متن روضه و مداحی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
متن روضه و مداحی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
به مناسبت فرارسیدن شهادت کریم اهل بیت، متن روضه و مداحی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام از مادحین بزرگوار کشورمان را ارائه نموده ایم. در ادامه با ضیاءالصالحین همراه باشید تا از متن روضه و مداحی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بهره ببرید.
متن روضه و مداحی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
متن روضه امام حسن علیه السلام و گریز به کربلا و یادی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف - حاج محمود کریمی
شرحه شرحه میخوانم، شرح دوریت یارا
پای دل به گل مانده، چشم من شده دریا
ای غریب دور از من، عشق آشنای دل
مینشینم امشب هم، پای های های دل
یا صاحب الزمان ...
آنقدر خودم بودم، غافل از عطای تو
فرمود: ما لحظه ای از شما غافل نمیشویم. آقا جان من به یومن وجود تو زنده ام، من برای تو زنده ام، آقا جان، تو هم یه بار ضرر کن من رو بخر، آقا جان، بالاخره یه جایی به دردت میخورم، آقاجان، امشب کار من رو درست کن، اینقدر گرفتار خودم بودم، یادم رفت تو همه کارمی، آقاجان، متی ترنی و نرک، کی میشه ما تو رو ببینیم، تو هم ما رو ببینی ای آقاجان، امشب روضه ی امام حسن بخونیم، بگو فاطمه جان امشب در خونه آقا زاده بزرگه ات اومدیم.
آنقدر خودم بودم، غافل از عطای تو
تا که بردم از یادم، روی دلربای تو
روی سینه دیدم من، نور رد پایت را
کاش بشنوم امشب، گرمی صدایت را
العجل که دریابی، ناله های حیدر را
تا بگیری از نامرد، انتقام مادر را
دارم میبرمت تو روضه
انتقام آتش را، انتقام آن در را
انتقام گیسو را، انتقام معجر را
یا صاحب الزمان، به ظهورت شتاب کن، آقاجان، یا صاحب الزمان...یا صاحب الزمان
انتقام آتش را، انتقام آن در را
انتقام گیسو را، انتقام معجر را
انتقام آن دم که، بحر غم تلاطم کرد
مادری که در کوچه، راه خانه را گم کرد
کودکی که با مادر، بین کوچه تنها بود
روی چادر مادر، خاک کوچه پیدا بود
کودکی که ماتم در، خواب هر شبش می دید
نیمه شب ز خواب خود، می پرید و می لرزید
از خواب می پرید، می لرزید بدنش، چی شده؟ حسن جان این بچه ها هم مثل تو مادر از دست دادن تو باید اینهارو آروم کنی، گفت: اینها که ندیدند تو کوچه چی شد، مادرم رو زمین افتاد...
خواب کوچه و دشمن، خواب آن در و دیوار
خواب شعله و آتش، خواب سینه و مسمار
کشتی گرفتن حسین و حسن سید جوانان اهل بهشت، اقوال مختلف داره، یکیش اینه: بی بی از مدبخ وارد حجره شد، دید پیغمبر اکرم جان عالم فداش، کنار حجره نشسته، دو تا آقا زاده، دست گردن هم انداختن دارن زور آزمایی میکنند، هر دو تلاش میکنند پشت دیگری رو به زمین برسونند، بی بی نگاه کرد دید رسول خدا زیر لب صدا میزنه، هی جانم حسن، حسن، حسن پشت حسین رو به زمین بچسبون، بابا بزرگ دو بچه است، فاطمه شروع به گریه کرد، بابا جان، همه جای دنیا بچه ی کوچکتر رو تشویق میکنند، چرا نمیگی جانم حسین؟ حسینم کوچیکتره، فرمود: نگاه کردم به ساق عرش، زمین و آسمانها و دریاها، ملائک، ساکنان زمین و آسمان، علی، همه میگن: هی جانم حسین، دیدم حسنم کسی رو نداره. ای غریب آقام ... ای غریب آقام، سوا کرده های فاطمه امشب گریه میکنند، ای غریب آقام، کاشکی یکی از این چراغ ها امشب بقیع روشن بود، هی غریب آقام، فاطمه فرمود: وصال، هی میگی حسین، مگه حسن پسر من نیست؟ هی غریب مادر حسن، کریم اون کسی نیست که گره ی تو رو وا کنه، کریم اون کسی نیست که بیچاره بره در خونه اش، کریم اون کسی است که دنبال بیچاره ها میگرده، من و شما رو امام مجتبی علیه السلام سوا کرده آورده، این دو ماه برا امام حسین گریه کردیم، ابی عبدالله اجازه داده، فرموده: این روزایی که برا من گریه کردی، حالا بهت اجازه میدم برا حسنم گریه کنی، مگه هر چشمی میتونه برا حسن گریه کنه، امشب بریم کربلا و بقیع، هی بریم مدینه، هی بیاییم کربلا امشب، ابی عبدالله هفتاد و دو نفر یار، دورش رو گرفته اند، کسی از گل نازک تر تا اینها بودند نتونست بگه، ابی عبدالله همسری داشت مثل رباب، تا زنده بود، زیر سایه نرفت، گفت: آقام تو آفتاب جان داد، یه جوری صورتش تو آفتاب سوخته بود، بعضی ها با کنیز اشتباه میگرفتند، رباب فقط همین بود، خانم شهربانو بماند، خانم اُم لیلا بماند، اما امام حسن مجتبی به همسر ملعونه اش فرمود کار خودت رو کردی، فرمود: آقا غلط کردم، فرمود: بلند شو برو، الان اگه حسینم بیاد میکشه تورو. آی قربون دل مهربونت برم، دور بر حسین یه طرف جوانهای بنی هاشم، یه طرف یاران ابی عبدالله به سر کردگی حبیب ایستاده اند، چنان استوار محرم اسرار حسین، این شهدا، که شب عاشورا بهشون اسرار فرمود. اما امام مجتبی طرف میومد، چشم تو چشم امام مجتبی، میدوخت، شروع میکرد ناسزا میگفت، بی ادبی میکرد، عرب بادیه نشین اومد، گفت: ابامحمد تویی؟ آری منم. از اسب پایین پرید، گریبان امام حسن رو گرفت، به قصد خفه کردن، چسباند به دیوار، فشار میداد، چشم تو چشم امام حسن شروع کرد ناسزا گفتن، نفسش که برید، اینقدر گفت، خسته شد، همینطوری نگاش کرد، همچین که خسته شد، امام حسن مجتبی فرمود:غریبی؟ خونه نداری؟ بریم خونه ی من، غذا نخوردی؟ سفره ی من پهنه، پول نداری؟ پول بهت بدم سفر بری. اینها دیگه کی اند؟ ببین تبلیغات چکار میکنه، شنیده حالا اومده امام حسن رو دیده، اگه گرسنه ای بریم؟ لباس اگه نداری من بهت میدم؟ خوش اومدی، دستاش از گریبان امام حسن جدا شد، رو زمین افتاد، صورت گذاشت رو پا امام حسن، حالا میخواد امام حسن بلندش کنه ، بلند نمیشه، گفت: آقا من نوکرتم، نمی دونی، چه حرفایی پشت سرت میزنند. آی امام حسن اونم از قبر بی شمع و چراغت، یا اباعبدالله یه داداش داری کنار علقمه حرمش رو ببین غوغاست، اما داداش بزرگترت حرمش خاکیه، یه چراغ و شمعی هم سر قبرش نیست، ای وای، حالا اومدیم مدینه، حالا مدینه رو دارم میگم، بازم میخوام مقایسه کنم، از زبان خود امام حسن، دورش نشستند ابی عبدالله داره مثل ابر بهار زار میزنه، آقا قمر بنی هاشم سر به دیوار گذاشته، دستش گردن بچه هاشه، زینب که آمد، فرمود طشت رو بردارند، حسین گریه میکرد، فرمود: حسین برا چی گریه میکنی؟ من دارم راحت میشم، من دیگه چشمم به قاتلای مادرم نمیافته، شروع کرد، زار زدن و داد زدن، لب ها خونی شده ،یه نگاه به حسین کرد، دیدن لباش داره تکون میخوره، خوب گوش کردن دیدن داره میگه: لا یوم کیومک یا اباعبدالله، حسین جان برا من گریه نکن، من الان تو کنارم هستی، داداشام هستند، خواهرام هستند، بچه هام هستند، اما یه روزی میآد بدن تو روی زمین، همه کس و کارت رو کشتند، خیمه هاتو آتیش زدن، پیراهنت رو هرکی یه طرف میکشه، ای حسین ... حالا اومدیم کربلا دوباره میخوام برگردونمت مدینه، اومدن بدن ابی عبدالله رو دفن کنند، تیرها و شمشیرها رو امام سجاد از بدن بیرون کشید، بدن رو میان بوریا گذاشت، اما امام حسن تابوتش رو زمین بود، یه مرتبه چهل نفر تیر به چله ی کمان گذاشتند، جلو چشم عباس تیر باران کردند، وقتی میخواستند بدن رو بلند کنند، تابوت با بدن بلند شد، اومدیم مدینه، حالا دوباره میخوام ببرمت کربلا، بدن رو تو قبر گذاشت، فرمود داداش غارت زده اونی نیست که مالش رو بردند، غارت زده منم که مثل تو داداشی رو از دست دادم، اما اینجا نگفت: کمرم شکست، کنار علقمه کنار بدن عباسش رو زمین افتاد، صدا زد آه، الان انکسر ظهری، الان کمرم شکست، حالا کربلا موندگار میشی، صدا زد عباس بلند شو نگاه کن دارن به خیمه ها حمله میکنند، ای حسین ...
متن روضه امام حسن مجتبی علیه السلام - میثم مطیعی
می خوام روضه ی امام حسن علیه السلام بخونم، آقا، آقا، همه ی اموات، شهدا، فیض ببرند. خزاز قمی نوشته در کفایة الأثر، از بزرگان شیعه است در قرن چهارم، از جُناده نقل کرده:
"دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ اومدم ملاقات آقا فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ" آقا یه روز لباس کارگری میپوشیم میاییم مدینه، یه روز میاییم حرمت رو میسازیم، اگه امام زمان عجل الله لایق بدونه اول بریم قبر مادرت رو آباد کنیم. میگه وارد شدم بَیْنَ یَدَیْهِ طَشْتٌ دیدم مقابل آقا طشت هست یُقْذَفُ فِیهِ الدَّمُ لخته های خون داخل طشت میریزه "امشب امام حسن میخواد ما رو نصیحت کنه، موعظه کنه، ما که گرفتار هوای نفسیم" وَ یَخْرُجُ کبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً دیدم جیگر مبارکش قطعه قطعه خارج میشه مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ لعنت الله علیه میگه از آقا سؤال کردم: یَا مَوْلَایَ مَا لَک لَا تُعَالِجُ نَفْسَک آقا جان چرا معالجه نمیکنی؟ فرمود: یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ مرگ رو با چه میشه درمان کرد؟ میگه من صدا زدم "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ" اینقدر مادرش دوست داره برا امام حسن گریه کنی، میگن مادرش نگاه میکنه، میگن مادرش میاد میخره، سَوا میکنه، قربونت بریم یا امام حسن برات کم کریه کردیم نشناختیمت، میگه گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ آقا من رو نگاه کرد، گفت یَا جُنادَه مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ای جُناده ما اهلبیت رو یا سم میدند یا میکشند، میگه طشت رو برداشتند، فهمیدم لحظه های آخره، گفتم: باید استفاده کنم عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ آقا من رو موعظه کن یَا جُنادَه اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک ای جناده برای سفری که در پیش داری آماده شو وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک قبل از اینکه مرگ برسه زاد و توشه فراهم کن، جناده زاد و توشه فراهم کن وَ اعْلَمْ أَنَّک تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُک جناده تو در طلب دنیایی، حال آن که مرگ در پشت سر و دنبال توست، یَا جُنادَه وَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِک الَّذِی لَمْ یَأْتِ عَلَى یَوْمِک الَّذِی أَنْتَ فِیهِ ای جناده غم و غصه روزی که نیومده بر روزی که درش هستی هموار نکن، ای جناده، بدان اگه بیشتر از نیازت اکتساب مال کنی، خزینه دار دیگری خواهی بود، میزاری و میری، ای جناده وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ بدان در حلال دنیا حساب است وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ اگه حرام مرتکب بشی عقاب داره وَ فِی الشُّبُهَاتِ عِتَابٌ، "گفت گفت فرصت نیست همه رو بگم، کلام نورانیه آقاست" ای جناده برا دنیات یه جوری کار کأَنَّک تَعِیشُ أَبَداً برا دنیات یه جوری کار کن انگار همیشه میخوای زنده باشی وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِک کأَنَّک تَمُوتُ غَداً بر آخرتت یه جوری عمل کن که انگار همین فردا میخوای بمیری " گفت گفت، ویژگی های رفیق خوب رو هم فرمود" یه وقت جناده گفت: ثُمَّ انْقَطَعَ نَفَسُهُ یه وقت نفسش به شماره افتاد وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ رنگ چهره اش زرد شد حَتَّى خَشِیتُ عَلَیْهِ من به آقا ترسیدم وَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام امام حسین علیه السلام وارد شد فَانْکبَّ عَلَیْهِ برادر رو در آغوش گرفت حَتَّى قَبَّلَ رَأْسَهُ به سر برادر بوسه میزد وَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ جناده میگه چیزی نگذشت یه وقت صدا بلند شد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
جهت مطالعه بیشتر، «ویژه نامه تنهاترین سردار» را مشاهده نمایید.
افزودن دیدگاه جدید