تربیت ومربیان تربیتی/بخش سوم
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«روی عن علی(علیه السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به مربّیان بود، يعني کسانی که می خواهند زمام تربیتی دیگران را به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در اين روش دادن به ديگران، قاصِد هستند. من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که مي خواهند مربّی باشند باید دارای شرایطی باشند. اوّلين شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد باید «خود ساخته» باشد؛ البته انشاءالله اگر برسم عرض می کنم که در حدّی که خود ساخته شده است، می تواند مربّی باشد. خود ساختگی در ابعاد گوناگون مطرح است. يكي از اين ابعاد، مسأله نفس است، يعني شخصي كه مي خواهد مربّي باشد، بايد نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمی اش تربیت کرده باشد. سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است یعنی اگر مربّي خود ساخته نباشد، تربيت بی فایده است. لذا انبيا سراغ تأديب نفوس ميرفتند.
تقدم تربيت خود بر تربيت ديگران
من در جلسات گذشته بعضی از معارفمان را در اين رابطه مطرح کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیه السلام) برای تتمیم آنها عرض می کنم. در نهج البلاغه است كه حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمام دار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب است.
تقدّم تربیت با رفتار بر تربیت با زبان
«وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ» و بعد که خودش را تربیت کرد و میخواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ يعني قبل از اينكه بخواهد ديگران را با زبان خود تربيت كند، بايد آنها را با عمل خود تربيت كند. همين اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش می دهد.
ارزشمندی و برتری «انسان خودساخته» بر «مربّی دیگران»
«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[2] و آن کسي که دارد خود را می سازد و تربیت می کند نسبت به کسی که می خواهد مردم را تأدیب کند، براي تجلیل سزاوارتر است، حتي اگر شخصي كه ميخواهد ديگري را تربيت كند خودش هم تربيت كرده باشد، باز آن كسي كه دارد خودش را تربيت مي كند براي تجليل سزاوارتر است، چون خودسازي این قدر ارزش مند است.
خود را ادب کنید!
اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است. سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب نفوس است. علی(علیه السلام) در نهج البلاغه ميفرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا»[3] و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده روی گردان سازید؛ لذا در روايتي ديگر از علی(علیه السلام) دارد كه فرمود: «الاشتغال بتهذيب النفس أصلح»[4]
«نفس» انسان را به بی بندوباری دعوت می کند
عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که می خواهد مربّی باشد، باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دليلش را هم در جلسه گذشته گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همینطور بی پروا انسان را به شهوترانی دعوت میکند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»[5] نفس می آید انسان را به بی بند و باری، شهوت رانی، خشم وهم و شیطنت دعوت می کند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.
برخی بزرگان: «نفس انسان، لجام میخواهد»!
من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که ميفرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست را بگیر»! ما باید دهنه اي از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره كردم و رد شدم.
نگو: «دلم میخواهد»؛ بگو: «شهوتم میخواهد»، «غضبم میخواهد»!
کسی که در زندگی اش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش می شود و نه عقل، هر کاری بگویی میکند! وقتي هم که بگوییم: چرا این کارها را می کنی؟ می گويد: دلم می خواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض کردهای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود می گویی «دل»؟
تربیت یعنی اینکه دیگر نگویی: «دلم میخواهد»
اين شخص اگر بخواهد نفسش تربيت كند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادي داشتم که برخی به من می گویند: «من نمی توانم گناه نکنم!»، من به آنها می گویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمی توانم؛ بگو: نمی خواهم!». «نمی توانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخير خدا قدرت را داده است و تو می توانی؛ ولی نمی خواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.
«جهاد اكبر» یعنی «تربيت نفس»
تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است كه از آن به جهاد اكبر تعبير كردهاند. در اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی ميگويند. هوا یعنی خواسته ها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم. چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل می شود. این تعلیم به تعبیر علی(علیه السلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که می گویند جهاد اکبر همین تربیت نفس و غلبه بر هوای نفس است. روايتي از علی(علیه السلام) است كه می فرماید: «ردع النفس عن الهوى الجهاد الأكبر»[6] اگر بخواهی نفست را از خواستههای گسترده اش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اكبر كردهاي.
«تربيت نفس» سخت تر از «فتح شهر»
در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر برگشتند و از سختيهاي زیاد جنگ بحث كردند، پيامبر فرمودند: این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، اين مشکل تر است.
من در روایتی دیدم كه از حضرت سلیمان نقل می کردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذي يفتح المدينة وحده»[7] آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، كارش سخت تر است از كسي که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسان تر از جنگ و غلبه بر هوای نفس است.
«تربیت کردن» کم کم آسان میشود
در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همین طور كه انسان جلو برود فشار كم ميشود تا جايي كه غلبه بر هوای نفس بسیار ساده می شود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح کردیم؛ کسانی که می خواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم می شود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت می کند، ان شاء الله اگر توانستم در بحث بعدی اين مطلب را توضيح ميدهم.
حیات معنوی در گرو تربیت نفس است
اين مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ کار را من جلسه گذشته گفتم كه شکوفا كردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد سرنوشت ساز که برای ما حیات جاودانه خوب می آورد تا از آن لذت ببريم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل می شود.
انسان بی تربیت، کر و کور است
اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونی اش که در ارتباط با امور انسانی و معنوی اش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم كه کر و کور می شود؛ نه آهنگ معنویت را می شنود و نه ماورای ماده را می تواند شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتی اش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها کند آن بعد معنوياش کر و کور می شود.
در روایتي دارد كه علی(علیه السلام) فرمود: «إِنَّكَ إِنْ أَطَعْتَ هَوَاكَ أَصَمَّكَ وَ أَعْمَاكَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَكَ وَ أَوْدَاكَ»[8] اگر تو بخواهی تحت فرمان خواسته های نفسانی ات عمل کنی کر و کور می شوی و اين خواستهها در عاقبت تو را به وادی هلاکت می کشاند. عرض کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا می شود گفت كه عقل را از انسان زائل می کند، چون کار عقل روشن گری است و تبعيت از هواي نفساني چراغ عقل را در درون انسان خاموش می کند.
«عاقل» خود را تربیت میکند
لذا ما در روایات مان می بینیم كه وقتی می خواهند عاقل را تعریف کنند می گویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه»[9] در روايت ديگر دارد: «العاقل من عصى هواه في طاعة ربه»[10] روایات متعدده داريم که من نمی خواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشي را که انبیا به آن دعوت کرده اند در تربیت خودش می گیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش را پیدا کند.
پی نوشت:
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21.
[2] . نهج البلاغة، ص480.
[3] . نهج البلاغة، ص537.
[4] . غررالحكم، ص239.
[5] . سوره يوسف، آيه 53.
[6] . غررالحكم، ص241.
[7] . مجموعة ورام، ج1، ص60.
[8] . مستدرك الوسائل، ج12، ص114.
[9] . غررالحكم، ص54.
[10] . غررالحكم، ص54.
افزودن دیدگاه جدید