زمینه سازی برای ظهور امام زمان علیه السلام
در این نوشتار قصد داریم چگونگی زمینه سازی برای ظهور امام زمان علیه السلام را مرور کنیم. با ضیاءالصالحین همراه باشید.
زمینه سازی در لغت، به معنای به وجود آوردن مقدمات انجام دادن امری است (انوری، 1381: ج5، 3877). بر این اساس، زمینه سازی ظهور در نگاه اولیه، به معنای مقدمه چینی و آمادگی برای ظهور است. از این معنا، دو برداشت مختلف می توان داشت؛ این دو برداشت در عین نزدیکی به یکدیگر، دارای تفاوتی اساسی هستند که بی توجهی به آن، ممکن است مانع دست یابی به تصویر درستی از این اصطلاح باشد.
مهیا بودن و آمادگی برای ظهور، نخستین برداشت است، بدون این که به تأثیرگذاری این آمادگی در ظهور معتقد باشیم؛ یعنی وقتی از زمینه سازی ظهور سخن می گوییم، مقصودمان آمادگی برای ظهور از نظر معرفتی، اخلاقی، رفتاری و مهیا بودن برای پذیرش امر معصوم است؛ به گونه ای که اگر امام ظهور نماید، از ناحیۀ افراد یا جامعۀ زمینه ساز، هیچ خطر یا کاستی برای آن حضرت وجود نداشته باشد و زمینه سازان، پذیرای ولایت معصوم شوند. در عین حال، در پس زمینۀ ذهنمان به این نکته توجه داریم که این آمادگی، هیچ نقشی در ظهور امام ندارد؛ مانند این که پدری همۀ لوازم موردنیاز نوزادی را که در راه دارد فراهم کرده و از همه جهت برای تولد او آماده شده است و یا مانند کشاورزی که زمین را شخم زده و مسطح کرده و بذر را پاشیده و منتظر بارش باران است. بی شک این کارها آمادگی است، اما این آمادگی در تولد فرزند و بارش باران کم ترین تأثیری ندارد. کسانی که از زمینه سازی سخن می گویند، ممکن است از زمینه سازی، چنین معنایی را اراده کرده باشند. البته به نظر می رسد، اگر از این معنا با واژۀ آمادگی تعبیر شود، مناسب تر از واژۀ زمینه سازی باشد؛ زیرا زمینه سازی به معنای مقدمه چینی و تهیۀ مقدمات است و با تهیه شدن مقدمات یک امر، تحقق آن نزدیک تر و در دسترس تر خواهد بود. بنابراین به نظر می رسد واژۀ زمینه سازی، جایی به کار می رود که تحقق یک پدیده (زمینه) در تحقق پدیده دیگر (آن چه برایش زمینه سازی می شود) تأثیرگذار است.
آمادگی و ایجاد مقدمات ظهور، دومین برداشت است، با این ذهنیت که این آمادگی، در تحقق ظهور تأثیرگذار است و به تعجیل فرایند ظهور می انجامد. بنابراین وقتی کسی از زمینه سازی سخن می گوید، در صدد القای این معناست که زمینه سازی، انجام دادن رفتارها و رسیدن به ظرفیت هایی است که زمینه را برای ظهور مهیا می کند و تعجیل در ظهور را سبب می شود. به تعبیر دیگر، وقتی از ضرورت زمینه سازی سخن می گوید، مقصودش ضرورت تلاش در مسیری است که در تحقق ظهور تأثیر می گذارد و آن را سرعت می دهد و اهمال در برابر آن، باعث تأخیر ظهور می شود.
تفکیک میان دو برداشت یادشده، از این جهت ضروری است که در مقام بحث، توجه داشته باشیم که منکران زمینه سازی، چه نوع تلقی از آن دارند و مثبتان آن، درصدد اثبات چه حدی از آن هستند.
از نکات پیش گفته، دو مسئله شکل می گیرد:
نخست این که اگر طرف داران زمینه سازی آمادگی و تهیۀ مقدمات را از این واژه اراده می کنند، آیا این معنا از روایات نیز استنباط می گردد؟ یعنی روایات نیز از ضرورت آمادگی و تهیه مقدمات ظهور سخن گفته اند؟ این مسئله طبق هر دو برداشت یادشده از زمینه سازی قابل طرح است.
مسئلۀ دوم که تنها طبق برداشت دوم طرح شدنی است، این است که آیا اساساً انسان ها در ظهور نقش دارند و می توان ظهور را متأثر از عملکرد انسان ها دانست؟
مسئلۀ نخست: روایات و ضرورت آمادگی
به نظر می رسد دلالت روایات بر ضرورت آمادگی و مهیا بودن مؤمنان برای ظهور بسیار شفاف است.
برای نمونه، به مجموعۀ روایات انتظار می توان اشاره کرد که مؤمنان را به انتظار توصیه کرده اند و از فضیلت و آثار آن سخن گفته اند. دلالت این روایات بر لزوم آمادگی و مهیا بودن، به این است که انتظار در اصطلاح روایات، به معنای بی کاری و بی مسئولیتی نیست، بلکه به معنای آمادگی و مهیابودن است: «من انتظر امراً تهیأ له».
برای نمونه، امام صادق در این باره می فرماید: ... کسی که دوست دارد از اصحاب قائم باشد، پس منتظر و اهل ورع باشد و خود را به محاسن اخلاقی بیاراید، در حالی که منتظر است؛ پس اگر بعد از آن که از دنیا رفت قائم قیام کرد، اجر او مانند کسی است که قائم را درک کرده است... (نعمانی، 1422: 207).
افزون بر روایات باب انتظار، به این روایت حضرت نیز می توان اشاره کرد:هریک از شما باید برای خروج قائم و لو یک تیر فراهم نماید. پس اگر خداوند بلندمرتبه نیت او در این باره را بداند، امید دارم که عمرش را طولانی کند تا این که از یاران و انصار او باشد. (همو: 335)
در این روایت، امام با صیغۀ امر و با نون تأکید، به شیعیان دستور می دهند که برای خروج قائم مهیا باشند ولو این آمادگی در قالب کاری به ظاهر کم معونه و کم ارزش همچون نگه داری یک تیر باشد. اما از آن جا که این آمادگی برای یک حرکت بزرگ است، متناسب با همان هدف بزرگ اهمیت و ارزش دارد.
باز آن حضرت چنین می فرماید: هر کس که به ما منسوب است و چهارپایی را در انتظار امر ما مهیا می کند، در حالی که دشمن ما را به وسیلۀ آن غضبناک می سازد، خداوند روزی اش را وسیع می نماید و به او شرح صدر می دهد و او را به آرزویش می رساند و به او در رفع نیازمندی هایش کمک می کند. (کلینی، 1363: ج6، 535)
ابوعبدالله جعفی می گوید: امام باقر از من پرسید: «رباط نزد شما چند روز است؟» عرض کردم: چهل روز. فرمود: «ولی رباط ما همیشۀ روزگار است؛ پس هر کس چارپایی را برای ما مهیا کند تا هنگامی که آن چارپا نزد اوست، به اندازۀ دو برابر وزن آن ثواب خواهد برد و هر کس سلاحی را برای ما مهیا کند، تا زمانی که آن سلاح نزد اوست، به اندازۀ وزنش ثواب خواهد برد. از یک بار و دوبار وسه بار و چهاربار شکست ناراحت نشوید. همانا مَثل ما و شما، مَثل پیامبری است که در بنی اسرائیل بود که خداوند به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان و من به زودی تو را یاری می کنم. پس او آن ها را از کوه ها و دیگر جاها جمع کرد و همراه با آن ها به جنگ پرداخت. آن ها شمشیر و نیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان! من به زودی تو را یاری می کنم. پس او آن ها را جمع کرد و همراه با آن ها به جنگ پرداخت. آن ها شمشیر و نیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. خداوند بلندمرتبه بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرابخوان! پس تو را به زودی یاری می کنم. پس او آن ها را جمع کرد و به جنگ پرداخت. پس آن ها شمشیری و نیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. پس قومش گفتند: "تو به ما وعدۀ پیروزی دادی ولی ما پیروز نشدیم." پس خداوند به او وحی فرستاد که به آن ها بگو یا جنگ را انتخاب کنند و یا آتش را. پیامبر عرض کرد: خداوندا، جنگ برای من محبوب تر از آتش است. پس آن ها را دعوت کرد و از میان آنان 313 نفر به تعداد اهل بدر دعوتش را اجابت کردند. پس به سمت دشمن رفتند و شمشیر و نیزه ای نزدند مگر این که خداوند بلندمرتبه آنان را پیروز گردانید» (همو: ج8، 381).
در روایت نخست، گرچه امام صادق به صورت خاص از ظهور امام مهدی سخن به میان نیاورده است، عمومیت واژۀ «امرنا»، همۀ ائمه و از جمله امام مهدی را شامل می شود. در روایت دوم نیز به این مطلب که مرابطه ما تا آخر دهر به شمار می رود تصریح فرموده است. از این رو این روایت، مرابطه برای امام مهدی را نیز شامل می شود؛ همچنان که ملاصالح مازندرانی در شرح این روایت به آن تصریح کرده است. وی در توضیح این روایت چنین می نویسد: فیه تحریك على اتخاذ الفرس و السلاح و استعمالها و مزاولتها المعتبرة لتحصل ملكه و استعداد للقتال مع الأعداء عند ظهور القائم. (مازندرانی، 1421: ج12، 552)
قرینۀ دیگری که مطلب یادشده را تأیید می کند، این بخش از فرمایش امام است که «لاتجزعوا من مرّة و لا من مرّتین و لا ثلاث و لا من اربع مرآت»؛ از یک بار و دوبار و سه و چهاربار پیروز نشدن ما ناراحت نشوید؛ یعنی بالأخره ما پیروز می شویم. روشن است که پیروزی نهایی ائمه، با ظهور امام مهدی شکل خواهد گرفت. بنابراین امام در این روایت، حداقل به ظهور امام مهدی نیز نظر داشته است.
این روایات، به روشنی بر این نکته دلالت دارند که باید برای ظهور امام آماده بود. بنابراین کسانی که از زمینه سازی سخن می گویند و آن را به معنای آمادگی و تهیه مقدمات می گیرند، سخنشان هماهنگ با روایات است.
مسئلۀ دوم: نقش انسان ها در ظهور
پرسش دوم این بود که آیا افزون بر لزوم آمادگی و تهیۀ مقدمات، این آمادگی در تحقق ظهور تأثیرگذار هم هست؟ بنابراین وقتی از ضرورت زمینه سازی سخن می گوییم، مقصودمان اقداماتی است که با شکل گیری آن، جریان ظهور جلو می افتد و با تحقق نیافتن آن، در ظهور تأخیر می شود. پیش از بررسی ادله و تحقیق دربارۀ میزان دلالت آن ها، بجاست با دیدگاه دانشمندان بزرگ شیعه در این زمینه نیز آشنا شویم. نتیجۀ آشنایی با دیدگاه عالمان شیعه، این است که چون برداشت ما از ادله، با دیدگاه آن ها همسو شد، به برداشت خود اعتماد بیش تری خواهیم یافت.
نقش انسان ها در ظهور از منظر اندیشه وران شیعه
شیخ مفید
شیخ مفید از متکلمان برجستۀ شیعه، اعتقاد دارد که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است. این مطلب را از مواضع مختلفی از کلمات وی می توان استنباط کرد. برای نمونه، وی در جایی ضمن پاسخ به این پرسش که علت غیبت امام مهدی چیست و اگر صعوبت زمان عامل غیبت بود، این علت در زمان سایر امامان نیز وجود داشت در حالی که آنان غایب نشدند، چنین می نویسد: از آن جا که امام زمان، همان کسی است که از اول خلقت و در گذر زمان ها از شمشیر کشیدنش و جهاد با دشمنان خداوند و برداشته شدن تقیه از دوستانش و ملزم کردن آن ها به جهاد در زمان ظهورش سخن گفته شده و بیان شده بود که او همان مهدی است که خداوند حق را به وسیلۀ او آشکار می سازد و گمراهی را نابود می کند و معلوم بود که او با شمشیر قیام نمی کند، مگر با وجود انصار و اجتماع یاران؛ ولی با وجود این، انصار او از زمان وجودش تا زمان ما، آماده و بر یاری او متحد نبوده اند و در تمام کرۀ زمین کسی که برای جهاد آمادگی داشته باشد، وجود نداشت؛ گرچه کسانی بودند که برای نقل آثار و حفظ احکام و دعا به درگاه خداوند برای فراهم شدن اسباب این کار اهلیت داشتند. از این رو، بر امام زمان لازم شد که به تقیه رو بیاورد و رعایت تقیه بر آن حضرت واجب شد، همچنان که بر پدران گرامی اش واجب شده بود؛ زیرا اگر بدون یاور آشکار شود با دست خودش، خودش را به هلاکت افکنده است و اگر خودش را به دشمنان بنمایاند، از تلاش برای رساندن ضرر به او و مستأصل کردن شیعیانش و حلال کردن خونشان دریغ نمی ورزیدند ... و چون عصمت او ثابت شده، بر او واجب است که مخفی شود تا آن جا که یقین کند که یاران و انصارش مهیا و مجتمع شده اند و مصلحت عمومی در ظهور او با شمشیر است و بداند که می تواند حدود را اقامه کند و احکام را اجرا نماید. (مفید، 1414: ج4، 12)
در این کلمات شیخ مفید آشکارا، ظهور امام را مشروط به فراهم شدن یاران دانسته است. به اعتقاد وی مردم می توانند با تلاش خود و ایجاد صفات و ویژگی هایی که در اصحاب امام مهدی لازم است، شرط ظهور امام مهدی را مهیا کنند و تسریع در ظهور را باعث شوند.
وی در جایی دیگر در این باره می نویسد: روزی در مجلس یکی از صاحب منصبان حضور داشتم. در آن جا دربارۀ امامت سخن به میان آمد و عنان سخن به بحث غیبت کشیده شد. صاحب مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده است که اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم می گردید، خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» گفتم: آری این حدیث را روایت کرده است. پرسید: «آیا ما یقین نداریم که شیعیان در این زمان بسیارند و چندین برابر اهل بدرند؛ پس چگونه با وجود روایت یادشده، غیبت بر امام رواست؟» گفتم: تعداد شیعه در زمان ما بسیار و چندین برابر اهل بدر است، ولی آن جمعیتی که به تعداد اهل بدرند و اگر فراهم شوند تقیه بر امام روا نیست و ظهور بر او واجب می شود، در این زمان فراهم نگردیده و یا آن صفات و شرایط خاص موجود نشده اند. (همو: ج3، 11)
از این کلام، به روشنی اعتقاد شیخ مفید مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسان ها در ظهور فهمیده می شود. البته از این روایت و تأیید شیخ بر روایت شدن آن، نمی توان چنین استنباط کرد که به نظر او برای ظهور، آمادگی همه شیعیان و یا آمادگی جهانی در سطح بالای آن لازم نیست و با فراهم شدن تعداد یاران یاد شده، امام مهدی می تواند حکومتی به گسترۀ جهانی را اداره نماید. بلکه ممکن است مقصود این باشد که اگر امام به تعداد یادشده یاران راستین داشته باشد، آن ها با تلاش خود، به تربیت و نیروسازی خواهند پرداخت و بسیاری دیگر را که برای امر حکومت جهانی مورد نیاز است مهیا خوهد کرد؛ همچنان که در دوران معاصر ما، امام خمینی در ابتدا کار خود را با تعداد اندکی از شاگردان خود آغاز کرد و شاگردان او با تلاش های خود، دایره یاران امام را مدام گسترش دادند و زمینه های انقلاب عظیم او را فراهم کردند.
سیدمرتضی
سیدمرتضی به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معقتد بود. وی در پاسخ به پرسش از علت نیاز به امام و در ضمن پاسخ به سؤالاتی که در این باره وجود دارد چنین می نویسد: آیا نمی بینی که ما می گوییم خداوند متعال مردم را به اطاعت امام و فرمان برداری از او و بهره مند شدن از او مکلف کرد، در حالی که تمامی این ها در زمان غیبت منتفی است؟ پس با وجود غیبت، باز هم تکلیف ثابت است؛ زیرا ما می توانیم تقیه امام و ترس ایشان را برطرف کنیم. (شریف مرتضی، 1405: ج1، 312)
سیدمرتضی در این عبارت، تصریح می کند که تکلیف مردم به اطاعت از امام در عصر غیبت، از این جهت بدون اشکال است که مردم می توانند با اقدامات خود، امام را از حالت تقیه و ترس (غیبت) بیرون بیاورند و پس از بیرون آمدن آن حضرت از غیبت، تکالیفی را که در قبال ایشان دارند انجام دهند. بنابراین به نظر سیدمرتضی، مردم در تبدیل غیبت به ظهور، نقش آفرین هستند.
شیخ طوسی
به اعتقاد شیخ طوسی، همچنان که غیبت امام مهدی برآمده از سوءرفتار مردم است، ظهور آن حضرت نیز از تغییر مثبت در رفتار مردم ناشی می شود. وی پس از تقریر قاعدۀ لطف و اثبات ضرورت وجود امام معصوم و ضمیمه کردن این مقدمه که هم اکنون امام معصوم ظاهری وجود ندارد، اثبات می کند که پس آن امام معصومی که قاعده لطف ضرورتش را اثبات می کرد، باید غایب باشد. وی در ادامه به اشکالاتی که به این استدلال گرفته شده پاسخ می دهد و در ضمن پاسخ به یکی از آن اشکالات، چنین می نویسد: بسط ید امام گرچه برای مکلف حاصل نشده است، این از رفتار خود او نشئت می گیرد و اگر مکلف از امام تمکین می کرد، امام آشکار می شد و بسط ید پیدا می کرد و لطفش حاصل می شد؛ در نتیجه تکلیف مکلف قبیح نبود؛ زیرا حجت علیه اوست و نه به نفع او. (طوسی، 1411: 7)
شیخ طوسی در این عبارت، بر این نکته تصریح کرده که رفتار مردم باعث محرومیت آن ها از حضور امام و بسط ید اوست و اگر انسان ها در رفتار خود تجدیدنظر کنند و زمینه های بسط ید امام را فراهم نمایند، آن حضرت ظهور می کنند و مردم از منافع ظهور امام برخوردار می شوند.
امام خمینی (ره)
امام خمینی به نظریۀ زمینه سازی و تأثیر رفتار مردم در ظهور معتقد است. ایشان در مواضع متعددی از سخنان خود، به این مسئله تصریح کرده است. برای نمونه می گوید: ... ما بتوانيم جلوى ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم. اما نمىتوانيم بكنيم؛ چون نمىتوانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند. اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديک بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براى آمدن حضرت سلام الله عليه. (خمینی، 1371: ج21، 16 - 17) انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور ـ ان شاءالله ـ تهيه بشود. (همو: ج8، 374)
به نظر امام خمینی، انتشار اسلام در جهان از زمینه های ظهور امام مهدی است و این مهم باید با همت متفکران مؤمن و در سایه تلاش آن ها انجام پذیرد: سعى كنيد مطالعه كنيد كه در خطبههايتان چه می خواهيد بگوييد. اميدوارم اسلام به دست شما منتشر شود تا مقدمهاى شود براى ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف. (همو: ج16، 261) و بلکه امام خمینی اساساً انقلاب اسلامی را مقدمه ظهور امام مهدی می دانست: ما ... با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدى (صلى الله عليه و آله) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا، راه را براى ظهور منجى مصلح و كل و امامت مطلق حق امام زمان (ارواحنا فداه) هموار مىكنيم. (همو: ج20، 345)
شهید مطهری
وی پس از توضیح این که یکی از عناصر اساسی اندیشۀ مهدویت، عنصر نفی و ضد تسلیم است چنین می نویسد: از مطلب بالا یک نکته دیگر روشن می شود و آن رسالت و وظیفۀ مردم است. درست است که عدل جهانی مانند نیروی حیاتی است و جنبۀ ماورایی دارد، ولی تا موانع رفع نشود، حیات تجلی نمی کند. پس وظیفۀ مردم است مبارزه با موانع برای تسریع ظهور عدل مطلق. به عبارت دیگر، تا مردم کمال جو و عدل مطلق طلب نباشند، آن هم طلبی صادق و توأم با تلاش، به آن هدف عالی ماورایی نمی رسند. (مطهری، 1385: ج9، 381)
شهید صدر
از دیگر شخصیت های معاصری که از تأثیرگذاری عوامل انسانی در ظهور سخن گفته اند، متفکر شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر است. وی پس از توضیح این مطلب که ظهور امام مهدی از آن جهت که یک دگرگونی اجتماعی است، به فضای مناسب و اوضاع بیرونی وابسته است، چنین می نویسد: برای اجرای چنین تحول بزرگی، تنها وجود رهبر صالح کافی نیست؛ وگرنه در همان زمان پیامبر این شرط وجود داشت؛ پس این تحول بزرگ، فضای مناسب جهانی می طلبد که همه زمینه ها خارجی لازم برای انقلاب عمومی در آن وجود داشته باشد. عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب و پذیرش پیام عدالت از طرف مردم، همانا احساس پوکی و پوچی است که انسان متمدن آن روز خواهد کرد و منشأ این احساس، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ تمدنی که جنبه های منفی آن پشت او را خم می کند و به آن جا می رسد که می فهمد شدیداً به کمک نیاز دارد و از عمق جان، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول معطوف می دارد. (صدر، 1417: 118)
نقش انسان ها در ظهور از منظر عقل و نقل
دومین پرسش این بود که آیا عملکرد انسان ها در ظهور امام مهدی تأثیرگذار است و باعث تعجیل و یا تأخیر آن می شود؟ اکنون به پاسخ این پرسش از منظر ادلۀ عقلی و نقلی می پردازیم. به نظر می رسد که پاسخ مثبت باشد و بر این مطلب، هم بتوان دلیل عقلی اقامه کرد و هم از ادلۀ نقلی بهره گرفت. در ادامه به پاسخ این مسئله از دو منظر یادشده می پردازیم و هم خاص امام مهدی دلیل می آوریم و هم روایاتی که درصدد اثبات ضابطه ای کلی برای همۀ امامان معصوم هستند.
1. نقش انسان ها در ظهور از منظر عقل
در بخش های آینده، تفصیل برهان عقلی مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسان ها در ظهور اقامه خواهد شد، اما در این جا برای آشنایی اجمالی به آن اشاره ای می شود: از نظر عقلی عامل ظهور، یا خداوند است یا غیرخداوند. در فرض دوم، عامل یا غیرمردمند و یا مردم و در فرض اخیر، عامل یا امام است و یا غیرامام. حصر یادشده از آن جا که دَوران میان نفی و اثبات دارد، حصر عقلی است و چیزی خارج از آن مفروض نیست. از میان فروض یادشده، فرض دوم که عاملی غیر از خدا و امام و مردم در ظهور تأثیرگذار باشد، باطل است که توضیح آن خواهد آمد. از میان سه فرض باقی مانده، منعی از ناحیه خداوند و امام نسبت به ظهور نمی تواند وجود داشته باشد؛ زیرا بی شک ظهور هم مطلوب خداوند است و هم مطلوب امام.
بنابراین اگر مانعی برای ظهور دیده می شود، نقصی است که در انسان ها وجود دارد و با پر شدن این خلأ، امام یقیناً ظهور خواهد فرمود. به تعبیر دیگر، فاعلیت خداوند و امام نسبت به ظهور تام است و جای فاعلیت عوامل انسانی خالی است که با شکل گیری آن، ارادۀ الهی به ظهور تحقق خواهد گرفت.
استدلال یادشده به روشنی تأثیرگذاری انسان ها در ظهور را ثابت می کند. این گفته را با این بیان نیز می توان تأیید کرد که فرض می کنیم همۀ انسان ها، با تغییر وضعیت خود، به انسان هایی مؤمن و صالح تبدیل شوند که به تمامی اصول اخلاقی و ضوابط دینی اهتمام کامل دارند و به امام مهدی معرفت کامل و عمیق می یابند و مشتاق ظهور آن حضرت می گردند و تمام لوازم مورد نیاز برای بسط ید امام را فراهم می کنند. حال پرسش این است که آیا با تحقق چنین وضعیتی، باز هم امام در پس پرده غیبت خواهد ماند و آیا منکرانِ تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، می توانند ادعا کنند با وجود این باز هم امکان ادامه یافتن غیبت امام وجود دارد؟ بی تردید خیر؛ زیرا غیبت امام در این فرض فاقد توجیه عقلانی و غیرحکیمانه است.
بنابراین رفتار مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. البته مقصود ما از استدلال یادشده، اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور است و در این جا، در صدد بیان این مطلب نیستیم که برای ظهور امام مهدی چه بخشی از انسان ها باید مهیا باشند و این آمادگی در چه سطحی باید باشد. استدلال یادشده، توانایی اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور را دارد.
2. نقش انسان ها در ظهور از منظر نقل
برای اثبات تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به حجم وسیعی از روایات می توان استناد جست که آن ها را به دو دسته تقسیم می کنیم:
الف) روایات خاص
این دسته روایات، مخصوص امام مهدی است؛ از جمله:
1. امام مهدی در توقیع خود به شیخ مفید چنین می فرماید: ... اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنان را بر اطاعتش توفیق عنایت فرماید ـ در وفای به عهدی که بر عهدۀ آنان است، یکدل می شدند، میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان می گشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما... . (طبرسی، 1368: ج2، 325)
در این توقیع، به صراحت آمده است که اگر شیعیان در وفای به عهدی که بر عهده دارند، با یکدیگر همدل می شدند، ظهور آن حضرت به تأخیر نمی افتاد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. همچنین عبارت «علی اجتماع من القلوب» احتمال ناظر بودن این توقیع شریف به بحث ملاقات را نفی می کند؛ زیرا اگر این توقیع، به بحث ملاقات و بیان ضابطه ای برای تشرف به محضر مبارک آن حضرت در عصر غیبت ناظر بود، وجهی برای تأکید بر اجتماع قلوب نبود؛ چون عنصر اجتماع قلوب طبیعتاً برای امری موردنیاز است که به شکل جمعی می خواهد تحقق یابد، در حالی که تشرف به محضر مبارک امام، امری کاملاً فردی به شمار می رود و مشروط بودن تحقق این امر فردی به اجتماع قلوب، فاقد توجیه منطقی است.
2. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: گروهی از مشرق زمین خروج می کنند، پس زمینه ها را برای مهدی فراهم می سازند، یعنی زمینه های حکومتش را. (قزوینی، بی تا: ج2، 1368)
این روایت را نیز در زمرۀ روایاتی می توان محسوب کرد که بر تأثیر عملکرد انسان ها در ظهور دلالت دارند؛ زیرا اساساً توطئه، به معنای تمهید و تسهیل است؛ یعنی مقدمات چیزی را فراهم کردن و تحقق آن را آسان نمودن. بنابراین به دلالت این روایت، گروهی که از مشرق خروج می کنند، نقش تسهیل کننده و تهیه کنندۀ مقدمات ظهور را بر عهده دارند. بی تردید هنگامی که پدیده ای نقش تسهیل کننده تحقق امری را دارد، با تحقق آن، امر موردنظر به شکل آسان تری تحقق می یابد و این یعنی همان مؤثر بودن.
ب) روایات عام
1. امام باقر می فرماید: إذا اجتمع للإملام عدة أهل بدر، ثلاثمائة و ثلثة عشر، وجب علیه القیام و التغییر؛ (مغربی، 1383: ج1، 342) اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شود، قیام و تغییر بر او واجب است.
2. امام صادق می فرماید: أنه لو اجتمع للإمام عدة أهل بدر ثلاثمائة و بضعة عشر رجلاً لوجب علیه الخروج بالسیف. (مفید، 1414: ج3، 11)
درباره این روایت تذکر چند نکته ضروری است:
2-1. همچنان که پیش از این گذشت، این حدیث را شیخ مفید در کتاب خود روایت کرده است. به گفتۀ وی در مجلسی، پرسش گری از شیخ می پرسد: «مگر شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده که اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شده بود خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» شیخ پاسخ می دهد: «بله.» پرسش گر می پرسد: «پس چرا امام مهدی ظهور نمی کند با این که تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است؟» و شیخ چنین پاسخ می دهد: «گرچه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است، اما آن شرایطی را که باید داشته باشند، ندارند.» بنابراین هم طبق برداشت پرسش گر و هم به اعتقاد شیخ مفید، آن چه در این روایت آمده، یک ضابطۀ کلی است که امام مهدی را هم شامل می شود. این برداشت می تواند به این دلیل باشد که گرچه به گفتۀ ادبا «لو» ادات شرط برای زمان گذشته است، این ضابطه یک قاعدۀ کلی استثناپذیر نیست و موارد متعددی وجود دارد که «لو» برای زمان آینده نیز به کار رفته است؛ مانند آیۀ کریمۀ لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء: 22). بی شک مقصود این آیه این نیست که اگر در گذشته در آسمان ها و زمین بیش از یک خدا بود، زمین و آسمان فاسد می شدند، ولی اگر در آینده چند خدا باشد موجب فساد نمی شود؛ بلکه به یقین این آیه در صدد دادن یک حکم کلی برای همۀ زمان هاست. البته شاید ادعا شود در این جا قرینۀ عقلی وجود دارد و همین قرینه، باعث می شود که استعمال «لو» برای فراتر از زمان ماضی را بپذیریم. ولی به هر صورت، اصل این مطلب که گاهی «لو» برای فراتر از زمان ماضی نیز به کار می رود اثبات می شود. در مورد روایت مورد بحث ما نیز می توان ادعا کرد که این قرینه وجود دارد. قرینه یادشده هم می تواند روایت پیشین باشد که با ادات «اذا» مشروط بودن قیام امام به فراهم شدن یاران را به زمان های آینده نیز سرایت می دهد و هم می توان مجموعۀ روایاتی را که از همراه شدن 313 نفر با امام مهدی در ابتدای ظهور سخن گفته اند (صدوق، 1363: 377، 654 و 672؛ طوسی، 1411: 477) قرینه گرفت؛ زیرا این مجموعه روایات، گرچه از مشروط بودن ظهور امام به فراهم شدن این تعداد سخن نگفته اند، اما همراهی این تعداد خاص با امام در آغاز حرکت آن حضرت و تأکید روایات بر این مطلب، نمی تواند اتفاقی باشد. بنابراین روایات، به همان قاعدۀ کلی ناظر است که امام با فراهم شدن این تعداد، باید حرکت خود را آغاز نماید. به تعبیر دیگر، اگر میان فراهم شدن 313 یاور و ظهور امام مهدی هیچ نسبتی وجود ندارد و حرکت جهانی امام مهدی به فراهم شدن این تعداد یاور مشروط نیست، تأکید بر همراهی این تعداد از انسان های مؤمن با امام مهدی در ابتدای ظهور وجهی ندارد و این خود بهترین قرینه بر این مطلب است که آن روایتی که از وجوب اقدام امام در صورت وجود یاران سخن می گفت گرچه زمانش گذشته بود، منحصر در زمان گذشته نیست و به یک ضابطۀ کلی برای همۀ ائمه و از جمله امام مهدی ناظر است.
2-2. بر خلاف تصور برخی از نویسندگان که گمان کرده اند جملۀ «لوجب علیه الخروج بالسیف» کلام شیخ مفید است (بنی هاشمی، 1384: 260)، با دقت در متن روشن می شود که جملۀ یادشده ادامۀ فرمایش امام صادق است و تأیید شیخ مفید نیز قرینۀ گویایی بر صحت این انتساب محسوب می شود. به تعبیر دیگر، آن چه پرسش گر از آن سؤال کرده، متن فرمایش امام صادق است، نه برداشت شخصی از روایات.
2-3. بر اساس دلالت «لو» که حرف شرط است، این روایت بر وجود تلازم میان وجود یاور و خروج امام دلالت دارد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است و لو به صورت جزء العلة.
2-4. توجه به این معنا نیز ضرورت دارد که دلالت «لو» بر امتناع مشروط به دلیل امتناع شرط که البته مطلب درستی است، غیر از عدم وجود تلازم میان شرط و مشروط است. به تعبیر روشن تر، درست است که «لو» جایی به کار می رود که مشروط به دلیل امتناع شرط ممتنع است، این مطلب نفی کننده وجود تلازم میان شرط و مشروط نیست؛ همچنان که در آیۀ شریفۀ لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا به دلیل امتناع وجود شریکی برای خداوند، فساد آسمان و زمین هم ممتنع است؛ اما این به معنای عدم وجود تلازم میان تعدد اله و وجود فساد نیست؛ به گونه ای که اگر بر فرض محال، تعدد اله صورت می گرفت، زمین و آسمان فاسد نمی شد. بنابراین از فقدان وجود یاور در گذشته و در نتیجه تحقق نیافتن ظهور، فقدان تلازم میان وجود یاور و ظهور را نمی توان استنباط کرد. بنابر این وجود یاور در ظهور تأثیرگذار است.
3. پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
چون زمان رحلت یوسف شد، شیعیان و خاندانش را جمع کرد، پس حمد و ثنای الهی به جا آورد و و سختی هایی را که در آینده برایشان اتفاق می افتد و طی آن مردان کشته می شوند و شکم زنان باردار دریده می گردد و کودکان سر بریده می شوند، برایشان بازگو کرد و این که این امر ادامه دارد تا این که خداوند، حق را در قائم از نسل لاوی بن یعقوب آشکار می کند و او مردی است سبزه رو و بلندقامت و سایر صفاتش را برای آنان بازگو کرد. بنی اسرائیل این سخن یوسف را آویزۀ گوش کردند و پس از آن، غیبت و سختی بر بنی اسرائیل آغاز شد، در حالی که آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا این که به آنان بشارت تولد او داده شد و نشانه های ظهورش را مشاهده کردند وسختی هایشان شدت گرفت و ... و فقیهی که با سخنانش آرامش می یافتند، تحت تعقیب قرار گرفت و پنهان شد. بنی اسرائیل برایش پیام فرستادند که ما در سختی ها با سخن تو آرامش می یافتیم. او در صحرایی با آنان ملاقات کرد و بر زمین نشست و برایشان از قائم و صفاتش و نزدیک شدن امرش سخن گفت و آن شب، مهتابی بود. در حالی که آنان در گفت وگو بودند به ناگاه موسی بر آنان وارد شد و او در آن زمان جوان بود و از خانۀ فرعون برای تفریح بیرون آمده بود. او از همراهانش جدا شد و به سوی آنان آمد، در حالی که سوار بر استری بود و... چون آن فقیه او را دید، با صفاتش او را شناخت. پس به سوی او رفت و خود را بر پاهای او انداخت و آن ها را بوسید و گفت: «سپاس خدای را که مرا نمیراند تا این که تو را به من نمایاند.» چون شیعیان این واقعه را مشاهده کردند، فهمیدند که او همان صاحبشان است؛ پس به شکرانۀ خداوند به زمین افتادند و موسی چیزی بیش از این نگفت «که امید دارم خداوند در گشایش کارتان تعجیل کند» و سپس غایب شد و به شهر مدین رفت و نزد شعیب تا مدتی اقامت گزید. پس غیبت دوم بر آنان از غیبت نخست سخت تر بود و آن پنجاه و چند سال بود و مشکلات بر آنان شدت گرفت و آن فقیه پنهان شد. پس برایش پیغام فرستادند که ما بر مخفی شدن تو نمی توانیم صبر کنیم. او به صحرایی رفت و آنان را نزد خود خواند و آنان را دل داری داد و به آنان گفت که خداوند به او وحی فرستاده است که پس از چهل سال، فرج را بر آنان فروخواهد فرستاد. آنان همگی گفتند: «حمد مخصوص خداوند است.» پس خداوند بلندمرتبه به او وحی فرستاد که «به آنان بگو: من به خاطر این که گفتید حمد مخصوص خداست، فرج شما را پس از گذشت سی سال قرار دادم.» آنان گفتند: «هر نعمتی از خداست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من فرج را به بیست سال کاهش دادم.» و آنان گفتند: «خیر جز از ناحیه خداوند نیست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من آن را به ده سال کاهش دادم.» آنان گفتند: «بدی را جز خداوند بازنمی گرداند.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: از جای خود تکان نخورند که من به فرج شما اذن دادم.» پس در حالی که آنان بدین حال بودند، موسی در حالی که بر الاغی سوار بود، آشکار شد و فقیه خواست که شیعیان او را بشناسند و موسی نزدیک شد و نزد آنان ایستاد و بر آنان سلام کرد. فقیه از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «موسی.» پرسید: «پسر که؟» گفت: «پسر عمران.» پرسید: «عمران پسر کیست؟» گفت: «پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب.» پرسید: «برای چه آمده ای؟» گفت: «به پیامبری از سوی خداوند بلندمرتبه آمده ام.» پس فقیه به سوی او رفت و دستش را بوسید. سپس میان آنان نشست و دل داری شان داد و فرمان خود را به آنان ابلاغ کرد و آنان را متفرق ساخت. پس میان این زمان و فرجشان به غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله بود. (صدوق، 1363: 145)
روایت یادشده، گرچه درباره قوم بنی اسرائیل و تأثیر عملکرد آن ها در جلو افتادن ظهور موسی است، با ضمیمه کردن یک مقدمه از آن، می توان حکمی کلی مربوط به همۀ زمان ها و مکان ها استنتاج کرد. مقدمۀ یادشده این است که تدابیری که خداوند متعال دربارۀ جوامع انسانی اعمال می فرماید، بر اساس قوانین و به تعبیر قرآن، طبق سنت هایی است که خداوند متعال آن ها را مقرر فرموده؛ سنت هایی که تبدیل و تغییری در آن نمی رود و اساساً دلیل توجه خاص قرآن کریم به مباحث تاریخی و تأکید بر ماجراهای اقوام پیشین، همین نکته است که سرنوشت اقوام گذشته، خوب یا بد، بر اساس سنت های الهی است و تکرار وضعیت اقوام گذشته، ما را دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت آن ها خواهد کرد. بنابراین اگر روایت یادشده بر تأثیر عملکرد مردم در ظهور موسی دلالت دارد، از آن می توان چنین استنباط کرد که ارادۀ الهی بر تحقق ظهور پس از عکس العمل یادشده از سوی قوم بنی اسرائیل، اراده ای مخصوص زمان گذشته و قوم بنی اسرائیل نبوده، بلکه این اراده، بر اساس سنتی بوده که خداوند جوامع انسانی را بر اساس آن اداره می کند و اساساً مقصود پیشوایان معصوم در نقل این ماجرای تاریخی را صرفاً داستان سرایی نمی توان دانست. بی شک آنان با نقل این گونه ماجراها، دنبال هدفی بوده اند و آن هدف، درس آموختن و توجه به این معناست که آن چه بر اقوام گذشته جاری شده، برای ما و آیندگان نیز اتفاق خواهد افتاد.
4. امیرمؤمنان علی می فرماید:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ (شریف رضی، 1370: 50) آگاه باشید! سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر به خاطر حضور حاضران و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را به پشتش می افکندم و آخرینش را به همان جام اولینش سیراب می کردم.
در این روایت، گرچه عبارت «لولا حضور الحاضر» تعبیری که دلالت بر عمومیت آن نسبت به همۀ پیشوایان معصوم باشد، ابتدا نیامده و از این رو اثبات عمومیت آن به دلیل نیاز دارد، در عبارت بعدی، واژه «العلماء» وجود دارد که به روشنی از آن عمومیت استفاده می شود. الف و لام این واژه ، استغراق است و بر عمومیت حکم مذکور دلالت می نماید. مقصود امام از علما ـ چه امامان معصوم باشند و چه دانشمندان که مصداق اکمل و اتم آن امامان معصوم هستند ـ عموم آن امام مهدی را نیز شامل می شود. بنابراین به گواهی این روایت، خداوند از دانشمندان تعهد گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند. روشن است که مقصود امام علی از سکوت نکردن بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، صرفاً نهی منکر زبانی و امثال آن نیست؛ زیرا آن حضرت این فرمایش را در توضیح چرایی پذیرش زمام داری حکومت اسلامی و ولایت بر مسلمانان فرموده اند. بنابراین مقصود آن حضرت از این تعبیر، قیام به امر حکومت و اقامۀ این فریضه الهی در سایۀ حکومت اسلامی و در گسترۀ جامعۀ اسلامی است و به گواهی این روایت، نه تنها بر امام علی بلکه بر تمامی پیشوایان معصوم و از جمله امام مهدی فرض است که با فراهم شدن یاور، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند و با تشکیل دولت اسلامی به اقامه این فریضه دینی بپردازند.
دسته دیگری از روایات که بر تأثیر رفتار مردم در ظهور دلالت دارند، روایات باب دعا هستند. در این دسته، برخی از روایات ناظر به ظهور ند و برخی دیگر به صورت کلی، از تأثیر دعای انسان ها در برطرف شدن بلاها و مصیبت ها سخن می گویند و عموم آن، غیبت آن حضرت را نیز شامل می گردند که بزرگ ترین بلا و مصیبت بشریت است، از جمله:
5. فضل بن ابی قراره از امام صادق چنین نقل می کند: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که به زودی برای تو فرزندی متولد می شود؛ ابراهیم این مطلب را به ساره اطلاع داد. ساره گفت: «آیا من فرزند به دنیا می آورم در حالی که پیر هستم؟» پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او به زودی فرزنددار خوهد شد و فرزندانش به خاطر این که او کلام مرا رد کرد، چهارصد سال عذاب می شوند. وقتی عذاب بنی اسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند چهل روز ضجه زدند و گریه کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که آن ها را از فرعون خلاصی می دهد و 170 سال عذاب را از آنان کم کرد. شما هم همین طور هستید؛ اگر این کار را انجام داده بودید، خداوند در کار ما گشایش ایجاد کرده بود، اما اگر چنین نکنید، امر به منتهای خودش می رسد. (عیاشی، بی تا: ج2، 154)
دربارۀ این روایت، باید به چند نکته توجه نمود:
5-1. تعبیر امام در این روایت «لفرج الله عنا» است و این تعبیری عام به شمار می آید و اختصاصی به امام صادق ندارد.
5-2. گرچه عبارت «لو فعلتم لفرج الله عنا» به دلیل حرف «لو» برای زمان گذشته است و از این رو امامان پس از امام صادق را شامل نمی شود، در این روایت قرینه ای وجود دارد که نشان می دهد امام صادق در مقامِ بیان یک ضابطۀ کلی برای همه ائمه بوده است. قرینۀ یادشده عبارت «فاما اذا لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» است؛ یعنی اگر در آینده شما هم آن شرایط را ایجاد نکنید، امر به منتهای خودش خواهد رسید. این عبارت که اگر شما هم به درگاه الهی تضرع کرده بودید خداوند فرج ما را رسانده بود، تنها به گذشته مربوط نبوده، بلکه یک ضابطۀ کلی است، وگرنه متفرع کردن مسئلۀ آینده بر قاعده ای که به گذشته مربوط بوده، بدون توجیه است.
به تعبیر دیگر، از تفریع امام چنین استفاده می شود که عبارت «هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا»، به یک سنت الهی ناظر است که بر اساس آن، فرج ـ چه در مقیاس بزرگ و چه در مقیاس کوچک ـ در صورت خواست مردم و اقدام آن ها شکل خواهد گرفت.
5-3. ظاهراً مقصود از تعبیر «فان الامر ینتهی الی منتهاه»، این است که نزد خداوند سبحان، زمانی برای فرج مقرر شده، در عین حال اراده خداوند بر این تعلق گرفته که اگر شیعیان به درگاه الهی تضرع و التجا کنند، فرج از زمان مقررش جلو بیفتد. بنابراین دعا در این زمینه تأثیرگذار است.
امام موسی بن جعفر فرمود: هیچ بلایی بر بندۀ مؤمنی نازل نمی شود که خداوند پس از آن به او دعا را الهام کرده باشد، مگر این که برطرف شدن آن بلا سریع خواهد بود و هیچ بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمی شود که از دعا سرباز زند، مگر این که آن بلا طولانی خواهد بود؛ پس وقتی بلا بر شما نازل شد، بر شما باد به دعا و تضرع به درگاه الهی! (کلینی، 1363: ج2، 471)
و در جایی دگر چنین می فرماید: بر شما باد به دعا! زیرا دعا برای خداست و درخواست از او بلا را برمی گرداند، در حالی که آن بلا مقدر شده و قضای الهی به آن تعلق گرفته و جز امضای آن باقی نمانده است؛ پس چون به درگاه الهی دعا شود و از او درخواست گردد، آن را برمی گرداند، برگرداندنی. (همو: 470)
امام صادق نیز می فرماید:آیا بلای طولانی مدت را از بلای کوتاه بازمی شناسید؟ وقتی به یکی از شما هنگام بلا دعا الهام شد، بدانید که بلا کوتاه مدت خواهد بود. (همو: 471)
کیفیت رابطۀ ظهور با زمینه هایش
در مورد مباحث پیش گفته، پرسش های متعددی را می توان طرح کرد که پاسخ به آن ها، می تواند باعث ایجاد تصویر روشن تری از مباحث یادشده گردد؛ از جمله:
پرسش اول
آیا اعتقاد به نقش داشتن انسان ها در ظهور، لزوماً به این معناست که این رابطه علّی و معلولی است؟
پاسخ: رابطۀ علّی اگر به معنای نفی ارادۀ الهی باشد، بی شک پذیرفتنی نیست، اما معتقدان به این رابطه، درصدد نفی ارادۀ الهی نیستند، بلکه مقصود این است که همچنان که خداوند در عالم طبیعت میان پاره ای از پدیده ها رابطه علّی قرار داده، مثلاً آتش را علت حرارت قرار داده و علیت آتش برای حرارت به معنای استقلال آتش در ایجاد حرارت نیست، بلکه همچنان که اصل وجود آتش و حرارت مخلوق خداوند است، رابطه علّی میان آن دو نیز به اراده الهی است، پدیده های اجتماعی نیز در میان خود و نیز با بیرون از خود، روابط علّی و معلولی دارند که از آن ها گاه با عنوان سنت های الهی یاد می شود. البته رابطه علّی پدیده های اجتماعی، همچون پدیده های طبیعی، مخلوق و مسخر اراده الهی است؛ بنابراین معتقدان به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، بر این باورند که این تأثیرگذاری بر اساس ارادۀ الهی است. سیدمحمد صدر که رابطۀ شرایط ظهور با ظهور را رابطه علّی و معلولی می داند (صدر، 1425: 397)، در این باره می نویسد: خداوند متعال اراده کرده است که ظهور را منوط به تحقق این شرایط نماید. (همو: 399)
پرسش دوم
آیا مقصود از رابطۀ علّی این است که انسان ها علت ظهورند به گونه ای که اگر رفتار های مثبتی از خود بروز دهند، مثلاً قدر نعمت امامت را بدانند و لایق حضور امام باشند، امام ضرورتاً ظهور خواهند کرد و اگر آن رفتارها را انجام ندهند، امام ضرورتاً غایب خواهد شد؛ یعنی بین رفتار انسان ها از ناحیۀ وجود و عدم رابطۀ علّی و معلولی با ظهور و غیبت برقرار است همچنان که با بودن علت، وجود معلول ضروری است و با فقدان آن، عدم معلول ضرورت می یابد؟ اگر این طور است، چرا در عصر حضور امامان پیشین با این که مردم قدر آنان را نمی دانستند، باز هم ائمه ظاهر بودند و غایب نشدند؛ یعنی با این که علت غیبت وجود داشت، معلول موجود نبود؟ آیا این عبارت، به معنای این نیست که رابطه غیبت و ظهور با رفتار مردم رابطه علّی و معلولی نیست (اشکال نخست)؟ همچنان که اگر رابطه ظهور با رفتار مردم را علّی و معلولی دانستیم، باید بپذیریم در صورتی که تغییر مثبت در مردم صورت نپذیرد، ظهور امکان پذیر نخواهد بود. آیا این امر قابل التزام است؛ یعنی می توان ملتزم شد که حتی اگر هیچ گاه در مردم تغییر مثبتی شکل نگیرد ظهور نیز شکل نخواهد گرفت. اگر این طور است مسئلۀ حتمی بودن ظهور را چگونه می توان توضیح داد و تبیین کرد (اشکال دوم)؟
پاسخ: در پاسخ باید ابتدا حدود و ثغور مسئله را درست تبیین نماییم. مسئله ای که در این جا با آن مواجهیم، این است که یک سلسله امامانی داشته ایم که در جامعه به صورت آشکار زندگی می کرده اند، ولی در برهه ای خاص رشتۀ ظهور آن ها قطع شده و این ظهور به غیبت تبدیل گردیده و ما می خواهیم این غیبتی که پس از ظهور رخ داده و نیز ظهوری که پس از غیبت رخ می دهد را تحلیل کنیم و چرایی آن را تبیین نماییم و در مقام حل این مسئله، مدعی هستیم که مردم در تحقق این ظهور پس از غیبت نقش دارند، همچنان که در تحقق غیبت پس از ظهور نقش داشتند. حال باید دید اگر بخواهیم این مدعا را ثابت کنیم، محدوده و برد استدلالمان چقدر باید باشد.
مدعایمان را در قالب چند ضابطه می توانیم بیان کنیم:
1. تمام نعمت های خداوند به دلیل لیاقت بندگان است.
2. تمام سلب نعمت ها به دلیل سوءرفتار بندگان است.
3. همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود.
4. همیشه اعطای نعمت های سلب شده به دلیل تغییر مثبت در بندگان است.
5. همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان، موجب وصل شدن نعمت های قطع شده می شود.
حال ما که مدعی هستیم رفتار مردم در تحقق ظهور نقش آفرین است همچنان که رفتار سوء آن ها باعث تحقق غیبت شد، از میان پنج ضابطۀ یادشده به کدام یک از آن ها نیاز داریم؟ به تعبیر دیگر، اثبات مدعای ما بر صحت کدام یک از این ضوابط مبتنی است؟ از میان این پنج ضابطه، ضابطۀ دوم و پنجم می تواند مدعای ما را ثابت کند؛ یعنی اگر بتوانیم ثابت کنیم که تمام سلب نعمت ها به دلیل سوءرفتار انسان هاست، می توانیم نتیجه بگیریم که غیبت امام مهدی نیز از سوءرفتار انسان ها ناشی می گردد. همچنان که اگر بتوانیم ثابت کنیم که همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان (انجام دادن آن چه بر عهدۀ آنان است) موجب وصل نعمت قطع شده می شود، می توانیم اثبات کنیم که مردم در تحقق ظهور نقش آفرینند و اگر در آن ها تغییر مثبت شکل بگیرد، امام مهدی ظهور خواهد کرد. اما ضابطه اول و سوم و چهارم درست باشند یا نه که البته اولین و سومین آن ها بی شک نادرست است، مدعای ما هیچ ابتنایی بر صحت آن ها ندارد. تفکیک میان ضابطه های پنج گانه و توجه به این که اثبات نقش آفرینی رفتار مردم در ظهور و غیبت، مبتنی بر کدام یک از آن هاست، از این نظر ضروری است. برخی گمان کرده اند کسانی که معتقد به تأثیر عملکرد مردم در ظهور و غیبت امام مهدی هستند، بر این باورند که خداوند هر نعمتی را بر اساس لیاقت به بندگان عنایت می کند (ضابطه اول) و بر اساس این برداشت اشتباه، به تفصیل در نقد آن و اثبات این که نعمت های خداوند بر اساس لیاقت نیست سخن گفته اند (بنی هاشمی، 1384: 199) و یا گمان کرده اند که اثبات صحت نقش آفرینی مردم در ظهور و غیبت، بر این ضابطه کلی مبتنی است که همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود (همو: 198) (ضابطه سوم)؛ لذا سعی بلیغی در اثبات این موضوع کرده اند که همیشه کفران نعمت موجب سلب نعمت نمی شود، در حالی که با توضیحات یادشده، روشن شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، بر چنین ضابطه ای مبتنی نیست.
پس از بیان ضوابط پنج گانۀ پیش گفته و توضیح ارتباط آن ها با مدعای موردنظر، به پرسش نخست برمی گردیم که آیا رابطۀ ظهور و غیبت با رفتار مردم رابطۀ علّی و معلولی است؟ پاسخ این است که ادعای ما بیش از این نیست که غیبت امام مهدی بی شک معلول سوءرفتار مردم است و از سوی دیگر با ایجاد تغییر مثبت در مردم، بی تردید امام ظهور خواهد فرمود. بنابراین، اگر مقصود از رابطه علّی و معلولی بین ظهور و غیبت از یک سو و رفتار مردم از سوی دیگر این باشد که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت همچنان که با فقدان آن ظهور ضروری خواهد بود و نیز با حسن رفتار مردم ظهور هم ضروری می شود، همچنان که با فقدان آن، غیبت ضروری خواهد بود، چنین ارتباطی را نمی پذیریم؛ زیرا بازگشت این که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت، به ضابطۀ سوم است (همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود) و گذشت که ما این ضابطه را قبول نداریم و توضیح داده شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، نیازی به صحت این ضابطه ندارد.
پاسخ اشکال نخست: با توضیحات پیش گفته، پاسخ اشکال نخست نیز روشن می شود؛ زیرا این اشکال که اگر سوءرفتار مردم، علت غیبت است، پس چرا در زمان امامان پیشین سوءرفتار وجود داشت اما غیبت وجود نداشت (همو: 213)، از این تصور اشتباه ناشی می شود که ما ضابطه سوم را قبول داریم و بلکه رابطه ظهور و غیبت و رفتار مردم را به صورت کلی رابطه علّی و معلولی می دانیم؛ در حالی که نه ضابطه سوم را می پذیریم و نه علّی و معلولی بودن این ارتباط را به صورت کلی. باز تأکید می کنیم که اثبات تأثیرگذار بودن رفتار مردم در ظهور و غیبت، نه نیازمند پذیرش ضابطه سوم است و نه نیازمند رابطه علّی و معلولی به صورت کلی آن.
پاسخ اشکال دوم: اشکال دوم (در صورتی که در مردم تغییر مثبت صورت نگیرد، ظهور امکان پذیر نیست) نیز همچون اشکال نخست با توضیحات پیش گفته حل می شود؛ زیرا اولاً رابطه علّی و معلولی را به صورت کلی آن تأیید نکردیم و ثانیاً این اشکال مبتنی بر پذیرش ضابطه چهارم است که طبق آن، وصل شدن نعمت های قطع شده تنها در صورت تغییر مثبت در انسان ها اتفاق خواهد افتاد، در حالی که این ضابطه موردنظر ما نیست و اساساً اثبات تأثیرگذاری عملکرد مردم در ظهور و غیبت، بر ضابطه چهارم مبتنی نیست.
اثبات ضابطه دوم و پنجم: اثبات ضابطه دوم چندان دشوار نیست. برای نمونه، به این آیات و روایات می توان اشاره کرد: ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ؛ (انفال: 53) اين [ كيفر] بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمىدهد، مگر آن كه آنان آن چه را در دل دارند تغيير دهند.
وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَ یَعْفُوا عَن كَثِیرٍ؛ (شوری: 30) و هر [ گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دست آورد خود شماست، و [خدا] از بسيارى درمىگذرد.
امام صادق از قول پدر بزرگوارش می فرماید: قضای حتمی خداوند بر این تعلق گرفته که نعمتی را که به بنده ای داده است از او نگیرد، مگر هنگامی که او گناهی مرتکب گردد که به خاطر آن مستحق عقوبت شود. (کلینی، 1363: ج2، 273)
آن حضرت در روایت دیگری می فرماید: خداوند نعمتی را که به بنده ای عنایت فرموده از او سلب نمی کند، مگر این که گناهی مرتکب شده و به خاطر آن، مستحق سلب نعمت شود. (همو: 274)
برای اثبات ضابطه پنجم، به این تحلیل عقلی می توان استناد کرد که وقتی خداوند نعمتی را در اختیار بندگان قرار می دهد، معلوم می شود مقتضی برای اعطای نعمت از سوی خداوند، موجود بوده و مانعی بر سر راه آن وجود نداشته، نه از ناحیه خداوند و نه از ناحیه مردم. وقتی این نعمت سلب می شود، بر اساس ضابطه دوم این سلب از سوء رفتار مردم ناشی شده است. به تعبیر دیگر، سوءرفتار مردم مانع عمل مقتضی گردیده است؛ وقتی این مانع برطرف شود، از آن جا که از طرف خداوند مقتضی موجود بود، مانعی هم که از ناحیۀ خداوند وجود نداشت، همچون گذشته مقتضی تأثیر خود را بر جا می گذارد و نعمت دوباره جریان خواهد یافت. مطلب پیش گفته، حکمی عقلی است که روایات متعددی بر آن صحه گذارده اند؛ از جمله امام باقر از امام علی چنین روایت فرمود: سوگند به خداوند، هیچ گاه قومی که در خرّمی کرامت نعمت های دنیوی خداوند بودند و در پرهیزگاری دایم با انجام دادن طاعت خدا و شکر نعمت های او زندگی خویش را سپری می کردند، نعمت ها از کفشان نرفت مگر پس از آن که خودشان آن را دگرگون کردند و از اطاعت خداوند روی برتافتند و گناهانی مرتکب شدند و توجهشان اندک شد و مراقبتشان نسبت به خداوند بلندمرتبه را ترک کردند و در شکر نعمت های خداوند سستی ورزیدند؛ زیرا خداوند بلندمرتبه، در کتاب محکمش می فرماید: «در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند» و «چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایت گری برای آنان نخواهد بود.» و اگر اهل معصیت و گنه کاران، وقتی از زایل شدن نعمت های خدا و فرود آمدن عذاب خدا و دگرگون شدن عافیتش ترسانده می شدند، یقین می کردند که این ها همه از سوی خداوند بلندمرتبه و به سبب عملکرد خود آن هاست، پس از آن دست می کشیدند و توبه می کردند و از سر صدق نیت و با اقرار به گناهان و بدی هاشان، به درگاه خداوند بلندمرتبه پناه می بردند، خداوند از تمام گناهانشان چشم می پوشید و از تمام لغزش هاشان درمی گذشت و هر نعمتی را که به آن ها کرامت کرده بود، برمی گرداند؛ سپس هر آن چه از مصالح و نعمت هایی که به آنان داده بود و از آن ها زایل شده بود را به آنان بازمی گرداند. (همو: ج8، 256)
امام صادق نیز می فرماید: امیر مؤمنان در مجلسی به اصحابش چهارصد باب علم از معارفی که برای دین و دنیای مسلمان مناسب است آموخت. آن حضرت فرمود: ... «چون عهدی بستید، به آن وفا کنید؛ زیرا هیچ نعمت و خرّمی زندگی ای از کف نرفت، مگر به دلیل گناهانی که انجام دادند. بی شک خداوند به بندگان ستم نمی کند و اگر آنان وقتی عذاب ها برایشان نازل شد و نعمت ها از دستشان رفت، با صدق نیت به درگاه الهی استغاثه می کردند و سستی نمی ورزیدند و اسراف نمی کردند، خداوند هر فاسدی را برایشان اصلاح می کرد و هر صالحی را به آنان برمی گرداند.» (صدوق، 1362: 624)
هیثم بن واقد از امام صادق چنین نقل می کند: خداوند بلندمرتبه پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومش فرستاد و به او وحی کرد که به قومت بگو: همانا هیچ اهل آبادی و مردمی نیستند که اهل اطاعت من باشند و به آنان آسایشی برسد و سپس از آن چه محبوب من است به آن چه موردپسند من نیست دگرگون شوند، مگر این که وضعیت آنان را از آن چه دوست دارند به آن چه نمی پسندند، دگرگون می کنم و هیچ اهل آبادی و خانه ای نیست که مرتکب معصیت شوند و به آنان بدی برسد و سپس از آن چه ناپسند من است به آن چه محبوب من است دگرگون شوند، مگر این که وضعیت آنان را از آن چه دوست ندارند به آن چه می پسندند، دگرگون می کنم. به آنان بگو: همانا رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است، پس از رحمت من ناامید نشوید... . (کلینی، 1363: ج2، 247)
روایات یادشده تصریح کرده اند که سوءرفتار انسان ها، باعث قطع نعمت های الهی می شود. وقتی انسان ها گذشتۀ خود را جبران کنند و به صلاح روی آورند، نعمت های قطع شده همچون گذشته برایشان جریان خواهد یافت.
توجه به این نکته ضروری است که این دیدگاه ناظر به ضرورت جریان فیض ابتدایی الهی نیست _ تا اگر کسی به اشتباه مدعی شد فضل و جود و کرم و لطف بر خداوند واجب نیست (بنی هاشمی، 1384: 184) استدلال ما خدشه بردارد _ بلکه به استمرار فیض نظر دارد یعنی آن فیضی که از سوی خداوند در گذشته جاری بوده است _ چه صدور این فیض از خداوند ضرورت داشته چه نه _ دلیل قطع شدنش را باید در انسان ها جست وجو کرد و با زوال عامل قطع آن، دوباره ضرورتاً جریان می یابد.
پرسش سوم
آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به این معناست که لزوماً با انجام دادن مسئولیت هایی که انسان ها در این باره بر عهده دارند، امام مهدی ظهور خواهند کرد؛ یعنی اگر ارادۀ الهی را جزء اخیر علت تامه ظهور بدانیم و جزء ماقبل آن را آمادگی انسان ها، آیا با شکل گیری این آمادگی، ضرورتاً ارادۀ الهی بر تحقق ظهور تعلق می گیرد و ظهور اتفاق خواهد افتاد یا این که با وجود آمادگی، باز احتمال عدم تعلق اراده الهی به ظهور وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به معنای ضرورت تحقق ظهور با تحقق زمینه سازی است و یا این که می توان به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور معتقد بود و در عین حال پذیرفت که با تحقق زمینه سازی، احتمال عدم ظهور نیز می رود؟ و در فرض اخیر، با وجود احتمال عدم ظهور در فرض تحقق زمینه سازی چگونه از ضرورت زمینه سازی می توان سخن گفت و انجام دادن مسئولیت های دینی توسط مؤمنان را در ظهور مؤثر دانست؟
پاسخ: به این پرسش هم از منظر عقلی می توان نگریست و هم از منظر نقلی:
منظر عقلی
از نظرگاه عقلی، اگر پدیده ای جزء العلة پدیدۀ دیگری باشد، معلول با تحقق جزءالعلة نمی تواند موجود شود؛ زیرا معلول تنها در فرض تحقق علت تامه وجود خواهد یافت. در فرض مورد نظر ما، آن چه موجود شده، تنها جزئی از علت تامه است و نه مجموعۀ علت تامه. بنابراین اگر جزئی از علت یک معلول محقق شود تا سایر اجزا به جزء موردنظر ضمیمه نگردد؛ معلول محقق نمی شود، حتی اگر این ضمیمه شدن سال ها طول بکشد. بنابراین از منظر عقلی، در عین حال که می توان پدیده ای را در شکل گیری پدیدۀ دیگر مؤثر دانست، ضرورتاً شکل گیری پدیدۀ تأثیرگذار به معنای وجودیافتن بلافاصلۀ پدیدۀ تأثیرپذیر نیست. در نتیجه می توانیم در عین این که به نقش آفرینی عملکرد انسان ها در ظهور معتقد باشیم و این تأثیرگذاری را واقعی بدانیم، بر این باور نیز باشیم که آمادگی انسان ها به معنای تحقق بلافاصلۀ ظهور نیست. پذیرش این مطلب که از نظر عقلی ضرورتی بر پیوستگی ظهور با شکل گیری آمادگی انسان ها ندارد، به معنای کاسته شدن از شأن و منزلت آمادگی و زمینه سازی نیست؛ زیرا وقتی پذیرفتیم که عملکرد مردم در ظهور تأثیرگذار است، یعنی این که عملکرد مردم جزء العلة ظهور است. طبق این دیدگاه تا این جزء از علت ظهور نباشد، ظهور محقق نخواهد شد. بنابراین ممکن است سال ها پس از شکل گیری زمینه سازی و آمادگی، امام ظهور نماید، ولی تا این آمادگی نباشد، ظهور نیز نخواهد بود. بنابراین تلاش برای تحقق چنین وضعیتی ضرورت دارد.
آن چه گذشت پاسخ به پرسش پیش گفته از منظر عقلی و بدون توجه به خصوصیتی بود که ممکن است در موضوع مورد نظر ما باشد. توضیح این که خلاصه پاسخ پیش گفته این بود که از منظر عقلی با تحقق جزء علت معلول محقق نمی شود. این ضابطه کلی گرچه درست و تخصیص نشدنی است، اما ممکن است ادعا شود در مورد موضوع مورد بحث ما _ یعنی آمادگی انسان ها برای ظهور امام مهدی _ خصوصیتی وجود دارد که بلافاصله با تحقق جزء مورد نظر معلول محقق می شود. البته نه به این دلیل که ضابطۀ یادشده تخصیص خورده است، بلکه به این دلیل که با وجود این جزء سایر اجزای علت تامه نیز محقق می شوند و در نتیجه معلول هم موجود می شود.
توضیح این که به لحاظ عقلی، ظهور امام مهدی از آن حیث که تحولی مربوط به سرنوشت جامعه است، سه ضلع بیش تر ندارد: خداوند، امام و جامعه انسانی. نقش خداوند متعال به این دلیل است که خالق و مدبر هستی است و بدون اراده او حتی برگی از درخت بر زمین نمی افتد. بنابراین تغییری که در سرنوشت جامعه انسانی رخ می دهد، نمی تواند خارج از اراده الهی باشد. نقش امام مهدی از این جهت است که آن حضرت مدیریت این تحول را برعهده دارد. نقش مردم نیز از این جهت است که موضوع تحول، انسان و جامعه انسانی است. البته ممکن است دخالت عوامل دیگری هم فرض شود؛ مثلاً ظهور مشروط باشد به این که اجرام آسمانی در یک وضعیت خاص باشند، اما این احتمالات قابل اعتنا نیست؛ زیرا ظهور امام تحولی در سرنوشت جامعه است و عوامل دخیل در سرنوشت جامعه را نمی توان پدیده های دیگری که ارتباطی با جامعه ندارند دانست و بلکه آموزه های دینی هم این را تأیید می کند این که انسان ها در قبال سرنوشت جامعه و رفتارهای اجتماعی مسئولیت دارند و موظف به ایجاد تغییر مثبت در جامعه هستند و... نشان می دهد سرنوشت جامعه، به دست افراد آن رقم می خورد و نمی توان آن را با عوامل نامرئی و ناشناخته مرتبط دانست.
اگر مطلب پیش گفته مبنی بر خارج نبودن عوامل ظهور از سه ضلع پذیرفته شود، با تحقق ضلع سوم ظهور نیز تحقق خواهد یافت؛ زیرا تحقق جامعه توحیدی هم مطلوب خداوند متعال است و هم مطلوب امام و با شکل گیری چنین جامعه ای، دین خداوند بر زمین تمکین می یابد و خداوند به حقیقت پرستش می گردد و ذره ای شرک به خداوند ورزیده نمی شود (نور: 51). روشن است که چنین وضعیتی هم مطلوب خداوند و هم مطلوب امام معصوم است و بلکه هدف خداوند از خلقت، رسیدن بشر به چنین وضعیتی است و تلاش های همه انبیا و اولیا برای تحقق چنین آرمانی بوده است. بنابراین از ناحیه خداوند و امام، مانعی برای تحقق ظهور متصور نیست؛ در نتیجه اگر چیزی را بتوان مانع برای ظهور دانست، ضلع سوم یعنی انسان هاست. وقتی این مانع به حکم عقل برطرف شود، امام ظهور خواهد فرمود.
این نکتۀ عقلی را با روایات نیز می توان تأیید کرد؛ از جمله: لو اجتمع للإمام عدة أهل البدر لوجب علیه الخروج. (مفید، 1414: ج3، 11) و لو أن أشیاعنا علی اجتماع من القلوب. (طبرسی، 1386: 325) لولا حضور الحاضر. (شریف رضی، 1370: 36) و امثال آن و بلکه روایاتی که در مقام تحلیل عدم اقدام سایر پیشوایان دینی به تشکیل حکومت است، همچون این فرمایش امام حسن مجتبی: والله ما سلمت الأمر إلیه إلّا أنی لم أجد أنصاراً، و لو وجدت أنصاراً لقاتلته لیلی و نهاری. (طبرسی، 1386: ج2، 12) امام صادق نیز می فرماید: أما أنا لانخرج فی زمان لانجد فیه خمسة معاضدین لنا نحن أعلم بالوقت. (مازندرانی، 1376: ج3، 363) و نیز می فرماید: أما لو کملت العدة الموصوفة کان الذی تریدون. (نعمانی، 1422: 211)
در این روایات و امثال آن بر این نکته تأکید شده است که حرکت و اقدام امام در تشکیل حکومت منوط به اقدام مردم است و تا از طرف مردم اقدامی صورت نگیرد، امام حرکت علنی خود برای تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت را آغاز نخواهد کرد. به تعبیر دیگر، در این طیف از روایات می بینیم که عدم اقدام امام، نه به عاملی در خداوند تعلیل شده و نه به عاملی در امام و نه به عامل دیگری غیر از مردم. از این رو، این روایات به صراحت بر این نکته دلالت دارند که خلأ مسبّب بر زمین ماندن امر امام، خلأای است که از ناحیه مردم وجود دارد. بر این اساس، اگر کسی در این مقدمه مدعای ما که عوامل ظهور امام مهدی را نمی توان خارج از سه ضلع دانست، تردید کند و این حصر را حصر عقلی نداند. اما به کمک روایات این مطلب قابل اثبات است که آن چه باعث اقدام نکردن امام به تشکیل حکومت است، منحصراً خلأای است که از سوی مردم وجود دارد. بر این اساس این مدعای ما که با پر شدن این خلأ امام حرکت خود را اغاز خواهد نمود اثبات خواهد شد.
عدم ابتنای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور بر قاعدۀ لطف: مطلب پیش گفته دربارۀ خارج نبودن علت ظهور از سه مؤلفه یادشده و انحصار نهایی آن در آن چه به انسان ها برمی گردد، بر ضرورت امامت و ادلۀ آن و قاعدۀ وجوب لطف بر خداوند و امثال آن مبتنی نیست. چه نصب امام را بر خداوند واجب بدانیم یا نه و چه این وجوب را از باب لطف بدانیم یا نه، و ظهور امام و قیام ایشان به امر امامت را چه بر امام واجب بدانیم چه نه، در هر صورت ادعای ما نقض نمی شود؛ زیرا این یک واقعیت است که خداوند پیامبران و امامان آشکاری را در اختیار نسل پیشین بشر قرار داده و روشن است که حضور آشکار پیشوایان معصوم در میان مردم و ایفای نقش پیامبری و امامت، نعمت و فیض بزرگی از سوی خداوند متعال بر بشر است؛ همچنان که امام موسی بن جعفر در تفسیر آیۀ شریفه وَ أَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (لقمان: 20) فرمود: النعمة الظاهرة الإمام الظاهر، و الباطنة الامام الغائب؛ (صدوق، 1363: 368) نعمت آشکار، امام آشکار است و نعمت پنهان، امام غایب است.
حال پرسش این است که چه چیزی باعث قطع شدن این فیض بزرگ شده است؟ روشن است که قطع این فیض را نه می توان از ناحیه خداوند متعال دانست و نه از ناحیه امام؛ بنابراین آن چه باعث قطع این فیض شده است، منحصراً از ناحیه انسان هاست. به تعبیر دیگر، اگر بتوان در قاعده لطف که بر اساس آن وجوب نصب امام بر خداوند لازم است و بلکه در تمام ادله ای که نصب امام را بر خداوند واجب می کند تردید کرد _ که البته این تنها فرضی بیش نیست _ اما در این نمی توان تردید کرد که پیامبران و امامانی که از سوی خداوند برای بشریت فرستاده شدند و آشکارا مسئولیت های خود را به انجام رساندند فیض و رحمتی از سوی خداوند بر بشریت بودند. بنابراین قطع این فیض باید دلیلی داشته باشد و این دلیل جز از ناحیه مردم نمی تواند باشد. اگر عامل قطع این فیض مردم باشند، با از بین رفتن این عامل فیض خداوند همچون گذشته جریان خواهد یافت؛ چرا که مقتضای فیض از سوی مبدأ آن وجود دارد _ به دلیل این که در گذشته این فیض جاری بوده _ و مانعی هم در مبدأ قابل تصور نیست و مانعی هم که از ناحیه انسان ها متصور است از بین رفته است.
ممکن است کسی ادعا کند پیشوایان معصومی که در زمان های گذشته به صورت آشکار در میان مردم زندگی می کردند، برای همان مردم فیض الهی و مایۀ رحمت و برکت بوده اند، اما چه بسا امام آشکار برای انسان های دوران غیبت فیض نباشد؛ زیرا ممکن است مردم به دلیل انجام ندادن مسئولیت هایی که در قبال امام بر عهده دارند، مستحق دوزخ شوند، بنابراین فیض بودن ظهور امام برای مردم عصر غیبت مورد تردید است و در نتیجه نمی توان به طور قاطعانه مردم را علت قطع آن دانست. به تعبیر دیگر با سوءرفتار مردم ظهور امام دیگر فیض نیست بنابراین انتساب قطع آن به خداوند بدون اشکال است. پاسخ این پرسش در درون خود نهفته است؛ زیرا پرسش گر خود اذعان کرده که اگر ما خداوند را علت قطع ظهور امام بدانیم، باز سوءرفتار مردم علت این قطع است و ما هم ادعایی جز این نداریم و فرقی نیست که به تعبیر ما بگوییم ظهور امام فیض است و سوءرفتار مردم باعث قطع آن می شود، یا این که به تعبیر پرسش گر بگوییم سوءرفتار مردم باعث سلب صفت فیض از ظهور امام می شود و پس از آن به اراده خداوند ظهور تبدیل به غیبت می شود؛ چراکه در هر دو صورت این سوءرفتار مردم است که عامل غیبت شده است. بنابراین، ادعای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور و غیبت، هیچ ربطی به قاعده لطف و وجوب نصب امام بر خداوند ندارد. لذا اشکالی که یکی از نویسندگان به شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی کرده، بی اساس است. وی پس از نقل قول این دو دانشمند بزرگ شیعه مبنی بر این که عامل غیبت مردم هستند نه خداوند و امام زمان چنین نوشته است: در گذشته بیان کردیم که ما نمی توانیم نصب و ایجاد امام را تحت عنوان لطف بر خداوند واجب بدانیم. همچنین توضیح دادیم که هیچ دلیل عقلی بر ظهور امام وجود ندارد و حضور آشکار ائمه پیشین در جامعه، از باب فضل و لطف واقعی (نه لطف اصطلاحی که در برهان لطف واجب دانسته شده) بوده است و اکنون اضافه می کنیم که از قیام امام به انجام مسئولیت امامت (که در کلام شیخ طوسی آمده است) نمی توان وجوب ظهور ایشان را نتیجه گرفت. (بنی هاشمی، 1384 : 225 و 311)
اشاره نویسنده به مطالبی است که همو به فاصله چند صفحه پیش از این آورده و به گمان خودش دلایل عقلی _ همچون قاعده لطف _ که بر وجوب نصب امام برخداوند و ضرورت ظهور امام اقامه شده است را رد کرده است. وی در این جا گمان کرده که مبنای ادعای شیخ و خواجه که علت غیبت به مردم بازمی گردد، وجوب نصب امام بر خداوند و وجوب ظهور و انجام دادن مسئولیت امامت بر امام است و وقتی این مبنا به گمان او باطل شد، مدعای شیخ و خواجه نیز فرو خواهد ریخت، در حالی که با توضیحات پیش گفته روشن شد که بازگشت علت غیبت و ظهور به مردم، فارق از قاعده لطف و سایر دلایلی است که بر وجوب نصب امام اقامه شده و اشکال نویسنده ناشی از پی نبردن به مقصود آن هاست.
همچنین روشن می شود که این سخن نویسنده نیز بی اساس است: قاعده ای که بر اساس فضل الهی مقرر شده، این است که تا وقتی که مردم با سوءرفتار خودشان مستحق سلب نعمتی نشوند، خدا آن نعمت را از آن ها نمی گیرد. از این قاعده نمی توان منطقاً نتیجه گرفت که در صورت سلب نعمت علت آن حتماً ناشکری مردم بوده است. می توان فرض کرد که مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شوند، اما خداوند نه به دلیل کفران آن ها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کرده باشد. (همو: 204)
این سخن معنای محصلی ندارد؛ زیرا نویسنده می گوید: می توان فرض کرد مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شده باشند اما خداوند نه به دلیل کفران آن ها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کند. آن علت دیگر چیست؟ آن علت بی شک از ناحیه خداوند نیست، بلکه از ناحیه انسان هاست. اگر چنین است، اعمال خیر مردم را نیز نمی توان عامل سلب نعمت دانست. بنابراین علت سلب نعمت حتماً عمل سوء مردم است. پس این عمل سوء باعث غیبت امام شده است. معتقدان به زمینه سازی و نیز کسانی که عامل غیبت را انسان ها می دانند، مقصودی جز این ندارند که علت غیبت امام را باید در مردم جست وجو کرد نه در خداوند و اگر از کفران نعمت به عنوان علت غیبت نام می برند، مقصود ذکر مصداقی از رفتارهای انسان هاست که به غیبت امام انجامیده است.
در پایان این قسمت، تأکید می کنیم که آن چه به حسب تحلیل عقلی قابل دست یابی و استنباط است، این حکم کلی است: «اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود، امام حتماً ظهور خواهد کرد». این مطلب را به صورت کلی می توان ادعا کرد گرچه قضاوت قاطعانه درباره جزئیات این مسئله _ مانند این که آیا فراهم شدن تعدادی از نیروهای مؤمن و مخلص که برای شروع یک حرکت جهانی موردنیاز است برای ظهور کفایت می کند یا این که شیعه به صورت کلی باید آماده ظهور باشد یا این که این آمادگی در سطح بین الملل باید باشد و نیز وقتی از آمادگی مؤمنان یا شیعیان و یا مردم دنیا سخن می گوییم این آمادگی باید در چه سطحی باشد و ... به تأمل بیش تری نیاز دارد. به تعبیر دیگر، در مقام نظر می توان پذیرفت که اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود، امام ظهور خواهد فرمود، اما ما اگر خواسته باشیم شاخصه های آن جامعه ای که مردم آن تمام اقتضائات ظهور را فراهم کرده اند برشماریم و یا اگر خواسته باشیم برای رسیدن به آن وضعیت مطلوب برنامه ریزی کنیم شاید نتوانیم به صورت کامل به این مهم دست بیابیم، همچنان که ممکن است در مقام خارج نتوانیم روی جامعه ای خاص دست گذاشته و ادعا کنیم این جامعه تمام شاخصه های یک جامعۀ آماده ظهور را دارد، اما به هر تقدیر آن اصل کلی بر اساس معیارهای عقلی قابل اثبات و پذیرش است.
گفتنی است جهل نسبت به جزئیات یادشده در انگیزۀ مؤمنان برای سازندگی و آمادگی ذره ای تأثیر منفی نمی گذارد؛ چراکه اولاً از یک سو آمادگی برای ظهور صرف نظر از این که آیا این آمادگی در ظهور تأثیرگذار است یا نه وظیفه ای دینی است که روایات فراوانی بر ضرورت آن دلالت دارند و ثانیاً وقتی ما می دانیم اجمالاً رفتار ما در ظهور نقش آفرین است از دو حال بیرون نیست: یا این احتمال را می دهیم که تأثیر رفتار ما در ظهور مشروط به رفتار مشابه دیگران است و یا این احتمال را می دهیم که مشروط نیست. در فرض دوم روشن است که سستی دیگران از انگیزه های ما نمی کاهد و در فرض اول باز ما در انجام وظیفه خود سست نخواهیم شد؛ چراکه اولاً این صرفاً یک احتمال است و احتمال مشروط نبودن ظهور به انجام رفتارهای مثبت مشابه وجود دارد و ثانیاً این احتمال را می دهیم که دیگران نیز به انجام وظایف خود قیام کرده باشند؛ زیرا ما را به احوالات درونی انسان ها راهی نیست و از اسرار درون قلب انسان ها فقط خداوند آگاه است.
منظر نقلی
با توجه به تحلیل عقلی پیش گفته برای پاسخ به پرسش پیش گفته نیازی به دلایل نقلی نداریم. با این وجود برخی از روایات نیز بر صحت مدعای پیش گفته دلالت دارند؛ از جمله توقیع شریف امام مهدی به شیخ مفید که پیوستگی ظهور با آمادگی مؤمنان را نشان می دهد: ... و لو أن أشیاعنا ـ وفقهم الله ـ لطاعته على اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدّقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم ... . (طبرسی، 1368: ج2، 325)
در این توقیع، از تأخیر نیافتن میمنت لقای امام در صورت اجتماع قلوب شیعیان سخن به میان آمده و در ادامه، تصریح شده است که در صورت تحقق این اجتماع، سعادت مشاهده امام معجّلاً نصیب شیعیان می شود.
زمینه سازی و دامنۀ مصداقی آن از آن چه تا کنون گذشت، روشن شد که زمینه سازی ظهور به معنای آمادگی و مهیا بودن و تهیۀ مقدمات ظهور است. این معنای دورنمایی کلی و تعریفی شرح الاسمی از این اصطلاح است و مفهومی دقیق و شفاف از آن به دست نمی دهد. بنابراین، حال نوبت بررسی این مسئله است که اساساً معنای دقیق زمینه سازی چیست و وقتی می گوییم باید برای ظهور مهیا بود و مقدمات آن را فراهم کرد دقیقاً از مهیا بودن و تهیه مقدمات چه چیزی را اراده می کنیم و دامنۀ این آمادگی را تا کجا می دانیم؟ به تعبیر دیگر، از کدام یک از رفتارهای مؤمنان می توانیم به عنوان رفتار زمینه سازانه یاد کنیم و مؤمنان از نظر فکری و اخلاقی و رفتاری باید در چه وضعیتی باشند تا بتوان از آن ها به عنوان زمینه سازان ظهور یاد کرد و اساساً آیا زمینه سازی ظهور وظیفه ای مستقل از وظایف معهود دینی و رفتاری خاص است یا این که زمینه سازی عنوانی است که بر همان وظایف معهود دینی اطلاق می شود از آن جهت که در نسبتی خاص با ظهور قرار دارد. پاسخ به این پرسش از این جهت نیز ضروری است که وقتی ظهور و ضرورت زمینه سازی برای آن سخن گفته می شود ممکن است برخی از آن استیحاش کرده و در برابر آن موضع بگیرند؛ چراکه گمان می کنند در منابع دینی وظیفه ای با عنوان زمینه سازی وجود ندارد و آن چه در شریعت از مؤمنان خواسته شده است صرفاً انجام همان وظایف معهود دینی است بنابراین ضروری است اندکی دربارۀ چیستی زمینه سازی گفت وگو شود.
به نظر می رسد برای فهم معنای دقیق زمینه سازی و محدودۀ مصادیق آن می توانیم به چند دسته از روایات استناد کنیم:
1. روایاتی که به تهیه تیر و رباط و امثال آن توصیه می کنند و بر اساس مباحث پیش گفته، روشن شد که این آمادگی در ظهور تأثیر دارد. بنابراین آمادگی نظامی، بخشی از زمینه سازی است.
2. روایاتی که وفای به عهد را موجب تحقق ظهور می دانند (توقیع شریف). به نظر می رسد که با توجه به سایر روایات، مقصود از عهد، پذیرش ولایت امام و محبت و یاری اوست. حضرت صادق در تفسیر آیه لَا یَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (مریم: 87)، فرمود: کسی که ولایت امیر المؤمنین و امامان پس از او را بپذیرد، این همان عهدی است که نزد خداوند است. (کلینی، 1363: ج1، 431)
همچنین در تفسیر آیه وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً (اسراء: 34)، فرمود: عهد پیمانی است که پیامبر از مردم برای محبت ما و اطاعت امیرالمؤمنین گرفت که با او مخالفت نکنند و بر او پیشی نگیرند و رحم او را قطع نکنند و آن ها را به این مطلب آگاه ساخت که در این مورد پاسخ گو خواهند بود. (مجلسی، 1403: ج24، 187)
پذیرش ولایت امام و محبت و اطاعت واقعی امام، جز با التزام کامل به ضوابط دینی امکان پذیر نیست. به تعبیر دیگر، اساساً امام پیشوای انسان ها در مسیر عبودیت است و محبت و اطاعت از او، چیزی جز اقتدای به او و حرکت در پشت سر او برای سیر در مسیر عبودیت خداوند نیست.
3. روایاتی که از لزوم وجود یاران کارآمد برای امام مهدی سخن می گفتند و از این که با وجود چنین یارانی، خروج بر امام واجب خواهد شد (اذا اجتمع للامام عدة اهل البدر وجب علیه القیام). این روایات بر این نکته دلالت داشتند که وجود چنین یارانی، به تعجیل در ظهور خواهد انجامید (وجود یاران توانمند، زمینۀ ظهور است). اما دربارۀ ویژگی های آنان توضیحی ندارند و می توانیم با مراجعه به روایاتی که ویژگی های یاران امام مهدی را برشمرده، این نکته را استنباط کنیم که زمینه سازی به معنای آراسته شدن به این ویژگی هاست. برخی از این ویژگی ها عبارتند از:
3-1. بینش عمیق به حق تعالی: رجال عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدی فی آخر الزمان. (متقی هندی، 1409)
3-2. انس با ذکر خداوند: رجال لاینامون اللّیل لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النّحل. (مجلسی، 1403: ج52، 308)
3-3. ولایت پذیری: یا سلمان! إنّك مدرکه و من کان مثلك و من تولاه بحقیقة المعرفة. (طبری، 1413: 449)
3-4. عشق به امام: یتمسحون بسرج الامام یطلبون بذلك البرکة. (مجلسی، 1403: ج 52، 308)
3-5. فداکاری در برابر امام: یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحرب. (همو)
3-6. فرمان برداری از امام: هم اطوع له من الأمة لسیّدها. (همو)
3-7. شجاعت: رهبان باللّیل لیوث بالنّهار رجال کان قلوبهم زبر الحدید. (مفید: 1414: 208)
3-8. پرهیز از محرمات الهی: إنّه یأخذ البیعة عن أصحابه أن لا یسرقوا و لا یزنوا و لا یسبّوا مسلماً و لا یقتلوا محرماً ... . (صافی گلپایگانی، 1419: 581)
از این نوع روایات، می توان دریافت که اصحاب امام مهدی از نظر معرفتی، بالاترین رتبه ها را دارند و رفتارشان نیز کاملاً در چارچوب موازین دینی است و برای انجام دادن مسئولیت های دینی و پرهیز از محذورات شرعی، اهتمام کامل دارند. بنابراین وقتی روایات، وجود چنین یارانی را از زمینه های ظهور امام می دانند و برای آن ها چنین ویژگی هایی را بر شمرده اند، در واقع، وجود چنین ویژگی هایی در میان مؤمنان، زمینه ظهور است.
4. دسته ای از روایات، به سایر پیشوایان معصوم مربوط می شود و اقدام آنان به تشکیل حکومت را به وجود ویژگی های خاصی در مؤمنان مشروط کرده است. برای نمونه، مأمون رقی می گوید: نزد سرورم امام صادق بودم که سهل بن حسن خراسانی بر آن حضرت وارد شد. او سلام کرد و نشست و عرض کرد : «ای پسر رسول خدا، مهربانی و رحمت بر شماست و شما خاندان امامت هستید. چه چیز باعث شده است از گرفتن حق خود سر باز بزنید، در حالی که شما صدهزار مجاهد شیعه دارید؟» امام فرمود: «بنشین ای خراسانی، خدا حقت را بدهد!» سپس فرمود: «ای حنفیه تنور را روشن کن!» و او چنین کرد تا این که تنور همچون آتش برافروخته شد و بالایش سفید گشت. سپس فرمود: « ای خراسانی، بلند شو و در تنور بنشین!» خراسانی عرض کرد: «ای سرورم، ای پسر رسول خدا، مرا به آتش نسوزان؛ از من در گذر خداوند از شما در گذرد!» امام فرمود: «از تو گذشتم.» در این حال هارون مکی در حالی که کفش هایش در دستش بود از راه رسید و عرض کرد: «سلام بر تو ای پسر رسول خدا!» امام فرمود: «کفش هایت را بینداز و در تنور بنشین!» او کفش هایش را انداخت و در تنور نشست و امام شروع به سخن گفتن با خراسانی در مورد خراسان نمود، به گونه ای که گویا آن حضرت در خراسان حاضر بوده است. سپس فرمود: «ای خراسانی، برخیز و تنور را بنگر!» خراسانی می گوید: «به سوی تنور رفتم و دیدم که او در تنور چهار زانو نشسته است. او از آن جا خارج شد و به سوی ما آمده، سلام کرد.» سپس امام به خراسانی فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این می یابی؟» عرض کردم: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم یافت نمی شود!» امام فرمود: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم نیست! آگاه باشید ما در زمانی قیام نمی کنیم که پنج نفر نیابیم که به ما کمک کنند؛ ما به وقت داناتریم.» (مازندرانی، 1376: ج3، 362)
این روایت بر این نکته دلالت دارد که شرط قیام امام، وجود یارانی است که در برابر امام تسلیم محض باشند و بی شک چنین تسلیمی، جز با برخورداری از درجات عالی معرفت به امام امکان پذیر نیست و البته زندگی کسی که در این حد از معرفت و تبعیت از امام باشد، در مدار دین خواهد بود و حیاتی مؤمنانه به معنای واقعی کلمه خواهد داشت.
نیاز به توضیح نیست که گرچه این روایت مربوط به امام صادق است، لیکن زمینه های قیام ائمه حد مشترکی دارد که وجود آن، در تمام پیشوایان معصوم لازم بوده است و حرکت جهانی امام مهدی از آن جا که دایرۀ گسترده تری دارد به شرایط ویژه خود نیاز دارد؛ بنابراین وجود حد مشترک زمینه های قیام در قیام همۀ ائمه ضروری است. در نتیجه آن چه در روایت مورد نظر ذکر شده است شرط قیام امام مهدی نیز به شمار می آید.
از آن چه گذشت می توان چنین استنباط کرد که زمینه سازی به معنای داشتن التزام واقعی به آموزه های دین مقدس اسلام در حوزه فکر و عواطف و رفتار است و وقتی به زمینه سازی توصیه می کنیم، مقصودمان این است که مؤمنان، مسئولیت های دینی را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانند. انجام دادن این مسئولیت ها، از یک سو عمل به همان عهدی است که در توقیع شریف به آن اشاره شده و از سوی دیگر، زمینه ساز پرورش یارانی است که روایات از ظهور امام در صورت مهیا شدنشان سخن گفته اند. البته مقصود ما از مسئولیت های دینی، منحصراً وظایف فردی نیست. زمینه سازی به معنای التزام به تمام مسئولیت ها و از جمله مسئولیت های اجتماعی است؛ از جمله: اهتمام به سرنوشت جامعه اسلامی و تلاش در مسیر اصلاح آن، برنامه ریزی و اقدام برای زدودن آفت های آن و اهتمام به پیشرفت آن در همۀ حوزه ها، و داشتن دغدغه برای اصلاح وضعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی و سایر شئون جامعه، همه جزو وظایف دینی یک مؤمن است که در دایرۀ زمینه سازی قرار می گیرد و بلکه انجام مسئولیت های دینی مربوط به سایر جوامع همچون داشتن دغدغه هدایت آنان و برنامه ریزی و نیروسازی برای نفوذ آن ها و تأثیرگذاری بر آن ها همه در دایره زمینه سازی قرار می گیرد و توصیه به زمینه سازی چیزی جز توصیه به آن چه گفته شد نیست البته مقصود ما از تعریف یادشده برای زمینه سازی ظهور این نیست که تمام مسئولیت های دینی در تأثیرگذاری بر ظهور نسبتی یکسان دارند بلکه چه بسا در این باره قدر و اهمیت برخی از وظایف دینی نسبت به برخی دیگر برتر باشد و نسبت برخی با ظهور تنگاتنگ تر باشد _ که تحقیق دربارۀ آن مجالی دیگر می طلبد _ لیکن در اصل تأثیرگذاری با یکدیگر تفاوتی ندارند.
اقدامات یادشده از این جهت زمینه ساز ظهور امام مهدی هستند که با شکل گیری جبهه ای از مؤمنان راستین متعهد که هدفی جز هدف امام _ که اجرای همه جانبه اسلام است _ ندارند و حاضر به هر گونه فداکاری در راه اهداف امام هستند موجبات بسط ید امام و عملی شدن آرمان های آن حضرت فراهم خواهد شد روشن است که همراهی با دغدغه ها و اهداف امام که اجرای اسلام راستین است زمانی می تواند رنگ حقیقت به خود بگیرد که زمینه سازان خود به اسلام با تمام ابعاد و جوانب آن ایمان داشته باشند و با تعهد کامل نسبت به عمل به آن ملتزم باشند.
از آن چه گذشت می توان چهار نکته را استنباط کرد:
نکته اول: اساساً تمام روایاتی که به مؤمنان عصر غیبت توصیه های اخلاقی و دینی کرده اند، ناظر به زمینه سازی بوده اند، گرچه در این روایات نامی از ظهور برده نشده باشد؛ یعنی با توجه به این که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است، پیشوایان معصوم تلاش کرده اند رفتار مردم را به گونه ای مدیریت کنند که زمینه ها برای ظهور امام فراهم شود و به تعبیر دیگر معصومین برای ظهور طرحی داشته اند و بر اساس آن طرحشان تلاش کرده اند مردم را برای آن هدف مهم که آمادگی برای ظهور است مهیا نمایند؛ بنابراین تمام توصیه های پیشوایان معصوم برای بهبود اخلاق و رفتار مردم ناظر به زمینه سازی بوده است.
نکته دوم: کسانی که از زمینه سازی و ضرورت آن سخن می گویند، درصدد تعریف مسئولیت جدیدی متفاوت با وظایف معهود دینی نیستند تا این که به مدعای آنان به دیده تردید نگریسته شود، بلکه مقصود آنان از زمینه سازی، انجام دادن همان مسئولیت های معهود دینی است؛ همچنان که منکران ضرورت زمینه سازی، در مسئلۀ ضرورت انجام دادن مسئولیت های دینی در عصر غیبت تردیدی ندارند. به تعبیر دیگر، مسئله ضرورت اهتمام به مسئولیت های دینی در عصر غیبت و تلاش مؤمنان برای انجام هرچه بهتر وظایف شرعی در این دوران، مسئله ای است که هر کس اندک آشنایی با معارف دینی داشته باشد، در آن تردیدی ندارد و بحث از ضرورت زمینه سازی و تأثیر عملکرد انسان ها در ظهور و یا خنثی بودن رابطه ظهور و رفتار انسان ها، نباید باعث شود تا مؤمنان در انجام دادن مسئولیت های دینی سست گردند و در این اصل بدیهی آیین مقدس اسلام تردید کنند. بنابراین هر دیدگاهی در مورد ظهور و علل آن داشته باشیم، باید ضرورت توجه به انجام دادن وظایف دینی را اصلی تردیدناپذیر تلقی کنیم و برای تحقق آن، هم حکومت اسلامی و هم مؤمنان، باید از همه ظرفیت ها به بهترین شکل بهره برند و دیدگاه های متفاوت و بحث ها و چالش هایی که در این مورد وجود دارد، نباید فضا را برای میدان داری شیطان و القای فکر شیطانی بی مبالاتی نسبت به دین و مناسک دینی مهیا نماید. به هر روی، معتقدان و منکران به زمینه سازی، در اصل ضرورت انجام دادن وظایف دینی هم عقیده اند؛ گرچه از نظر اعتقاد به تأثیرگذاری انجام دادن مسئولیت های دینی در ظهور و عدم آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند. البته ما به کسی که به صورت مطلق منکر تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور باشد دست نیافتیم و ظاهراً چنین دیدگاهی طرفداری هم ندارد. یکی از نویسندگان که تلاش فراوانی به کار برده تا اثبات کند که ظهور امام مهدی کاری الهی است و انسان ها در آن هیچ نقشی ندارند و تلاش کرده تمام ادله ای را که بر اثبات نقش انسان ها در ظهور اقامه شده به چالش بکشد، نتوانسته این نقش را به طور کلی انکار کند؛ لذا در جایی دیگر، خود به تأثیر رفتارهای انسان ها در ظهور اعتراف کرده است: ... وظیفه شیعیان در همۀ زمان ها به ویژه در زمان غیبت، بیش از هر چیز همدل شدن در وفای به عهد و پیمان امامت است و انجام این وظیفه به فضل و لطف پروردگار متعال _ نه بر اساس ضرورت علّی و معلولی و نه وعده لایتخلف الهی _ می تواند در تعجیل ظهور امام عصر مؤثر و کارساز باشد. (بنی هاشمی، 1384: 255)
وی در جایی دیگر می نویسد: جالب این است که در مقام دعا برای تعجیل فرج نیز یکی از مهم ترین شرایط ـ و چه بسا از همه مهم تر ـ وجود ورع و تقوا در شخص دعاکننده می باشد و این به آن معناست که هرچند کثرت دعا به پیشگاه الهی، می تواند به فضل و رحمت او عامل بسیار مؤثری در جلو انداختن ظهور امام زمان باشد، اما استجابت همین دعا، مشروط به آن است که دعاکننده در انجام وظایف خود در زمان غیبت، کوشا و تلاش گر باشد. (همو: 385)
این دیدگاه، ممکن است دربارۀ کیفیت تأثیرگذاری تلاش های مؤمنانه در ظهور با دیدگاه مورد نظر ما اندکی اختلاف داشته باشد، اما در اصل تأثیرگذاری آن ظاهراً اختلافی وجود ندارد.
به تعبیر دیگر داشتن نگاه زمینه سازانه، تکلیف جدیدی ایجاد نمی کند، بلکه تلقی و نگرش ما نسبت به مسئولیت های دینی را دست خوش تحول قرار داده، اهداف ما را دگرگون می کند. نگاه زمینه سازانه، بر تمام رفتارهای مؤمنانه سایه می افکند و آن را در نسبتی خاص با امام زمان قرار می دهد و شاید فرمایش امام صادق ناظر به این نکته باشد: ...من سرّه أن یكون من أصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الأخلاق و هو منتظر... . (نعمانی، 1422: 207)
یعنی عمل همراه با ورع و برخورداری از فضایل اخلاقی، باید رویکردی منتظرانه داشته باشد و کسی که می خواهد از اصحاب امام مهدی به شمار آید، باید حتی در ورع ورزیدن و متخلق به اخلاق نیک شدنش، به این معنا توجه داشته باشد که این ها همه در نسبتی خاص با امام زمان و برای فراهم کردن زمینه های ظهور است.
کسی که به تکالیف دینی تنها از آن جهت می نگرد که در دین به رعایت آن دستور داده شده با کسی که وظایف دینی را به مثابۀ خشت هایی می داند که در هر لحظه بنای رفیع ظهور را تکمیل می کنند، این دو نگاه از نظر انگیزشی در یک سطح نیستند. در نگاه دوم، مؤمن پیوسته در هر حرکتی و در هر پرهیزی، خود را در ارتباط با امام زمان می بیند و مدام خود را در نسبتی خاص با او و در مسیری می یابد که به ظهور ختم می شود. شاید به دلیل همین نگاه باشد که در روایات، منتظران به مجاهدانی تشبیه شده اند که در خیمه گاه امام حضور دارند (صدوق، 1363: 338)؛ زیرا وقتی مؤمن می داند امام اهدافی دارد و این اهداف با ظهور تحقق می یابد و تلاش های او در ظهور امام و تحقق اهداف امام تأثیرگذار است، او سرباز امام و همراه با او در رسیدن اهداف بلند امام خواهد بود، گرچه در افق زمانی مشترکی نباشند؛ چراکه تلاش های مؤمنانه او و امثال اوست که خشت های بنای ظهور می شود و قدم های استوار اوست که موجبات بسط ید امام و پی گیری اهدافش را فراهم می کند. بنابراین او مجاهدی است که در خیمۀ امام همواره حضور دارد، همچنان که وقتی یک مؤمن به این نگاه رسید و خود را در مسیر اهداف امام و سرباز آن حضرت یافت، دیگر برایش مهم نیست که ظهور را درک کند یا نکند مؤمن خودبین و خودپسند نیست و نمی خواهد از نمد حکومت معصوم برای خود کلاهی بدوزد. او ذوب در معصوم و فانی در اراده او شده است و دغدغه ای جز دغدغه معصوم ندارد و تمام همّ و غم او این است که معصوم به اهدافش برسد. بنابراین، برای او مهم این است که امام را برای دست یافتن به اهدافش یاری کند و او نیز در این مسیر قدمی بردارد. از این رو، چه تفاوت که این یاری کردن و قدم برداشتن در عصر ظهور و در کنار امام باشد و یا این که در عصر غیبت و با رفتارهای مؤمنانه باشد؛ چراکه در هر صورت امامش را در رسیدن به اهدافش یاری کرده است. امام باقر در این باره فرموده است: ... من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الأمر أو تأخّر. (کلینی، 1363: ج 1، 371)
افزون بر آن چه گذشت _ که دیدگاه معتقد به زمینه سازی و دیدگاه مخالف آن از نظر انگیزشی در نگاه به مسئولیت های دینی با یکدیگر تفاوت دارند _ دیدگاه نخست از این نظر نیز می تواند با دیدگاه دوم متفاوت باشد که با متفاوت شدن اهداف نقش و جایگاه وظایف دینی نیز متفاوت می شوند. جامعه ای که معتقد به تأثیر عملکرد خود در ظهور است و هدف خود را از انجام وظایف دینی، ایجاد زمینه های ظهور می داند در نحوۀ هدف گذاری و برنامه ریزی و اولویت بندی تکالیف دینی و نیز در مقام تزاحم وظایف دینی و ترجیح یک وظیفه بر وظیفه دیگر با جامعه ای که مسئولیت های دینی اش را تنها به دلیل انجام وظیفه شرعی انجام می دهد معیارهایی متفاوت خواهد داشت.
نکته سوم: هر تلاشی که در مسیر اعتلای فرهنگ ناب اسلامی انجام پذیرد و عملی شدن آرمان های بلند اسلامی را باعث گردد و به رشد انسان ها از نظر اعتقادی و اخلاقی و رفتاری بینجامد، تلاش زمینه سازانه خواهد بود، گرچه کسی که در این مسیر فعالیت می کند، نامی از امام مهدی به زبان نیاورد. به تعبیر دیگر، مهم این است که مؤمنان بدانند رفتارهای آنان در ظهور تأثیرگذار است و از این رو هدف خود را ساختن جامعه زمینه ساز قرار دهند و برای تحقق آن، طرح و برنامه داشته باشند و تمام رفتار های آنان در این چارچوب باشد. در این صورت تمامی تلاش های آنان در این مسیر تلاش های زمینه سازانه خواهد بود، اگر چه به ظاهر از امام مهدی هم نامی به میان نیاورند، چنان که اگر بسیار از آن حضرت یاد شود و نام مقدس آن عزیز برده شود، این نام بردن ها به گسترش فضیلت ها و پُررنگ شدن معارف و مناسک دینی منجر نگردد و کسی که از آن حضرت یاد می کند خود را نسبت به انجام مسئولیت های شرعی متعهد نبیند و بلکه خدای ناکرده گسترش ظلم و فساد را زمینه ظهور امام بداند و دامن زدن به آن را مسئولیت خود بشمارد، به یقین این چنین یادکردی از امام زمان را نمی توان از مصادیق زمینه سازی برشمرد.
نکته چهارم: با توجه به آن چه گذشت، روشن شد که برای اثبات ضرورت زمینه سازی و مکلف بودن مؤمنان به زمینه سازی، دلیل مستقلی نیاز نداریم؛ زیرا اساساً زمینه سازی چیزی جز همان مسئولیت های معهود دینی نیست. بنابراین همان ادله ای که اثبات کنندۀ مسئولیت های دینی به صورت کلی آن است، برای اثبات ضرورت زمینه سازی و مکلف بودن مؤمنان نسبت به زمینه سازی، کافی خواهد بود.
در پایان این بخش توجه به این نکته ضروری است که اگر زمینه سازی را به معنای التزام و تعهد نسبت به مجموعه آموزه های دین اسلام تفسیر کردیم، مقصود انحصار زمینه سازی در این مطلب نبود، بلکه این قدر متیقن زمینه سازی است؛ زیرا پیش از این توضیح داده شد که بر اساس حکم عقل، این مطلب قابل اثبات است که اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود امام ظهور خواهد فرمود و گذشت که تعیین دقیق حوزه آن چه مربوط به انسان هاست نیازمند تتبع بیش تری است که آیا آن چه مربوط به انسان هاست با آمادگی تعدادی از مؤمنان محقق می شود و یا این که تمامی شیعیان برای این امر باید مهیا باشند و یا این که آمادگی جهانی نیاز است. بر این اساس ما گرچه در این باره قضاوتی نکردیم اما قدر متیقن از آمادگی مؤمنان است که این آمادگی با التزام و تعهد به آموزه های دین مقدس اسلام تحققق خواهد یافت؛ بنابراین آن چه دربارۀ مصادیق زمینه سازی بیان شد به معنای حصر زمینه سازی در موارد یادشده نیست.
نقش امام مهدی علیه السلام در زمینه سازی
از آن جا که ظهور امام مهدی منشأ تمام فضیلت ها و کمالات است، تحقق آن نیز مطلوب امام و بلکه مهم ترین دغدغه و خواست آن حضرت است و اساساً اگر بنابر آن چه گذشت، مؤمنان در برابر تحقق زمینه های ظهور مسئولیت دارند، این مسئولیت به طریق اولا بر عهده امام مؤمنان است. بنابراین، هم تحقق ظهور هدف آن حضرت خواهد بود و هم آن حضرت برای تحقق این مهم طرحی خواهد داشت. از سوی دیگر، با توجه به آن چه گذشت روشن شد که تنها مانعی که سد مسیر ظهور شده است سوءرفتار مردم است و با تغییر مثبتی که در انسان ها رخ می دهد مسیر برای ظهور کاملاً هموار خواهد شد و توضیح داده شد که التزام و تعهد مؤمنان به مسئولیت های دینی و اخلاقی از مصادیق زمینه سازی است؛ بنابراین یکی از اقداماتی که بر اساس طرح امام به صورت طبیعی مورد توجه آن حضرت قرار می گیرد مدیریت رفتار مردم و جهت دهی به آن برای حرکت به سوی تغییر مثبت و تعالی اخلاقی و در نهایت زمینه سازی ظهور خواهد بود. به تعبیر دیگر، تلاش های امام در مسیر زمینه سازی، تلاشی معطوف به خود آن حضرت نیست، بلکه اقداماتی ناظر به انسان هاست که منجر به تغییر مثبت در آنان خواهد شد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که اقدامات امام در این زمینه تا حدی است که با غیبت آن حضرت منافات نداشته باشد و منجر به آشکار شدن آن حضرت نگردد. بنابراین آن حضرت با هویتی مخفی تمام تلاش خود را برای انجام این مسئولیت به کار خواهد گرفت. از مصادیق اقدامات حضرت در مسیر زمینه سازی، توصیه های ایشان برای هدایت شیعیان در عصر غیبت صغرا و نیز مراجعه به فقها به عنوان مرزبانان حقیقی دین و رهبران فکری جامعه اسلامی در عصر غیبت است. همچنان که چه بسا دستان مبارک امام، پشت سر بسیاری از سنت های خوب اجتماعی و یا مراکز و نهادهای دینی و یا ایده های اسلامی نقش آفرینی کرده و یا آن حضرت در تضعیف و یا انحلال نهادها و جمعیت هایی که عامل انحطاط جامعه اند نقش داشته و در ظاهر اثری از آن حضرت برای ما مشهود نیست. امام علی در این باره می فرماید: ... بدانید آن کس از ما (اهل بیت) که آن فتنه ها را دریابد، با چراغ روشنی بخش در آن گام می نهد و به سیره و روش صالحان رفتار می کند تا گره ها را بگشاید و بردگان را آزاد سازد، گروهی را بپراکند و جماعتی را گرد هم آورد در نهایت پنهان کاری؛ آن گونه که پی جویان، اثر قدمش را نبینند هرچند برای یافتن او بسیار جست وجو کنند ... . (شریف رضی، 1370: خ150)
این اقدامات، همگی تلاش های حضرت در مسیر زمینه سازی هستند؛ زیرا چنان که گذشت، تلاش برای انجام دادن مسئولیت های دینی، تلاشی زمینه سازانه به شمار می آید و اقدامات امام نیز برای آشنایی مؤمنان به وظایف دینی و عمل به آن، و یا زدودن موانع آن است.
نتیجه گیری و کلام آخــر...
اگر از زمینه سازی ظهور، آمادگی مؤمنان برای ظهور را اراده کنیم، به روشنی این معنا از رویات قابل استنباط است، همچنان که اگر از آن انجام دادن رفتارهایی را در نظر داشته باشیم که باعث تسریع یافتن امر ظهور می شود، هم دلیل عقلی و هم روایات بسیار بر آن دلالت دارد. این مطلب را بسیاری از عالمان متقدم و متأخر شیعه پذیرفته اند. از سوی دیگر، ثابت شد که حالت انتظار برای ظهور، جز از ناحیه انسان ها وجود ندارد و با فراهم شدن آن چه مربوط به انسان هاست، ظهور تحقق خواهد یافت. همچنین زمینه سازی، به معنای التزام به تمامی آموزه های دین مقدس اسلام است و این مهم، وظیفه ای جدا از مسئولیت های معهود دینی نیست و امام مهدی نیز در برابر این مهم مسئول است و بی تردید برای تحقق آن طرح و برنامه دارد. وظیفه مؤمنان نیز همراهی با امام برای تحقق آرمان های آن حضرت است.
منابع و پی نوشتها:
1. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، انتشارات سخن، 1381ش.
2. بنی هاشمی، سیدمحمد، راز پنهانی و رمز پیدایی، تهران، انتشارات نیک معارف، چاپ اول، 1384ش.
3. خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371ش.
4. شريف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1370 ش.
5. شریف مرتضى، علی بن حسین، رسائل المرتضى، قم، دارالقرآن الكریم، 1405ق.
6. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، چاپ اول، 1419ق.
7. صدر، سیدمحمد، تاریخ الغیبة الکبری، قم، انتشارات ذوی القربی، چاپ دوم، 1425ق.
8. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1362ش.
9. كمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1363 ش.
10. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق.
11. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مركز الطباعة و النشر فی مؤسسة البعثة، چاپ اول، 1413ق.
12. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.
13. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المكتبة العلمیة الإسلامیة، بی تا.
14. قزوینی (ابن ماجه)، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، بیروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزیع، بی تا.
15. كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالكتب الإسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.
16. مازندرانی (ابن شهر آشوب)، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، نجف، المكتبة الحیدریة، 1376ق.
17. مازندرانی، ملا محمدصالح، شرح اصول كافی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1421ق.
18. متقی هندی، علی بن حسام الدین، كنز العمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
19. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
20. مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1385ش.
21. مغربی، قاضی نعمان، دعائم الإسلام، قاهره، دار المعارف، 1383ق.
22. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1414ق.
23. رسائل فی الغیبة، بیروت، دارالمفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1414ق.
24. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدى، چاپ اول، 1422ق.