تربیت ومربیان تربیتی/بخش دوم
«روی عن علی(علیه السلام) قال: من تأدب بآداب الله عز و جل ادّاه الی الفلاح الدائم»
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به کسانی بود که می خواهند روش رفتاری به دیگران بدهند و قصدشان تربیت کردن دیگران است، به تعبیر دیگر مربیان جامعه هستند. جلسه گذشته عرض کردم مربی باید دارای شرایطی باشد که اوّلین آنها که اهم شرایط هم هست این است که مربّی باید ابتدا خود را ساخته و تربیت و اصلاح کرده باشد، تا بتواند دیگران را اصلاح کند. اگر مربّی خود را نساخته باشد، تربیت او یا بی فایده است و یا مضر است. دومین شرط کار تربیتی این است که مربّی خودش را در جمیع ابعاد وجودی، چه از نظر عقل و چه از نظر قلب و چه از نظر نفسانی در سه بُعد شهوت و غضب و وهم کنترل کرده باشد.
آنچه را که من در این بحث، مقدّم می دارم «بُعد نفسانی» است؛ یعنی مربّی باید شهوت و غضب و وهم خود را کنترل نماید. اصلاً انبیای عظام که مبعوث شدند، برای این نیامدند که انسان ها را به دنیا و مادّیت دعوت کنند، بلکه آنها آمدند تا جلوی این سه قوه را که در هر انسانی وجود دارد، بگیرند؛ یعنی میخواهند جلوی شهوت و غضب و وهم را بگیرند و آنها را مهار کنند؛ و الّا دعوت به دنیا و مادیت در نهاد هر انسانی هست و همه از درون خود، کششی به سوی دنیا دارند. این قوا به طور افسار گسیخته انسان را به سوی دنیا و مادّیت میکشاند و انبیا هم آمدهاند تا جلوی این افسار گسیختگی را بگیرند.
کار انبیا، کنترل کردن خواسته ها
من در جلسه گذشته، در قالب اصطلاح از این مطلب، اینطور تعبیر کردم که «انبیا آمدهاند که جلوی اطلاق دعوت نفوس به دنیا را بگیرند». این تعبیر اهل معرفت است که خواسته های شهوی، غضبی یا وهمی انسان وقتی شیطانی شود، دیگر حد و مرز ندارد. انبیا آمدند تا اینها را محدود کنند. چرایش را من در آخر بحث عرض می کنم.
سرآمد خواسته های مادی و «نقاط ضعف انسان»
حالا من موادی را که غالباً انسان با آنها درگیر است و نسبت به او برجستگی دارد و مبتلا به او است در رابطه با قوه شهوت و غضب عرض می کنم.
1. پول و مال
اوّل مسأله مال است. مال یکی از مواردی است که انسان به مقتضای شهوت خود به دنبال آن است. انبیا نسبت به مال به ما میگویند: انسان نباید مال را از هر راهی انسان تحصیل کرده و به دست آورد. دست به هر مالی نزن! اگر چه شیطان درونی انسان، چه بسا برخی شیاطین بیرونی هم انسان را دعوت کنند انسان نباید از حدود الهی تجاوز کند.
جایی که انسان زمین می خورد!
یکی از نقاط ضعف انسان، همین مسأله مال است. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) که حضرت فرمودند: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُدِيرُ ابْنَ آدَمَ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ» البته این روایت را به دو صورت می شود خواند؛ هم «یُدِیرُ» درست است و هم «یُدَبِّرُ». شیطان این طور است که قوه واهمه انسان را احاطه میکند و نسبت به هر چیزی، دور انسان می گردد؛ یعنی حواسش جمع است که در موقعیتی او را به زمین بزند. « فَإِذَا أَعْيَاهُ» وقتی خسته اش کرد، «جَثَمَ لَهُ عِنْدَ الْمَالِ» وقتی مسائل مالی مطرح شد، به روی انسان می جهد و «فَأَخَذَ بِرَقَبَتِهِ»[1] گردنش را می گیرد و دیگر رهایش نمی کند. من بعداً عرض می کنم که از نظر حتی قرآن هم، مطلب همین طور بیان شده است.
2. جاه و مقام
نقطه ضعف دیگری که در انسان وجود دارد، مسأله مقام، جاه و ریاست است. این نقطه ضعف در ارتباط با نیروی غضب و خشم است. علما در مباحث اخلاقی می گویند: لذّت جاه و مقام، لذیذتر از لذت مال است. یعنی ریاست خیلی بیشتر به انسان می چسبد. لذا کسانی که مبتلا به حب جاه هستند، مالشان را فدا می کنند تا به ریاست برسند. این مطلب جزو چیزهایی است که توضیح نمی خواهد و شما هم نمونه های زیادی از آن را دیده اید. برای این است که بزرگان می گویند: لذت ریاست، جاه و مقام، بیش از لذت مال است.
3. شهوت جنسی
یک مورد دیگر که در ارتباط با نفس مطرح است، شهوت جنسی است. انبیا هم چون برای این آمده اند که شهوت جنسی انسان را نیز کنند، می گویند: نباید شهوت جنسی را از هر طریقی اشباع کنی! مرزبندی کردند که این هم نوعی مهار کردن است.
پیام انبیا «محدود کردن» است، نه نفی کلّی!
من این مطلب را تذکر بدهم تا یک وقت اشتباه نشود و افراطی گری در معارف به وجود نیاید؛ انبیا نیامدند که جلوی تحصیل مال را از هر طریقی مثل تجارت، کسب، زراعت و صناعت بگیرند، نمی گویند: نکاح نباشد! اینها به طور کلی مقابل این قوا و کشش های نفسانی نایستاده اند. چون این تمایلات در کانون وجود انسان هست و خداوند اینها را در وجود آدمی قرار داده است. او خیر محض است و هر چه را در عالم وجود آفریده است، جنبه خیر و صلاح دارد. ولی این هم هست که انسان از نظر طلب، بی نهایت را می خواهد و درخواستش در این موارد هیچ حد و مرزی ندارد. انبیا هم آمده اند جلوی این بی بند و باری را بگیرند. به تعبیر اهل علم، انبیا می خواهند جلوی اطلاق این مطلق را بگیرند نه این که آنها را قلع و قمع کنند.
درآمدهای نامشروع؛ ممنوع
لذا ما وقتی به معارف مان، چه آیات و چه روایات، مراجعه می کنیم می بینیم اوّلین مسأله ای که مطرح شده است، مسأله بازدارندگی است. حالا من یک مثال می زنم تا مطلب روشن شود. یکی از آیات شریف قرآن که ما در فقه هم به آن تمسک می کنیم و در به دست آوردن احکام مربوط به معاملات نیز نقشی اساسی دارد این است: «لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُم »[2] آنهایی که اهل دقت هستند اگر به آیه توجه کنند، می فهمند که روح این آیه، بازدارندگی است. اوّل می فرماید: اموال تان را بین خودتان به سبب باطل نخورید! حرف و پیام اوّل، «بازدارندگی» است. اوّل می گوید: «نخورید!»، بعد می گوید: «إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُم» بعد از نهی، استثنا می کند که اگر از راه صحیح باشد، اشکال ندارد. راه های باطل برای به دست آوردن مال زیاد است و نیازی به توضیح ندارد. امآ قرآن می فرماید فقط از راه درست کسب مال کنید. این روح دعوت قرآن در ارتباط با مال است و مطابق با همان غرضی است که انبیا برای آن آمده اند.
«ازدواج» برای جلوگیری از فجور و فحشاء
ما در باب نکاح هم می بینیم که روح دعوت به نکاح، برای بازدارندگی و کنترل آن است. من نمی خواهم اینجا به طور مفصّل وارد بحث شوم، ولی کسانی که اهل دقت هستند اگر در باب نکاح، به آیات مراجعه کنند، خواهند دید که روح کلّی همه دستورات در رابطه با قوای جنسی، «تحدید، مرزبندی و جلوگیری از فجور و زنا» است.
یعنی قرآن می خواهد جلوی بی بند و باری را بگیرد و اگر هم در جایی به نکاح دعوت می کند، برای این است که جلوی آن سفاح و فجور به وسیله نکاح گرفته میشود؛ این «دعوت به نکاح» نیست که مردم با این دعوت قرآنی به دنبال اشباع کردن این غریزه بوده و به این کار ترغیب شوند. قرآن هیچ گاه به این امور دعوت نمی کند و همین قوای درونی برای اینکه انسان را به سمت آنها بکشاند، کافی است؛ انبیا هم به دنبال محدود کردن این کشش ها هستند.
تعادل در دعوت انبیاء
اگر خوب دقت کنید می بینید که آنها آمدند تا در این روابط، نیروی شهوت، غضب و وهم انسان را مهار کنند. اگر کسی بگوید انبیا می خواهد این قوا را از بین ببرند، حرفش مخالف نظام اتمّ است و اصلاً مورد قبول نیست. نه آمده اند انسان را به سمت نفسانیات حرکت بدهند و نه آمده اند ریشه تمایلات را بخشکانند. انبیا برای جلوگیری از اطلاق این مطلق ها آمده اند. اینکه ما می بینیم در دعوت انبیا، در رابطه با این سه قوه نفسانی، این همه دستور و فرمان وجود دارد برای این است که انسان با کنترل و تحدید این نیروها می تواند به سعادت برسد.
انبیاء انسان را به فطرتش دعوت می کنند
البته در درون انسان، هم این قوا وجود دارد و هم «حس احتیاج به زندگی جاودانه» هست. یعنی انسان در درون خود هیچ وقت فنا شدن و پایان یافتن را نمی خواهد. اینجا است که مسأله معارف پیش می آید و انبیا هم برای یادآوری نسبت به همین مسأله فرستاده شده اند. انسان می بیند که در دنیا از جاودانگی خبری نیست و فرو رفتن در حب مال و حب جاه و... او را از درک این مطلب باز می دارد. انبیا آمده اند تا این حس را در انسان زنده کنند و نگذارند که این دوستی ها و دلدادگی ها موجب غفلت از آن حس عمیق «میل به جاودانگی» شود.
این نشئه، جای ماندن نیست و انسان نباید آن قدر مشغول دنیا شود که از سرای جاودانگی یعنی همان آخرت، غافل شود. در قالب اصطلاحی باید بگوییم: «انبیا آمدند تا انسان را به آداب الهی مؤدب و تربیت کنند»؛ یعنی این حسی موجود درون او را شکوفا کنند. انبیا می خواهند انسان را به فکر بیاندازند که او به خودش بگوید: «من روزی می میرم و از این نشئه می روم؛ نشئه دیگری در کار است که من متعلّق به آنجا هستم».
کنترل خواسته های بی پایان نفس با لجام عقل
این روایت از علی(علیه السلام) است که فرمود: «النفوس طلقه»، «نفوس» یعنی مجموعه سه نیرو و «طلقه» یعنی بی بند و بار، نفس انسان می خواهد در هر سه بعد شهوت، غضب و وهم به طور مطلق آزاد بوده و هرطور که این قوا می خواهند کند، مرز نشناسی در نهاد شهوت، غضب و وهم است. «لکن ایدی العقول تمسک اعنّتها عن النحوس»[3] دستان عقل افسار نفس را می کشد و او را باز می دارد. شرع با عقل هم سو است، لذا دست های عقل است که نفس را مهار می کند و او را از بی بند و باری ها باز می دارد تا نفس به چیزهایی که نه شرع می پسندد و نه عقل برآن صحه می گذارد، آلوده نشده و به دام نحسی ها گرفتار نشود.
در روایات ما مسأله هواهای نفسانی خیلی مورد توجه است. منظور از این هواها، همان خواسته ها است؛ خواسته های شهوی، غضبی و وهمی. حتی وقتی کسانی از اهل بیت سؤال می کنند که انسان چه موقع راحت می شود و راه رسیدن به راحتی چیست؟ ایشان جواب می دهند: زمانی که با خواسته های نفسانی اش که به طور گسترده عمل می کند، مخالفت کند.
راحتی در مخالفت با نفس است!
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) که از مواعظ حضرت هم هست، آمده است که «و قیل له» به حضرت عرض شد: «قِيلَ لَهُ أَيْنَ طَرِيقُ الرَّاحَةِ فَقَالَ؟» راه رسیدن به راحتی چیست؟ «فقال(علیه السلام) فِي خِلَافِ الْهَوَى» آنجایی که انسان با خواسته های گسترده نفسش مخالفت کند. اگر یادتان باشد گفتیم که علی(علیه السلام) در رابطه با این خواسته ها فرمودند که طلقه است.
زمان استراحت، روز ورد به بهشت است!
« قِيلَ: فَمَتَى يَجِدُ الرَّاحَةَ؟» دوباره پرسیدند: با این وضع که همیشه باید بر خلاف خواسته های نفس عمل کرد و او را مدام محدود ساخت؛ پس کجا راحتی را می توان به دست آورد؟ «و قال(علیه السلام) عِنْدَ أَوَّلِ يَوْمٍ يَصِيرُ فِي الْجَنَّةِ»[4] اولین روزی که انسان به سمت بهشت می رود. یعنی همان زندگی جاودانه ای را که خداوند به او وعده فرموده است. پس باید تا آخرین لحظه عمر انسان مواقب نفس بوده و خواسته های او را مطابق با شرع تنظیم و تحدید نماید.
پی نوشت:
[1]. الکافی، ج2، ص315
[2]. سوره مبارکه نساء، آیه29
[3]. غررالحکم، ص235
[4]. بحارالانوار، ج75، ص254.
افزودن دیدگاه جدید