شعر عقیق یمن از علی اکبر لطیفیان / ویژه روز ششم ماه محرم
شعر عقیق یمن از علی اکبر لطیفیان / ویژه روز ششم ماه محرم
پیرو سلسله اشعار ماه محرم،« قطعه شعر عقیق یمن از علی اکبر لطیفیان » در مدح حضرت قاسم بن حسن علیه السلام تقدیم عاشقان آل الله علیهم السلام می گردد. با شعر عقیق یمن از علی اکبر لطیفیان همراه باشید.
عقیق یمن
خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد در دست عقیق یمنی داشته باشد
گرمیل به قربان شدنی داشته باشد بد نیست که معشوق « لن » ی داشته باشد
این جذبه عشق است که رد کردمت اینجا
ورنه پی چشمم نمی آوردمت اینجا
***
تو فرق نداری به خدا با پسر خویش اینگونه عمو را مکشان پشت سر خویش
خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش تا قوم زمینت نزند با نظر خویش
آخر تو شبیه حسنی، حرز بیانداز
تو یوسف صحرای منی، حرز بیانداز
***
ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش زلف تو پریشان شد و دادند تکانش
حق دارد عمو این همه باشد نگرانش این ازرق شامی و تمام پسرانش...
کوچکتر از آنند به جنگ تو بیایند
گر جنگ بیایند به چنگ تو میایند
***
زن ها چقدَر موی پریشان تو کردند از بس که دعا بر تو و بر جان تو کردند
وقتی که نظر بر قد طوفان تو کردند... وقتی که نگه بر تو و میدان تو کردند...
گفتند: نبردش چه نبردی است! ماشالله
این طفل حسن زاده چه مردی است! ماشالله
بالای فرس
***
بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد
از هر طرفی بال و پرت در قفس افتاد سینه ت که صدا کرد، عمو از نفس افتاد
از زندگی ات، آه، تو را سیر نکرده؟
چیزی وسط سینه ی تو گیر نکرده؟
***
میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد آئینه جنگیدن مرد جملت کرد
آنقدر عسل گفتی و مثل عسلت کرد با زحمت بسیار عمویت بغلت کرد
از بسکه عدو سنگ به ظرف عسلت زد
اندام تو در بین عسل ریخت کِش آمد
***
دور و برت آنقدر شلوغ است که جا نیست خوبی ضریح تو به این است جدا نیست
بر گیسوی تو خون جبین است، حنا نیست نه ...بردن این پیکر تو کار عبا نیست
باید که کفنپوش بلندت بنمایم
آغوش به آغوش بلندت بنمایم
***
یک لحظه تو پاشو بنشین...جان برادر آخر چه کنم ماه جبین ...جان برادر؟
تا پا مکشی روی زمین...جان برادر از کاکل تو مانده همین؟...جان برادر
جسم تو زمین است. عمو می رود از دست
تو می روی از دست، عمو می رود از دست
جهت مطالعات بیشتر در مورد ماه محرم، « ویژه نامه خورشید بر نیزه» را مشاهده نمایید.
افزودن دیدگاه جدید