛ می گویی جان شما و فرمان رهبر! هر روز برایم شعر می خوانی. هر روز برایم نقاشی می کنی. هوا بوی سرخی می دهد و واژه ها و زندگی، رنگ نام شما گرفته.

دریا دریا اشک، در فراق تو

از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ جامه، هزار افسوس به رنگ تنهایی نوشته اند. از مرز ارزش های بشر جدید تا سه راهی شهادت کربلای ایران، هزار امید به نام ولایت نگاشته اند. من، غم تنهایی و فراق تو را ای برادر شهیدم، به دامن مولایم می برم و سر به سجده گاه محراب ابرویش، دریا دریا اشک می ریزم و اوست تسکین من.

حسین امیری

*******

رفتی تا در رگ های وطن، خون حیات جاری شود.

سال هاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه هایمان، پرنده می تکاند و آفتاب، مسیر چشمانت را به انگشت نشان می دهد و می گرید.

سال هاست که رفته ای و بادها، بوی پیراهنت را بر خاکریزهای بسیار، مویه می کنند. تو انعکاس روشن خورشید در رودخانه های سرخ حماسه ای.

دلت، دریا می نوشت و نگاهت، طوفان می سرود.

برخاستی؛ آن هنگام که نفس های سرما، پنجره ها را سیاه کرده بود و شهر، می رفت که در اضطراب ثانیه های تجاوز، کمر خم کند. برخاستی و با قدم های استوارت در رگ های وطن، خون زندگی جاری شد.

برای بال های زخمی مان دعا کن!

صدایت را از حنجره کانال ها و سنگرها می شنوم.

می‏بینمت، پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده های صلابت را پشت سر می گذاری و خاک را لبخند می کاری.

پا در رکاب ستاره و باران، آسمان عشق را تا دورترین ها درنوردیدی و اینک، ما مانده ایم و این خاک مردابی. ما مانده‏ایم و تکثیر بی وقفه ابرهای خاکستر.

رفته ای و باران ها را با خود برده ای و فصل هایمان، بی جوانه و آفتاب مانده اند.

با ما که مرثیه خوان در قفس ماندن خویشیم، از پرواز بگو و برای بال های زخمی مان دعا کن.

می‏ستایمت

کوچه های شهر را که ورق می زنم، نامت را بر پیشانی افتخار این سرزمین، درخشان می یابم. از پشت نیزارهای به خون نشسته صدایت می‏زنم و رودخانه های وطن، شکوه سرخت را به ترنم می‏ آیند.

می ستایمت که شانه های شکوهمندت، آبروی کوهستان هاست و اردیبهشت نگاهت، در چشمان هیچ بهاری نمی گنجد.

می ستایمت که قانون جوانمردی را بر صفحه های تاریخ این دیار، حک کردی و سرانگشتان حماسی ات، ثانیه های ظلم را به کام مستبدان زمین، جهنم کرده.

می خوانمت که چون سپیداران، پیوسته در اندیشه باران بودی.

متن درد و دل با شهدا

شعر سوزناک درباره شهیدان

سفر کرده ‏ام تا بجویم سرت را

و شاید در این خاکها پیکرت را

من اینجایم ای آشنای برادر

همان جا که دادی به من دفترت را

همان جا که با اشک و اندوه خواندی‏

برایم غزل واره‏ ی آخرت را

کجایی که چندی است نشنیده‏ ام من‏

دعاهای پر سوز و درد آورت را

تو را زنده زنده مگر دفن کردند

که بستند دستان و پا و سرت را

پس از این من ای کاش هرگز نبینم‏

نگاه به درمانده مادرت را...

متن درد و دل با شهدا

منبع: بخش مذهبی بیتوته

پدیدآورنده: 
Share