رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
اوّلین و سخت ترین گام تربیت

تربیت ومربیان تربیتی/بخش چهارم

تاریخ انتشار:
ضیاءالصالحین

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«روی عن علی(علیه‎السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[1]

مروري بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به کسانی بود که قصد دارند دیگران را تربیت کنند؛ یعنی روش گفتاری و رفتاری به دیگران بدهند، که از آنها به «مربی» تعبیر می‎شود. عرض کردم اوّلین شرط برای شخص مربی که نقش اساسی و زیربنایی دارد، اين است که ابتدا خود را در ابعاد گوناگون وجودی‎اش، مثل عقل، قلب و نفس تربیت کند. در این ارتباط نیز عرض کردم انبیای عظام ما هم بر روی آن چیزی که تکیه ‎کرده اند، مسأله تربیت نفوس است و نفس هم مجموعه‎ای از قوای سه گانه شهوت، غضب و وهم است.

«تربیت خیال و اوهام» اوّلين مرحله تربيت نفس

در جلسه گذشته عرض کردم كه تربیت نفس روش دارد، از کجا شروع کنیم؟ چون ما قوای سه گانه را مطرح کردیم و گفتيم كه تشکیل دهنده نفس به معنای اخص است، می‎گویند ابتدا باید انسان به سراغ قوه خیال و واهمه برود[2] که آن دستاویز شیطان است، یعنی شیطان آنچه را که می‎خواهد اِعمال کند، ابتدا سراغ خیال و واهمه انسان می‎رود.

لذا از واهمه به شیطان درونی انسان تعبیر می‎کنند. حتی در مباحث اخلاقی هم این مسأله را مطرح می‎کنند كه انسان ابتدا باید سراغ ضبط خیال برود. خیال و واهمه در انسان مثل پرنده‎ای است كه هر لحظه روی یک شاخه است و آرام و قرار هم ندارد، اگر آن را از روی یک شاخه بپرانی، می رود و فوراً روی شاخه دیگري می‎نشیند. قوه خیال است که در انسان معصیت، مسائل شهویه و مسائل غضبی را جلوه می‎دهد. لذا می‎فرمایند مهم‎ترین چیز در انسان ضبط خیال است که انسان بتواند آن را مهار کند. روش مهار کردن را بعد عرض می‎کنم.

قدرتمند، بر خیالات خود چیره می شود

چه بسا بعضی از این روایاتی که تعبیرات خیلی شدیدی نسبت به مسأله نفس دارند، ناظر به همین معنا باشد. جلسه گذشته روایتی را مطرح کردم، حالا روایت دیگري را از پیغمبر اکرم مي­گويم، دارد كه حضرت فرمودند: «قال رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): إِنَّ الشَّدِيدَ لَيْسَ مَنْ غَلَبَ النَّاسَ وَ لَكِنَّ الشَّدِيدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ»[3] انسان قوی کسی نیست که بر مردم چیره شود و سلطه پیدا کند، آن کسی قوي است که چیره بر نفسش شود و بتواند این قوای سه گانه‎ شهوت، غضب و وهم را كه تشکیل دهنده نفس به معنای اخص هستند، مهار کند. این قوه شیطانی وهم در رأسش است. اگر بتوانی جلوی این خیالات باطله را بگیری و نگذاری این قوه هرزه‎گری کند، قوی و نیرومند هستی. این مهم است.

اوّلین و سخت ترین گام تربیت

در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سخت‎ترین گام، ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که می‎آید برخلاف رضای خدا و عقل است و هم‎سو با خواسته­های شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت بگیر. ما از اين به سنگری بسیار مهم تعبیر می‎کنیم، خط اوّل است، به تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اوّل است.

«خیال پیغمبر» در حال سجده بود

ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم كه فرمود: «سَجَدَ لَكَ خيَالِي»[4] پیغمبر اکرم در بين همه چیزهای درونی‎شان سراغ خیالشان رفتند و مي­فرمايد: من خیالم را ‎طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی این‎طور تسلیم من شده است. من نمی­خواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم. حتّی حضرت در جایی روشن‎تر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبير را دیگر هیچ کاری نمی‎توانی بکنی. عجب! معلوم می‎شود پیغمبر اکرم هم شیطان داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.

«قوه واهمه» شیطان درونی است

شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است كه معاصی را جلوه می‎دهد، چه در ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا بايد اين را مؤدب به آداب الله کنی.

کار واهمه حقّه بازی است

ابتدا همین خبیث است كه این مسأله را بزرگ جلوه می‎دهد، از حقه بازی‎هایش واهمه است که مي­گويد: «مؤدّب شدن، مشکل است؛ مگر می‎شود آدم جلوی خیالش را بگیرد». ما طلبه‎ها راجع به احتمالات که غیر تخیلات است، می‎گوییم: «احتمال بی‌عار است» یعنی همین طور خودش به ذهن می آید. توهّمات هم همین‎طور است. یکی از دستاویزهای شیطان که مهم‎ترینش هم هست خیال است که شیطان به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت، بی‎دینی و بیچارگی می کشاند.

تفكّر، اوّلين راه ضبط خيال

در اینجا بحث این طوری مطرح می‎شود که چطوری من این را که گاهی به این شاخه و گاهی به آن شاخه می‎پرد مهار کنم؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما مطرح کردند می‎گویند: اولين راه تفکر است، امّا خود تفکر روش دارد. انسان می‎تواند فكر خودش را مشغول کند، الآن ذهنم سراغ چیزی رفته است، می‎توانم آن را برگردانم، در این اختیار دارم. حالا ذهن را در چه وادی بیاورم؟ در وادی ابعاد نعمت‎هايی كه خداوند به تو عنایت کرده است بياور. یک؛ نعمت‎های مادّی، دو؛ نعمت‎های معنوی‎.

به نعمت ها و وظایفت فکر کن!

از اين به منزل تفکر تعبیر می‎کنند، من نمی‎خواهم وارد مسائل معرفتی شوم، این منزل تفکر است بعضی‎ها می‎گویند اوّلین منزل است و بعضی‎ها می‎گویند پنجمی است. ذهن را در این وادی بیاور و بایندیش که خدا این همه نعمت‎های مادّی و معنوی در اختیار تو قرار داده است، این همه پیامبر مبعوث کرده­است که را‎ه‎های معنویت را در اختیار تو قرار دهند. سراغ این نعمت­ها برو! حالا از خودت سؤال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت مادّی و معنوی داده است، وظیفه‎ای دارم یا نه؟

با فکر کردن خیالت را کنترل کن!

اگر من به خانه شما بيايم و در بزنم و هدیه­اي براي شما بياورم، به ذهنتان نمی‎آید که این را تلافی کنید؟ ظاهراً شكر مُنعم جزو فطریات بشر است. آیا من نسبت به مولایم وظیفه‎ای دارم یا نه؟ برای این که جلوی این خیال را بگیري و سرگرمش کنی بیا شروع به فکر کردن کن. این همه بساط نعمت آیا فقط برای زندگی حیوانی من است؟ به تعبیر اهلش اينها فقط براي اداره کردن شهوت و غضب من است یا نه یک مقصود دیگری هم در کار است؟

سرنخ­هاي تفكر، مهاركننده خيال

اینها سرنخ تفکر است. فرق من با حیوانات ديگر چیست؟ فکر کن آيا این همه انبیا كه آمدند و ما را به قانون عقل و شرع دعوت کردند، اینها با ابنای بشر دشمن بودند؟ می‎خواستند دشمنی کنند یا اینها آمده بودند و صلاح و سعادت ما را می‎خواستند؟ همه اینها روش تفکری است. اینها با من دشمنی نداشتند، می‎گفتند این زندگی زود گذر است، زندگی دیگري هست كه جاودانه است. تو یک التذاذات دیگری داری، تو خلق نشدی برای این چمن‎زار طبیعت که مثل حیوانات مشغول دنیا باشی؛ مدام بخوری و دفع کنی. محصول تو، سه نجاست عینیه، يعني بول و غائط و منی نیست. نباید محصول تو این باشد.

تو برای خدا خلق شده ای!

بله، تمام اینها را برای من خلق کرده است، بشر بر همه اینها سلطه دارد، اینها را برای من خلق کرده است امّا من را برای چه خلق کرده است؟ آيا نشستید این فکرها را بکنید؟ این نعمت­ها برای تو است، حالا بگو ببینم تو را برای چه خلق کرده است؟ «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» همه اینها را خلق کردم برای تو امّا تو را برای خودم خلق کردم. من تو را خلق کردم برای این که جاودانه بمانی، جاودانگی که در این نشئه نیست.

«خلقتم للبقاء لا للفنا»[5] اینها روایت است. در این نشئه که از بقا خبری نیست. اینها سرنخ‎هایی برای تفکر است که انسان خودش را از چنگ واهمه­هاي شیطانی نجات دهد. مي­گويي چه کار کنم كه نجات پيدا كنم؟ می‎گویم در وادی تفكر بیا و بعد می‎بینی كه از آن هرزه‎گری خیال جلوگیری کردی و رفته رفته آن را ضبطش می‎کنی.

 

پی نوشت:
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[2]. حضرت استاد در این مباحث در صدد بیان وجوه افتراق قوه واهمه و خیال نیستند.
[3] . مستدرك الوسائل، ج11، ص13
[4] . بحارالأنوار، ج22، ص245
[5] . غررالحكم، ص133.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا